زنان و خشونت!
نادره افشاری
یكی از رفتارهایی كه ناشی از دیدگاه استثماری و تملكجویانهی دین اسلام به جهان پیرامون است، نگرش این مكتب به موضوع جنسیت و پدیدهی «زن» است. محمد در حجهالوداع یعنی آخرین خطبهی رسمیای كه به نوعی وصیتنامهی سیاسی او شناخته شده و شامل سفارشاتی برای زندگی و رفتار مسلمانان است در رابطه با موضوع زن تئوری «عجیبی» دارد: «… ایها الناس، فان لكم علی نسائكم حقا، و لهن علیكم حقا لكم علیهن ان لا یوطئن فرشكم احدا تكرهونه، و علیهن ان لایاتین بفاحشه مبینه، فان فعلن فان الله قد اذن لكم ان تهجروهن [فی المضاجیع] و تضربوهن ضربا غیر مبرح فان انتهین فلهن رزقهن و كسوتهن بالمعروف، و استوصوا بالنساء خیرا، فانهن عندكم عوان لایملكن لانفسهن شیئا، و انكم انما اخذتموهن بامانه الله، و استحللتم فروجهن بكلمات الله، فاعفلوا ایهالناس قولی، فانی قد بلغت، و قد تركت فكم ما ان اعتصتم به فلم تضلوا ابدا…» (78) ترجمهی بخشی از خطبهی حجهالوداع در رابطه با زنان چنین است: «ای مردم، من اینك راجع به زنهای شما صحبت میكنم… وظیفهی آنها این است كه نگذارند شخصی وارد بستر شما شود [جز خود شما] و كسانی را كه مورد محبت شما نیستند به خانه راه ندهند. اگر آنها به این وظایف عمل نكردند، خداوند به شما اجازه داده است كه در بستری جداگانه استراحت كنید، و آنها را كتك بزنید، ولی نه به شدت… چون آنها در خانهی شما یك محبوس هستند و از خود اختیاری ندارند و با یك محبوس كه از خود اختیاری ندارد، باید با محبت[!] رفتار كرد…» (79) ابوالقاسم پاینده در ترجمهی همین خطبه [حجهالوداع] در جلد چهارم تاریخ طبری، از قول محمد مینویسد: «… اما بعد، ای مردم شما بر زنانتان حقی دارید و آنها نیز بر شما حقی دارند. حق شما بر زنانتان چنان است كه كسی را كه از او بیزارید بر فرش شما ننشانند و مرتكب كار زشت نشوند و اگر مرتكب شدند خدا به شما اجازه داده كه در خوابگاه از آنها دوری كنید و آنها را نه چندان سخت بزنید؛ اگر دست برداشتند روزی و پوشش [غذا و لباس] آنها را به طور متعارف بدهید. با زنان به نیكی [!] رفتار كنید كه به دست شما اسیرند و اختیاری از خویش ندارند.» (80) تئوریسین ردیف دوم مذهب شیعه هم در خطبهی 80 نهجالبلاغه «پس از پایان نبرد جمل در نكوهش زنان» و برای توجیه سركوب زنان چنین نظریهای دارد: «معاشر الناس ان النساء نواقص الایمان الحظوظ نواقض العقول. فاما نقصان ایمانهن فقعودهن عن الصلاه و الصیام فی ایام حضیهن. و اما نقصان حظوظهن فمواریثهن علی الانصاف من مواریث الرجال. و اما نقصان عقولهن فشهاده امراتین كشهاده الرجل الواحد. فاتقو شرار النساء. و كونوا من خیارهن علی حذر و لا تطیعوهن فی المعروف حتی لایطمعن فی المنكر. «مردم! ایمانِ زنان ناتمام است، بهرهی آنان ناتمام، خرد ایشان ناتمام. نشانهی ناتمامی ایمان، معذور بودنشان از نماز و روزه است به هنگام عادتشان و نقصان بهرهی ایشان، نصف بودن سهم آنان از میراث است نسبت به سهم مردان؛ و نشانهی ناتمامی خرد آنان این بود كه گواهی دو زن چون گواهی یك مرد به حساب رود. پس از زنانِ بد بپرهیزید و خود را از نیكانشان واپایید [مواظب خودتان باشید] و تا در كار زشت طمع نكنند، در كار نیك [هم] از آنان اطاعت ننمایید!» (81) همو در نامهی شمارهی 31 خود كه به نوعی وصیتنامهی سیاسی او به پسرش حسن و رهنمودهایی برای امامت اوست، در رابطه با زنان مینویسد: «… و ایاك و مشاوره النساء فان رایهن الی افن و عزمهن الهی وهن. و اكفف علیهن من ابصارهن بحجابك ایاهن فان شده الحجاب ابقی علیهن، و لیس خروجهن باشد من ادخالك و لایوثق به علیهن، و ان استطعت ان لا یعرفن غیرك فافعل. و لا تملك المراه من امراها ما جاوز نفسها فان امراه ریحانه و لیست بقهرمانه و لاتعد بكرامتها نفسها، و لا تطمعها فی ان تشفع بغیرها… «بپرهیز از رای زدن با زنان كه زنان سست رایند، و در تصمیم گرفتن ناتوان، و در پردهشان نگهدار تا دیدهشان به نامحرمان نگریستن نیارد كه سخت در پرده بودن آنان را بهتر نگه میدارد، و برون رفتنشان از خانه بدتر نیست از بیگانه كه بدو اطمینان نداری و او را نزد آنان در آری. و اگر توانی چنان كنی كه جز تو را نشناسند، روا دار؛ و كاری كه برون از توانایی زن است به دستش مسپار، كه زن گل بهاری است لطیف و آسیب پذیر، نه پهلوانی است كارفرما و در هر كار دلیر، و مبادا گرامی داشت [او را] از حد بگذرانی و یا او را به طمع افكنی و به میانجی دیگری وادار گردانی.» (82) و همو بازهم در كلمات قصار شمارهی 234 میفرماید: «نیكوترین خوی زنان، زشتترین خوی مردان است: به خود نازیدن و ترس و بخل ورزیدن. پس چون زن نازد، رخصت ندهد كه كسی بدو دست یازد و چون بخل آرد، مال خود و مال شویش را نگاه دارد و چون ترسان بود، از هرچه بدو روی آرد هراسان بود.» (83) مسعودی نیز در جلد اول مروجالذهب، در «ذكر سخنانی» از محمد، این دو جملهی قصار را هم از پیامبر نقل میكندكه: «بهشت زیر سایهی شمشیرهاست… و زنان را بی لباس بگذارید تا در خانه بمانند!» (84)
