بهمن : چرا باید رژیم اسلامی سقوط نکند؟

 
در حالی که جنبش آزادیخواهانه مردم ایران روز به روز رو به بالنده گی و پویایی میبرد، مسله مانده گاری یا سقوط رژیم تبدیل به مسله مهم افراد، نیروها و سازمانها گشته. حکایت بسیاری از شرکت کننده گان در این جنبش، حکایت فیل و مردمان نابینا هست که هرکس قسمتی از بدن فیل را لمس میکرد و فیل را آنگونه که میخواست تعریف میکرد که اکثر تعریفی بجا از آن قسمت فیل که لمس اش کرده بود، میدادند ولی در کل هیچ یک از تعاریف نشانی از وجود فیل و آن چه که او هست نداشت. همگان شاهدیم که بعد از 6 ماه سرکوب، کشتار، زندان، شکنجه و تجاوز، مردم بجان آمده، بدفاع از شان و حیثیت انسانی خود برآمدند و اندرز های خرافی و خفت بار "رهبران" ادعایی جنبش را بهیچ گرفتند و بمقابله با مزدوران وحشی رژیم پرداختند آنهم با دست خالی. این حرکت نشات گرفته از وجود انسانی و ارزش قایل بودن به شخصیت و شان انسانی خود، اما، بمذاق بخشی های زیادی از مدعیان حامی جنبش بخصوص "رهبران" خود اعلام کرده خوش نیامد. بدنبال دفاع مردم از خود و آنهم در مقیاسی نه چندان بزرگ، سیل حمله و پرخاش بسوی مردم آزاده و حامیان آنها شروع شد. ترس از رادیکال شدن همه جانبه جنبش و سرنگونی رژیم سراپای حامیان داخلی و خارجی آن را فراگرفت و هریک بفراخور حال در پی به انحراف کشاندن جنبش و خانه نشین کردن مردم برآمدند. شیادان و تبهکاران وابسته به رژیم با عبا و بی عبا به جنبش و جوش درآمدند و چانه زنی و سازش در بالا و دلسرد کردن در پایین در تمامی سطوح وابسته گان رژیم شروع گشت. مسله جلو گیری از سقوط رژیم به مسله حاد تبدیل شد. براستی چرا سقوط رژیم در حالی که اکثریت شرکت کننده گان در این جنبش خواهان آن هستند به مسله مرگ و زندگی بسیاری از افراد و سازمانها بدل شده؟ اجازه بدهید بک سفری به آینده بکنیم تا شاید بهتر به چرایی این مسله دست یابیم.

برای یک لحظه چشمانتان را ببندید وفکر کنید که رژیم تبهکار اسلامی سقوط کرده و در غیاب و ضعف نیروهای مترقی، دمکرات و چپ، یک حکومت نیمه دمکراتی بقدرت رسیده که بواسطه جوان بودنش از طرفی و پر زور بودن قدرت مردمی که آنها را بقدرت رسانده اند از طرف دیگر، به عدالت، حداقل در سطح قضایی آن تا حدی باور دارد و خواهان رسیدن به شکایات مردم هست. در آن بعد زمانی، هزاران هزار خانواده داغدار که عزیزانشان در طول 31 سال حکومت منفور اسلامی اعدام و یا ناپدید شده اند همراه با دوستان و همرزمان آنها روانه دادگاه ها شده و خواهان رسیدگی به جنایاتی هستند که دست اندرکاران رژیم و همدستانشان مرتکب شده اند. اجازه بدهید برای آسان شدن کار فعلا ازشکایات حقوقی در مورد غارت بیلیارد ها تومان ثروت این مملکت و مردمش صرفنظر کنیم.در آن بعد زمانی، دهها هزار خانواده خواهان آن هستند که چرا عزیزان آنها بدون دادگاه و یا دادگاه های دقیقه ای بدون داشتن وکیل وبدون تفهیم جرم اعدام شده اند. اینان میخواهند بدانند چه کسانی در این جنایات دست داشته و چه کسانی از اینهمه جنایت سود برده اند.

گروه اول اعدام شده گان در دادگاهی !! مثلا محاکمه شده و اعدام شدند که ابراهیم یزدی ریسس دادگاه بود و سازگارا و هادی غفاری از دستیارانش باضافه دیگر سران رژیم همانند مهدوی کنی. ابراهیم یزدی حال رهبر نهضت آزادی است، سازگارا خود را "رهبر" جنبش خطاب میکند و مرتب به مردم از "زیر زمین خانه اش" در واشنگتن نشسته "رهنمود" میدهد. هادی غفاری "اصلاح طلب" شده و کلت اش را از جیب عباش جدا کرده و بخاطر ترک زبان بودنش مورد مهر و محبت ناسیونال شونیست های آدزی قرار گرفته که در آرزوی رسیدن به خدمت به الهام علی اف روزگار میگذرانند. با قبول این واقعیات، آیا سخت هست که متوجه شویم چرا نهضت آزادی و دوقلویش (ملی –مذهبی ها) اینچنین به وحشت افتاده اند و مردم را از ادامه مبارزه بر حذر میدارند و سحابی کارش به عربده کشی میکشد؟ آیا سخت هست که فهمید چرا اصلاح طلبان چنین گستاخانه به مقابله "ساختار شکنان" برآمده و ناسیونال شونیست های آذری در عالم هپروت مانده، پشت به مبارزات مردم سایر نقاط کشور کرده و مسله حیاتی آنان نه سرنگونی رژیم که صحبت به زبان مادری و اتصال به بخش شمالی هست و بدین گونه مسله ملی و آزادی گویش و تحصیل به زبان مادری را به سخره گرفته اند؟

