شبیه سازی
hoshyaresmaeil@yahoo.com
ضربه ایی آرام به شانه ام خورد
و مرا به لبه سیاهچاله کشاند ! آقا مهدی را به همان حالتهای همیشگی میدیم .
شاید 2 ماهی بود ندیده بودمش ، مدتها از او خبری نداشتم . اما بعد از مدتها
حالا که دوباره او را میدیدم هنوز دوست داشتنی بود با موهای بلند و لبخندی
همیشگی . آقا مهدی شروع کرد :
آقا اسماعیل کجایی ؟ کم پیدایی
؟ نیستی ؟ خبری از ما نمیگیری ؟
مخلصیم آقا مهدی ، آمده ام
خرید کنم همیشه جویای احوالت هستم تو کجایی ؟
این را که میبینم آمده ایی
برای خرید....منظورم اینه که کلا کجایی ؟ راستش من داشتم از اینورا رد
میشدم که گفتم یه سری به این فروشگاه بزنم . تو که میدونی بعضی از این
فروشگاهها مثل امام زاده میمونن و ثواب داره گاهی وقتا سلامی به آنها
کرد...و چشمکی زد !
حرف آقا مهدی را با سر تائید
میکنم . چون به نوعی همین احساس را خودم هم دارم با کمی تفاوت . تا الان به
تنها چیزی که حساسیت پیدا کرده ام یک مارکهای قرمز رنگ درشتی هست که بعضی
وقتا روی بعضی اجناس میزنن و روی آنها نوشته شده 50 درصد . که یعنی حراج و
آکسیون است آقا مهدی دنبال 50 درصدی نیست !
آقا اسماعیل مثل اینکه بازم
حواست نیست...گوش میکنی چی میگم ؟ کجایی ؟
سرم را بالا گرفتم ، بازم مچم
رو گرفته بود که نبودم ! متمرکز شدم و با خنده ایی گفتم : ببخشید حواسم
نبود ، رفته بودم توآکسیون سیاهچاله !
سیاهچاله !؟ و آقا مهدی بدون
اینکه توضیحی بخواد گفت : سیاهچاله رو بی خیال ...و شروع کرد .
دیروز عید قربان بود رفته بودم
یه مسجد که غذای مجانی میدادند میگفتند اوباما و وزیر امور خارجه انگلیس هم
عید قربان رو تبریک گفته اند ! زیر لب با خودم زمزمه کردم عید قربان ؟ ای
اگه دستم به این هاوکینگز و سیاهچاله هاش برسه.... ! یه غذای مجانی رو از
دست دادم . اما واسه اینکه به آقا مهدی ثابت کنم حواسم هست ، پرسیدم : غذاش
خوب بود ؟ و آقا مهدی جواب داد : خوب و بدش رو نمیدونم من که حسابی خوردم .
ولی از حرف زدنشون نمیشد فهمید کجایی هستند ؟ همه سیاه بودند .
آقا مهدی ادامه داد : احمدی
نژاد داره میره دانمارک.... آنفلونزای خوکی خیلی زیاد شده.....یک قطار روسی
منفجر شده......امریکا توقیف جایزه نوبل عبادی رو شدیدا محکوم کرد
.....گنجی قراره بره سوئد سخنرانی کنه ، میگن دیروزم آلمان بوده.....سوئیسی
ها قراره در همه پرسی منع مناره شرکت کنند....در جده سیل اومده و......
خلاصه آقا مهدی واقعا سنگ تموم گذاشت !
اولا که منو از سیاهچاله ها
بیرون کشید و داغ ترین خبرهای روز رو به اطلاع من رسوند . دوما بسیار تعجب
کرد که من از هیچ خبری شگفت زده نشدم . چکار باید میکردم ، تعجب کنم
....خوشم بیاد....ناراحت بشم....گیج بزنم ....و، ای بابات بگم چی بشه
هاوکینگز با این سیاهچاله هات که ما رو از نون خوردن انداختی ! تازه کلی هم
فحش خوردم که چرا به زاویه کله مبارک علی توهین کردی ؟ یکی دیگه هم نوشته
بود تو به هر که هر چی میخوای میتونی بگی ولی به جیگر حسن آقا کار نداشته
باش ! احساس خستگی میکردم .
