بازخوانی اوضاع سیاسی ایران، بحران درون حاکمیت و آینده مبارزه مردم!
مهرنوش موسوی
January 25, 2010

هر چه بیشتر به سالروز 22 بهمن نزدیک میشویم، علاوه بر سخنان خود خامنه ای مبنی بر ضرورت موضع گیری شفاف از سوی موسوی و جناح اعتدالجوی حکومت، بقیه اعوان و انصار بیت رهبری نیز تلاش خود را در این زمینه شدت بخشیده اند. از سوی دیگر در جبهه مقابل در درون حاکمیت و آنها که خواصشان مینامند نیز شفافتر از شفاف قسم میخورند که با مردم نیستند.

هیچ وقت نبودند. قسم میخورند که با اصل ولایت فقیه مشکلی ندارند و چه دیدید اگر انتخابات مجددی باشد شاید اصلن به خود آقا رای بدهند! شفافسازی خاتمی آنچنان بود که مابقی سران جبهه اصلاحات نیز قدرت هضم آن را نداشتند. طلب توبه از سوی کروبی از هر دو طرف، هم از طرف یاران خود وی در جنبش سبز و هم از سوی جناح حاکم با تمسخر و تحقیر روبرو شد. نگرفتن تقاضای توبه اکنون جای خود را به مطالبه انتخابات آزاد آنهم از رهبر جمهوری اسلامی داده است! سئوال این است که اگر به قول حسین شریعتمداری در سرمقاله امروز کیهان " نگاه مردم به رهبري این است که همه جا از او به يك اشاره و از مردم به سر دويدن " چرا پس دست به دامان "شفاف سازی خواص" شده اند؟ این سئوالی است که جواب آن در حیطه تاکید بر این نکات است:

1. شفافسازی اسم آخوندی فشار گذاشتن روی جناح هاشمی و موسوی برای موضعگیری علنیتر در مقابل مردم است. خامنه ای تصور میکند از طریق کشاندن موسوی و خاتمی به موضعگیریهای نوع کیهان بر علیه مردم، میتواند جلو سونامی را که در 22 بهمن انتظار برآمد آن را میکشند بگیرد. خامنه ای تصور میکند در صورت همراه کردن جناح هاشمی و موسوی مشروعیت بیشتری از رقبای خود برای دست زدن به یک کشتار وسیع در برابر قیامهای شهری در راه، میگیرد. استراتژی خامنه ای "زدن و ماندن به هر قیمت" است. اما علت کندی حمایت هاشمی و موسوی و... از خامنه ای دلسوزی به حال مردم نیست. اگر هاشمی اطمینان داشت که همانند دوره ریاست جمهوری خودش میشود با کشتار وسیع و قتلهای زنجیره ای و ترورهای خارج کشور جلو برآمد قیامها و طوفانهای شهری را در این دوره بگیرد، مطمئنن آشکارتر از این به زیر عبای رهبر میخزید. مطمئنن توافقات و بند و بستها از این تندتر پیش میرفت. مسئله این است که اینها اطمینان ندارند که بشود مردم را زد و جامعه را آرام کرد. محاسبه میکنند که اگر بزنند ولی مردم اینها را شکست بدهند، چه جوابی در فردای پیروزی مردم در دادگاههای علنی در تهران خواهند داشت. دلیل کشمکشهای متقابل بر سر موضع گیری خواص مردمند!

2. نفس عجز و لابه خامنه ای و روکردن به "خواص" برای آرام کردن مردم، اعلام آشکار شکست استراتژی "بزن و بمان" بیت رهبری میباشد. اینکه عربده جوییهای محفل کیهان در رابطه با "اعدام سران فتنه" جای خود را به خواهش و تمنا و عجز و لابه و نهیب برای شفاف سازی داده است به این خاطر است که جوانهای مملکت جواب استراتژی خامنه ای را با خلع سلاح بسیج در تهران و درهم پیچیدن بساط گارد ضد شورش با قدرت تعرض خود دادند. ضربه مردم باعث جابجا شدن خامنه ای و اعلام علنی شکست این سیاست است.