در رابطه با تعداد زنان محمد نوشتهاند: «بعد از وفات پیغمبر 9 زن از وی باقی ماند كه اجازهی نكاح ثانوی با احدی [را] نداشتند.» (85) «وی [پیامبر] در سال مرگ خویش 9 زن داشت و بر روی هم در مدت حیات 14 زن گرفت؛ به استثنای كنیزان…» (86) در رابطه با كنیزان بازهم صحبت خواهیم كرد. همینقدر بگویم كه: «در مورد زنان نیز پیامبر امتیازات منحصر به فردی دارد كه هیچ مسلمان دیگری از آنها برخوردار نیست. برای مثال در مورد همخوابگی از این امتیاز برخوردار است كه نوبت هریك از زنان را [كه] بخواهد عقب بیندازد و یا هركدام از آنان را كه بخواهد از خود براند یا به خود بخواند… «… زنان او [محمد] به فرمان خدا با زنان دیگر متفاوتند. (سورهی 33 آیهی 6)… آنها از آن جهت كه زنان برتر و ممتاز و مورد احترام جامعهی اسلامی هستند، باید بكوشند كه هر چه بیشتر در خانههاشان بمانند، آرایش نكنند و پس از پیامبر نیز از ازدواج باید خودداری ورزند! (سورهی 33 آیههای 33 و 53)» (87) ابن هشام مینویسد كه پیامبر در بستر مرگ، خطاب به زنانش گفت: «شما از آن زنانید كه یوسف را از راه ببردید و بر وی دروغ گفتید؛ یعنی خاموش باشید كه زنان ناقصالعقل باشند و در غورِ هیچ كار نرسند.» (88) همین دیدگاه در قرآن هم با واژههایی شبیه به همین تئوری بازتاب یافته است: «الرجال قوامون علیالنساء بما فضلالله بعضهم علی بعض و بما انفقو من اموالهم فالصلحت قنتت فان حفظت للغیب بما حفظالله والتی تخافون نشوزهن فعظوهن و اهجروهن فی المضاجع و اضربوهن فان اطعنكم فلاتبغوا علیهن سبیلا. ان الله علیا كبیرا. «یعنی: “مردان را بر زنان تسلط و حق نگهبانی است به واسطهی آن برتری كه خدا بعضی را بر بعضی مقرر داشته و به واسطهی آنكه مردان، از مال خود به زن نفقه دهند. پس، زنانِ شایسته و مطیع آنهایند كه در غیاب مردان، حافظ حقوق شوهران باشند و آنچه را كه خدا به حفظ آن امر فرموده نگهدارند. و زنانی را كه از مخالفت و نافرمانی آنها بیمناكید، باید نخست آنها را موعظه كنید. اگر مطیع نشدند از خوابگاه آنان دوری گزینید. اگر مطیع نشدند آنها را بزنید. چنانكه اطاعت كردند دیگر به آنها ستم نكنید كه همانا خداوند بالامقام و بزرگوار است.» (89) چنین تاكیدهایی بر خشونت، در رابطه با زنانی كه اتهامشان میتواند این باشد كه كسانی را كه مورد محبت «زندانبانانشان» نبودهاند «به خانه راه دادهاند» در دیگر كتابهای در دسترس این مكتب هم، با واژههایی از همین دست تاكید شده است، همچنین از سوی علمای این مكتب، به نوعی مورد تفسیر و تبیین و اجتهاد قرار گرفته است. بنابراین چندان هم عجیب نیست كه چنین تعریفی از زنان محبوس در خانهها به قانون اساسی حكومتهای اسلامی [مثلا حكومت اسلامی فعلی حاكم بر ایران] هم راه یافته باشد! برای شناخت بیشتر این دیدگاه و در همین راستا رفتار با زنان ـ حتا با نوهی خود پیامبر ـ نگاهی میكنیم به نقدی كه علی سجادی ـ از مدیران مسئول ماهنامهی «پر» چاپ امریكا ـ بر كتاب «زن در دولت خیال» نوشته است: «سكینه، دحترحسین بن علی، از زیباترین و هنرمندترین زنان عرب بود؛ چنانكه بخش بزرگی از كتاب معتبر “الاغانی” اختصاص به وی دارد. [الاغانی كتابی است در بارهی موسیقی و هنرهای وابسته در جهان عرب. این كتاب توسط مشایخ فریدنی به فارسی ترجمه شده؛ ولی آن قسمت كه به سكینه پرداخته است، اجازهی چاپ نیافته. درحالی كه متن عربی آن تا كنون چندبار در “قم” به چاپ رسیده است!] «براساس متون بازمانده و روایتهای معتبر موجود، سكینه زنی بوده است هنرمند و آراسته. در شعر و ادب و خوانندگی و رقص مقامی داشته است. مجالسی كه برگزار میكرده، در زمان خودش از مهمترین و مشهورترین مجالس ادب و موسیقی و رقص و شعر بوده است. سكینه در طول عمرش 4 بار همسر اختیار كرد. در هنگام ازدواج با همسرانش همیشه شرط میكرد كه آنها حق ازدواج دیگری نداشته باشند و اگر چنین كنند، حق طلاق یكطرفه با او خواهد بود. وی لااقل یكبار از این حق استفاده كرد. «اما واكنش جهان اسلام و شریعتمداران، در قبال چنین زنی چه بوده و چه هست؟! خیلی روشن و ساده اصلا منكر وجود چنین زنی هستند و در متون دینی مینویسند كه سكینه در كودكی درگذشت؛ زیرا زنی كه آراسته به هنرهای متفاوت باشد و استقلال داشته باشد و برای خودش شان انسانی قائل باشد، هیچگونه جایی در مراتب شریعت نمیتواند داشته باشد؛ حتا اگر نوادهی پیامبر باشد. شریعتمداران در طول تاریخ، فقط زنانی را مورد احترام و بزرگداشت قرار دادهاند كه توسریخور بودهاند.» (90) این برداشت از موضوع زن و بخصوص زنان محبوس در خانهها و مردان زندانبان، الزامات ویژهی دیگری هم دارد؛ در همین راستا در متن جامعهی مثلا مدرن و امروزی ما فجایعی میآفریند كه گاه از فرط خشونت، مسخره و خندهدار مینماید. بازتاب نگرشی1400 ساله به جنس زن، فجایعی است كه خیلی از ما ـ اگر كوری را به خاطر آرامش تحمل نكنیم ـ در پیرامونمان بارها شاهد آن بودهایم. زنان، در چنین جامعهای كه گاه خود در نقش همان مردان و همان تعریف از سلطه با دیگر زنان برخورد میكنند، تعریف ویژهای از «زن محبوس در خانه» را ارائه میدهند. برای نمونه در رابطه با زنی ـ حتا مثلا دختربچهی هفتسالهای كه «سنت زن محبوس» را شكسته است ـ اسناد و نمونههایی در دست است كه برق از سر هر انسان متمدن میپراند. در نشریهی شمارهی 41/ 40 آوای زن، بهار 1380 مطلبی از لاله پایدار از انگلستان چاپ شده است كه زمینهی این نگرش استثماری را، حتا در دیدگاه زنان مسلمان امروزین به روشنی به نمایش میگذارد. لاله، در رابطه با یك دختر بچهی هفتساله مینویسد: «یكی از روزهای گرم تابستان [است] در كوچه بازی میكنم. پسران و دختران را میبینم كه با هلهله، سرگرم بازی خود هستند. به آنها میپیوندم. فكر میكنم از بازی با آنها لذت میبردم. بچهها تصمیم گرفتند كه سر كوچه بروند. و سری به شیر آب نزدیك محل بزنند. زیاد از خانه دور نبودم…» (91) بعد كه این دخترك شاداب به خانه برمیگردد: «وای خدای من حالا چه در انتظارم است؟ مادر موهای مرا در دست خود پیچاند و كشان كشان به طرف خانه برد. یك لحظه از فحش دادن [باز] نمیایستاد:… خب… لامذهب، به حرفم گوش نمیدهی؟ بهت گفته بودم كه از جلو در خانه دور نشو! خدا میداند چه “جندهای” از آب در بیایی.» (92) بعد هم این مادر «بیچاره» چراغ خوراك پزی را آماده میكند. سیخ كباب را روی آن داغ میكند. و پای رفتن این دختر بچهی هفت ساله را میسوزاند. از اثری كه این شیوهی «تربیتی» روی این كودك میگذارد، سخنی نمیگویم؛ چرا كه به حیطهی كار من مربوط نیست. تنها به نگرش استثماری این مادر فلكزده از موضوع زن میپردازم كه چگونه، با این كه خود به نوعی قربانی همین نگرش دینی از موضوع انسان و زن است، به عنوان عامل حاكم عمل كرده، اینگونه خودسریها را، با چنین فضاحت و «شجاعت»ی در نطفه خفه میكند. ترجمهی این شیوهی تربیتی، زنی است كه اگر خودش كاری انجام میدهد، در نهایت «معلوم نیست چه جندهای از كار در میآید!» در تعریف این مكتب، فحشا اساسا مقولهای اجتماعی و ناشی از نارساییهای تربیتی، آموزشی، فرهنگی و اقتصادی جامعه نیست؛ بلكه تنها از عدم اطاعت و فرمانبرداری «زنان» ناشی میشود. و این سیخ داغ كباب ـ در تعریف این زن ـ امكان فاسد شدن این دخترك را همراه با پاهای ظریف و لطیف او میسوزاند. اینكه یك دختر هفتساله چه تصویری میتواند از موضوع فاحشگی داشته باشد، و این كه در ایران ما، در آن محیط بسته، اساسا امكان یادگرفتن ارتباطهای سادهای بین انسانها ـ دستكم برای یك كودك 7 ساله ـ وجود دارد، و اینكه تمام ابزارهای ارتباطی، قضایی، قانونی و دینی برای قطع اینگونه نزدیكیها بسیج شدهاند، حرفی نمیگذارد؛ جز این كه این رفتارها تنها میتواند به یك پیشگیری وحشیانه تعبیر شود؛ شیوهای برای پیشگیری كه این زن مسلمان، برای جلوگیری از نافرمانی زنان آموخته و در ذهنش رسوب داده است. اهمیت تربیتی این شیوهی رفتار با زنان، قبل از اینكه ساخته و پرداختهی ذهنِ مردسالار آخوندهای مدعی جانشینی پیامبر باشد، الگویی است كه خود رهبر به میراث در تاریخ اسلام باقی گذاشته است: علی میرفطروس با استناد به اسناد تاریخی معتبری چون «منتخبالتواریخِ» حاج محمد هاشم خراسانی، صص 24 تا 25، «آفرینش و تاریخِ» مقدسی، جلد 5 صفحهی 129، «تاریخ گزیدهِ» حمدالله مستوفی، صفحهی 1150و «قصص انبیاءِ» ص 459 و … مینویسد: «عثمان به زودی با دختر محمد [رقیه] ازدواج كرد؛ اما پس از چندی به علت خشونت اخلاقی و عدم سازش با رقیه، به ضرب تازیانه دختر محمد را كشت؛ با اینحال موقعیت اجتماعی و اقتصادی عثمان چیزی نبود كه حضرت محمد با این جنایت، آن را نادیده بگیرد و از آن بگذرد؛ لذا [محمد] دومین دختر خود [ام كلثوم] را [هم] به ازدواج عثمان درآورد تا بدین وسیله پیوند خود را با اشراف بنی امیه همچنان حفظ نماید. معروف است كه پیغمبر، عثمان را “ذوالنورین” یعنی صاحب دو نور [رقیه + ام كلثوم] نامید و میگفت: اگر دختر سومی نیز میداشتم، او را هم به ازدواج عثمان درمیآوردم.» (93) چنین نگرشی به زن در فرهنگ سنتی ایران، از زن مسلمان ساكن این كشور پدیدهی عجیبی ساخته است. این زن، شهروند دست چندمی است كه در رابطه با یك موضوع اساسی ـ مثلا از دست رفتن یك حكومت ملی ـ هیچ ادعایی ندارد؛ اما به راحتی و باصطلاح برای حفظ ناموسش در كنار كودتاچیان قرار میگیرد. آنچه برای چنین زنانی اهمیت درجه اول را دارد، از دست نرفتن «ناموس» مرد مسلمان ایرانی در این «بازی»های سیاسی است. البته نباید از نظر دور داشت كه از «زنان محبوس در خانهها» كه جز در راستای فراهم آوردن اسباب راحتی و آسایش مردهاشان، كار دیگری به ایشان محول نمیشود، انتظاری هم بیشتر از این نمیرود؟! نویسندهی نكته سنجی در رابطه با یكی از علل پیروزی كودتاچیان 28 مردادی مینویسد: «روحانیون… در تلاش فراوان بودند و هشدار میدادند كه كمونیستها مردها را بیناموس و زنان را اشتراكی خواهند كرد. دین را برخواهند انداخت. من خود از بانوی محترمی از بستگان خود ـ همسر یكی از حجتالاسلامها ـ چند روز پس از كودتا [ی 28 مرداد] شنیدم كه میگفت: “چه خوب شد كه روسها [ترجمهی رهبری شیعه از دولت ملی دكتر محمد مصدق] نتوانستند بیایند. اگر میآمدند همهی ما را بیسیرت میكردند.» (94) توجه بكنیم كه اینگونه [سوء]استفادهها از جهل مردم در سرفصلهای دیگری هم امكان هرگونه نطفه بستنِ حكومتهای ملی و عرفی را از اساس سوزانده و در حقیقت یكی از شیوههای رذیلانهی «رندان سیاست و دیانت» برای استمرار حكومتهای ارتجاعی، ضدترقی و وابسته به بیگانگان بوده است. «وقتی در زمان رضا شاه كشف حجاب شده بود، پدر آقای حیدری تركهای در دست میگرفت و در كوچه و بازار، هرجا زنی را بیحجاب یا با چادر و بدون مقنعه میدید، با تركهاش “حیدر حیدر” گویان بر سر آن زن میكویبد و میگفت: “پردهی خلا را بینداز!” به همین خاطر آن خانواده كه به حیدری شهرت یافته بود در مشهد بسیار معروف و در محافل مذهبی بسیار گرامی بود.» (95) در نمونهای دیگر «قهرمانان آزادی!» این نگرش به زنان را اینگونه تئوریزه كردهاند: «از جمله نظرات دیگر [آیتالله سید حسن] مدرس، مسالهی حق انتخاب زنان بود. او در مورد زنان میگفت: خداوند قابلیت در اینها قرار نداده است كه لیاقت انتخاب را داشته باشند.» (96) آنچه من میكوشم در این نوشته بیان كنم، نشان دادن تداوم دیدگاهی است كه نه خلقالساعه است و نه تنها از مغز عقب ماندهی مشتی آخوند ضد زن تراویده است. داستانی است كه 1400 سال پیشینهی تاریخی دارد؛ با این توجه كه در ایران باستان، حتا در دیدگاه مذهبِ در كنار حكومت هم، چنین تحقیری ـ دست كم با این كیفیت ـ بر زنان نرفته است؛ در حالی كه از زمان حملهی مسلمانان عرب [یا اعراب مسلمان] به ایران، چنین نگرشی نه تنها تئوریزه شده، بلكه به زمینهی فرهنگی ایرانیان هم راه یافته است. بنابراین ادعایی گزاف نیست اگر گفته شود كه این نگرش به زن در تاریخ ایران، دقیقا یك دیدگاه وارداتی است و دستكم ـ به آن كیفیتی كه به قول برخی از متولیان اسلام در میان اعراب بدوی حاكمیت داشته ـ در ایران باستان دیده نشده است. اینكه یك دین وارداتی چگونه توانسته است حافظهی تاریخی ملتی را سوزانده، بعد هم این نگرش را جانشین دیدگاه قدیمی ایرانیان كند، و در تداوم همین نگرش، با شیعیگری ابعادی تصاعدی به آن ببخشد، از آن «معجزاتی» است كه تنها از متولیان چنین مكتبی انتظار میرود و بس!