با آقا مهدی راه افتادم و از
فروشگاه بیرون زدیم . با تعجب نگاهی به چرخ خالی من کرد و گفت : مگه برای
خرید نیومده بودی چرا هیچی نخریدی ؟ گفتم : 50 درصدی پیدا نکردم . بدون 50
درصدی امرار معاش سخته . این ناکسای بی معرفتم ، الان مدتیه به جای 50
درصدی فقط 25 درصدی میزنن !
رفتن احمدی نژاد به دانمارک
چیز عجیبی نیست . خیلی وقت است نظم نوین همه درها را به روی اسلام و ولایت
فقیه باز گذاشته است .وقتی اوبامائی که ظاهرا گنده لات نظم نوین است در شبه
جزیره عربستان خم میشه و بوسه بر دست اسلام میزنه...بقیه که دیگه چیزی نیست
. البته یک روی دیگر این سکه خرابی اوضاع نظم نوین است هر خم و راست شدنی
در سیاست معنای مشخصی دارد و اگه لازم باشه کارشان به خوابیدن هم میکشد !
شیوع آنفلونزای خوکی هم که
طبیعی است . خطرناکتر از اون آنفلونزای آخوندی اسلامی است که واکسن هم
نداره و عدم نفوذشان به مقاومت خودمان برمیگردد . فعلا که اوباما و نظم
نوین و گنجی و سروش و عبادی و.....در برابر آنفلونزای اسلامی لنگ انداختند
!
محکومییت توقیف نوبل عبادی از
سوی امریکا هم .....آخ که دیگه شیرین جون چی بگم !
سفر گنجی به سوئد و کنفرانس و
این چیزا هم چیز غریبی نیست آن هم درست همزمان با فرصت 16 آذر ! سفرهای
مارکوپولوهای اسلامی به آلمان و سوئد و کل اروپا و امریکا و شرق کانادا
و....همه جا با شال یا روسری سبز ، با این هوش و ذکاوتی که در نشان دادن
جای دوست و دشمن دارند زیاد غیر قابل فهم نیست !
از پاسخ امیر انتظام به شال
سبز حنا مخملباف سریع گذشتم .
فقط برای چند لحظه ذهنم درگیر
همه پرسی سوئیسی ها برای ساختن و یا منع ساختن مناره شد ! آقا مهدی کمی
دلخور بود و میگفت دوست داره در این همه پرسی شرکت کنه و رای منفی به صندوق
بندازه . ولی نمیشه ! همه پرسی فقط مال سوئیسی هاست . سوئیسی هم کسی است که
مدرک سوئیسی داشته باشه...و مدرک سوئیسی هم ...بی خیال...بگذریم !
یه نفر زمانی گفته بود : وطن
هر فرد همون جاییه که داره توش زندگی میکنه ....و سعی کردم به آقا مهدی
آرامش بدم . ولی آقا مهدی دیگه به سادگی قبل نبود و با دلخوری گفت : اون یه
نفری که این حرف رو زده یا مست بوده ، یا حرف تبلیغی زده و یا دنیا رو خوب
نشناخته بود ...! و آخرین سوال آقا مهدی از من این بود که : اگه به تو هم
حق رای دادند باهاش چیکار میکنی ؟ و با خنده گفت : نکنه بری بازار سیاه
بفروشی ؟ خیلی زور داره آقا اسماعیل ....ما از دست مناره ها درفتیم و باز
هم مناره....نکنه اسلام واقعا جهانی شده و ما بی خبریم ؟
جوابش را ندادم و با آقا مهدی
خداحافظی کردم و آقا مهدی قول داد که اگه گواهینامه قبول بشه یه سفره حضرت
عرق سگی راه بندازه !
