مقاله

 

 

شکستِ ناگزیرِ همایش استکهلم

 جواد اسدیان



گردهمایی استکهلم که گویا از سوی مرکز اولف پالمه برگزار شده است، هنوز آغاز نشده، در مردابِ مجاب گرفتار آمده است. از آنجا که هدف های این کنفرانس گویا برای برخی از دعوت شدگان روشن نبوده است، اعلام کرده اند که در این نشست شرکت نخواهند کرد. بزرگترین آفت این همایش، مانند همۀ پروژه هایی که آقای شهریار آهی دنبال می کند، ناهماهنگی و ناهمخوانی آنها با منافع جامعۀ شهروندی ایران و مصالح آیندۀ کشور است، حتا اگر این پروژه ها از سوی بخشی از نهادهای دولتی آمریکا که به هر حال سودای منافع کوتاه مدت و درازمدتِ خود را دارند، پشتیبانی نیز بشوند.



اینگونه پروژه ها در دهۀ هشتاد و نود قرن پیش برای کشورهای تک بُعدی سوسیالیستی طرح ریزی شده بودند که توانستند حرکت های مردمانی مشابه را با تک رنگ های متفاوت، در راستای منافع استراتژیکِ جهان صنعتی، یک کاسه کرده و بسیاری از حکومت های تک بعدی را نیز، از میان بردارند و همزمان، این تجربه به دست آمد که می توان جامعه های تک بُعدی را که خواستار برچیدن بساطِ حکومت هایی تک بعدی تر و استبدادی هستند، زیر پرچمی یک رنگ، در راستای هدفی طرح ریزی شده هدایت کرد. «جنبش سبز» که از سوی حسین موسوی به خاطر ارادت به اهل بیتِ محمد تازی، رنگ سبز را برگزید، هماهنگ با همان پروژۀ آمریکایی- غربی ای بود که در رنگ کردن بسیاری از جنبش های اروپای شرقی پیروز شده و تجربه اندوخته بود. از همینروست که مسئله رنگِ سبز، بیشتر از آنکه دغدغۀ جامعۀ کثرتگرای ایران و جنبش آزادیخواهانۀ مردم باشد، وسوسۀ هوادارن حکومت اسلام است و ناموس پارۀ غرب.


برای ایرانیان، مانند روز روشن است که جنبش سبز موسوی و کروبی، از سویی برای مهار جنبش آزادیخواهانۀ مردم سازماندهی شد و از سوی دیگر تلاش داشت که با پافشاری بر استمرار حکومت ولایت فقیه و اجرای « جهوری اسلامی نه یک کلمه کمتر و نه یک کلمه بیشتر» و بازگشت به


« دوران طلایی خمینی» سهم خود را از قدرت و ثروت بیکران ایران، به دست بیاورد. اما جنبش سبز در غرب، حتا برای روشنفکران این کشورها، در پی تبلیغ های گستردۀ هدفمند و یکجانبه ای که در رسانه ها شده است و می شود، تنها تداعی کنندۀ جنبشی ست که انگار آقایان موسوی و کروبی، نه از درون حاکمیت، که از ارض موعود نازل شده اند تا رهبران بی چون و چرای مردم ایران باشند.


این دروغ، با پیگیری از سوی هواداران گوناگون حکومت اسلامی در لباس توده ای- اکثریتی، اصلاح طلبان حکومتی و عوامل رانده شدۀ جمهوری اسلامی به خارج از کشور و در رسانه هایی که در اختیار اینان قرار گرفته است، همچنان تکرار و دنبال می شود. شگفت آور نیست که در این رسانه ها، درست به همانگونه که در ایران سانسور می شود، سانسور کارایی دارد و مگر به اتفاق و از سر نیاز و ضرورت، دیدگاه های جامعۀ شهروندی در آنها بازتاب درخور و شایسته ای ندارد.


