چه کسانی مجری این جنایت بودند و چه کسانی آنرا تایید کردند و سالها نیز بر آن سکوت کردند؟!. نویسنده نه تنها این همه را " در این روزهای شکلگیری یک جنبش پرامید " فاقد ارزش پاسخدهی میبیند که کسانیکه پیگیر این مباحث هستند را کاسهء داغتر از آش میداند و هشدار میدهد " حواسمان باشد که کسانی بر شانه های زخمی من و تو نایستند تا اتحاد و همدلی ما برای مبارزه با دشمن مشترک را به میدان بگو مگوهای کشدار و بیمار تبدیل کنند " . این نوع تقلیل تاریخ به یک پرونده حقوقی و جنایی یعنی علی نژاد و دوستان همفکرش ، 67 را نمیخوانند و از آن سالها نمیگویند تا به شکلگیری آگاهی تاریخی یاری رسانند چرا که آنان خوب میدانند در این بازخوانی روشنگرانه تاریخ، چگونه بسیاری از مبانی ایدئولوژیکشان مانند " اصلاح پذیر بودن نظام " یا " پتانسیلهای دموکراتیک قانون اساسی " زیر سوال رفته و بی اعتبار میشود ؛ چگونه اسطوره های کاذبشان همچون " امام راحل و دوران طلایی اش " ، " دفاع مقدس " ، دموکرات بودن موسوی ، خاتمی ، کروبی، حجاریان، صانعی و دیگر اصلاح طلبان دود میشود و به هوا میرود ! آنان میدانند هر پرتو نوری که بر تاریخ مسکوت گذاشته شدهء 30 سالهء اخیر تابانده شود، چگونه پرده از حقیقت اصلاح ناپذیری ذات رژیم ولایت فقیه برمیدارد و ضرورتِ سرنگونی تمامیت آن را علنی میکند . البته خانوم علینژاد و دوستانش آنقدرها هم خام نیستند تا این پتانسیل سرنگون کننده را طی 18 ماه اخیر متوجه نشده باشند، و ندیده باشند که چگونه توده های خشمگین در 16 آذر ، روز قدس و خصوصن عاشورای خونین 88، تمام معیارهای رفورمیستی و غیر خشونت آمیز مورد توصیه اصلاحات و سران سبزش را زیرپا گذاشتند و با حمله به اصل ولایت فقیه وتمامیت رژیم وبه آتش کشیدن عکس " امام راحل " از راهکار دیگری جز رفورم سخن گفتند! بنا براین، تاریخ و آگاهی از سه دهه حیات جنایت بار و خونین جمهوری اسلامی، جز بدنامی و کسادی برای اصلاحات و اصلاح طلبان دست آورد دیگری ندارد اما مشکل آنجاست که این جماعت دیگر نمیتوانند همچون گذشته تاریخ را نادیده بگیرند و پنهان کنند! ضرورتهای جنبش و عینیت مبارزه، آنان را از این خصلت دیرینه شان باز میدارد . اما حال که نمیتوان این تاریخ افشاگر و ضد رفورم را مسکوت گذاشت، با آن چه باید کرد؟ اینجاست که علینژاد و دوستانش میآیند تا آگاهی تاریخی را مخدوش کنند؛ و راه این مخدوش کردن را، تقلیل مبارزهء جمعی و تمام عیار یک نسل علیه دیکتاتوری جمهوری اسلامی به دلخوری و کینهء خانواده های جان باختگان از حکومت تشخیص داده اند!
اما خانوم علینژاد برای این داغدیدگان،
از کشکول ضد تاریخی اش، تحفه ای نیز روکرده؛ او از موضعی بالا و حق بجانب
خود را همراه و غمخوار و همبغض داغدیدگان در تمامی این سالها نشان میدهد و
منت میگذارد که او و دوستانش بودند که در شرایط ناامن و خفقان زده ایران
پیگیر احقاق حقوق خانواده های جان باختگان بوده اند و جوانی شان را هم فدای
این روشنگری ها و پیگیری ها کردند و این بی انصافی است که او و امثال او را
که خود را " نسل سبز " معرفی میکند و این روزها به جرم حمایت از نامزدی
موسوی و کروبی به بند شده اند به سکوت در برابر آن سالها متهم کنیم و میان
آنها و نسل دهه شصت شکاف عمیقی را عمده کنیم. . و اما در مورد شکاف بین دو نسل باز هم آرزوی قلبی خود را خام خیالانه و ناشیانه به همگان تعمیم داده اید . بعنوان یک نسل جدیدی نه تنها هیچ افتراق و شکافی در کلیت دغدغه های دو نسل نمیبینم که آن دو را در یک وحدت دیالکتیکی تاریخی به هم پیوسته و مداوم میدانم . پیشنهاد میکنم برای یک بارهم که شده به تاریخ آن سالها مراجعه کنید تا ببینید نسل دهه 60 چرا و برای چه در برابر دیکتاتوری تمام عیار خمینی ایستاد و آن وقت آنرا با دغدغه های نسل قیام حاضر مقایسه کنید . مگر نسل پیش جز برای حق حاکمیت ملت ایران بر سرنوشت خویش که به دست خمینی و رژیمش به سرقت برده شده بود قیام کرد و زیر بار ولایت فقیه و سایر نهادهای سرکوبگر بر آمده از آن نرفت؟! جز این است که در برابر تهاجم وحشیانه مشترک اصلاح طلبان و اصولگرایان امروز و حزب الله آن روز به آزادی و برابری و انسانیت گفت نه؟! در برابر سرکوب مطبوعات و احزاب و تشکلها و اتحادیه ها مقاومت کرد ، سرکوب کارگران و خلقهای تحت ستم را تاب نیاورد ، قوانین ارتجاعی و ضد انسانی سنگسار و قطع ید و حد و تازیانه خمینی و فقهای خمینی صفتی چون صانعی و موسوی اردبیلی و موسوی خوئینی ها و غیره را به سخره گرفت ، در برابر حمله اوباش موسوم به " دانشجویان خط امام " و دکتر سروشها و دکتر معینها به دانشگاه مقاومت کرد و در برابر رژیم زن ستیز خمینی و حجاب اجباری زهرا رهنوردها و فاطمه کروبی ها و جمیله کدیورها پایداری کرد؟! نه خانوم علی نژاد !
