۱۱سپتامبر: ماه عسل پاییزی برای بوش و خاتمی علی اصغر رمضانپور
محمد خاتمی در شمار نخستین رهبرانی بود که به حمله به برجهای دوقلو در نیویورک، که به القاعده نسبت داده میشد، واکنش نشان داد پست بازرسی سوم را هم رد کردیم و به مقری رسیدیم که گرداگردش را ساختمانهایی بلند فرا گرفته بود. آن سوی تیرک فلزی، پست بازرسی اردوگاهی بود که بیشتر به پادگانی در یک منطقه جنگی شباهت داشت تا به محل دیدار رسمی با یک رهبر سیاسی. پنجره های شکسته و جای گلوله و ترکش بر دیواره ساختمانهای چند طبقه، هنوز یادگارهای مقاومت حزبالله را در این بخش از بیروت حفظ کرده بود. من در آن زمان معاون امورفرهنگی وزارت ارشاد بودم و به دیدار حسن نصرالله می رفتم تا در باره برنامههای فرهنگی مشترکی صحبت کنیم که باید در بیروت دنبال میشد. هنوز میراث تدبیرهای امنیتی زمان درگیریهای بیروت بر جا بود و ما از در ساختمانی وارد شدیم که از طریق راهروهای پیچ در پیچی که به شدت پاییده میشد، به ساختمانی دیگر میپیوست. من همه چیزهایی را که باید میگفتم و احتمالا میشنیدم با خودم مرور میکردم، اما در میان این فهرست گفت وگوهای کاری، جایی برای آنچه آقای نصرالله در آغاز گفت و گو از من پرسید نبود. بر خلاف انتظار من رهبر حزبالله پیش از هر چیز از من در باره واکنش رهبران ایران در برابر ماجرای حمله یازده سپتامبر پرسید. رهبرانی که او از آنها با واژه دوستان ما در تهران یاد میکرد. هنوز رفیق حریری (نخست وزیر وقت لبنان) و افسانه بازسازی بیروت پس از جنگ به دست او، زنده بود و رهبر ۴۰ ساله حزبالله به عنوان بازیگر کوچکی در دست رهبران ایران تلقی میشد. آقای نصرالله میخواست مطمئن شود که رهبران ایران با احتیاط کامل با این ماجرا برخورد خواهند کرد. در آن زمان چند هفته از حمله به برجهای دوقلو میگذشت و میشد در لحن سخن رهبر حزبالله نگرانی او را از واکنش تلافی جویانه آمریکا احساس کرد. من این احساس را در میان رهبران تندرو در تهران هم دیده بودم، اما گفتههای این رهبر حزب الله بازتابی از گستره نگرانیها بود. هنوز در تهران گرمای یکی از روزهای پایانی تابستان به پایان نرسیده بود که تصاویر تلویزیونی، اصابت هواپیماها به آسمانخراشهای نیویورک را در شهری که در تسخیر ماهوارهها بود، به یک بهت عمومی گره زد. بازتاب این بهت را میشد در پیام رییس جمهوری وقت ایران محمد خاتمی دید. آقای خاتمی در شمار نخستین رهبران جهان بود که به حمله تروریستی که به القاعده نسبت داده میشد، واکنش نشان داد. آقای خاتمی گفت که از این حمله متاسف است و با خانوادههای کشته شدگان همدردی کرد. او همچنین به صراحت گفت که خواهان خشکاندن ریشههای تروریسم بینالمللی است. پیام سریع رییس جمهوری ایران بازتاب نگرانی بود، که در نشست اضطراری که بلافاصله در بالاترین سطح تشکیل شد، خود را نشان داد. در آن زمان هنوز تلاشهای آقای خاتمی برای عادی سازی روابط ایران و آمریکا زیر فشار مخالفتهای رسمی و غیر رسمی آیتالله علی خامنهای به جایی نرسیده بود. سازمان ملل پیشنهاد تعیین آن سال به نام سال گفت و گوی تمدنها را پذیرفته بود . اما در درون ایران اصلاح طلبانی که زیر فشارهای جناحهای رقیب بودند هنوز هیچ بهرهای، مگر تبلیغات نمادین، از گفت و گوی تمدنها نبرده بودند. در سوی مقابل اما، اوضاع به گونهای دیگر بود. جرج بوش، که کمتر از یک سال بود کاخ سفید را از بیل کلینتون تحویل گرفته بود، آن سال را، سال بینالمللی مبارزه با تروریسم نامیده بود و حالا حمله یازدهم سپتامبر هدیهای از جانب تروریستها به تیم پر ادعای نومحافطهکار در واشنگتن بود.