بسیاری از تئوریسینهای اسلامی، بخصوص متولیان «اسلام»های راستین، واقعی، حقیقی، سرچشمهای، ناب، محمدی، علوی و … حتا باصطلاح مدرن، دلیل فشارهای وارده بر زنان را در صدر اسلام، هم چنین تئوریزه شدن این انواع فشارها را ـ خود ـ پیشرفتی در برابر زنده بگور كردن زنان در میان اعراب بدوی تبیین كردهاند. اما «متاسفانه» تاریخ زبان گویای دیگری دارد. «زنده به گور كردن دختران در میان اعراب معمول نبود. فقط افراد قبیلهی “بنیتمیم بن مر” به چنین كار زشتی دست میزد.» (97) دكتر «حسن ابراهیم حسن» در كتاب «تاریخ سیاسی اسلام» زیر عنوان «زن در روزگار جاهلیت» مینویسد: «از مطالعهی اشعاری كه از روزگار جاهلیت بجا مانده، بخوبی معلوم میشود كه در آن عصر، زن از آزادی نصیب داشته و كارهای مهم به مشورت او انجام میگرفته و بلكه در بسیاری كارها با مرد شركت داشته است. بهطوركلی مناسبات اجتماعی مرد با همسر خود خیلی بهتر از آن بوده [است] كه ما تصور میكنیم؛ زیرا مردان نسبت به مادر خویش نیز مانند پدر افتخار میكردهاند و هنگامی كه سخنوران میخواستند قصایدی در ذكر فضایل قوم خویش بسازند، از زنان نیز سخن میآوردهاند.» (98) با این تعابیر از سوی محققین اسلامی و مسلمان، میتوان گفت كه زندانی كردن زنان در خانهها، دقیقا یك پدیدهی اسلامی است و درست از زمانی آغاز شده است كه اسلام در میان اعراب، و البته با فاكتور مشخصِ خشونت و كشتار رایج شده است. البته پرسش دیگری هم میتواند در این میان به ذهن برسد و آن اینكه: اگر بپذیریم كه اعراب دخترانشان را زنده به گور میكردهاند، زنان سرزمینهای دیگر كه عاری از چنین فرهنگ ضد زنی ـ دست كم به این كیفیت ـ بودهاند، چرا میبایست این چنین تحقیر شده و اینگونه به زنجیر كشیده شوند؟! مرتضی راوندی در رابطه با روحیهی زنان عرب مینویسد: «با اینكه اسلام، زنان را به خانه نشینی ترغیب میكرده، این جریان [داستان شركت عایشه در جنگ جمل] به خوبی میرساند كه در صدر اسلام، هنوز زنان عرب روحیهی “زمان جاهلیت” را از دست نداده بودند و نه تنها در كارهای اجتماعی، بلكه در فعالیتهای رزمی و سیاسی كمابیش شركت میجستند.» (99) همو در رابطه با موقعیت اجتماعی زنان ایران قبل از اسلام، بررسی جالبی دارد: «به طوری كه از نقوش و الواح و آثاری كه از عهد باستان به دست ما رسیده برمیآید: زنان ایران قبل از حملهی عرب از حقوق و آزادیهای بیشتری برخوردار بودند. زنان وابسته به طبقات دوم و سوم اجتماع تقریبا در تمام فعالیتهای اقتصادی دوش به دوش مردان كار میكردند؛ مخصوصا همكاری زنان با مردان در كارهای كشاورزی، گلهبانی و سایر فعالیتهای تولیدی و بافندگی قابل توجه است.» (100) راوندی در بارهی نوع پوشش زنان قبل از حملهی اعراب به ایران مینویسد: «به طوری كه از نقوش باقی مانده از عهد باستان [حدود قرن هفتم قبل از میلاد] برمیآید، زنان ایران عموما بیحجاب بودند؛ یعنی نه تنها سر و صورت و گردن آنها، بلكه قسمتی از دست و پای آنها بدون حاجب و مانعی دیده میشد. زنان عهد هخامنشی به طوری كه از صورت منقوش بر فرش پازیریك و سایر آثار آن دوره برمیآید، چهرهشان كاملا دیده میشود. گیسوان بلندشان را به پشت سر میآویختند و پیراهنشان مانند پیراهنِ پرچینِ مردانِ پارسی بود. از آثار و مجسمههای گوناگونی كه از عصر اشكانی به یادگار مانده، بخوبی پیداست كه زنان سر و صورت و گردن و بازوان خود را نمیپوشانیدند؛ معمولا پیراهن بلند بر تن میكردند كه غالبا تا زانو را میپوشاند. در دورهی ساسانیان وضع عمومی زنان مانند قرون پیش بود؛ یعنی غیر از زنان وابسته به طبقات اشراف كه كمتر در بین مردم ظاهر میشدند، سایر زنان بدون پرده و حجاب زندگی میكردند و كمابیش در فعالیتهای اقتصادی شركت میكردند. «كریستن سن» ایران شناس نامدار دانماركی، با توجه به مطالعات بارتلمه در مورد زنان مینویسد: زن در این زمان [عهد ساسانیان] دارای حقوق مسلمهای بوده است. در زمان ساسانیان، احكام عتیق در جنب قوانین جدید باقی بود و این تضاد ظاهری از آنجاست كه پیش از آن كه اعراب مسلمان ایران را فتح كنند، محققا زنان ایران در شرف تحصیل حقوق و استقلال خود بودند.» (101) توجه بكنیم كه ملاهادی سبزواری از ملایان باصطلاح متجدد قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، در سیر تكامل قهقرایی نگاه اسلام به زنان، افاضه میفرماید كه: «“كساهن صوره الانسان لیرغب فی نكاحهن” (خداوند، صورت انسان به این حیوانات [زنان] پوشانده است تا مردها به نكاح ایشان رغبت كنند.)» (102) محققین و مورخین در این زمینهها كم كار نكردهاند. به عنوان نمونه: «جرجی زیدان مانند بعضی از شرقشناسان اروپایی معتقد است كه زنِ عرب قبل از اسلام [در دورهی جاهلیت] با عفت و شرافت زندگی میكرد و از حقوق و اختیارات فراوانی برخوردار بود… به نظر او بعد از نهضت اسلامی به تدریج از حقوق و اختیارات زنان كاسته شد… همچنین جرجی زیدان در جلد پنجم تاریخ خود مینویسد: «در آن دوره [قبل از ظهور اسلام] زنان مقام مهمی داشتند و عفتٍ آنها ثمرهی آزادیخواهی و استقلالطلبی آن روزِ عرب بود. زیرا زنی كه با استقلال و آزادی خو گرفته، تحمل ننگ و عار نمیتواند و برعكس، زنی كه در ذلت و اسیری به سر برده و به قید حجاب و پرده مقید گشته، زودتر