تاریخ انتشار :تابستان 2025
نام آن کبوتر غمگین که از قلب ها
گریخته، شرم است.3
قسمت سوم

از بچگی به ضرب المثل وجملات قصار علاقه خاصی داشتم. تازه خواندن
و نوشتن را آموخته بودم که یک دفتر برای جمع آوری ضربب المثل ها
تهیه کرده بودم. هر ضرب المثلی که می دانستم یا از دیگران شنیده
بودم و یا در یک فیلم از زبان یکی از بازیگران می شنیدم در آن دفتر
یادداشت می کردم. هر وقت یک مهمان هم به خانه مان می آمد از او می
پرسیدم که آیا ضرب المثلی بلد استکه من آن را در دفترم یادداشت
کنم؟ بعدها در کمپی در عراق وقتی که شروع به یادگیری زیان انگلیسی
کردم از ضرب المثل های انگلیسی شروع کردم. این علاقه از همیشه با
من بوده است.
شاید این علاقه باعث می شد که من به محتوا و ریشه های ضرب المثل
های ایرانی نیز توجه کنم و آنها را در ذهنم مورد واکاوی قرار دهم.
بعدها مهاجرت کردم و در قسمت ایتالیایی زبان سوئیس ساکن شدم.
علاقه ی من به ادبیات و ضرب المثل و و گفته های مشاهیر باعث شده
بودکه سعی کنم هر چیزی را در ذهنم ترجمه کنم. مثلا قطعه شعری را
در ذهنم بازخوانی می کردم و سعی می کردم بدانم که اگر آن را به
زبان ایتالیایی ترجمه کنم چه حسی القا می کند؟ آیا معنی اش را حفظ
می کند؟ آیا نماهای زیبایی شناسانه ی آن از دست نمی روند؟
یک روز با برادرم که در ایران است راجع به مسئله ای سیاسی چت می
کردیم. گرماگرم انتخابات و جنبش سبز بود. او در ضمن بحث با من برای
اینکه منظورش را برساند این ضرب المثل ایرانی را به کار برد:«دیگی
که برای من نجوشد می خواهم در آن سر سگ بجوشد۰»
از آن پس این ضرب المثل و ریشه های آن و تاثیرات آن بر روانشناسی
یک جامعه ذهنم را به خودش مشغول کرد. اصل و اساس و ریشه ی این ضرب
المثل منحوس و پلید و پلشت کجاست؟ از کدام سیاهچال نواقص
فرهنگی-تاریخی ما ایرانیان آمده است؟ سعی کردم در ذهنم یکی از
شهروندان این کشور را مجسم کنم و این ضرب المثل را برایش ترجمه
کرده وسعی کنم مفهوم و مقصود مورد نظر آن را برای او توضیح دهم و
سپس عکس العمل اورا در ذهنم مجسم سازم. خودخواهی، خودپسندی،
خودمحوری، نفرت از دیگری، رقابت ناسالم و مخرب، حسادت، بدخواهی و….
در همین ضربالمثل چند کلمه ای به وضوح قابل مشاهده است.
افراد جامعه ای را در نظر بگیرید که رفتار و کنش و واکنش ها و
تنظیم رابطه های آنها بر اساس این ضرب المثل شکل گرفته و یا حداقل
از آن تاثیر پذیرفته باشند. آیا چنینجامعه ای فارغ از اینکه چه
کسی بر آن حکومت می کند، گندابی از خودخواهی و دیگرستیزی نیست؟
یادم می آید تازه اقامتم درست شده بود و من به دنبال کار می گشتم.
یکبار برای چند روزی به صورت کارآموز در یک خانه ی سالمندان کار
کردم. خانم بسیار مسنی در آنجا بود که شاید بیشتر از ۸۰ سال سن
داشت. بر روی یک ویلچر بود و از آلزایمر رنج می برد. بسیار ساکت و
متین و آرام بود. هر روز چند کلمه ای با او صحبت می کردم. به خاطر
ببماری آلزایمر بعضا جمله ای را می خواست بیانکند اما ادامه ی آن
از یادش می رفت و دوباره در سکوت فرو می رفت. یکبار درکنار ویلچرش
نشستم و از او پرسیدم: تجربه ات در زندگی چیست؟ پاسخ داد: زندگی
قشنگ است اما…و دوباره در سکوت فرو رفت. پرسیدم اما چه؟ سکوت می
کرد. اصرار کردم: اما چه؟ بعد از سکوتی طولانی پاسخ داد: «اما
باید بسیار مراقب بود و به دیگران احترام گذاشت.»
تصور اینکه ضرب المثل«دیگی که برای من نجوشد می خواهم سر سگ در آن
بجوشد»، به گونه ای قابل فهم برای یکی از شهروندان سوئیس ترجمه شود
عرق شرم را بر جبین آدمی می نشاند. شاید اگر فرد مورد نظر با
ادبیات و تاربخ ایران آشنا باشد سوال کند: «شما از همان سرزمینی
نیامده اید که سعدی در آن زیسته و فرموده است:
بنی آدم اعضای یک پیکرند؟…»
پس کجاست؟ چرا چیزی از آن دوران و از آن فرهنگ با خودتان به همراه
ندارید؟
سید علی میری
۲۳/۰۷/۲۰۲۵
سوئیس، لوگانو
________________________________________________________
توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام
دریافت نمیشود.
|