مقاله

 

 

 تاریخ انتشار :15.08.2025

آدم ما برای تهران

الکس شمس
 

ترجمه: حمید بهشتی


 

وقتی اسرائیل در ۱۳ ژوئن حمله غافلگیرانه‌ای به ایران انجام داد، هدف اعلام‌شده‌اش نابودی برنامه هسته‌ای دشمن بود. اما تنها چند روز بعد، دامنه تعارض گسترش یافت. نخست‌وزیر اسرائیل، بنیامین نتانیاهو، آشکارا اعتراف کرد که این عملیات می‌تواند به سرنگونی جمهوری اسلامی منجر شود. در آخرین روز جنگ، دونالد ترامپ، که از ابتدا از این حمله حمایت کرده بود، به نتانیاهو پیوست و هر دو از تغییر رژیم سخن گفتند.

یک تجمع در لس‌آنجلس، ۲۳ ژوئن ۲۰۲۵.

موضع مشترک آمریکا و اسرائیل چندان شگفت‌انگیز نبود. برای نتانیاهو، تغییر رژیم همواره یک هدف دائمی است، چه هدفش حماس در غزه باشد و چه حزب‌الله در لبنان. و هرچند ترامپ گاه برای ظاهر امر کمی عقب‌نشینی می‌کند، اما در عمل مشتاق تشدید تنش با ایران بوده است؛ چه این به معنای ترور رهبران آن باشد، چه ممنوع کردن ورود شهروندان ایرانی به آمریکا، یا تشدید تحریم‌ها و از بین بردن توافق هسته‌ای ۲۰۱۵ بر اساس ادعاهای کذب نقض توافق. در واقع، تغییر رژیم در تهران دهه‌هاست که در دستور کار آمریکا قرار دارد.

در حالی که نتانیاهو و ترامپ ایران را بمباران می‌کردند، ده‌ها چهره سرشناس از میان ایرانیان مهاجر از این حملات استقبال کردند. از جمله آنان رضا پهلوی، پسر شاهی که در انقلاب ۱۹۷۹ سرنگون شد. او گفت: «این لحظه دیوار برلین ماست.»

رضا پهلوی هیچ دستاورد سیاسی و پایگاه مردمی واقعی ندارد، اما نام خانوادگی مشهور و ثروت کلان خانوادگی را در اختیار دارد. او در اوایل ۲۰۲۳ تلاش کرد ائتلافی با مخالفان جمهوری اسلامی در خارج از کشور بسازد، اما این تلاش به سرعت شکست خورد. با این حال، پهلوی دوست دارد وانمود کند که بازگشت او به سلطنت امری قطعی است. او در جریان جنگ ۱۲ روزه ژوئن مدام اصرار داشت که جمهوری اسلامی در حال فروپاشی است و او بر پشت تانک‌های آمریکایی و موشک‌های اسرائیلی به تهران بازخواهد گشت، حتی تا آنجا پیش رفت که از برنامه صد روز نخست «حکومتش» سخن گفت.

در اینجا بوی توهمی به مشام می‌رسد که احمد چلبی، تبعیدی عراقی، پیش از حمله ۲۰۰۳ آمریکا به عراق ترویج می‌کرد؛ همان که مدعی بود مردم بغداد از سربازان آمریکایی به عنوان «آزادی‌بخش» استقبال خواهند کرد. واقعیت این است که جنبش‌های دموکراسی‌خواه داخل ایران، پسر دیکتاتور سابق را رد می‌کنند. یکی از شعارهای اعتراضات «زن، زندگی، آزادی» در ۲۰۲۲ این بود: «مرگ بر ستمگر، چه شاه باشد چه رهبر مذهبی». برای این فعالان و بسیاری دیگر، پهلوی یادآور همان استبدادی است که پدرش با حمایت آمریکا بر ایران تحمیل کرد.

با این حال، پهلوی در سال‌های اخیر چهره‌ای دائمی در رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی فارسی‌زبان بوده و به نظر می‌رسد شمار فزاینده‌ای از ایرانیان او را پذیرفته‌اند. در سطح بین‌المللی نیز پروفایل او هرگز تا این حد برجسته نبوده است. او چگونه به این جایگاه رسید؟

این روندها ممکن است برای بسیاری از غربی‌ها طبیعی به نظر برسد، اما در پشت آن یک کارزار هماهنگ دستکاری شده رسانه‌ای قرار دارد. دولت‌های اسرائیل، عربستان سعودی و آمریکا، همراه با بازیگران خصوصی، میلیون‌ها دلار صرف تقویت پهلوی و گفتمان تغییر رژیم کرده‌اند، در حالی که به مخالفان این رویکرد و نیز منتقدان حملات آمریکا و اسرائیل به ایران حمله می‌کنند.