چنان و چندان باید جعلِ سبز تکرار شود تا ناخودآگاه ایرانیان به آن خو کرده، دچار یأس شود و در نهایت، برای نجات و رهایی ایران و ایرانی از چنگال دراز آخوند، به آن ایمان بیاورد. خوشبختانه، جنبش سال 88 به روشنی نشان داد که جامعۀ شهروندی ایران با رنسانس فرهنگی که برپا کرده است، فریب غرب و رسانه های غربی را که تنها به نوعی از حکومت اسلامی می اندیشند، نخورده است و با طرح خواسته های خود، هم هزینۀ هنگفتی را که خرج تبلیغ برای رنگِ سبز اهل بیت شده بود، باد هوا کرد و هم توانست با فریادِ خواسته های خود که برخاسته از فرهنگ ایرانی ست، خواب همۀ هواداران رنگارنگ مسلمان و شیفتگان رنگِ سبز را تا هم اکنون آشفته کند.


آقای شهریار آهی با فراخواندن کنفرانس استکهلم، در حقیقت می خواهد همان پروژه ای را که با زنده یاد، کامبیز روستا و برخی دیگران به راه انداخت و اینک حتا یادی از آن نمانده است، این بار با دیگر افرادی که بسیاری از آنان خوشنام نیز نیستند، به پیش ببرد. این بار هم به ناگزیر، شکست حتمی ست؛ زیرا:


1. پروژۀ بدیل سازی از بالا و در راستای خواستِ دیگران، آنهم بدون هیچ پشتوانۀ مردمی به ناگزیر با شکست روبرو می شود؛


2. با سازمان ها و افرادی که برای بقای حکومت اسلامی تلاش می کنند، نمی توان سازمان و یا نهادی بوجود آورد که بخواهد خیمۀ رژیم اسلام را برچیند. مردم به درستی می گویند که چاقو دستۀ خودش را نمی برّد. با سازمان ها و افرادی که در راه استمرار حکومت اسلامی کوشیده اند و می کوشند، نمی توان به پذیرش همگانی دست یافت که پیش شرط هر نوعی از مبارزه است؛


3. بویژه با افرادی که در جنایت های حکومت اسلامی شریکند و به ریا و دروغ و تقیه آلوده اند و برای روزهای مبادا به خارج پرتاب شده اند، نمی توان مبارزه ای جدی را سامان و سازمان داد. با آنان نمی شود و نمی توان کوچکترین گره ای از مشکل های بنیادین که ایران و ایرانی را تا مرز ویرانی نزدیک کرده اند، باز کرد.


تجربه نشان داده است که این به خارج رانده شدگان، درست در هنگامی که می توان و باید گام های اساسی برداشت، با هیاهو و طرح مسایل حاشیه ای، بزرگترین موانع را به بهانه های واهی به وجود می آورند تا هیچ سازمان و نهادی که بتواند کوچکترین خدشه ای به حکومت اسلامی وارد بیاورد، پا نگیرد. این پرتاب شدگان رنگارنگ، اگر چه از راه های گوناگون و مختلف از سوی غرب تغذیۀ مالی و سیاسی می شوند، اما همزمان شامۀ دینی شان نشئۀ محمد و علی و حسین و... است و بقایشان در نشخوار کردن حکومت اسلام خلاصه می شود و برای استمرار حکومت اسلامی، هر گاه که لازم آید، آماده هر دورویی و خیانتی نیز، هستند. اینان، تفاوتِ ماهوی با الماس هایی که با تراشِ «دست غیب» برای فریب ما، خوش هم درخشیده اند، ندارند.


در پرانتز:


آقایانی که در این گردهمایی شرکت کرده اند، بعضاً، خود از برکشیدگان مدحی، آخرین نفوذی شناخته شدۀ حکومت اسلامی در میان به اصطلاح اپوزیسیون بوده اند که گویا همنشین و همراهی خوش مشرب نیز، بوده است. وی که از هوا نیامده است، در میان دوستان، دوستی و دوستانی داشته است دیگر!