تن به خواری میدهد؛ كاری كه برای زن آزاد و مستقل ننگ مینماید. زنِ بدبختی كه در قید اسارت است، آن را عار نمیشمارد… عربهای بدوی كه استطاعت كنیز گرفتن و همسرِ متعدد نداشتند، همسر یگانهی خود را ستایش میكردند؛ به ویژه كه زن بدوی كمك دستٍ مرد و شریكٍ رنج و راحت او در سفر و حضر بود.» (103) این دیدگاه ضدٍ زنِ اسلامی در عملكرد صحابهی پیامبر چنین بازتاب كمدیای یافته است: «ابودجانه [كه با شمشیر اهدایی پیامبر میجنگید]… گفت: من از كافران یكی را به چشم كردهام كه مسلمانان بسیار كشته است. و چون هند درآمد، پنداشتم كه وی است و شمشیر به وی راندم. و چون بدانستم كه زنی است، شمشیر بازِ خود گرفتم و گفتم: شمشیر پیغمبر علیهالسلام دریغ بود به زنی زدن كه شمشیر پیغمبر علیهالسلام از آن عزیزتر است كه به خون زنی آلوده شود.» (104) دگردیسی فرهنگ مردم خاورمیانه و سرنوشت زنانِ این منطقه تحت سلطهی اسلام تا جایی است كه به عنوان نمونه زن ایرانی ـ یا مثلا دختر بچههای 5 سالهی ایرانی را به حراج میگذارند تا ذرهای از آتش جهنمی را كه این مكتب در همین جهان به جان مردم ریخته است، در جهان دیگر بكاهند. بیچارهها خیال میكنند كه آتشی سوزانتر از سرنوشتی كه ایشان گرفتارش هستند ـ هم ـ میتواند امكان دامنگیر شدن داشته باشد… شهرنوش پارسیپور، رمان نویس خوشقلم معاصر ایران، در مطلبی با عنوان «جامعهی آشفته و جانی مشهدی» مینویسد: «در كتاب قلم سرنوشت، نوشتهی جعفر شهری از زنی گفتوگو میشود كه روضهخوانی در سن 5 سالگی [بله اشتباه نكردهاید در سن 5 سالگی] از او خواستگاری میكند. و در پاسخ مادر كه دخترش را بچه میداند، میگوید: اگر این دختر زن من بشود ـ چون سید هستم ـ پس از مرگ یكراست به بهشت خواهد رفت. عاقبت قرار میگذارند تا دختر را در سن 6 سالگی به آقا بدهند و نورانی شوند. جناب آقا هم در شب زفاف، چنان دختر را از هم میدرد كه پس و پیشش یكی میشود. آقا [هم] چند ماهی بعد، از آنجایی كه از زن پاره خوشش نمیآمده دختر را طلاق میفرماید. «از آن پس [این] دختر بدبخت كه در جامعهای زندگی میكرده كه هیچ كار آبرومندی برای زنان در نظر نگرفته بوده جز ازدواج، مجبور میشود [كه] مرتب شوهر كند. و شوهران هم پس از كشف وضعیت جسمانی او طلاقش میدادهاند؛ به این ترتیب [این دخترك] 26 بار ازدواج میكند، بیآنكه موفق به تشكیل خانوادهای شود.» (105) در رابطه با سید بودن و حرام بودن آتش جهنم بر تن زنانی كه اگر تنشان به این «اعراب مسلمان» بمالد، یكسره به بهشت خواهند رفت، تاریخ روایتهای عجیب و دست اولی دارد. امام دوم شیعیان، فرزند علی و نوهی پیامبر، در زن گرفتن و طلاق دادن افراط میكرد، به طوری كه پدرش علی ابن ابیطالب بر بالای منبر رفته، علنا میگوید: به پسر من زن ندهید. او در طلاق زنان افراط میكند. اما زنان از ترس آتش جهنمی كه در تئوری پدر بزرگ همین امام حسن تشریح شده است، برای اینكه حتا یكبار هم تنشان به تن مقدس امام حسن مالیده شود و آتش بر ایشان حرام، باكی از افراط كردن در طلاق حضرتش ـ با تمام اخطارهای پدرش ـ نكرده، همچنان سفرهی تنشان را تقدیم امام دوم شیعیان میكردهاند!! پطروشفسكی در همین رابطه، با استناد به روایات مستند تاریخی در كتاب «اسلام در ایران» مینویسد: «مثلا امام حسن (ع) فرزند ارشد علی (ع) و امام دوم شیعیان از عهد جوانی دائما با زنان ازدواج میكرد و زان پس طلاقشان میداد؛ به طوری كه [امام حسن] بر روی هم 70 زن گرفت.» (106) خود پیامبر نیز عایشه را در شش سالگی خواست و در 7 سالگی با او زفاف كرد. محمد در سن 18 سالگی عایشه، چشم از جهان فروبست؛ اما وصیت كرد كه نه عایشه و نه دیگر همسرانش اجازه ندارند با مرد دیگری ازدواج كنند. توجه داشته باشیم كه عایشه تا هفتاد سالگی زنده بود. یعنی 52 سال از زندگیاش را بدون داشتن خانوادهای سپری كرد. البته سن عایشه را هنگام ازدواج با محمد نه سال هم گفتهاند. اما خود او بر هفتسالگیاش در هنگام زفاف تاكید كرده است. «گویند هنگام ازدواج عایشه شش سال داشت و هفت ماه پس از هجرت در مدینه با او عروسی كرد. از عایشه نقل كردهاند كه هنگام وفات پیمبر خدا صلیالله علیه و سلم وی هجده سال داشته است. عایشه به سال پنجاه و هشتم از هجرت در حدود هفتاد سالگی در مدینه وفات یافت.» (107) چندی پیش زنی در كشور سوئد از همسرش جدا شد. چهار ماه بعد از این جدایی رسمی هم تصمیم گرفت با مرد دیگری زندگی كند: اما مرد اول؛ یعنی همان همسر ایرانی مسلمان به سراغ زن سابقش میرود، و لابد پس از بگومگوهای فراوان، با بیش از 26 ضربهی كارد همسر سابقش را ـ كه جرات كرده بود زندگی جدیدی را آغاز كند ـ مجروح میكند؛ به طوری كه زن با همان تن زخمیاش، خود را از پلههای چند طبقه آپارتمانش تا پایین و جلو در میكشد و در طبقهی همكف جان میسپارد. این مطلب در همان روزها در نشریههای سوئدی و یكی/دو نشریهی فارسی زبان هم بازتاب یافت و خبرش تا مدتها جان و تن مرا میخورد. این رفتار، قبل از اینكه بتواند به وحشیگری این نوع مردان و در همین رابطه زنان تغییر هویت یافتهی مسلمان تعبیر شود، ناشی از پیش زمینهای مذهبی است و از همان 1400 سال قبل، در مانیفست رهبران این دین بازتاب داشته است. البته هستند متولیان و تئوریسینهای مدرن و مد روزی