توضیح : پس از اعلام آتش بس به وسیله چند تن از دوستان، در ارسال این نوشته تردید داشتم . بالاخره باخودم این طور کنار آمدم که ارسال آن بهتر از بایگانی است . جنبشی که هنوز در آغاز راه است و ممکن است راه درازی در پیش داشته باشد ، جنبشی که هنوز تحلیل مشخصی از آن در دست نیست ، رهبری اش مشخص نشده ، خواست هایش به درستی بیان نشده است و معلوم نیست تاکجا می خواهد پیش برود ؟ کجا متوقف می شود ؟ چه باید کرد ها بسیار است ، در چنین شرایطی این نوشته را برای تان می فرستم و براین عقیده ام که این گونه نوشته ها نه تنها ویرانگر نیست ، چه بسا سازنده هم باشد . با احترام: رحمان .الف
نقدی بر " نقد ویرانگر "


با سلام به همه دوستان
در جریان رد وبدل شدن چند " ای میل " به وسیله دوستان عزیز ، پاره یی مسایل مطرح شد که آن را می توان مسایل عام یا مسایل جنبش نامید. هنگامی که مسایل و مصالح جنبش مطرح می شود، مساله از حوزه امور فردی خارج شده و به یک بحث عمومی تبدیل می شود. پس به عنوان یک مبحث عمومی می توان در آن شرکت کرد و نظر خودرا گفت. اجازه می خواهم به سهم خود ، در بخشی از این مبحث که مربوط به کل جنبش ایران است، شرکت کرده و نظر خود را بیان نمایم . از هر گونه گفت و گویی یا نقدی در این زمینه با کمال میل استقبال می کنم .
خوشبختانه دوست عزیزی که بانی این بحث شده، نوشته اند که نقد را می پذیرند و معتقدند : " در حیطه نقد به شدت بی رحم و پرده در هستم که نقد اتفاقا باید ویرانگر باشد (در مقابل اصطلاح ابلهانه نقد سازنده) تا ریشه های اندیشه های پوسیده را بخشکاند.پر واضح است که در چنین حیطه ای رودربایستی محلی از اعراب ندارد ."( عین عبارت ایشان است )
نخست ، این را بگویم که من این گونه " ویرانگری " را نمی پسندم و ترجیح می دهم از همان "اصطلاح ابلهانه نقد سازنده " استفاده کنم. زیرا ویرانگری یی که منظورش سازندگی نباشد ، کار مغول هاست .هر چند مغول های زمانه ی ما در " ایران اسلامی " نیز دارند چنین می کنند ، یعنی فقط ویرانگری..
اما نگاهی بیندازیم به بخشی از "ای میل" ارسال شده به وسیله ی این دوست. ایشان می گویند :
"....ترس من و خیلیها این است که خشونت حکومت، ما را از مسیر عقلانیت خارج کند. همان چیزی که در روز عاشورا تن همه مان را به لرزه انداخت و خوراک تبلیغاتی شد برای رسانه حکومتی. تمام افتخار و غرور ما این بود و هست ( و امیدوارم در آینده نیز باشد) که جامعه ما با چنان خود آگاهی رسیده است که دست به حرکات کور نمیزند. حرکاتی که در گذشته تاریخی ما مسبوق به سابقه است. و نتیجه اش فرزند معیوبی به نام انقلاب اسلامی شد ."
چهار موضوع اساسی جنبش ما در یک پاراگراف چند سطری به عنوان یک دیدگاه مطرح شده است. هر کدام از این مقوله ها ، نیاز به پاسخ درازی دارد و به راستی می توان ده ها صفحه در باره ی آن ها نوشت .
جمع بندی این پاراگراف چنین است :
1- خشونت حکومت، ما را از عقلانیت خارج می کند.
2 – عاشورا خوراک تبلیغاتی برای حکومت شد.
3- افتخار و غرور ما این است که دست به حرکات کور نمی زنیم .
4 – حرکات ]کور گذشته[ منتج به فرزند معیوبی به نام انقلاب اسلامی شد .