به سخن دیگر، باید تمام کسانی که در راه نابودی حکومت اسلامی مبارزه می کنند و نیز تمام کسانی که به دمکراسی راستین می اندیشند، همۀ اصلاح طلبان حکومتی را که منافع رژیم را در بزنگاه های تاریخی برتر از هر چیزی می پندارند، تا هنگامی که دادگاه های شهروندی و یا دادگاهِ دل مردم تکلیف آنان را روشن نکرده است، از حوزۀ کار سیاسی و فرهنگی و اجتماعی بیرون کرده، به حاشیه ها برانند. باز هم تجربه نشان داده است که ما فریب می خوریم و اینان نیز در تقیه دست اهریمن را هم از پشت می بندند. تنها راه سلامت کار و مبارزه، دوری از شیادانی چنین دغلباز است.


آقای شهریار آهی خواسته یا ناخواسته، پروژه ای را پیش می برد که کم و بیش در پی تأمین منافع کوتاه مدت و استراتژیک دیگرانی ست که به خاطر منافع مالی میلیاردی خود، روی خوشی به جنبش آزادیخواهی شهروندان ایران در سال 88 نشان ندادند. جامعۀ شهروندی ایران با تمام احترام و اهمیتی که برای دستاوردِ دمکراسی در غرب قایل است، اما، آموخته است که همزمانِ مبارزه با حکومت اسلامی، منافع مردم و مصالح کشور را با رعایتِ امر دمکراسی، بر خواست بیگانگان که به هر روی از جنس دیگری است و از بخت بد، هم اکنون نیز، همسویی با خواست آنان ندارد، برتر بدارند و برای آینده ای تلاش کنند که بر پایه های فرهنگِ ایرانی بنا خواهد شد. این همان نکته ای ست که آقای آهی و دیگر شرکت کنندگان در کنفرانس استکهلم و همچنین چپ سنتی دین زده، نمی خواهند و نمی توانند آنرا ببینند.



اتحادی، اگر هم میان این طیفِ پریشان و ناهمگن، به وجود بیاید که با توجه به داده ها و سرگذشتِ غم افزای این سه دهه، نمی تواند به وجود بیاید، بی رمق تر از گذشته به خاموشی خواهد گرایید؛ چرا که جامعۀ شهروندی ایران سودای دیگری در سر می پروراند که اینان فاقد ذهنیتِ درکِ چنین تجربه ای هستند. افزون بر این، بیشتر از اینکه درستی و راستی در مبارزه علیه رژیم اسلامی، حلقۀ پیوندِ بسیاری از اینان باشد، منافع شخصی و تشکیلاتی آنان، که با هزاران حلقۀ پیدا و پنهان با منافع حکومت اسلامی گره خورده است، مبنای گردهمایی هایی از این دست است. به راستی که پیش بینی شکستِ چنین جریان هایی که باری بر خاطرند، به هوش چندانی نیاز ندارد.


آمریکا و غرب بیشتر از هر چیز، می خواهند که دگرگونی های ناگزیر در ایران، در چارچوب اسلام و تداوم حکومتی اسلامی، اما از نوعی دیگر باقی بمانند و در همین راستا هم میلیون ها دلار به جیب این و آنی می ریزند که استادند در خود فروشی و ارزان فروشی. غرب، تنها با تداوم حکومتی دینی ست که می تواند، از ثروت بی پایان ایران، بیشترین سود را با کمترین هزینه ببرد. با یک حکومت ایرانیِ دمکراتیک، نمی توان چنین معامله هایی کرد. به هر روی، جامعۀ شهروندی ایران عزم خود را جزم کرده است که نه تنها حکومت اسلامی را به مقوایی زیر باران تاریخ تبدیل کند، بلکه با سخت کوشی، آهنگ آن دارد که برای نجات ایران و ایرانی، این ضد دین انسان ستیز را به همان زادگاه خود در بیابان های شن و خَستر و نفت بیرون براند. هیچ حرکت و نیروی سیاسی جدی که بخواهد برای رهایی ایران و ایرانی از حکومت اسلام مبارزه کند، نمی تواند و نمی باید این خواسته ها را نادیده بگیرد. اوضاعی سیاسی ایران و جهان، زمان انتخاب و تصمیم را نزدیک کرده است:


1. یا باید با نادیده گرفتن خواسته های جامعۀ شهروندی که در جنبش سال 88 بازتاب یافتند، دل از مردم برکند و به یاری تجزیه طلبانِ موظف و مکلفی که در پی قبیله کردن جامعۀ شهروندی ایران هستند، چشم امید داشت و به دور از چشم همگان، به زد و بند از بالا الویت داد و روزنۀ امید را در امیدهای مسلمانان حاکم و ناحاکم که جز به تداوم حکومت اسلامی از نوعی دیگر نمی اندیشند؛ جست. خواست اعلام شدۀ سبز الهی ها و اصلاح طلبان حکومتی که برای روز مبادا در کمین نشسته اند، همین رژیم کنونی است که تنها باید برخی مهره های آن با برخی مهره های دیگر جایگزین شوند. این، تنها گزینۀ ممکن آقایان است که می تواند منافع مادی وسیاسی آنان و کشورهای تولید کنندۀ کالاهای صنعتی را در درازمدت تضمین کند. روشن است که می توان پنداشت که طرح هایی از این دست را، همان «دیگران» برای هدف های مشخص خود ریخته باشند؛


2. و یا باید بر جامعۀ شهروندی و خواسته های آن تکیه کرد که بیش از آنکه در چگونگی روبنای سیاسی و شکل حکومتی تعریف پذیر باشد، باز گوکنندۀ محتوایی فرهنگی و دمکراتیک است که سمت و سوی های اصلی آن، اسلام زدایی از سیاست و دولت و جامعه و حتا از دین است از سویی، و از سوی دیگر، کوشش های پیگیرانه است؛


- برای نهادینه کردن شهروندی در سراسر ایرانزمین،


- در راهِ مبارزه برای برابری زن و مرد،


- برای سازماندهی ادارۀ امکان های کشور در راستای رشد و پیشرفت و خیر همگانی. مبارزه برای استقرار و استمرارِ عدالت اجتماعی، گرانیگاه و رشتۀ پیوند موردهای یاد شده و نیز، دیگر عرصه های زندگانی جامعه است.


این، تنها راهی ست که باید دل در گرو آن داشت و برای سامان و سازماندهی آن کوشید. اجرای پروژه های دیگران، تنها به انزوای ژرفِ دست اندرکاران خواهد انجامید و همکاری و همراهی با توده ای- اکثریتی ها و سبزهایی که به خارج پرتاب شده اند تا در روزهای سرنوشت ساز، همگان را با ترفند و نیرنگ و تقیه به دنباله های بی ارزشِ خواسته های حکومت اسلامی تبدیل کنند، تنها شعله های نفرتِ مردم را دامن خواهد زد که دودش اما، به چشم همگان خواهد رفت؛ بی تردید.


نباید فراموش کرد که این، دستگاه های گوناگون رژیم هستند که شاخک های راهنمای بیشترینۀ اصلاح طلبان حکومتی را به حرکت درمی آورند و توده ای - اکثریتی ها نیز با دستور تشکیلاتِ مربوطه به این گردهمایی ها می پیوندند و گزارش نشست ها را نیز به سازمان های خود می دهند که تنها برای بایگانی کردن در آرشیو سازمانی نبوده و نیست.


آیا با پشت کردن به خواسته های جامعۀ شهروندی و رویکرد به چنین سازمان هایی و امید بستن به اصلاح طلبان اسلامی، مانند گنجی، سروش، کدیور، نبوی، سازگارا و دیگر اوباشان اسلامی که همه جا را به خود آلوده اند، می توان ادعا کرد که « کنگرۀ ملی، نهاد همبستگی، کنفرانس استکهلم، لندن و پاریس و ...» کاهی از کوهِ مشکل های ایران و ایرانی بردارد؟



پاسخ، تنها تکرارِ به کرّاتِ « نــــــــــــــــــــــــــــــه » است و بس.


جواد اسدیان


4 فوریه 2012


j-asadian@web.de
 




_______________________________________________________

  Share

توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام دریافت نمیشود.

: اسم
: ایمیل
پیام

 

مقاله ها   |    نظریات   |    اطلاعیه   |    گوناگون    |      طنز     |      پیوندها    |    تماس

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه تیف) مانع ندارد