این کارزار تبلیغاتی دو بخش دارد: نخست، حامیان پهلوی منابع مالی هنگفتی را به رسانه‌های تلویزیونی سلطنت‌طلب فارسی‌زبان اختصاص داده‌اند، جایی که او مرتب ظاهر می‌شود؛ دوم، آنان یک شبکه دیجیتال از حساب‌های کاربری در شبکه‌های اجتماعی ساخته‌اند تا اطلاعات نادرست منتشر کنند و به صداهای دموکراسی‌خواه حمله کنند — ایرانیانی که با وجود مخالفت با رژیم، سلطنت و کودتای خارجی را نیز رد می‌کنند. حامیان پهلوی عمدتاً از میان تبعیدیان و طرفداران شاه یا فرزندانشان هستند، اما با کمک رسانه‌های سلطنت‌طلب، اتاق‌های فکر واشنگتن و ارتش ترول‌های آنلاین، او در میان ایرانیان ناامید از وضعیت موجود جایگاهی به دست آورده است.

ظهور — یا بهتر بگوییم، بادکردن مصنوعی — پهلوی تازه‌ترین فصل از تلاش‌های خارجی برای تحمیل رهبری ارتجاعی بر ایران نفت‌خیز است. قدرت‌های خارجی بارها کوشیده‌اند به دلایل ساختاری گوناگون، رهبری مطلوب خود را بر ایران مسلط کنند. دموکراسی در ایران نه به نفع عربستان سعودی است — که از وجود دموکراسی در همسایگی‌اش بیش از هر چیز هراس دارد — و نه به نفع اسرائیل، که یک دیکتاتوری مطیع را به دولتی مردمی که ممکن است به آینده فلسطین پایبند باشد ترجیح می‌دهد.

از بسیاری جهات، رضا پهلوی مهره‌ای مفید است — عروسک ایده‌آل برای استراتژی چند دهه‌ای حذف استقلال ایران. در حالی که ترامپ گاه از ادبیات تغییر رژیم عقب می‌نشیند و هم‌زمان رهبر ایران را تهدید می‌کند، پهلوی نقش «میهن‌پرست ایرانی» را بازی می‌کند که علیه رژیم و به سود «دموکراسی سکولار» ایستاده است. پروفایل رسانه‌ای او که با دقت پرورش یافته، بر دروغ «حمایت مردمی» بنا شده، اما تریبون واقعی و لابی‌گری پیچیده‌ای پشت سر اوست. دموکراسی‌خواهان واقعی ایران او را دشمن خود می‌دانند، نه قهرمانشان، اما منافع سیاسی حامی او صدها میلیون دلار سرمایه‌گذاری کرده‌اند تا برایش توهم حمایت مردمی بسازند — و او با کمال میل همراهی کرده است. آنان به یک چهره ایرانی برای توجیه بمباران ایران نیاز دارند، و پهلوی نشان داده که بیش از حد مایل است برای این کشتار هورا بکشد.

رضا پهلوی در سال ۱۹۶۰ به دنیا آمد، اما داستانش در سال ۱۹۰۵ آغاز می‌شود؛ زمانی که یک شورش مردمی علیه دودمان قاجار — سلطنت مطلقه‌ای که بیش از یک قرن بر ایران حکومت کرده بود — شکل گرفت. مطالبه اصلی، که با انقلاب‌خواهان سراسر آسیا در آن زمان مشترک بود، مشروطه‌خواهی بود. در میان جنگ داخلی ویرانگر، بریتانیا و روسیه تزاری به سود قاجارها مداخله کردند. با این حال، شورشیان موفق شدند قانونی اساسی را در سال ۱۹۰۶ تصویب کنند که قدرت سلطنت را محدود می‌کرد.