نسلی که تمام قد و پر افتخار رو در روی تباهی خمینی ایستاد و تاوان
این ضدیت با ارتجاع ضد بشری را با پوست و گوشت و جان و جوانی خود داد هیچ
تفاوت ماهوی میان خود و مبارزه نسل جدید نمیبیند ، این شما و دوستان
همفکرتان هستید که میکوشید میان دو نسل شکاف بیاندازید و عمده کنید ، چرا
که خوب میدانید اگر نسل جدید در پی چرایی قیام نسل گذشته برود چگونه خود و
قیام خود را در تداوم آن نسل میبیند و چگونه به شباهتها و ضرورتهای مبارزه
دو نسل علیه دیکتاتوری خمینی و وارثینش پی میبرد ، آن وقت آیا باز هم جایی
برای موسوی ها و کروبی ها و خاتمی ها و دوران طلایی امامشان در آینده جنبش
میماند؟! اینان در پی یافتن پاسخی برتناقضی که بین پتانسل مردمی بدنهء جنبش شان که ماهیتی سرنگون کننده دارد هستند و سخنگویان اصلاح طلب و سبزی که از ابتدا هم چیزی جز رفورم در چارچوبهای همین رژیم را نمیخواسته اند و نمیخواهند!؟ . 30 سال حیات جمهوری اسلامی به اضافه 18 ماه فراز و نشیب مبارزه در جنبش فعلی به توده ها نشان داده است که رژیم جمهوری اسلامی اصلاح ناپذیر است ، که بورژوازی نظامی تازه بقدرت رسیده برای گل روی بیانیه های موسوی و عجز و لابه های کروبی و خاتمی و رفسنجانی مبنی بر در خطر بودن نظام ، تره هم خورد نمیکند، که ولی فقیه رژیم خوب میداند که یک گام به عقب، یعنی تسریع روند سرنگونی، از این روست که در برابر مردم ایستاده و هر نوع انگیزه و خواست تغییر یا اصلاحات و جنبش سبز علوی و نبوی و نهضت عدم خشونت را با سرکوب عریانش پاسخ میدهد و با صراحت منحصر به فردش خطاب به مخالفینش میگوید : یا پذیرش وضع موجود و یا سرکوب و سرکوب وسرکوب . اگرچه سران اصلاح طلب متقلبانه میکوشند این رویه را ویژگی حیات جمهوری اسلامی پس مرگ " امام عزیز " شان معرفی کنند ، اما توده ها خوب بخاطر دارند و اندکی رجوع به تاریخ هم نشان میدهد که این حربه و خصلت جمهوری اسلامی در مقابل مخالفین و منتقدینش در تمام لحظه لحظه حیاتش بوده است . تودهء حاضر در خیابان دیگر به این خصلت پی برده و به لحاظ استراتژیک در دو راهی سرنوشت ساز میان ماندن بر گفتمان عقیم و معیوب اصلاح طلبی و خیز برای سرنگونی تمامیت ساختار موجود (که نخستین گام ضروری جهت ایجاد هرگونه اصلاحات واقعی به سود اکثریت مردم است) قرار گرفته است . به سهولت نمیتوان گفت جنبش در آینده به کدام سو متمایل میشود اما طرح عینی این دوگانگی یک دستاورد رادیکال و انقلابی در جریان جنبش توده ای اخیر بوده است . اینکه خط سرنگونی تحت چه شرایطی و با دخالت کدام اقشار و طبقات و تحرک چه نیروهای سیاسیی تقویت میشود و به پیش میرود در مجال بحث ما نیست ، اما دو نکته روشن است ؛ نخست – هرچه خط سرنگونی شدت و جدیت بیشتری بیابد نقش و فضای مانور چهره های اصلاح طلب رژیم کم رنگتر خواهد شد و دیگر آنکه ورود به فاز سرنگونی نیازمند گسست تمام عیار توده های قیام از تمامی جناحهای جمهوری اسلامی اعم از اصولگرا و اصلاح طلب است . و درست در ضرورت این گسست استراتژیک است که بحث تاریخ و تاریخ 67 اهمیت مییابد و همینجاست که قیام کنندگان، انگشت اشاره شان به سوی موسوی و کروبی نشانه میرود ، نه خانوم علینژاد ! تعیین تکلیف با سران اصلاح طلب و دوران طلایی امامشان را نمیتوان و نباید به فضاهای مجازی و آکادمیک روزهای پس از طوفان حواله کرد بلکه در دل بحران و در کوران همین مبارزه پیش رو باید بررسی شود ، چون امیدهای