"در فاصله کمتر از دو ماه جک استرا وزیر امور خارجه بریتانیا، به تهران آمد تا مقدمات همراهی ایران در حمله غرب به طالبان در افغانستان را فراهم کند. در این دوران، روشن بود که رهبری ایران کاری جز آن نمی تواند بکند که به محمد خاتمی و جرج بوش اجازه دهد دیپلماسی نیم بند حود را جانی تازه دهند و باردیگر مذاکرهگران پشت پرده خود را، فعال کنند." رهبران ایران به سرعت مخاطره آمیز بودن اوضاع را درک کردند. در شامگاه بیستم شهریور ۱۳۸۰ به خوبی میشد نگرانی را نه تنها در واکنش همدلانه اصلاح طلبان با آمریکاییها احساس کرد، بلکه سکوت آیتالله خامنهای هم، که خود را در پشت پیام رییس جمهوری پنهان کرده بود، نشانهای از ترس شدید رهبر ایران و حامیان تندرو او بود. این شام پر آشوب به صبح نرسیده بود که واکنش افکار عمومی در تهران خود را در نور لرزان شمعهایی بازتاب داد که گرداگرد میدان محسنی را، در شمال تهران و در تجمعی خود جوش فراگرفته بود. اصلاح طلبان امیدوار بودند تا بلکه گرمای شمعهایی که به نشانه همدردی با جان باختگان روشن شده بود، گرمایی هم به سردی مزمن روابط ایران و آمریکا ببخشد. فردای آن روز احمد بورقانی، یکی از چهرههای سرشناس اصلاح طلبان، که در آن زمان نماینده مجلس بود، به سفارت سوئیس که حافظ منافع آمریکا در ایران بود، رفت و دفتر یادبودی را امضا کرد که برای همدردی با ملت و دولت آمریکا گشوده شده بود. اگرچه این اقدام آقای بورقانی در آن زمان واکنش تند گروههای مخالف اصلاح طلبان را برانگیخت، اما این حملات به اصلاح طلبان نتوانست موضع رسمی حکومت ایران را عوض کند. احمد بورقانی در آن زمان اگرچه نقشی در دولت نداشت اما از مشاوران نزدیک کمال خرازی، وزیر امور خارجه وقت بود، و این اقدام او از سوی آمریکاییها نشانهای از عزم دولت ایران در فاصله گرفتن از کسانی بود، که متهم بودند از نزدیکی مرزهای شرقی ایران حمله به برجهای دوقلوی تجارت جهانی را سازمان داده بودند. آنچه مقامات امنیتی و رهبران نهادهایی مانند سپاه پاسداران و حتی چهرههایی مانند رهبران حزبالله را در بیروت نگران میکرد، قدرتگیری طالبان بود که با این اقدام، هم رهبری جنگ روانی تندروها علیه آمریکا را در منطقه از آن خود میکرد، و هم موقعیت ایران را در آن سوی مرزهای شرقیاش به رویارویی میطلبید. به این ترتیب حتی تندروهای تهران و بیروت هم نمیتوانستند از طعم ارضا کننده ضربه زدن به آمریکا آنچنان که باید لذت ببرند. سیاستمداران ایران به سرعت دریافتند که نگرانی جهانی از گسترش تروریسم، و شدت خشم آمریکا جدیتر از آن است که بتوانند دست به بهره برداریهای تبلیغاتی آشکار و رسمی ضد آمریکایی بزنند، و خود را هدف موج اقدامات تلافیجویانه آمریکا قرار دهند؛ آن هم در شرایطی که اروپاییها هم نمیتوانستند پای خود را از همکاری با آمریکا واپس کشند. "پس از ماه عسل پاییزی ایران و آمریکا که به همراهی در حمله به طالبان انجامید، کم کم لحن سخن سیاستمداران نزدیک به رهبر ایران، که