اندکی بعد، یک افسر جوان ارتش در کودتا قاجارها را سرنگون کرد و خود را شاه اعلام نمود — پدربزرگ و همنام رضا پهلوی. شاه جدید با سرکوب مطبوعات مستقل و احزاب مخالف، قدرت را تثبیت کرد و مجلس نوپای مشروطه را به مُهر تأیید خود تبدیل نمود. موفقیت او تا حد زیادی مرهون کمک بریتانیا بود. از دید لندن، ایران که بین مستعمرات بریتانیا در عراق و هند قرار داشت، کاملاً در حوزه نفوذ امپراتوری بود. مهم‌تر از همه، منابع نفتی ایران برای تأمین نیروهای نظامی بریتانیا حیاتی بود. انگلیسی‌ها پیش‌تر با زور به حقوق نفتی در ایران دست یافته بودند، اما تنش دائمی بود. رضا شاه سپاسگزار متحدی ارزشمند برای پروژه استعماری بریتانیا به شمار می‌رفت.

این رؤیا در طول جنگ جهانی دوم پایان یافت. در سال ۱۹۴۱، بریتانیا و اتحاد جماهیر شوروی به ایران حمله و آن را اشغال کردند، شاه را به تبعید فرستادند و پسر بزرگش، محمدرضا پهلوی، را بر تخت نشاندند. پهلوی دوم که در آن زمان نوجوان بود، تجربه و مهارت پدرش در حکومت با مشت آهنین را نداشت. سازماندهی سیاسی مستقل رونق گرفت؛ احزاب چپ هزاران هوادار جذب کردند و ملی‌گرایان سکولار حکومت دموکراتیک را تبلیغ می‌کردند.

در اواخر دهه ۱۹۴۰، انتخابات پارلمانی آزادتر و منصفانه‌تر شد و در ۱۹۵۱ مردم توانستند محمد مصدق را به نخست‌وزیری برسانند. محبوبیت مصدق بر وعده‌هایش برای دفاع از حق تعیین سرنوشت و ساختن نظم اقتصادی عادلانه‌تر استوار بود — بخشی از آن با ملی کردن منابع نفتی ایران. هنگامی که هزاران نفر برای حمایت از دیدگاه مصدق به خیابان‌ها آمدند، شاه گریخت و مردم شادمان مجسمه‌های او را سرنگون کردند.

ایالات متحده پیشنهاد کمک داد، به شرطی که مصدق «نظم» را بازگرداند، اما سیا به شدت از قدرت گرفتن او نگران بود — سیاستمداران آمریکایی نمی‌خواستند کشور دیگری در جهان جنوب کنترل منابعش را به دست گیرد. مصدق همچنین دشمنی نخبگان داخلی را برانگیخت: سلطنت‌طلبان، صنعتگران و روحانیت. سیا این مخالفت‌ها را با پرداخت به اوباش برای برگزاری تجمعات به سود شاه تقویت کرد و همزمان از یک جناح نظامی که کودتا را طراحی می‌کرد، حمایت نمود.

در ۱۹۵۳، به رهبری یک لات به نام شعبان جعفری — که نزد ایرانیان به «شعبان بی‌مخ» مشهور شد — اوباش مورد حمایت سیا خیابان‌ها را پر کردند و بازگشت شاه را خواستار شدند. در اوج آشوب، بی‌بی‌سی فارسی پیامی پخش کرد که علامت آغاز کودتا برای افسران بود. مصدق دستگیر شد، جنبش‌های سیاسی مستقل سرکوب شدند و شاه بازگشت و این‌بار کنترل کامل استبدادی را برقرار کرد. در ماه‌های بعد، بی‌بی‌سی فارسی این وقایع را «انقلابی مردمی» نامید. شاه این بار لحظه‌ای را تلف نکرد: حکومتش روزبه‌روز فاسدتر و سرکوبگرتر شد و بر پایه شکنجه، قتل، زندان و ارعاب توسط ساواک — پلیس مخفی آموزش‌دیده توسط اسرائیل — بنا گردید.