كه به راحتی، این رفتارهای ضد زنِ اسلامی را توجیه نسبیت فرهنگی كرده، براحتی از كنارش میگذرند؛ كما اینكه بسیاری از دادگاههای جنایی غرب هم، با استناد به همین منشور خشونت، وحشیگری این مردان مسلمان را توجیه كرده، این جنایتكاران را از برخی مجازاتهای عرفی جاری در غرب مبرا میشناسند! در شهركی كه من زندگی میكنم دبیری است كه لطف زیادی به دانش آموزان شرقی، بخصوص دختران مسلمان دارد. اخیرا تعریف میكرد كه چند سال پیش، دانش آموز تركی داشته است كه همیشه از خانوادهاش شكایت داشت. و چون تازه به آلمان آمده بود و زبان آلمانی را هم به خوبی نمیدانست، «كرستین» تصمیم میگیرد شخصا به این دخترك دوازده ساله زبان آلمانی یاد بدهد. ناراحتیهایی كه این دخترك از خانوادهاش تعریف میكرد؛ تا جایی بود كه «كرستینگ» با ناراحتی و نگرانی از ناتوانیاش، برای حل معضل دخترك میگوید: «من كه نمیتوانم تو را به فرزند خواندگی قبول كنم؛ در حالی كه پدر و مادر داری!» یكی از نمودهای بیرونی این فرهنگ اسلامی، تعقیب و مراقبت پسران این خانواده از این دخترك دوازده ساله بود. از فشارهایی كه بر این بچه وارد شده است، بیش از این چیزی نمینویسم؛ همینقدر كه «كرستینگ» هنوز هم خودش را در این جریان گناهكار میشناسد؛ چرا كه دخترك ساده، در یك گریز هنرمندانه، به زمین نیمه ساختهای نزدیك محل اقامت ما رفته، با كشیدن كیسهای پلاستیكی بر سرش، به زندگی رنجبارش پایان داده بود. خانوادهاش هم لابد خوش و خندان، از این كه انرژی بیشتری برای این دخترك معترض صرف نخواهند كرد، به پروار كردن پسرهاشان ادامه دادهاند… البته بعدها به جای آن زمین نیمه ساخته، ساختمان آبی قشتگی ساختهاند؛ اما هر بار كه من از آنجا رد میشوم ـ و این داستان دست كم دو بار در روز اتفاق میافتد ـ تصویر این دخترك معصوم تنم را میلرزاند. در مورد اسیر گرفتن زنان در جنگ نیز دكتر حسن ابراهیم حسن تئوری جالبی دارد: «از جمله عادات زشت عرب به روزگار جاهلیت این بود كه وقتی مردی به مرد دیگری برمیخورد و از قبیلهی او نبود و میان آنها پیمانی وجود نداشت، اگر آن مرد زنی به همراه داشت و بر سر آن جنگ و نزاع رخ میداد، و اگر كسی كه زن همراه داشت مغلوب میشد، زنش به اسیری میرفت. و آن كه غالب شده بود، زن اسیر را برای خود حلال میدانست و او را بدون هیچگونه قید و شرطی تصرف میكرد. ولی بعضیها [دقت كنید بعضیها] از این عادت متنفر بودند، زیرا وقتی زن اسیر را تصرف میكردند و از او فرزندی میآوردند، اسارت مادر مایهی ذلت و خواری فرزندان ایشان میشد؛ از این رو در انتخاب همسر خویش دقت كامل داشتند و زنانی را به همسری برمیگزیدند كه آزاد و صاحب نسب عالی باشند.» (108) اما در رابطه با رهبران اسلام وضع خیلی فرق میكرد. ایشان نه تنها در شمار آن «بعضیها» نبودند كه بجز زنان عقدی متعدد، و زنان متعدد صیغهای، زنانی هم به نام كنیز داشتهاند. لازم به یادآوری است كه رسم صیغه گرفتن تا زمان عمر ابن خطاب رواج داشت و این رسم را او [عمر] برانداخت؛ اما شیعیان به فتوای امامانشان همچنان بر راه و رسم صیغه یا ازدواج موقت پای فشردهاند و این رسم برافتاده، هم اكنون هم در ایرانِ زیر سلطهی علمای اسلامی و شیعی رواجی فراوان و پر درآمد[!] دارد. كنیزان، زنانی بودهاند كه در جنگهای كشورگشایانهی اعراب قرآن به دست، مردانشان را میكشتند و ایشان را به اسارت و كنیزی میبردند. بسیاری از این كنیزان زیباروی، از خانوادههای اصیل و محترم و خیلیهاشان هم از روستاییان ایران و دیگر كشورهای تصرف شده بودهاند كه به دلیل زیبایی و خردشان «بازار» بسیار خوبی میان اعراب و به ویژه علی و فرزندانش داشتهاند. این زنان را در جنگهایی كه برای تسخیر ایران و دیگر كشورها به راه میانداختهاند، به عنوان غنیمت بین «مجاهدین» تقسیم میكردهاند. مجاهدین هم مازاد بر نیازشان را در بازارهای مدینه و دیگر بازارهای برده فروشی اسلامی به حراج میگذاشتهاند. گاه هم همانگونه كه برای علی از جنگ قادسیه بخشی از فرش معروف بهارستان را به عنوان سهمی از غنیمت جنگی آوردهاند، از اینگونه زنان نیز به عنوان سهم امام و یا خمس میآوردهاند كه این رهبران، با طیب خاطر ایشان را تصرف میكردهاند. تعداد فرزندان علی را بین 32 تا 48 نفر نوشتهاند كه فقط 4 نفر ایشان از فاطمه دختر پیغمبر است و بیشترین ایشان از همین كنیزان بودهاند. خود پیامبر و امامان شیعه هم از این زنان بسیار میداشتهاند؛ حتا چند امام شیعی اساسا ازدواج رسمی نكردهاند و تمام زندگیشان را با همین كنیزكان ـ كه حتا از همان حقوق ابتدایی و نصفهی زنان مسلمان عقدی و حتا صیغه نیز محروم بودهاند ـ سر كردهاند. علی در وصیتنامهاش در رابطه با همخوابگان كنیزش ـ كه تعداد آنها را تاكنون كشف نكردهام ـ میفرماید: «… و هر یك از كنیزانم را كه با او بودهام، اگر فرزندی بود یا باردار باشد، كنیز را به فرزند دهند و بهرهی او حساب كنند. اگر فرزندش بمیرد و كنیز زنده باشد، كنیز آزاد است.» (109) تفسیر حقوقی این بخش از وصیتنامه این است كه كنیز، پس از مرگ همسرش، به عنوان ملك به فرزند به دنیا نیامدهاش بخشیده و منتقل میشود و كنیزِ فرزند مرده یا بیفرزند [كه حضرت، هم از تعداد ایشان و هم موضوع بارداری ایشان بیخبر بوده است] بدون در نظر گرفتن هیچ گونه حق و حقوقی رها میشدهاند. توجه بكنیم كه علمای اسلام و تشیع بسیار كوشیدهاند كه زندگی خلیفهی چهارم و امام اولشان را بسیار ساده و فقیرانه تصویر كنند. بد نیست به عنوان معترضه از این متولیان اسلامی بپرسیم كه: این همه كنیز و این تعداد فرزندان علی [32 تا 48 نفر] كجا زندگی میكردهاند؟ آیا درست نیست كه اینان به جایی برای زندگی و تكه زمینی برای خوابیدن نیاز داشتهاند؟ اساسا این خانوادهی پرجمعیت چگونه تغذیه میشدهاند؟یا دیگر سوالات «بیربط دانشآموز بیادبی» كه به هیچ صراطی كه حضرات میفرمایند، مستقیم نیست! «مره بن شراحیل، صاحب السلیحین، كنیزكی [لابد یعنی زن اسیرِ كم و سن و سالی] را نزد علی (ر.ض) فرستاد. علی از كنیزك پرسید: آیا شوهر داری؟ گفت: آری. علی وی را بازگردانید و به مره نوشت: من پی بردم كه “هدیهی تو” دارای شوهر است. پس مره، كابین وی را از شوهرش به پانصد درهم خرید [یعنی كنیز را از شوهر و صاحبش خرید] و او را روانه ساخت؛ و علی نیز او را پذیرفت.» (110) این جا دیگر متولیان تئوریهای مدرن اسلامی باید تشریف بیاورند و در رابطه با اینگونه تئوریها توجیهاتشان را بفرمایند. خوشبختانه ملایانی از طیف خمینی این ظرافت را نداشتهاند كه در رابطه با اینگونه ابواب شرعی اسلامی سكوت اختیار فرمایند؛ این است كه این گونه سفارشات در كتابها و افاضاتِ این جماعات هم بازتاب یافته كه حتا خواندنش، برق از سر هر انسان متمدن میپراند. زنان هم البته تنها برای آرامش مردان آفریده شدهاند و به دلیل همان گناه اولیه مادر بزرگشان حوا، سفیه شدهاند و با اینكه در ابتدا خردمند آفریده شده بودند، اما عقل از ایشان زایل شده است و تنها این میماند كه سخت بزایند و در خانهها محبوس باشند تا آدمیان [یعنی مردان] به كارهای اساسیشان كه همانا علم كلام و شریعت و تفسیر كتاب آسمانی است، و البته تدارك حكومت اسلامی و تعمیم این آموزشها به جهان متمدن بپردازند. و زنانند كه باید دستاس كنند و گندم آرد كنند و بچه را با سختی بزایند و هر ماه با سختی خون ببینند و زادگان مردان را بپایند… و مردان، تنها به كارهای خردمندانهای كه از زنان دریغ شده است، مشغول باشند. «از ابن عباس نیز روایت كردهاند كه… چون خدا برهنگی آدم و حوا را بدید، بفرمود تا یك گوسفند از هشت جفتی كه از بهشت فرود آورده بود، بكشند و او گوسفندی بگرفت و بكشت و پشم آن را بگرفت و برشت و با حوا ببافتند. آدم برای خویش جبهای كرد و حوا یك پیراهن و روسری كرد و آن را بپوشیدند و …» (111) از این تفاسیر اینگونه پیداست كه «خداوندٍ اینان» هم در سمتگیریاش به سود مردان، زنان را ـ حتا در شرایطی كه هنوز مردان دیگری هم آفریده نشدهاند ـ به حبس دائم در حجاب و بیگاری برای مردان و سخت زاییدن محكوم كرده است؛ در حالی كه خود، خردمندی را از ایشان دریغ داشته و سفیهشان گردانیده است!! «از ابن وهب [هم] آوردهاند كه شیطان حوا را وسوسه كرد و پیش درخت آورد و آن را به چشم وی زیبا نمود، آنگاه آدم او را به حاجت خویش خواست. «گفت: نمیشود مگر این جا بیایی؟! «و چون بیامد، گفت: نمیشود مگر از این درخت بخوری؟! «گوید: و از آن بخوردند و عورتشان نمایان شد و آدم گریزان در بهشت همی رفت و خدایش بانگ زد: آدم از من میگریزی؟ «گفت: نه پروردگارا! ولی از تو شرم دارم. «گفت: ای آدم، از كجا فریب خوردی؟ «گفت: از حوا پروردگار من. «گفت: پس باید هر ماه یكبار او را خونین كنم چنانكه این درخت را خونین كردم، وی را خردمند آفریده بودم، اما سفیهش كنم، بنا بود آسان آبستن شود و آسان بزاید اما بسختی خواهد زایید. «ابن زید گوید: اگر بلیهی حوا نبود، زنان این دنیا قاعده نمیشدند، عاقل بودند و آسان حامله میشدند و آسان میزاییدند.» (112) به هر صورت ردیف كردن این همه اسناد تاریخی كه تازه قطرهای است از دریای گستردهی اسنادی كه در این رابطهها در دست است و اتفاقا در جمهوری «خردمند» اسلامی حاكم بر ایران هم به چاپ رسیده است؛ همینطور مقایسهی تطبیقی این اسناد با رفتار اسلامگرایان امروز ـ چه حاكم و چه در حسرت حكومت و چه حاكمان خانهها ـ نشان میدهد كه داستان زنان در كشورهای اسلامی، بسیار بسیار پیچیدهتر از شعارهایی است كه بعضی از سیاسیون و اسلامیون راستین در رابطه با زنان مسلمان، مرتكب میشوند. داستانی است پر از اشك چشم كه تنها نوشتن و گفتن و كنكاش و كاوش و كندوكاو هر چه بیشترِ سرنوشت زنان، حقوقشان و «تكالیف الهیشان نسبت به اربابان و آقایان و شوهرانشان» میتواند ما را ـ همگیمان را ـ كمی هم به فكر و مطالعه وادارد. اتفاقا این روزها درست زمانی است كه میتوان به جای آویختن به ایمان مطلق، و بدون وحشت از متولیان دینی، كمی هم به كندوكاو در چگونگی سرنوشتٍ عجیب و غریبمان بپردازیم. این كوشش هم نه همهی كار است و نه كاری به این گستردگی از عهدهی یك تنِ تنها برمیآید. هیئتها و جریانهایی را میطلبد كه با نگاهی انتقادی، با شك در اصول و مبانی اعتقادی و بدیهی این مكتب، این راه را بپمایند و از زخم زبانها و تهدیدها و… هم هراسی به دل راه ندهند؛ كه اگر قرار است اسلام در كلیتش به نقد كشیده شود، تاریخ درست آن، همین امروز است؛ زمانی كه كارنامهی فضاحت بار حاكمان اسلامی، با جسم و جان همهمان، هر روزه تجربه میشود!