در راه به سوال آقا مهدی فکر
میکردم که یاد خاطره ایی افتادم از دائی جان . یه روز که خونه دائی جان دو
زانو و مودب نشسته بودم و از هر دری سخنی ....ناگهان صدای عربده اذان از
مسجد نزدیک خونه بلند شد و خان دائی با عصبانییت نگاهی به مناره های مسجد
کرد و چند تا فحش آبدارو.....به چایی خوردن ادامه دارد . بعد از لحظاتی
خنده ایی به لب دائی جان نشست و رو به من پرسید : راستی میدونی فلسفه مناره
چیه ؟ نگاهش کردم و با کنجکاوی شانه بالا انداختم که نمیدانم ...و خان دائی
فلسفه مناره را گفت . طوری هم گفت انگار خودش حضور داشته !
داستان مناره و گنبد از هزاره
اول شروع شد قبل از ظهور اسلام هنوز مناره ایی وجود نداشت و فقط گنبد سمبل
و مقدس بوده ، آن هم نه از نوع آسمانی ، بلکه از نوع زمینی . گنبد به عنوان
سمبل احترام به زن !
خان دائی که از تعجب من متوجه
شد گیر آورده ....با آب و تاب ادامه داد .
بعد از ظهور اسلام محمد تصمیم
گرفت تا سمبل مردانه یعنی مناره را به جای سمبل زنانه یعنی گنبد بنشاند و
در این راه اگر لازم باشد مطابق معمول از شمشیر کمک بگیرد . نتیجه این جنگ
تاریخی ایدئولوژیک قرار دادی بود بین سمبل زنانه و سمبل اسلامی مردانه ! بر
اساس آن قرارداد باید دو مناره و یک گنبد در وسط دو مناره نصب میشد ...و حق
نابرابری ارث و نصف بودن زن در برابر مرد به همان دوران بر میگردد !
از خاطره و تاریخ دائی جان که
خلاص شدم یاد شبیه سازی افتادم که وقتی شروع شد و " دالی " گوسفند بیچاره
رو شبیه سازی کردند چه سرو صدائی به هوا رفت آخرش هم معلوم نشد دعوا بر سر
خود شبیه سازی بود و یا بر سر انتخاب سوژه ها ؟ " دالی " شروع و بهانه خوبی
بود . و امیدوارم خاتمه نهایی کار به بوش و اوباما و خامنه ایی و سروش و
رجوی و گنجی و عبادی و......نرسه ! این موجودات هنوز شبیه سازی نشده ،
مجموعا ریده اند به دنیا ...وای به روزی که شبیه سازی و تکثیر هم بشن ! چی
میشه ، به به ...ببخشید ، منظورم اه اه اه بود !
منت " دالی " را عزوجل که
طاعتش موجب کباب است و کله پاچه و تشکرات فراوان از او .
هر نفسی که فرو میدهد ممد حیات
است و چون پس میدهد همراه با عطر پشگل .
باورش به علف تنها باوری است
در دنیا که سوت و استفاده دارد . بقیه باورها که تا به حال محصولش زندان و
فقر و شکنجه و سر بریدن و جنگ و.....بوده است .
روزگار غریبی است دالی جان
....سرت را میبرند تا باورها ی پوچ و کهنه سیقل بخورد و اوباما تبریک عید
فربان بفرستند مثل نامه به خامنه ایی ! و ای کاش سرت را برای ریشه کن کردن
گرسنگی میبریدند !
دالی جان کاش متوجه میبودی که
تبریک اوباما برای عید قربان یعنی چه ؟ اگر لازم باشد برای حفظ نظام اسلام
کارهای بیشتری هم خواهد کرد دنبلان تو در دنیای سیاست خواصش خیلی بیشتر از
این چیزاست . اصلا اگه تو نبودی و عید قربانی وجود نداشت ، چطوری میتونستن
زهرا رهنورد رو سومین متفکر جهان معرفی کنند ؟ و خیلی کارای دیگه......
" دالی " جان تو کجایی تا شوم
من چاکرت
ممه ات دوشم کنم شانه سرت
پا بر جا و استوار بمان . چه
با دنبه و چه بی دنبه !

والسلام و بع بع بع بع بع یا
دالی الاوباما......
راستی...یعنی در ضمن نتیجه همه
پرسی برای ساختن مناره در سوئیس منفی شد ....خوشبختانه . حالشو ببریم .
اسماعیل هوشیار
30.11.2009
ژنو
|