ایالات متحده به عنوان عامل اصلی فشار برای بازگرداندن دیکتاتور نزد بسیاری از ایرانیان به بزرگ‌ترین مانع آزادی‌شان تبدیل شد. اعتراضات گسترده اواخر دهه ۱۹۷۰ علیه شاه و حامیان آمریکایی‌اش بود. هرچند نیروهای چپ، ملی‌گرا و اسلام‌گرا دیدگاه‌های متفاوتی درباره آینده ایران داشتند — و بسیاری بعداً خود قربانی سرکوب خونین جناح خمینی شدند — اما در آن زمان، همگی بر این باور بودند که شاه باید برود و آمریکا باید از بازگرداندن او بازداشته شود. این روحیه پشت اشغال سفارت آمریکا در تهران در اواخر ۱۹۷۹ بود.

آمریکایی‌ها این رویداد را به لحاظ گروگانگیری گستاخانه به یاد می‌آورند، اما برای انقلابیون ایرانی، اشغال سفارت تلاشی برای جلوگیری از کودتایی دیگر بود، از بیم آنکه آمریکا درصدد بازگرداندن شاه به قدرت باشد. به هر حال، محمدرضا پهلوی بیش از آن بیمار بود که بتواند بار دیگر بر تخت بنشیند. او در ژوئیه ۱۹۸۰ در قاهره، پس از درمان ناموفق در ایالات متحده درگذشت.

ایرانیان داخل کشور نخستین بار در سال ۱۹۸۶ با فرزند او رضا پهلوی آشنا شدند، وقتی تلویزیون دولتی ایران ناگهان با یک ویدئو قطع شد که در آن پهلوی اعلام می‌کرد: «بازخواهم گشت». این ویدئو از طریق یک فرستنده که سازمان سیا تأمین کرده بود، پخش شد. با این حال، او در عمل کودتاگری مردد بود.

سال بعد، به او طرحی شبیه عملیات خلیج خوک‌ها پیشنهاد شد که تأیید ریچارد نیکسون، رئیس‌جمهور پیشین آمریکا، را هم داشت: پهلوی و حامیانش در جزیره کیش پیاده می‌شدند و سپس تحت پوشش نظامی آمریکا، به سرزمین اصلی می‌رفتند. آنجا، به جمع انبوه ایرانیانی که گویا برای استقبال از شاه آمده بودند، می‌پیوستند و به سوی تهران پیشروی می‌کردند. وقتی پهلوی از این طرح مطلع شد، پرسید: «اگر اوضاع خراب شد، چطور فرار کنیم؟» شاید حس کرده بود که استقبال چندانی در کار نخواهد بود.

به جای آن، او به جمع‌آوری کمک مالی از تبعیدیان پرداخت. تنها در دو ماه در سال ۱۹۸۹، توانست یک میلیون دلار جمع‌آوری کند. خودش توضیح داد: «تبلیغات ارزان نیست» و پیش‌بینی کرد که «حداکثر دو تا سه سال» تا بازگشتش به ایران زمان نیاز است. این اتفاق هرگز رخ نداد، اما او بارها و بارها تلاش کرد.در سال ۲۰۰۳، زمانی که نیروهای آمریکایی در عراق می‌جنگیدند، پهلوی با نتانیاهو دیدار کرد تا برای تهاجم آمریکا به میهنش برنامه‌ریزی کند.

در همین حال، سیاست داخلی ایران پرآشوب بود. در دهه ۱۹۹۰، جنبش‌های کارگری و زاغه‌نشینان با سیاست‌های نئولیبرالی جمهوری اسلامی مقابله کردند. در دهه ۲۰۰۰، جنبش‌های فمینیستی و نهادهای جامعه مدنی خارج از حوزه احزاب سیاسی شکل گرفتند و اصلاح‌طلبان در چارچوب سیاست رسمی محدود ایران برای گسترش نهادهای دموکراتیک تلاش کردند.

جنبش سبز ۱۳۸۸ (۲۰۰۹) ماه‌ها اعتراض پی‌درپی را به نمایش گذاشت و نشان داد چالش داخلی به حاکمیت استبدادی در حال گسترش است. ایرانیان طرفدار دموکراسی که از وضع موجود خسته شده بودند، در انتخابات ۱۳۸۸ به طور گسترده شرکت کردند و اگر نتایج دستکاری نمی‌شد، پیروز می‌شدند. پهلوی حمایت خود را از این جنبش اعلام کرد، در حالی که همچنان اصرار داشت که پادشاه قانونی ایران است.