پانویسها
78 ـ سیره ابن هشام، نصف دوم، ص 1062 تا 1063 79 ـ محمد پیامبری كه از نو باید شناخت، كنستان ویرژیل گئورگیو، ذبیحالله منصوری، ص 418 80 ـ تاریخ طبری، محمد جریر طبری، جلد چهارم، ترجمهی ابوالقاسم پاینده، انتشارات اساطیر، صص 1277 تا 1278 81 ـ نهجالبلاغه، ترجمهی دكتر سید جعفر شهیدی، چاپ بیستم، 1380، تهران، شركت انتشارات علمی و فرهنگی، برندهی جایزهی كتاب سال بهمن 1369، صص 57 تا 58 82 ـ نهجالبلاغه، ص 307 83 ـ نهجالبلاغه، ص 401 84 ـ مروجالذهب و معادن الجوهر، ابوالحسن علی بن حسین مسعودی، ترجمهی ابولقاسم پاینده، شركت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ ششم، 1378، جلد اول، ص 651 85 ـ تاریخ اجتماعی ایران، مرتضی راوندی، جلد دوم، ص 36، چاپ دوم، سال 1354، انتشارات سپهر، تهران 86 ـ اسلام در ایران، پطروشفسكی، ترجمهی كریم كشاورز، چاپ یكم خارج از كشور، نشر نیما آلمان، ص 26 87 ـ حاكمیت در قرآن، باقر مومنی، آرش شمارهی 72، مهر و آبان 1378، ص 45 88 ـ سیره ابن هشام، نصف دوم، ص 1106 89 ـ تفسیر قرآن، آیتالله شهید سید عبدالحسین دستغیب، سرای دیگر، صص 104 و 105 90 ـ نقد و بررسی كتابِ «زن در دولت خیال ـ افشاری (تبدیل تجربه به شعور اجتماعی)» علی سجادی، ماهنامهی پر، چاپ امریكا، شمارهی 185، خردادماه 1380 91 ـ نشریهی فمینیستی آوای زن، شمارهی 41/40، بهار 1380 92 ـ همانجا 93 ـ مقدمهای بر اسلامشناسی، جلد دوم، علی میرفطروس، چاپ سوم، نشر نیما آلمان، صص 94 تا 95 94 ـ جلال و آلاحمد، بهروز خرم، چاپ اول، سال 1380، نشر فروغ، آلمان، ص49 95 ـ برفراز خلیج، خاطرات محسن نجات حسینی، عضو سابق سازمان مجاهدین خلق (1346 تا 1354) چاپ اول، نشر نی، تهران، 1379، ص 17 96 ـ مدرس، قهرمان آزادی، حسین مكی، صص 673، 674 و 707، به نقل از اسلام ایرانی، باقر مومنی، چاپ اول، ص199 97 ـ تاریخ اجتماعی ایران، مرتضی راوندی، جلد سوم، ص 618 98 ـ تاریخ سیاسی اسلام، دكتر حسن ابراهیم حسن، ترجمهی ابوالقاسم پاینده، چاپ نهم، سال 1376، سازمان انتشارات جاویدان، جلد اول، ص 35 99 ـ تاریخ اجتماعی ایران، جلد سوم، مرتضی راوندی، چاپ دوم، سال 2536 شاهنشاهی، چاپخانهی سپهر تهران، ص 617 100 ـ همانجا، ص 622 101 ـ همانجا 102 ـ قبض و بسط تئوریك شریعت، یاد شده، ص 15 103 ـ تاریخ تمدن اسلام، جرجی زیدان، جلد یك ص 49 و جلد پنج ص 3 104 ـ سیرهی ابن هشام، نصف دوم، ص 656 105 ـ جامعهی آشفته و جانی مشهدی، شهرنوش پارسیپور، نقل از نشریهی «شهروند» چاپ كانادا، 28 اوت 2001 106ـ اسلام در ایران، ای. پ. پطروشفسكی، ترجمهی كریم كشاورز، چاپ یكم خارج، انتشارات نیما آلمان، سال 1998، ص 93 107 ـ مروجالذهب و معادن الجوهر، ابوالحسن علی بن حسین مسعودی، ترجمهی ابولقاسم پاینده، شركت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ ششم، 1378، جلد اول، ص 643 108 ـ تاریخ سیاسی اسلام، دكتر حسن ابراهیم حسن، ترجمهی ابوالقاسم پاینده، چاپ نهم، 1376، سازمان انتشارات جاویدان، جلد اول، ص 36 109 ـ نهجالبلاغه، نامهی شمارهی 24 ص285 110ـ نامهها و پیمانهای سیاسی حضرت محمد، و اسناد صدر اسلام، تحقیق و گردآوری دكتر محمد حمیدالله، ترجمهی دكتر سید محمد حسینی، كتاب سال 1375، انتشارات سروش، انتشارات صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، چاپ دوم، سال 1377، سند شمارهی 374، «نامهی علی بن ابیطالب (ع) در بارهی خریدن كنیزی كه دارای شوهر بود» سنن سعید بن مسعود، بخش دوم، ش 1950، ص 619 111 ـ تاریخ طبری، جلد اول، ص 175 112 ـ تاریخ طبری، جلد اول، صص 68 تا 69
|
مقاله ها | نظریات | اطلاعیه | گوناگون | طنز | پیوندها | تماس
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه تیف) مانع ندارد