قصد نوشتن کتاب ندارم . اما، خیلی خلاصه ببینیم تا چه اندازه این گفته ها با واقعیت تطبیق می کند :
جنبش پس از خرداد ، ناگهان میلیون ها نفر را وارد کارزار سیاسی کرد. خیلی ها "سیاست زده " شدند تا سیاسی . تحولات، آن چنان ناگهانی و بی مقدمه بود که هر کس پیش ازآن که به خود آید، خود را در درون میدان و در کنار دیگرانی دید که همه سبز بودند . از این رو جنبش سبز نام گرفت. یکی از اندیشمندان می گوید: انقلاب محصول عوامل بی شمار و مهم اجتماعی است، اما چیزی که سبب وقوع آن می شود می تواند بسیار ناچیز و کم اهمیت باشد. دو انقلاب ایران شاهد این مدعایند : انقلاب مشروطیت با فلک کردن و چوب زدن یک بازاری به وسیله علاءالدوله حاکم تهران شعله کشید و دومی یعنی انقلاب بهمن 57 با خراب کردن چند خانه در خارج از محدوده واقع در افسریه تهران رخ داد. شرایط جامعه ایران از نظر عینی در آستانه ی انتخابات خرداد ماه کاملا شبیه به سال 57 بود و انتظار شعله ی کبریتی را می کشید. جنبش به ظاهر بی سر و بی رهبر که پس از خرداد ماه آغاز شد، نه حاصل تقلب در انتخابات ریاست جمهوری، که محصول 30 حکومت استبدادی - مذهبی و سرکوب عریان بود. به دنبال این جریان، سیل میلیونی به حرکت در آمد ، به تدریج خود را در شیوه و تاکتیک متحول ساخت واز یک تظاهرات آرام و تدافعی به یک تظاهرات رادیکال تبدیل شد. جنبش به ظاهر خود به خودی، رهبرانی نیز دارد بی آن که نقاب از رخ بر دارند. تاکتیک ها واستراتژی خود را دارند . گاه در سکوت به خیابان می آیند و گاه سنگ در جیب . بی برو بر گرد ، روزی که نوبت آن برسد ، در های اسلحه خانه ها نیز باز خواهد شد .( به خبر کشف اسلحه خانه در مسجد الهادی دقت کنید . چه کسی می داند؟ شاید از این اسلحه خانه ها در ایران صد ها باشد . ) این منطق انقلاب و سرانجام هر جنبشی است . هیچ حکومتی در جهان ، خود از اریکه ی قدرت پایین نیامده و به میل خویش ، اختیار را به دیگران و به مردم واگذار نکرده است .
مشکل ما و همه سیاست زدگان در این است که ما هنوز به اندازه کافی ویژگی های جنبش ضد استبدادی را نشناخته ایم، در حالی که خبرگان و کارشناسان آنانی که امروز در ایران بر قدرت اند ، به خوبی این جنبش را شناخته اند ، از این روست که شمشیر ها را از رو بسته و سگ های شان را رها کرده اند و می دانند ، یک گام به پس ، جنبش آن ها روانه جهنم خواهد کرد و همان نمایشی که یک روز پس از 22 بهمن در پشت بام مدرسه علوی رخ داد ، این بار در انتظار خودشان خواهد بود . بنابراین امید عبثی است اگر از این نظام جز خشونت روز افزون انتظار دیگری داشته باشیم، یا به طریقی تلاش کنیم تا بیش از این هار تر نشود . اگر 7 ماه پیش بود، شاید . می شد کاری کرد . هنوز باروت ها توی انبار، بدون چاشنی بودند، اما امروز از خیابان های تهران فقط بوی خون می آید . خون عزیز ترین فرزندان این آب و خاک . این جنبش اگر قرار است ادامه یابد و در باتلاق اختلافات درونی خفه نشود ، باید به عنوان یک عنصر زنده و مولد مورد بحث طولانی قرار بگیرد و زوایای پیدا و پنهان آن شناخته شود .
اما می رسیم به اصل مطلب :
اول : آیا خشونت حکومت، ما را از عقلانیت خارج می کند؟
در این جا از سه واژه خشونت ،عقلانیت و حکومت استفاده شده است . در فرهنگ سیاسی و جامعه شناسی هریک از این ها مقوله جدا و قابل تعریف اند .
