تاریخ انتشار :05.04.2025
شکوه و عظمت
رضا خان
طهمورث زمانی

سخنی با عباس میلانی، پیر غلام دربار پهلوی
در جمع سوته دلان اطراف شازده اخیرا دستمال به دستی تازه نفس و
قبراق با کوله باری از تجربه پاچه خواری و آلت مالی پا به عرصه
ظهور گذاشته، "عباس میلانی" نام که صد شهین نجفقلی و ایرج مصداقی
را حریف و در آلت خواری و آلت مالی یگانه روزگار
و چنان در کار خویش ماهر و صاحب تکنیک است که مرحوم عبدالعلی صدیق
السلطنه ،آلت مال معروف مظفرالدین شاه در مقابلش شاگردی بیش نیست و
کودکی است نابالغ ...
این پیر استاد آلت مالی، سالها مائوئیست و زمانی عضو گروه پلنگان
سیاه در آمریکا ومدتی هم همنشین اصلاح طلبان وطنی بود
خود را تاریخ دان و تاریخ نگار و استاد علوم سیاسی میداند و بعد از
سالها تجسس و تفحص به این نتیجه رسیده که کتابی باید در مورد خدمات
رضا شاه نوشت.
در یوتیوپ سخنرانی جالبی از ایشان در مورد رضا شاه دیدم که سراسر
تمجید بود از این عنصر بی مایه و جانور زمین خوار، البته ایشان به
نقاط تاریک زندگی رضا خان از جمله پول پرستی و دزدی و زمین خواری
ایشان نیز اشاره ای مختصر داشتند و انتقاداتشان در حد تحاشی به
نرمی بود و سه بار " بد" گفتن به رضا شاه به خاطر کارهای زشت اش ،
بد، بد، بد.
عباس جان در سخنرانی اش توصیه میکند اگر میخواهید پی به عظمت رضا
خان ببرید سفر نامه خوزستان و مازندرانش را بخوانید
ما که خان بالا باشیم به توصیه عباس پاچه خوار گوش کردیم و کتاب ها
را خواندیم .
ولی با خواندنش، بیشتر پی به بیماری ایشان بردیم، همان بیماری
پارانوئید که تمام رجل سیاسی اطرافش را که در به قدرت رسیدنش سهمی
داشتند به صورت های مختلف سر به نیست کرد، به همه مشکوک بود و با
همین شک بسیار بیگناهان را به دست پلیس سیاسی اش نابود کرد و
سیستمی ساخت که هیچ کس حتی بزرگان کشور و یاران سابق ویا تحت امرش
احساس امنیت نمیکردند.
رئیس شهربانی اش" ایرام " که مجری این قتل ها بود از ترس آنکه نکند
خود روزی قربانی شک این بیمار خطرناک گردد به بهانه بیماری به خارج
رفت و دیگر باز نگشت.
عباس جان تو به ما توصیه خواندن کتاب های سفرنامه های رضا شاه به
خوزستان و مازندران را میکنی.
ما به تو توصیه میکنیم نگاهی داشته باشی به زندگی و سرنوشت
نویسنده این کتاب ها فرج الله بهرامی(دبیر اعظم).
دبیر اعظم، با آغاز دوره وزارت جنگ و رئیسالوزرایی رضاخان
سردارسپه، از نزدیکان او شد و در سفر و حضر همیشه با رضاخان بود؛
بهویژه در سفر به گیلان برای نبرد با میرزا کوچکخان جنگلی و در
سفر خوزستان برای سرکوب شیخ خزعل (قیام سعادت).
فرجالله بهرامی حامی فکر و ایده جمهوری رضاخان بود. او که در مجلس
پنجم شورای ملی از طرف مردم تبریز بر کرسی نمایندگی نشسته بود،
برای تغییر سلطنت از قاجار به پهلوی تلاش کرد. به علاوه، او در
۱۳۰۴ از شهر تبریز به عضویت اولین مجلس مؤسسان برای خلع قاجاریه
درآمد.
