نمونه ای دیگر از استیصال لنینیستها در مناظره فکری

 

در حاشیه "نقد" دیر رس علیرضا بیانی

از: سعید صالحی نیا

salehinia@aol.com

18 دسامبر2012

مقدمه:

فکر می کنم که نزدیک به دو سالی باشد که نقدهای من به لنینیزم منتشر شده(1). این بحثها ناتمام است اما چهارچوب اصلی آنها قکر می کنم خوب شناخته شده باشد.بسیاری از دوستان و مخالفین کمونیزم کارگری در طی این دوره به پاسخگوئی در مقابل بحثهای من پرداختند و بخش مهمی از همین پاسخها ، خودش پایه گشترش بحثهای بعدی من گردید.

از همان ابتدا من اعلام کردم که دیدگاه من در نقد لنینیزم، دیدگاه کمونیزم کارگریست. یعنی به سوسیالیزم قرار است برسم. سوسیالیزم و نفی تمامی مناسبات ظالمانه سرمایه داری را شرط مقدم ازادی انسان می دانم. تاکید دوم من هم این بود که آزادی بدون قید و شرط بیان و تشکل و شرط حضور مخالف سیاسی را نه فقط شرط مسلم سوسیالیزم می دانم بلکه آنرا عنصری زیر بنائی برای ساختن جامعه سوسیالیستی می دانم. از این اصول موضوعه شروع کردم به بازنگری به لنینیزم.

نکته بعدی هم این بود که لنینیزم را به دو بخش اصلی یعنی مجموعه سیاستهای رسیدن به قدرت سیاسی و مجموعه سیاستها ی حفظ قدرت سیاسی تقسیم کردم. بخشی که عمدتا مورد نقد من بود و آنرا نادرست اعلام کردم بخش مربوط به دوران قدرت گیری لنین و دیدگاهش در حفظ و گسترش قدرت حکومتی بود. بخش مربوط به تلاش برای پائین کشیدن تزاریزم و سازماندهی حزبیت کمونیستی و تاکتیکهای سازماندهی جنبش اعتراضی حول کمونیزم و سوسیالیزم خواهی را در ابعاد متفاوتی معتبر می دانم و قابل درس گرفتن و تکرار.(2)

اینها رئوس بحثهای من در نقد لنینیزم بود که هنوز کامل نیست و در همین حد هم چه مثبت و چه منفی مورد استقبال و تامل بسیاری از فعالین شناخته شده کمونیست و چپ قرار گرفته و متعاقب سازماندهی فیسبوک هنوز هم تبادل نظرها در عرصه وسیع تری ادامه دارد. از دید من انقلاب ایران نمی تواند بدون بازنگری تمامی زوایای کمونیزم گذشته و حل مسئله جایگاه آزادی به جائی برسد و وظیفه کمونیستهاست که مرتب این موضوع را چه در تاریخشان و چه در پراتیک روزانه شان بکاوند.

اینها را داشته باشید تا برسیم به مقاله علیرضا بیانی در نشریه میلیتانت و سایت آزادی بیان که هر چند دیر، باز نمونه ای است از دید من که نشان می دهد چقدر در پاسخ به بحثهای من از سوی اردوگاه لنینیستها استیصال وجود دارد!

(1)متد عمومی بحث علیرضا بیانی در مقاله اش:

علیرضا بیانی به شیوه ای بسیار عصبی به بحثهای من برخورد کرده . لذا بحثهایش به شدت پراکنده است. چیزهای زیادی را با هم قاطی کرده. معلوم نیست چرا اسنم من که اتفاقا اسم واقعی منهم هست باید مرتب درون گیومه بگذارد؟! این لجاجت ایشان از چه روست و قرار است چه چیز را حل کند؟!

ایشان خودش می گوید که "یمی دو تا از مقاله های منرا خوانده" اما با خودش قرار گذاشته یک مقاله کامل در پاسخ به 40 مقاله من که نخوانده است بدهد! راستش آدمهای جدی معمولا مخالفشانرا اول خوب می خوانند و به خواندن مخالف افتخار می کنند اما علیرضا بیانی از آنهائی است که به افتخار به نخواندن و پاسخ دادن دارد! اینهم از عجایب فرهنگی است بسیار سطحی و مستاصل!

از این دو نکته بگذریم، ایشان چیزهای زیادی مطرح کرده در مقاله اش از جمله حزب کمونیست کارگری، شعار حکومت انسانی، نقش حزبیت و نقش لنینیزم در کمونیزم، رابطه "سعید صالحی نیا" و رهبری حزبش و احتمالاتی که ایشان در یک "حرکت پشت پرده" داده! و ...که من متاسفانه زیاد مربوط به بحث مشخص نقد لنینیزم نمی دانم و قضاوت را می گذارم به عهده خواننده. متاسفانه از مشکلاتی که ما در فرهنگ چپ داریم همین حاشیه زدنها و "تخمین زدنها" و ساختن کاخها بر اساس حدثهاست!

علیرضا بیانی مدعی است که این بحثهای منرا کسی جدی نگرفته اما همین تلاش ایشان در "پاسخگوئی" و استیصال ایشان خودش نشان از توجهی است که ایشان دارد نشان می دهد!