برخی خشونت را این گونه معنی کرده اند : خشونت مشتمل است از فعاليت ها، الفاظ، ذهنيت ها وسيستم هايي که مردم را از رسيدن به استعداد هاي عالي شان مانع و باعث زيان هاي فیزيکي ، رواني ، اجتماعي يا محيطي گردد. خشونت مطابق نظريه فوق دو بعد دارد 1- بعد قابل رويت است2- غير قابل رويت است و قابل لمس نيست
حال باید پرسید آیا این تعریف مصداق کامل جمهوری اسلامی نیست؟ ایان این نظام در عمر سی ساله اش از کدام یک از این ابعاد خشونت معاف بوده است ؟ راستی کمی بیندیشیم : در کدام یک از حوزه های عمومی و حوزه های خصوصی، حکومت اسلامی از خشونت مبرا بوده است ؟ آیا می توانید یکی ، فقط یکی را نشان بدهید ؟ از همان روزی که " جهان " کارگر در سال 58 در یک راه پیمایی به خون خود در غلتید ، از همان روزی که رهبران ترکمن پرپر شدند ،از هما ن زمان که از درون زندان ها بوی خون بیرون زد و تمام ایران را گرفت و "خاوران" ها در گوشه و کنار سر بر آوردند ، خشونت آغاز شده بود . عقلانیت ما در این سال ها که تنها به جرم سبیل داشتن یا قیافه مان شبیه کسی بود ، دستگیر وتیرباران می شدیم کجابود؟ این حرف تازه یی نیست که آقای جنتی دیروز در نماز جمعه اش ، اعدام دو زندانی سیاسی را به رییس قوه قضاییه تبریک گفت . بیست سال پیش امامان جمعه یک صدا گفتند که زندانیان را در زندان نکشید . بیرون ییاورید و جلوی چشم مردم بکشید .از آن روز به بعد منجنیق ها هر روز در گوشه های شهر، فرزندان این خاک را به بهانه های گوناگون آونگ کردند. لحظه لحظه تاریخ حکومت اسلامی با زندان، شکنجه ، شلاق و کشتار بوده است . خوب اگر بپذیریم تا کنون خشونت ، آن هم خشونت عریان وجود داشته است ، پس ماخیلی وقت است که از عقلانیت بی بهره بوده ایم و خود نمی دانیم .
پرسش بعدی من این است که اصولا عقلانیت از نظر دوستان چیست ؟
توجه دوستان را نه به کتاب های فرهنگ سیاسی که تعریفی که خود حکومت از عقلانیت دارد حواله می دهم :
" عقلانيت در فلسفه اسلامي
خبرگزاري فارس: ستيز با عقلانيت و مظاهر آن بهويژه فلسفه از همان دوران آغازين به شكلهاي گوناگون صورت گرفته است و امروزه نيز در قالب حملههاي بيامان پسامدرنيستها و ساختارشكنان بر عقلانيت و مدرنيسم فلسفه جريان دارد
و باز در یک کتاب راهنمای معرفت شناسی 9 تعریف در باره شکل عقلانیت به دست داده اند و می نویسند : عقلانيت در نخستين معنايش شامل هر عمل و باور و گرايشي باشد كه بر يك استدلال مشروع و به حق مبتني است. امِا اين توصيف كلي نمي‏تواند معناي دقيق عقلانيت باشد زيرا همواره در مقابل يك عمل يا باور يا گرايش معيُّن، اعمال و باورها و گرايشهايي رقيبي وجود دارند كه آنها نيز عقلاني محسوب مي‏شوند؛ به تعبير ديگر، در فرهنگ غربي براي انواع متفاوت استدلال، معيارهاي مشروعيت متفاوتي در نظر مي‏گيرند و به اين ترتيب به نظر مي‏رسد كه هيچيك از انواع عقلانيت، يا قواعد عقل در فرهنگ غرب مقبوليت عام ندارد. يكسان دانستن آنچه عقلاني است با آنچه به طور عقلاني مطلوب است باعث كنار گذاشتن آن چيزي مي‏شود كه به طور عقلاني مجاز است."
پس می بینیم که نمی توانیم خود را در قالب عقلانیت زندانی کنیم .برای این که عقلانیت پا در هواست . یعنی این که شما و دشمن هردو با سلاح عقلانیت به جنگ هم آمده اید که هر کدام شکل خودرا دارد .
می بینید خود حکومت نیز به چیزی به نام عقلانیت باورندارد .