اظهاراتش به‌شدت مورد تمسخر قرار گرفت. ایرانیان یک قرن برای دموکراسی مبارزه کرده بودند؛ علیه شاه و اکنون علیه رهبر (رهبر جمهوری اسلامی) مبارزه می کردند. پهلوی هیچ نقشی در آینده دموکراتیکی که مردم برایش مبارزه می‌کردند، نداشت. او به آسانی نادیده گرفته میشد — تا زمانی که دیگر چنین نباشد.

دیاسپورا (اقلیت اجتماعی برون‌مرزی) فارسی‌زبان مدت‌هاست تلاش می‌کند از طریق شبکه‌های تلویزیونی ماهواره‌ای به محیط رسانه‌ای بسته‌ی ایران نفوذ کند. نخستین این شبکه‌ها که از لس‌آنجلس، لندن، تورنتو و دوبی پخش می‌شدند، در دهه‌ی ۱۹۹۰ میلادی ؛ زمانی که مهاجران ایرانی صنعت فرهنگی خود را در خارج از کشور بازسازی کردند شکل گرفتند. برنامه‌های این شبکه‌ها ترکیبی بود از ویدئوهای پاپ فارسی و سخنرانی‌های سیاسی، اما به دلیل کمبود منابع مالی، کیفیت تولید آن‌ها پایین بود. شبکه‌های فارسی‌زبان با کیفیت تولید بالاتر، مانند بی‌بی‌سی فارسی و صدای آمریکا، از سوی دولت‌های خارجی حمایت می‌شدند. اگرچه این شبکه‌ها گهگاه با رضا پهلوی مصاحبه می‌کردند، اما هرگز او را به‌عنوان رهبر آینده‌ی ایران معرفی نکردند.

در دهه‌ی ۲۰۱۰ میلادی، دو شبکه خصوصی تازه‌تأسیس پا به عرصه گذاشتند: ایران اینترنشنال و من و تو. این دو با طراحی حرفه‌ای و محتوای متنوع، چشم‌انداز رسانه‌های فارسی‌زبان را تغییر دادند. حدود ۷۰ درصد مردم ایران به تلویزیون ماهواره‌ای دسترسی دارند و بسیاری اخبار خود را از این کانال‌ها دریافت می‌کنند؛ این دو شبکه از محبوب‌ترین‌ها هستند. آن‌ها همچنین درباره‌ی منابع مالی خود بسیار مرموز عمل می‌کنند و از معرفی سرمایه‌گذارانشان خودداری می‌نمایند. با این حال، تحقیقی از روزنامه گاردین در سال ۲۰۱۸ نشان داد که ایران اینترنشنال حدود ۲۵۰ میلیون دلار از عربستان سعودی دریافت کرده است؛ کشوری که از جنگ آمریکا و تحریم علیه ایران حمایت می‌کند. این شبکه همچنین دیدارهای خبرنگارانش با سازمان اطلاعات اسرائیل را با افتخار منتشر می‌کند.

هر دو شبکه خط تحریریه‌ای به شدت نوستالژیک دارند که از بازگشت به نظام پادشاهی حمایت می‌کند. در طول برنامه‌ها پرچم ایران پیش از ۱۳۵۷ نمایش داده می‌شود و رضا پهلوی مرتباً به‌عنوان مهمان حضور می‌یابد. به‌ویژه شبکه‌ی من و تو مستندهای حسرت‌بار درباره‌ی دوران حکومت شاه تولید می‌کند، تبلیغات قدیمی آن دوران را بازنشر می‌دهد و همانند شاه، بر تصویر ایرانِ تحت حاکمیت پهلوی به‌عنوان یک کشور مدرن و آینده‌نگر تأکید می‌کند. این شبکه به‌گونه‌ای به آرشیو تلویزیون دولتی پیش از ۱۳۵۷ دست یافته که چگونگی دسترسی آن به فیلم‌ها همچنان یک معماست.

دولت‌های اسرائیل، عربستان سعودی و ایالات متحده، همراه با بازیگران خصوصی، میلیون‌ها دلار هزینه کرده‌اند تا رضا پهلوی و فضای حامی تغییر رژیم را به‌طور کلی تقویت کنند. این رویکرد نوستالژیک، به‌طور آشکار، نابرابری شدید و سرکوب تقریباً کامل آزادی بیان در دوران پهلوی را نادیده می‌گیرد و به‌جای آن بر احیای تصویر خاندان پهلوی تمرکز می‌کند. شبکه‌ی من و تو حتی تا جایی پیش می‌رود که جنایات آن دوران را توجیه می‌کند، با انتشار یک مصاحبه‌ی ملایم با پرویز ثابتی، معاون پیشین ساواک، که قربانیانش او را «معمار نهادینه‌کردن شکنجه در ایران» می‌نامند.