اینجا سعی می کنم در این نوشته کوتاه بروم سراغ نکاتی که بتواند چند قدمی دیگر این بحث مهم نقد لنینیزم را جلو ببرد:

(2)آیا مفهوم حزب کمونیستی معادل لنینیزم است؟

علیرضا بیانی سوال می کند:

" با توجه به این که مفهوم حزب کمونیست در سنت مبارزات کمونیستی، حزب لنینیستی است، آیا فردی را که خود را به عضویت حزبی با فرض کمونیستی بودن آن، درآورده، باید جدی گرفت؟

 

اولا: این سری بحثهای من سر حزبی کمونیستی نبود! سر نحوه نگاه به قدرت سیاسی و جایگاه آزادی در حفظ و توسعه سوسیالیزم بود! به خلاف درک علیرضا بیانی، درک من به لنینیزم مطلقا بد یا خوب نیست. من اتفاقا نقش مهمی برای لنین و تئوریهایش و پراتیکش در بالا بردن تحزب حزبی قائل هستم.

دوما: معادل قرار دادن تجارب لنین یا هر فرد دیگر با جنبش کمونیستی آنهم در قرن بیست و یکم از دید من نه با متد لنین و نه با متد مارکس قابل تطابق نیست چرا که خود آنها هم تلاششان این بود که فرزند زمانه خود باشند و واهمه ای نداشتند که درکشان از گذشته هاشان جلوتر باشد. لذا من کمونیزم قرن بیست و یکم را بزرگتر از پوششی که بنین یا مارکس بخواهد به تنش بکند می دانم. هزاران هزار تجربه مثبت و منفی تاریخ کمونیزم را بارآور کرده و لذا من چسباندن ایزم به لنین و مارکس یا هر کس دیگر منجمله منصور حکمت را به کمونیزم نادرست و محدود کردن حوزه تجارب و پراتیک و تئوری کمونیزم می دانم. باید از ایشان پرسید اشکال چنین نگاهی چیست؟

 

(3)نقد به لنینیزم و رابطه اش با حزب کمونیست کارگری ایران

علیرضا بیانی نسحه می پیجد که:

" سعید صالحی نیا”، “نقد” به لنینزم اش را باید در ابتدا به عنوان یک بحث درونی در میان اعضای حزب خودش به جریان می انداخت و سعی می کرد بحث خود را در کنگرۀ حزبش به بحث کلّ حزبش تبدیل کند و سپس به عنوان نظریۀ حزبی آن را رو به بیرون و با حمایت حزبش به معرض چالش قرار دهد."

قبلا هم در پاسخ به شباهنگام (5) توضیح داده بودم که یکی از ایرادهای مخالفین کمونیزم کارگری و حزبش اینست که رابطه عضو و حزب را در حزب ما و فرهنگش نمی فهمند و مرتب پیشنهاد می دهند که من یا هر فرد دیگر ابتدا برود "داخل تشکیلات" و بحثهای سیاسیش را درونی انجام دهد ...

خوب ما چنین فرهنگی نداریم! فرد عضو حزب کمونیست کارگری مختار است که نظرات سیاسیش را درون یا بیرون حزب ارائه دهد. بحثهای سیاسی در حوزه عمومی انجام می شوند. هم در سطح رهبری و هم در سطوح پائینتر این سنت کاملا جا افتاده و حزب ما از این سنت بسیار سود برده.

سلیقه من این بوده که بحثهایم را رو به جامعه انجام دهم و چون حزب من بر اساس اعتقاد به لنینیزم تشکیل نشده و هدفش مبارزه عملی برای پائین کشیدن وضع موجود است و ساختن سوسیالیزم و چون شرطی در عضویت این حزب برای "اعتقادات" ایدئولوژیک نیست و نباید باشد، داشتن نظر مخالف با لنین یا مارکس یا منصور حکمت دلیلی نیست برای عضویت یا عدم عضویت در این حزب چرا؟ چ.ن حزب ما حزب سیاسی است و نه حزبی که بر اساس ایدئولوژی و اعتقادات سازمان یافته باشد و لذا مجبور باشد مرتب آزمایشات اعتقادی از اعضا و کادرهایش بگیرد و دنبال کافر بگردد.

درک علیرضا بیانی و مخالفین حزب ما دقیقا بر اساس درکی ایدئولوژیک و اعتقادی به حزبیت استوار است و همین درک را مضبوحانه دارند دیکته می کنند به حزب ما!

من بارها اعلام کرده ام که نظراتم را بطور مستقل و خارج از کانسنسوی درون حزب رو به جامعه ارائه می دهم و دنبال ایجاد کانسوس حول نظراتم چه درون حزب و جامعه هستم. اینرا حق خود می دانم که تلاش کنم و بسیار خوشحالم که حزب من به تصمیم من احترام کذاشته و می گذارد. این خصلت حزب ما از وجوه بسیار برحسته حزبی چپ مدرن است که دیگران باید یاد بگیرند.