گروه دوم اعدام شده گان، اعدامی های سالهای 60 هستند که رییس جمهور، نخست وزیر، وزیر دادگستری، دادستان کل، بازجوها، شکنجه گران، و تیر خلاص زن های آندوره، خامنه ای، موسوی، موسوی اردبیلی، صانعی، موسوی تبریزی، گنجی، عبدی، میردامادی، آرمین، رمضان زاده، مخملباف، و احمدی نژاد بودند باضافه دیگران سران و وابسته گان رژیم که اینک یا رهبر و ولی فقیه اند، یا "رهبران" خودخوانده جنبش و یا اصلاح طلبان مشارکتی، مجاهدین انقلاب اسلامی و غیره. جدا از این دسته کسان دیگری بودند که آتش بیار معرکه بودند، در لو دادن ، دستگیری، شرکت در سرکوب و اعدام دست داشته اند. آیا عجیب هست که تمامی اصلاح طلبان از هر دسته و فرقه ای مخالف سرنگونی رژیم باشند و برای مردم بجان آمده خط و نشان بکشند که مبادا در پی سفوط رژیم باشند. ایا عجیب و غریب هست که دست اندرکاران سایت پیک نت و افرادی همچون نگهدار، طاهری پور، کشتگر، فتاپور، توده ای های شرمگین همانند بابک امیرخسروی، مسعود بهنود، و بیشمار شبه انسان های در این قد و قواره مرتب علیه مردم بجان آمده سم پاشی کرده و هشدار دهند که "ساختار شکنی" نکرده و خواهان سقوط رژیم نباشند و اندر مضرات سرنگونی رژیم یاوه سرایی کنند؟

گروه سوم اما اکثر ترور شده گانی هستند که بدست لشگریان اسلام و در زمان خلافت خاتمی جان باختند. آیا عجیب هست که خاتمی، این هرزه گو گشاده دهان به یاوه گویی نپردازد و مادام از جانب مردم سخن گفته وادعا کند که مردم خواهان نظام اسلامی هستند و آنانی که شعارها علیه نظام نکبت اسلامی و ولی فقیه اش داده اند را "غلط" کننده ها خطاب کند؟

اما، گروه دیگری که رو به دادگاه خواهند کرد، دانشجویان و استادان و خانواده آنها هستند که در اردی یهشت سال 59 و یا خرداد 78 یا توسط افرادی نظیر ابراهیم نبوی سرکوب و کشته شده ویا هزاران هزار نفر توسط سروش و زیبا کلام و باند تبهکارشان اخراج و زندانی و شکنجه شدند. حال عجیب خواهد بود که اینان سخت از ادامه ومانده گاری استفراغ تاریخ دفاع کنند؟

در انتها اگر چپاول وغارت ثروت های هنگفت توسط سردمداران رژیم بخصوص هاشمی رفسنجانی جنایتکار وخانواده اش و دول غارتگر از آمریکا گرفته تا کشور های اروپایی و از روسیه گرفته تا چین را به مسایل بالا اضافه کنیم، آیا خیلی عجیب خواهد بود که تمامی این دولت ها مستقیم و غیر مستقیم از ادامه و مانده گاری این رژیم جهل و جنون حمایت کنند و جملگی کور، کر، لال شده باشند؟. این ها همان دول "بشر دوستی" هستند که اگر خونی از دماغ کسی در یکی از کشورهای مخالفشان میریخت، ضجه های دفاع از حقوق بشری اشان گوش دنیا را کر میکرد.

با قبول مسایل مطرح شده در بالا که تمامی ایرانیان آزاده بدان آگاهند و قبول اینکه جز خود و افکار عمومی جهان هیچ فرد، گروه، سازمان، ودولتی از ما وحنبش به حق مان حمایت نمیکنند و ما خود هستیم و خود و چون یکی شویم و برخیزیم، نیرویمان چنان خواهد شد که هیچ مانعی نمیتواند در راه سترگمان ابراز وجود کند. آیا زمان آن نرسیده که محافظه کاری را کنار گذاشته از توهم به کسانی که همراه مان نیستند بیرون آمده و متحد و مصمم برای سرنگونی این رژیم جنایت پیشه بیادگار مانده از دوران توحش بادیه نشینی خلاصی یابیم؟ به امید فرارسیدن آن روز، به امید فردا که تولد آن روز باشد.

بهمن

منبع : سایت اعتراض
 

 

خانه    |    مطالب    |    نظریات    |    تلنگر    |    پیوندها    |    تماس