3. موقعیت امروز خود خامنه ای گواه آن است که روند برچیدن نظام جمهوری اسلامی آغاز شده است. تعیین تکلیف با موقعیت وی در راس این نظام ایستگاه آخر سرنگونی نظام است. این روند بویژه پس از فریادهای مرگ بر اصل ولایت فقیه آغاز شده است. استیصال و ناتوانی وی، عجز و لابه های فعلی، ریشه درتلو تلو خوردن کل نظام در مقابل ضربه گیج کننده مردم در تظاهراتهای عاشوراشکن امسال دارد.

4. هم خامنه ای، هم هاشمی و موسوی میدانند که اوضاع از دست آنها خارج شده است. مردم جنبش را روی پای خود بلند کردند. مبارزه مردم شفاف سازی سیاسی بینظیری را در صحنه سیاست ایران موجب شد. اقتدار انقلابی مردم، خامنه ای را به سران جنبش سبز دوباره انداخت! مردم کاری کردند که اینها دچار نفس تنگی شده، ریاکاری سیاسی را به کناری نهاده، عقب عقب و به سوی نقاط اشتراکشان با رهبر رفتند. مسئله این نیست که خامنه ای از آنها مشروعیت خود را گدایی میکند. مسئله این است که مردم از روی مشروعیت هر دو آنها عبور کردند. الان هیچ نیروی سیاسی در ایران قدرت ایستادن در مقابل نه مردم به کلیت نظام را ندارد. هم از این رو در صف دو جناح در حاکمیت شاهد فراری شدن مقامات نظام از یکسو و جدا شدن پایه جنبش سبز از جناح هاشمی و موسوی در پایین هستیم. اکنون جای بیانیه های اولیه سران این جنبش را رو به خامنه ای برای بخشیدن و فراموش کردن، بیانیه ها و اعلام خواسته هایی گرفته است که به واقع در مقابل و رو به سران جنبش سبز است.

5. خط و سیاست هاشمی و موسوی نمیگیرد. رژیم جمهوری اسلامی حتی نمیتواند با سازش و تعدیل به عنوان جمهورى اسلامى که "قانونيت" را مبناى کار خود قرار داده است بر عمر خود بيافزايد. چرا که هر تعديل به روزنه‌اى براى گسترش تحرک مردم عليه کليت رژيم منجر ميشود. در مقابل این وضع ابژکتیو جناح خامنه ای مداومن میتواند گسترش اعتراض مردم در خیابان را نشان هاشمی داده و لذا تاکید کند که بايد زد و ماند. در حالی که میزنند اما نمیتوانند بمانند. در حال رفتنند. بنا بر این باید گفت هيچيک از اين دو استراتژى حاصلى براى اينها ندارد. روند برچيدن رژيم اسلامى آغاز شده است. در اين مسير اتفاقات گوناگونى رخ ميدهد و دوره‌هاى مختلفى طى ميشود. اما يک چيز به قول منصور حکمت مسلم است، و آن اين است که نقطه تعادل جديدى که در آن جامعه با رژيم اسلامى حاکم بر آن نوعى ثبات نسبى و روال متعارف بخود بگيرد وجود نخواهد داشت. اين چرخ، از هر طرف که بچرخد، قدر مسلم از حرکت باز‌نميايستد. بادکنک را نميتوان کمى سوراخ کرد. هر سوراخى در رژيم اسلامى يعنى انفجار و نابودی.