کذایی شما نه تنها هنوز بند ناف خود را با تفکر و ایدئولوژی و کاریزمایی که باعث و بانی این همه جنایت و کشتار علیه بشریت شده قطع نکرده اند که با وقاحت تمام آنرا دوران طلایی و الگوی آینده نامیده و سودای بازگشت به آن سالها را دارند ، پس چرا از مردم آگاه شده انتظار دارید چشم بر این همه کژدیسی و نتاقض ببندند؟!! بالاخره موسوی و کروبی زبان و بیانشان زبان درد و مرهم دردمندان است یا سخنگو و حامی دوران طلایی امام و دفاع مقدس و انقلاب فرهنگی و هزار و یک جنایت دیگر؟! چطور از همگان انتظار دارید برای بقول شما ماندن موسوی و کروبی در خیابان و پرده برداشتن از تجاوزها و شکنجه های اخیر هورا کشیده و یا حسین_میرحسین بگویند اما بر سکوت 30 ساله حضرات سبز و مشارکت و همراهی شان در آن همه شکنجه و تجاوز و قتل عام و سرکوب مهر سکوت زده و پرده ساتر بکشند ؟!!
این که نمیشود از توده حاضر در خیابان انتظار داشت هوشیاری و آمادگی
ذهنی خود را در مبارزه پیش رو از هر نظر حفظ کند اما خط جنایت و سرکوب در
جمهوری اسلامی را فقط از دوم خرداد 76 ببعد را پیگیری کند و در شناخت ماهیت
تاریخی این ساختار و سیستم ضد بشری و ضد مردمی به ریشه های ایدئولوژیک و
تاریخی و فکری آن در دوران طلایی امام و نخست وزیری و ریاست و وکالت سران
سبز پا نگذارد و حرف نزدند !؟ این که نمیشود موسوی و کروبی را به اعتبار
پرده برداشتن از شکنجه و تجاوز در 18 ماه اخیر " امید یک ملت " لقب بدهید
اما پیگیران ِریشه های شکنجه و تجاوز، و شناسایی شکنجه گران و متجاوزین در
تمامی این 30 ساله را " کاسه های داغتر از آش" بنامید و حرفهایشان را " بگو
مگو های کشدار و بیمار " !!؟
عجبا از این گورهای بی نشان و بی خاصیتی که کابوسشان خوابِ راحت از
چشمان شما و امیدهای سبزتان ربوده ست!! همان ارواح بی نشانی که اینروزها در
ابعادی توده ای تناقض سبز اصلاح طلبانه را بر ملا میکنند! همانها که
بالاخره اصلاح طلبان را وادار و ناچار کردند که از آن دهه ننگین هم سخن
بگویند! همان جانهای شرزه و اراده های پولادینی که رفتند تا " خمینی بت شکن
" به مثابه نماد یک جنبش ارتجاعی و پوپولیستی درکمتر از دو دهه به یکی از
بدنام ترین مظاهر بنیادگرایی ، ارتجاع ، دیکتاتوری و جنایت و ترور(چه در
داخل و چه در خارج از ایران) تبدیل شود! . آنان رفتن را برگزیدند تا ذات
ارتجاع فاشیستی- اسلامی چنان عیان شود که هر کوشش از بالا و از درون جهت
اصلاح آن به بحران رادیکال سرنگونی از پایین منجر شود ، نسلی که از نخستین
روزهای برآمدن جمهوری اسلامی، سنگِ بنای مقاومت و ایستادگی را بنیان نهاد و
همهء هستی و موجودیتِ خود را به میدان آورد تا خوی خونریز و ویرانگر خمینی
و رژیم تروریستش را رو و رسوا کند! این نسل، تمام همت و هستی ِخورا بکار
نگرفت تا لیست جنایت و جنایت پیشگان را، فقط به سالهای پس از خرداد 76
محدود کند! بلکه چنان نام و یاد جانفشانیهای او بر حافظه تاریخی مردمان این
دیار سایه انداخته که هیچکدام از «همکاران و مددکاران جانیان دیروز»(که
حالا عرصه بر خودشان هم تنگ شده) دیگر نمیتوانند نعـل وارو بزنند وخود را،
هم آزادیخواه و عدالتخواه مادرزاد بنمایانند، و هم در حسرتِ بازگشت به
دوران طلایی ِ امام و امت همیشه در صحنه شان روزشماری کنند!
|
مقاله ها | نظریات | اطلاعیه | گوناگون | طنز | پیوندها | تماس
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه تیف) مانع ندارد