تا آن زمان حرفشان خریداری نداشت، دگرگون شد و ایران دور تازهای از بهرهبرداری تبلیغاتی از ماجرای ۱۱ سپتامبر را آغاز کرد." بار دیگر دو رویای متفاوت، ایران و آمریکا را به یک بستر کشاند. در فاصله کمتر از دو ماه جک استرا وزیر امور خارجه بریتانیا، به تهران آمد تا مقدمات همراهی ایران در حمله غرب به طالبان در افغانستان را فراهم کند. در این دوران، روشن بود که رهبری ایران کاری جز آن نمیتواند بکند که به محمد خاتمی و جرج بوش اجازه دهد دیپلماسی نیم بند حود را جانی تازه دهند و باردیگر مذاکرهگران پشت پرده خود را، فعال کنند. به این ترتیب ایران به بهای همراهی با آمریکا در حمله به طالبان، هم از زیر تیغ شک و گمان بدبینان به ایران در آمریکا گریخت، و هم شر یک رقیب در حال قدرت گرفتن را از مرزهای شرقی خود کم کرد. اما این پایان ماجرا نبود. تندروهایی که در تهران تا آن زمان خود را پشت لبخندهای محمد خاتمی به جرج بوش پنهان کرده بودند، با کاسته شدن از خطر اقدام تلافیجویانه آمریکا، کم کم لحن خود را تغییر دادند و شیر شدند تا مبادا اجازه دهند رئیس جمهوری اصلاح طلب، دیپلماسی موفق خود در ماجرای حمله یازده سپتامبر را به یک پیروزی سیاسی داخلی مبدل کند و اهرم ایجاد تنش با آمریکا را از دست رهبر ایران خارج کند؛ اهرمی که رهبر ایران همیشه از آن برای سرکوب مخالفان اصلاحطلب و غیر اصلاحطلب خود بهره برده بود. پس از ماه عسل پاییزی ایران و آمریکا که به همراهی در حمله به طالبان انجامید، کم کم لحن سخن سیاستمداران نزدیک به رهبر ایران، که تا آن زمان حرفشان خریداری نداشت، دگرگون شد و ایران دور تازهای از بهرهبرداری تبلیغاتی از ماجرای ۱۱ سپتامبر را آغاز کرد. نیروهایی که خود را آماده میکردند تا پس از محمد خاتمی قدرت را به دست بگیرند کم کم نظریه تازهای را به عنوان نطریه رسمی، جانشین دور اندیشی و احتیاط نخستین کردند. کم کم این نظریه ترویج میشد که حمله به برجهای دوقلو، بر اساس نظریه توطئه، اقدامی توسط آمریکاییها برای حمله به افغانستان بوده است. ایران انتظار داشت همه، در دنیا و ایران، فراموش کنند که خود، همراه آمریکا در حمله به افغانستان بوده است. این نظریه توطئه در ایران همچنان به طور غیر رسمی ترویج میشد تا این که با بر سر کار آمدن محمود احمدینژاد در سال ۱۳۸۴، به نظریه رسمی دولت ایران تبدیل شد. به این ترتیب بیش از آن که اصلاح طلبان از رویه دوراندیشانه خود در مورد حمله به برجهای دوقلوی مرکز تجارت جهانی بهره ببرند، این یاران پنهان آقای خامنهای بودند که بهرههای شیرین ماه عسل خاتمی و بوش را به اتاقهای کاخ مرمر و حسینیه شهدا بردند که در آن آیت الله خامنه ای و آقای احمدی نژاد همسایگی تازهای را آغاز کرده بودند.
توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام دریافت نمیشود.
|
مقاله ها | نظریات | اطلاعیه | گوناگون | طنز | پیوندها | تماس
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه تیف) مانع ندارد