دوم : آیا عاشورا خوراک تبلیغاتی برای حکومت شد؟
در کشور های استبدادی ، حکومت خوراک تبلیغاتی خود را می آفریند ، نیازی نیست تا حرکتی انجام شود تا مورد بهره برداری حکومت قرار گیرد . حتا اگر در خانه ی خود بنشینید ، حکومت می تواند از خانه نشینی شما یک حرکت سیاسی بسازد . می گویند در جنگ جهانی دوم نه تنها جنگ بمبها وگلولهها، بلکه جنگ کلمات و تبلیغات بود. تهاجم تبلیغاتی نازیها ابتدا توسط "آدولف هیتلر" در کتاب "نبرد من" طراحی و سپس به وسیله "گوبلز" و وزارت تبلیغات او اجرا شد. ایالات متحده در ایجاد تبلیغات خویش، به مجموعه ای نه چندان منسجم از روان شناسان و سایر دانشمندان علوم اجتماعی، برای تقویت روحیه ملی وخنثی ساختن تاثیر تبلیغات نازیها متکی بود» . واژه تبلیغات سیاسی یا (propaganda) از ریشه لاتینی (pripagaree) به معنی نشا کردن، منتشرساختن، برانگیختن و به حرکت واداشتن اندیشه های ویژه است و امروزه تبلیغات، جزیی از ارتباطات عمومی است و هدف آن، دستیابی به مقاصد از پیش تعیین شده است (دادگران، 1380، ص49)

آقای داریوش آشوری در فرهگ نامه سیاسی می نویسد :
حزبها و دولتهای فاشیست، نازیست و کمونیست در سازماندهی و کاربرد تبلیغات به قصد جلب توده های مردم و افکار جهانیان، از خود توانایی خاص نشان دادهاند. کشاکشهای تبلیغاتی میان دولتها و حزبهای چپ و راست اصطلاح "جنگ تبلیغاتی" و "جنگ روانی" را به وجود آورده است. جنگ تبلیغاتی در دوران جنگ جهانی دوم و سپس میان دو بلوک شرق و غرب در دوران جنگ سرد، پس از جنگ جهانی دوم بالاگرفت» (آشوری، 1378، صص94-9)
به راستی که حاکمان ایران ، رو دست گوبلز زده اند .
حالا بعضی ها می گویند چرا جوانان ما در روز عاشورا در برابر سلاح از سنگ استفاده کردند . چرا این " آتو " را به دست حکومت دادند . مگر قدمای ما نگفته اند : کلوخ انداز را پاداش سنگ است . این منطق مسیح که می گوید اگر کسی به صورت تو یک سیلی زد ،در پی انتقام مباش و آن روی صورت را نیز به او نشان بده ، فقط برای تحمیق من و شما ساخته شده اند و متعلق به دوران قرون وسطا و به منظور استثمار بیشتر بوده است . این گونه منطق ها امروزه کاربردی ندارند . در فرانسه و در مهد تمدن ، مرگ تصادفی یک جوان ، دولت را تا آستانه سرنگونی پیش می برد. اگر جوانان فرانسوی نیز می خواستند از این منطق عقلانیت استفاده کنند ، فرانسه سه سال پیش، ده روز در آتش نمی سوخت و دولت رفتارش را نسبت به برخی شهروندان تصحیح نمی کرد .

سوم : افتخار و غرور ما این است که دست به حرکات کور نمی زنیم
مبارزه سیاسی یک فرایندی دارد و از اعتراض تا انقلاب را شامل می شود .در هر مقطع ابزار وامکانات خاص خود را دارد . در انقلاب بهمن 57 از ارسال یک نامه سرگشاده به شاه شروع شد و با قیام مسلحانه و حمله به پادگان ها خاتمه یافت . از این رو در مبحث انقلاب 57 بحث بسیاری است . هنوز بسیارند کسانی که انقلاب بهمن را باور ندارند و آن را تنها یک قیام انقلابی توده ها می خوانند .
مر کز مطالعات دفاع استراتژیک که یک مرکز مجازی است و شبکهای بینالمللی از پژوهشگران، مترجمان، نویسندگان و کوششگران را نمایندگی میکند وهدف مشترک این گروه، توسعهٔ آموزش کنش بیخشونت به عنوان مؤثرترین شیوهٔ ایجاد تغییر اجتماعی است ، می نویسد : " مبارزه بیخشونت الزاما مسالمت آميز نيست. حتی کاربرد کلمه "جنبش" به جای مبارزه باعث تشديد اين ابهام می شود. مبارزه بیخشونت در گام نخست، مبارزه است. مفاهيم مثبت بسياری در فرهنگ سياسی وجود دارند که اگرچه در مواردی کارسازند اما مبارزه بیخشونت نيستند. مثلا مذاکره، مدارا، صلح، سازش و همزيستی مسالمت آميز همه در مراحلی از تاريخ جوامع می توانند نقشی مثبت بازی کنند اما اين ها هيچ کدام معادل "مبارزه بیخشونت" نيستند."