 

(4)آیا نقدهای من چیز جدیدی درش هست؟ آیا "سرقت نظری است از جاهای دیگر؟

علیرضا بیانی می فرماید:

".. “سعید صالحی نیا” توجه بفرمایید، حتی یک مورد از نقد هایتان به لنینیزم را معرفی کنید که بتوان گفت نقد خود شما است و سرقت نظری از سایر گرایشات نیست؟"

اولا:سرقت یعنی اینکه انسانی چیزی را که متعلق به دیگرانست بگوید از خودش هست. آیا نقدهای من درش ادعائی در این زمینه بود؟ چگونه علیرضا بیانی ، آنهم نخوانده چنین حکمی صادر می کند؟!

دوما: اساسا کدام نظریه پرداز علمی است که ادعا کند تمامی بخشهای نظریه اش را خودش ساخته؟! بسیاری از نظرات مارکس و لنین هم در بحثها و نظرات دیگران ریشه داشت و اینها سنتزهای جدید کرده اند از بحثهای ادمهای دیگر!آنها که تئوریهای اصلی مارکس و لنین را خوانده اند و ریشه های این تئوریها را می شناسند براحتی می توانند حکم منرا تصویق کنند. مارکس و لنین و سایر توری سازان جهان علم هرگز ادعای پیغمبری نکرده اند و آیه های آسمانی ارائه نداده اند! بلکه تئوریهاشان همواره سنتزهای نو بوده است.

سوما: همانطور که در نقدهایم از لنینیزم گفته ام بسیاری از پایه های بحثهای من هم در تاریخ است و هم در نقدهای بسیاری دیگران. از آنارشیستها بگیر تا اروکمونیستها تا کمونیستهای امریکا و اروپا. اتفاقا کمونیستهای ساکن غرب بسیاری از نقدهای منرا بسیار زودتر ارائه داده اند و این خودش نشان می دهد که بالاخره نقدهای من عییتی را نمایندگی می کند که دیگران هم دیده اند! بالاخره ثابت می کند که من خواب نما نشده ام!

چهارما: آنچه من فکر می کنم که تازگی دارد اینست که از دیدگاه کمونیزم کارگری انهم در کانتکس چپ لنینیستی ایران است که این بحثها دارد فرموله می شود. کانتکس عمومی و فرضها و اصول موضوعه بحثهای من و نتیجه گیریهای من ممکنست چیزهای نوئی درش باشد. با فرض اینکه سوسیالیزم و پایان کار مزدی امری فوری و نیازی غیر قابل تاویل برای انسانیت است، بفرض اینکه آزادی بیان بدون قید و شرط شرط هرگونه سوسیالیزم انسانگراست رفتن به سراغ لنین و تاکتیکها و تاریخش انهم در سکوی کمونیزم ایران تا حدودی تازگی دارد. قبلا این بحثها از سر "دموکراسی" در مقابل زیر بنای سوسیالیزم شده بود. قبلا گرایشاتی که بعدا سوسیال دموکرات شده اند از سر راست روی این بحثها را کرده اند اما متد بحثهای من و مفروضات من چیز دیگریست .

اینکه چرا و چگونه اصل آزادی بیان و تشکل نمی تواند روبنائی بماند و ریشه در مناسبات تولید و توزیع و اقتصاد سیاسی می دواند و زیر بنائی می شود و اینکه چرا سفسطه های معمول برای "دفاع از لنین" بخاطر "شرایط زمانه اش" ناتوانست و بی جا، ..اینها سر فصلهائی است که من مدعی مشوم شاید چیزهای نازه ای در نقدهای من هست!

پنجم: قضاوت نهائی در مورد اینکه "چیزهای نوئی" در بحثهای من هست یا نیست، به عهده گذر زمان، ادامه بحثها رو به چامعه و قضاوت کلی جنبش آزادیخواه و برابری طلب بطور عموم و چپ و کمونیستهاست. کار یکی دو نفر نیست. کانسنسوسهای اجتماعی همواره از عبور از گذر زمان و تجارب اجتماعی ایجاد شده اند. علیرضا بیانی و همفکرانش می توانند تا ابد ادعاهای خودشانرا تکرار کنند و منهم کارم را ادامه خواهم داد. شب دراز است و قلندر بیدار!

 

منابع بیشتر:

(1)سعید صالحی نیا: یکسال و نیم بعد از شروع نقد لنینیزم از موضع کمونیزم کارگری

http://www.azadi-b.com/arshiw/?p=33542

(2)سعید صالحی نیا: درسهائی که من از انقلاب اکتبر می گیرم در حاشیه سالگرد انقلاب اکتبر

http://rowzane.com/index.php/articles-archiev/80-saeed-salehi/4521-1389-08-06-06-12-13.html

(3)علیرضا بیانی: توضیحی ضروری در مورد «نقد» های «سعید صالحی نیا» به لنینیزم

http://www.azadi-b.com/G/2012/12/post_122.html

(4)مجید آذری: در رابطه با نقد علیرضا بیانی به سعید صالحی نیا

http://www.azadi-b.com/G/2012/12/post_127.html

(5)سعید صالحی نیا: پاسخ به شباهنگام و مدالهایش

http://www.azadi-b.com/arshiw/?p=36638