6. علت و منشاء همه بحرانهای نظام و از جمله بحران درونی فعلی اسلامیت رژیم و این واقعیت است که بر مردم ایران نمیشود به شیوه اسلامی حکومت کرد. اینکه ما بر اسلامیت رژیم به عنوان منشاء بحران درونی تاکید میکنیم به معنی نادیده گرفتن فقر و فلاکت توده های مردم، بیحقوقی سیاسی، اختناق و توحش هر روزه این حکومت نیست. چون قولن انزجار و نفرت مردم مشخصه همه جوامع استبدادی است که ولو ثبات سیاسی نیز دارند. " رژيم اسلامى، به دليل ناخوانايى عميق حکومت دينى با جامعه معاصر در ايران، تا چه رسد به دنياى سرمايه‌دارى آستانه قرن بيست و يکم، نميتواند حتى به اندازه يک ديکتاتورى "متعارف" پليسى ثبات و تعادل داشته باشد." علت تمرکز جدلهای فعلی جناحهای درون حکومت بر سر اسلامیت رژیم، قسم و آیه های اتاق فکرهای موسوی و هاشمی به اصل ولایت و اسلامیت حکومت و تبری از محارب در همین واقعیت است. هم اکنون درانتخاب مسئله مورد جدال جامعه با حکومت یک اجماع نظری و سیاسی ایجاد شده است. هم در درون حاکمیت اسلامیت نظام به جلو صحنه رقابتهای فعلی رانده شده و هم در جبهه مردم بر علیه کل حاکمیت مبارزه و جنگ بر این ایستگاه تمرکز میکند.

7. اسلامیت رژیم برای توده های مردم ایران نیز پس از کنار زدن کامل بختک جنبش سبز و چهارچوبه سیاست واپسگرای ملی و مذهبی تعامل با رژیم در خیابان و بخصوص در عاشورای امسال به یک نقطه تمرکز گرهی در مبارزه بدل میشود. عکس برگردان این تمرکز قدرت سیاسی در خیابان را میشود در آیئنه رفتار اپوزیسیون مشاهده نمود. جابجایی شیوه ها و روشهای اپوزیسیون در هر سه جنبش در ایران قابل روئیت است. مذهبیها سکولار میشوند، سکولارها رادیکال و کاریسماهای ضد مذهبی قدرت بیشتری برای ابراز وجود پیدا میکند. قدرتمند شدن جنبش خلاصی مذهبی جوانان مملکت بلاواسطه باعث لایروبی صحنه سیاست به نفع ابراز وجود جنبش حق زن شده است. اینکه یواش یواش سر و کله پلاتفرمها، بیانیه ها و... حقوق زن پیدا میشود اتفاقی نیست. نیرویی در اعماق جامعه ایران برای پیروز شدن به فراخواندن این دو جنبش به جلو صحنه محتاج است. روند سکولاریزه کردن جامعه از هم اکنون آغاز شده است. جنبش حق طلبی زن در ماههای آتی جهشی بسیار سریع به جلو خواهد نمود. انحلال غیر رسمی جریانات فمینیستی موجود و شکل گیری سازمانها، نهادها و کانونهای حق طلب حقیقی تنها یک وجه این برآیند سیاسی خواهد بود. ترکيب حزبى جامعه ایران هم در قطب چپ و هم در راست بسيار متغير است. احزابی می آیند و احزابی خواهند رفت. اتفاقی که در ایران بعد از سرنگونی شاه در فاصله سال 57 تا شصت رخ داد اکنون قبل از سرنگونی جمهوری اسلامی در حال وقوع است. صحنه سیاست ایران در ماههای آتی صحنه خارج شدن احزاب و جریانات تاکنونی و تولد جریانات و احزاب جدید خواهد بود. تنها خطوط سیاسی و احزابی میمانند، که میتوانند خود را به قدرت سیاسی کف خیابان متصل کنند. احزابی که خطوط سیاسی حاکم بر رهبری آنها بویژه در دو زمینه جنبش ضد مذهبی و جنبش حق طلبی زن به اندازه و کالیبر قدرت سیاسی کف خیابان باشد. در غیر اینصورت مرخصند! جنبش رادیکال و جوان ایران احزابی به اندازه آرمانهای خود برای پیروزی در خیابان ایجاد خواهد نمود!