هنگامی که قطار جنبش به راه می افتد،از ما نمی پرسد کجا پیاده می شوید ؟ هر کس بنا به ظرفیت، توان و خواست هایش در ایستگاهی پیاده می شود. همیشه چنین بوده است . وقتی انقلاب مشروطیت رخ داد و حزبی به نام دموکرات سر برداشت ، خیلی ها عضو آن حزب شدند . به قول زنده یاد فریدون آدمیت مورخ معاصر، در این حزب حسین قلی خان نواب چهره سرشناس فراماسونری و عامل انگلیس هم عضویت داشت و حیدر خان عمواوغلی مبارز برجسته و انقلابی هم بود، ولی این کجا وآن کجا ؟ هر کدام ایستگاهی برای پیاده شدن انتخاب کرده بودند. وقتی حکومتی تمام راه های تنفسی را بر روی انسان می بندد ، حرکت های آرام و ساده به حرکت های رادیکال که دوست ما آن را حرکت کور خوانده است ، تبدیل می شوند وامکان بروز می یابند و این خاصیت یک کنش و یک جنبش زنده است . این حرکت را نمی توان کور خواند. تعادل قواست . مچ اندازی است . مگر نه این است که حکومت ایران در عرصه بین المللی ، هر روز شاخ وشانه می کشد و ادعا می کند که به چه و چه مسلح است ؟چرا این امر را عین عقلانیت می داند ولی مردم نه ؟چرا یک بار مردم این کار را نکنند تا حکومت هم حسابش را بکند و به همین اسانی گله های سرکوبگرش را به جان مردم نیندازد. . حر کت کور را آنانی مرتکب می شوند که با وجود داشتن همه امکانات لازم ، از ابزار هایی نیز مانند : ترور ، آدم کشی ،، آدم ربایی، انفجار و تله گذاری ، دستگیری ، اعدام و تهدید و نظایر آن استفاده می کند . دوستان حتما ویدئوی چهارراه کالج را در روز عاشورا دیده اند و اگر ندیده اند دوباره ببینند . مردمی که در آرامش ، با مشت های گره در حرکت اند ، با هجوم ناگهانی انبوهی از اونیفورم پوش های مسلح که در گوشه یی کمین کرده اند مواجه می شوند . ده ها تن زن و مرد ، کوچک و بزرگ زیر دست و پا له و زخمی و ده ها تن بازداشت و روانه زندان می شوند .آیا به عنوان یک عنصر سیاسی کار ما فقط این است که با غرور و افتخار کشتگان و زخمیان خود را از سطح خیابان جمع کنیم ، دست و پا شکستگان را با افتخار و غرور را به خانه های شان برسانیم و حتا جرات نکنیم به بیمارستان ببریم ، زیرا خطر دستگیری شان می رود ؟ با غرور وافتخار منتظر بمانیم تا کی گلوله به سینه ما اصابت می کند ؟ در چنین هنگامه یی افتخار و غرور چه معنایی می تواند داشته باشد ؟ غرور و افتخارخوب است ، ولی سیاست نیست .سیاست چیز دیگری می طلبد . دفاع از خود، حق قانونی هر فردو انسان است .
4 – حرکات " کور گذشته " منتج به فرزند معیوبی به نام انقلاب اسلامی شد .
ویدئویی روی یوتوپ هست که در آن آقای زیبا کلام استاد دانشگاه با فرزند مطهری مناظره تلویزیونی دارند . این عین جمله زیبا کلام است : انقلاب برای اسلام نبود،انقلاب اسلامی بدنبال تحقق اهداف آزادی خواهانه بود و رابطه ی آن در سال 57 با اسلام و شریعت این بود که مردم تصور می کردند" توجه کنید : فقط تصور می کردند " اسلام می تواند این خواسته ها را پاسخگو باشد.( 31.01.2010)
من فاکت از مخالفان نظام نیاوردم . از کسی آوردم که خود بخشی از این نظام است . انقلاب بهمن زاییده مجموعه ی حوادثی بود که حدا قل از کودتای 28 مرداد سال 32 در ایران اتفاق افتاده بود . نه کور بود و نه بی هدف . اصلی ترین شعارش آزادی و استقلال ایران بود اما در مجموعه حوادث ودر کوران وقایع و رابطه های بین المللی ، به دلایل معلوم و مشخص آن زمان کفه قدرت به یک سمت بالا رفت . انقلاب زاده شد ولی به قول شاعری آن را هنوز به دنیا نیامده " ذبح اسلامی اش " کردند . چرا ؟ این خود بحث دیگری است .
این حرکات کور نبود که به انقلاب اسلامی منجر شد ، کما این که این حرکات کور نیست که جنبش اخیر را می تواند به نا کجا آباد بکشاند . اگر هوشیاری و آگاهی سیاسی در پایینی ها نباشد ، بده بستان های سیاسی در سطح بالاست که کار دست جنبش جوان اخیر خواهد داد و دوباره سی سال دیگر و به قول زنده یاد شاملو : همه چیز همان است که بود .
 

 

خانه    |    مطالب    |    نظریات    |    تلنگر    |    پیوندها    |    تماس