افزون بر آنچه گفته شد، دبیر اعظم، اعلامیهها و نطقهای رضاخان را
مینوشت و معلمش نیز شده بود. او که مردی مطلع و به تاریخ و
جغرافیای ایران آگاه بود، روزی یکی، دو ساعت به رضاخان درس میداد.
بهرامی مدیریت مجله «قشون» (۱۳۰۱)را پس از تشکیل قشون متحدالشکل به
عهده گرفت. در نتیجه این خدمات به رضاخان سردارسپه، وی در بدرقه
احمدشاه در سفر سومش به فرنگ (۱۳۰۲)، در خانقین لقب «دبیراعظم» را
از وی برای فرجالله بهرامی گرفت.
از خدمات دیگر این یار گرمابه و گلستان رضاخان به او، نوشتن شرح
سفر به خوزستان و مازندران در دو سفرنامه خوزستان (۱۳۰۳) و
مازندران (۱۳۰۵) بود که البته به نام رضاخان چاپ شد.
رضاشاه برای ظاهرسازی و بستن دهان مخالفان، که حکومت او را مخالف
مشروطه میدانستند، درصدد ایجاد حزب ملی برآمد. چند نفر از نزدیکان
خود از جمله دبیر اعظم را انتخاب کرد، اما محمد درگاهی (اولین رئیس
شهربانی رضاشاه) اطلاع داد که این چند نفر نه برای تشکیل حزب، بلکه
برای به قدرت رساندن یکی از میان خود جلسه تشکیل میدهند! رضاشاه
که ذهن و فکرش آماده سوءظن و بدگمانی بود، فکر کرد بعید نیست آنها
چنین فکری داشته باشند؛ چراکه همان کسانی هستند که او را در رساندن
به قدرت و تغییر سلسله کمک کردند و باز هم میتوانند این کار را
تکرار کنند. سوءظن کار خود را کرد و سبب پراکندگی بهرامی و یارانش
شد.
بهرامی در سال ۱۳۱۴ مورد بیمهری کامل رضاشاه قرار گرفت و دستگیر
شد. او چند سال زندان و سپس در ملایر تبعید بود. بهرامی بعد از
آزادی، به تهران بازگشت و به مطالعه و نوشتن مقاله مشغول شد، اما
در سال ۱۳۱۹ دوباره طعم زندان را چشید. گویا سرپاس مختاری (رئیس
شهربانی رضاشاه) باعث سوءظن به او شده بود؛ مختاری ادعا کرد از
سفارت آلمان به منزل او تلفن شده و یکبار نیز از منزل بهرامی با
سفارتخانه تماس برقرار شده است. اگرچه در پرونده آمده بود او منزلش
را به یکی از کارمندان سفارت آلمان اجاره داده بود و شاید این
تماسها به همان موقع مربوط باشد، اما بههرحال فرجالله بهرامی
چندی میهمان زندان شد.
در زندان بود که دستور قتل اش صادر شد ولی خوش شانس بود که کشور
مورد هجوم متفقین قرار گرفت و اشغالگران، شر این مجنون، بیمار را
از سر مردم ایران کم کردند.
عباس عزیز اگر میخواهی پی به محبوبیت رضا خان در جامعه ایران ببری،
برو، مطالعه کن و بپرس چرا جسدش را جرئت نکردند بعد از فوتش به
ایران بیاورند، چرا جسدش را مومیایی کردن و لاشه متعفن اش ۶ سال در
قاهره به امانت بود و در همان جا به خاک سپرده شد و هیچ گاه به
ایران آورده نشد و در تخریب مقبره اش توسط خلخالی جسدی پیدا نشد.
زشت است، عباس تو دیگر پیر مردی شدی، پیر غلامی شازده افتخاری
نیست، ننگ است.
________________________________________________________
توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام
دریافت نمیشود.
|