|
در ستایش مطبوعات آزاد

کارل مارکس
مطالب ترجمه شده
February 01, 2010
ترجمه از محمد پوینده
آیا نخستین وظیفهء جویندگان حقیقت این نیست که یکراست بی آنکه به چپ و راست
نظر افکنند، به سوی خود حقیقت پیش بتازند؟ آیا گفتن حقیقت در قالب فرمایشی
و تحمیلی ، در حکم از یاد بردن آن نیست ؟ حقیقت چونان نور، از فروتنی به
دوردست ؛ و تازه در برابر چه کسی باید فروتن باشد ؟ دربرابر خود ؟ حقیقت ،
دروغ و نا درستی را رسوا می سازد . پس آیا نباید بر ضد دروغ باشد ؟
اگر فروتنی خصلت پژوهش باشد ، بیشتر نشان ترس از حقیقت است تا ترس از ضد
حقیقت . فروتنی در هر گامی که من برمی دارم مانند ترمز عمل می کند و به
پژوهشگر فرمان می دهد که در برابر نتیجه ی پژوهش بر خود بلرزد . فروتنی
مانع دستیابی به حقیقت است .
افزون بر این ، حقیقت ، عام و جهان گستر است ، به من تعلق ندارد ، از آن
همگان است . حقیقت مرا تصاحب می کند ، من او را تصاحب نمی کنم . دارایی من
عبارت است از صورت [بیان حقیقت ]، صورت [ فرم ] ، فردیت معنوی من است . سبک
همان انسان است . عجبا ! قانون حق نوشتن به من می دهد اما مقرر می دارد که
به سبکی غیر از سبک خود بنویسم ! من می توانم سیمای ذهن خویش را نشان دهم
اما باید نخست چین و شکن های مجاز و فرمایشی را بر آن تحمیل کنم ! چهرهء
کدام انسان شرافتمندی از این الزام سرخ نمی شود و ترجیح نمی دهد که سیمای
خود را زیر ردا پنهان کند ؟ ردا دست کم می تواند صورت کسی مانند ژوپیتر را
پوشیده بدارد ، تن دادن به چین و شکن های مجاز و فرمایشی چیزی نیست مگر با
سیلی صورت خود را سرخ نگاه داشتن .
شما گونه گونی شورانگیز و غنای پایان ناپذیر طبیعت را می ستایید . شما توقع
ندارید که گل سرخ عطر گل بنفشه بدهد . اما می خواهید که غنی ترین پدیده ها
یعنی ذهن فقط به یک شیوه وجود داشته باشد ؟ من آدمی شوخ طبع هستم ، اما
قانون امر می کند که با وقار بنویسم . من بی پروا هستم ، اما قانون فرمان
می دهد که قلم من باید فروتن باشد ؛ خاکستری بر روی خاکستری تنها رنگی از
آزادی که قانون به من اجازه می دهد آن را به کار برم ، هر قطرهء شبنم در
زیر تا بش خورشید به رنگ های بی پایان می درخشد اما خورشید ذهن در فرد چیزی
که بازتاب باید نیابد جز یک رنگ ، آن هم رنگ رسمی و مجاز را بیافریند !
گوهر ذهن همواره ذات حقیقت است و شما با این گوهر چه می کنید ؟ فروتنی ؟
گوته می گوید : فقط فرومایگان ، فروتن هستند ، و شما می خواهید بر سرذهن
همین بلا را بیاورید ؟ [....] فروتنی عام ذهن ، عقل است . این آزادی مندی
جهان گستری که در هر طبیعتی ، سرشت ذاتی را پاس می دارد .
Anck do la 1843 MEW I. P. 5 sq
آزادی ، ذات انسان است تا بدان حد که حتی دشمنا نش نیز آن را تحقق می بخشند
. البته در عین پیکار با واقعیت آن : آنان می خواهند چیزی را که به عنوان
زیور طبیعت بشری به دور افکنده اند ، در مقام ارزشمند ترین زیور از آن خود
سازند .
هیچکس با آزادی [ به طور کلی ] پیکار نمی کند ، افراد حداکثر با آزادی
دیگران پیکار می کنند . بنابراین همهء انواع آزادی همواره وجود داشته است ،
فقط گاهی به صورت امتیازی خاص و گاهی به صورت حق عام .
[...] مسئله این نیست که آیا آزادی مطبوعات باید وجود داشته باشد ، چرا که
این آزادی همواره وجود دارد . مسئله این است که آیا آزادی مطبوعات ، امتیاز
خاص چند فرد است یا امتیاز ذهن بشر [ به طور عام ] . مسئله این است که آیا
آنچه برای عده ای نا حق است ممکن است برای دیگران ، حق به حساب آید ؟
[....] .
سانسور درونی حقیقتی آزادی مطبوعات ، انتقاد است . انتقاد آگاهی است که
آزادی مطبوعات ، خود ، برپا می دارد .
خود سانسور هم قبول دارد که هدفی در خود نیست و فی نفسه ، هیچ چیز خوبی
ندارد و در نتیجه بر اصل " هدف وسیله را توجیه می کند " استوار است . اما
هدفی که به وسایل نادرست نیاز دارد ، هدفی درست نیست [....] .
برای دفاع از آزادی در هر عرصه ای و نیز برای درک آن باید سرشت ذاتی آزادی
را ، بی توجه به مناسبات خارجیش در نظر گرفت . ولی آیا مطبوعاتی که خود را
به سطح یک حرفه پایین می آورد ، به سرشت خود وفادار است و بر اساس شرافت
طبیعت خود عمل می کند و آزاد است ؟ البته تردیدی نیست که نویسنده باید برای
زیستن و نوشتن ، پول و درآمد داشته باشد ، اما به هیچ وجه نباید برای به
دست آوردن پول زندگی کند و بنویسد .
پرانژه [ شاعر و آوازخون فرانسوی 1780-1857 ] در یکی از ترانه های خود می
خواند :
من برای ترانه سرایی زندگی نمی کنم ،
حضرت آقا اگر شما جایم را بگیرید ،
برای زیستن ترانه می سرایم ،
تهدید نهفته در ترانهء بالا در بر گیرندهء این اقرار ریشخند آمیز است که
شاعر به محض این که شعر برایش وسیله شود به خود فروشی تن در می دهد .
نویسنده به هیچ وجه کارهای خود را وسیله نمی داند . کارهایش هدفی در خودند
. او آثارش را برای خود و دیگران تا بدان حد از وسیله دور می داند که در
صورت لزوم ، موجودیت خویش را هم برای وجود کارها یش قربانی می کند و این
سخن واعظ دینی را – البته به شیوه ای به کلی متفاوت – سر لوحه کار خویش
قرار می دهد : از خداوند اطاعت کن نه از انسانها . خود نویسنده نیز جزو این
انسان ها ست ، با نیازهای بشری و امیال بشری خویش [...] نخستین آزادی
مطبوعات آن است که حرفه نباشد . نویسنده ای که مطبوعات را تا حد وسیله ای
مادی پایین می آورد سزاوار آن است که این برد گی درونی او با بردگی بیرونی
یا سانسور مجازات شود . به عبارت دیگر مجازات او ، همانا سانسور است .
ترجمه از محمد پوینده – باز نویسی از رحمت خوشکدامن 30/ 1/
|