7. جمهورى اسلامى با خيزش انقلابى مردم و به شيوه‌اى قهرآميز سرنگون خواهد شد " رژيم اسلامى نه بخودىِ خود مضمحل ميشود، نه به زبان خوش کنار ميرود و نه ميتواند به تدريج به چيز ديگرى تبديل شود. بايد سرنگون شود. اما اين سرنگونى نه ايستگاه اول در سير تحولات سياسى آتى است و نه ايستگاه آخر. به اين معنى که در سير بالا گرفتن بحران سياسى‌ که به سقوط رژيم اسلامى منجر ميشود، نقطه عطف‌ها و رويدادهايى هنوز احتمال وقوع دارند. حکومت نظامى، کودتاى بخشهايى از خود حکومت، انتخابات‌هايى به قصد آرام کردن مردم و دست بدست کردن قدرت ميان جناحها، درگيرى‌هاى نظامى داخلى و غيره، اما اين مراحل ناگزير بايد به رفتن رژيم اسلامى منجر شود. از سوى ديگر سقوط رژيم هنوز به معناى آغاز يک دوره با ثبات سياسى نخواهد بود. پيدايش حکومت بعدى به نظر من يک روند به مراتب پيچيده‌تر و کِشدارتر و چه بسا حتى دشوارتر از جريان سقوط رژيم اسلامى خواهد بود.
در ايران، عنصر پيشرو، عنصر انساندوست، عنصر مساوات طلب و آزاديخواه، عنصر آزادانديش و مدرن، بايد ارتجاع را با اِعمال قدرت از ميدان بِدَر کند..."
نفس این پیچیدگی اوضاع در قیاس با انقلاب بهمن باعث جلو آمدن یک رهبری مرکب، فهیم و پیچیده در عصر فن آوری رسانه ای خواهد شد. این رهبری اکنون وجود ندارد. موج رادیکالیسم نوین در جامعه ایران ترکیب سیاسی موجود را چنان عوض خواهد کرد که برای رهبران هوشمند، رادیکال و جوان جامعه ایران جاباز بشود. به باور من این رهبری هم اکنون موجود است منتهی قدرت ابراز وجود علنی در یک چنین اوضاع متلاطمی را ندارد و نمیتواند داشته باشد. شاید هم بهتر است که این چنین باشد. چون ارتجاع از "رهبری سیاسی" میترسد ولی از نارهبران امروز کسی هیچ نگرانی ندارد. لذا قدرت تعرض جنبش و ایجاد خوش بینی ابژکتیو و نه هپروتی و خود دلخوش کن نسبت به پیروزی مردم، این رهبری را بطور سانتی متری به جلو می آورد. این جنبشی است که بر خلاف سال 57 با پیروزی خودش رهبرانش را به جلو صحنه خواهد فرستاد. چون خود پیروزی ایستگاههای مختلف دارد. هیچ رهبری بدون پشت جبهه قوی در این ظلمات ارتجاع ضد انقلابی بین المللی ریسک نمیکند. اینها سرمایه سی سال بیداری عدالتخواهی در جامعه ایران است. با باز شدن میلی متری جامعه ایران ما فقط با فضای سال 57 و تولد سیل جریانات و سازمانهای کوچک و بزرگ مواجه نخواهیم بود. جامعه ایران از تولد رهبران میلیتانت جوان و رادیکال و خوش فکر انگشت تعجب بر دهان میگیرد. ده سال پیش بزرگی پیش بینی کرده بود که جامعه تشنه عدالت دست زیر خاک میکند و احتیاجات خود را برای پیروز شدن بیرون میکشد. این اتفاق امروز افتاده است.

سخنان درون گیومه ها از منصور حکمت میباشد.

مهرنوش موسوی 24 ژانویه 10
 

 

خانه    |    مطالب    |    نظریات    |    تلنگر    |    پیوندها    |    تماس