تناقض ماجرا اینجاست که بسیاری از بدترین ویژگی‌های جمهوری اسلامی – همان‌ها که مخالفانش بیشتر به‌عنوان دلیل تغییر رژیم ذکر می‌کنند – ریشه در دوران پهلوی دارند؛ دورانی که در برنامه‌های ایران اینترنشنال و من و تو بسیار زیبا و مثبت به تصویر کشیده می‌شود. زندان اوین، زندان بدنام زندانیان سیاسی ایران، در عصر پهلوی به «دانشگاه اوین» مشهور بود، زیرا تعداد زیادی از روشنفکران و روزنامه‌نگاران در آن زندانی بودند. با این حال، بینندگان ترغیب می‌شوند که پادشاهی را به‌عنوان برترترین، و حتی تنها، جایگزین جمهوری اسلامی ببینند.

رضا پهلوی، که هرگز مجبور نشده از دیدگاه‌های خود دفاع کند یا به جرایم دوران پادشاهی اعتراف نماید، امواج رسانه‌ای را با درخواست‌های تغییر رژیم و پیش‌بینی سقوط قریب‌الوقوع حکومت پر می‌کند، در حالی که پشت صحنه منتظر است تا به‌عنوان پادشاه بازگردد. وقتی مردم ایران خود به خیابان‌ها می‌آیند تا رهبرانشان را به چالش بکشند، پهلوی بلافاصله آماده است تا خواسته‌های آن‌ها را «ترجمه» کند: زمانی که آن‌ها خواهان انقلاب و عدالت اقتصادی هستند، او می‌گوید که در حقیقت خواستار تغییر رژیم به‌دست قدرت‌های خارجی و بازگشت به نظام سابق هستند که او بازخواهد گرداند. در حالی که فعالان دموکراسی‌خواه در ایران تحت پیگرد نیروهای امنیتی قرار دارند، بارها و بارها ادعاهای پهلوی را رد می‌کنند – چه در بیانیه‌هایی که از زندان قاچاق شده‌اند و چه در اطلاعیه‌هایی که اتحادیه‌های کارگری صادر کرده‌اند.

در واقع، پهلوی و این شبکه‌ها با هم متحد شده‌اند تا یک چرخه‌ی بازخورد سلطنت‌طلبانه ایجاد کنند که جنبش‌های واقعی دموکراسی‌خواه را بدنام و سرکوب می‌کند. در اواخر دهه‌ی ۲۰۱۰، هنگامی که اعتراضات کارگری ایران را لرزاند، شعارهایی که ابتدا در شبکه من و تو دیده شده بودند – که اصلاح‌طلبان را بی‌اعتبار یا پهلوی‌ها را ستایش می‌کردند – توسط برخی از معترضان در خیابان‌ها تکرار شد؛ سپس شبکه‌های تلویزیونی همین ویدئوهای گزینشی را دوباره پخش کردند، و بدین ترتیب تصویری گمراه‌کننده از میزان حمایت مردمی از سلطنت ایجاد شد، در حالی که شعارهای دیگر کنار گذاشته شدند. امروزه، ممکن است بتوان به ایرانیانی که به ایران اینترنشنال یا من و تو خیره شده‌اند حق داد اگر فکر کنند سقوط حکومت در جریان است – روایتی که دقیقاً همان نوع فعالیت را تضعیف می‌کند که می‌تواند جامعه‌ی ایران را از درون دگرگون و دموکراتیک کند.

اما اگر ایران از طریق کنش‌گری داخلی تغییر نکند، پس چگونه باید تغییر کند؟ نتیجه‌گیری روشن این است که نیروهای خارجی باید وارد عمل شوند. هنگامی که اسرائیل و ایالات متحده ایرانیان را می‌کشند یا اقتصاد ایران را خفه می‌کنند، ایران اینترنشنال و من و تو این اقدامات را به‌عنوان حملات هدفمند «فقط علیه حکومت» توصیف می‌کنند. تلفات غیرنظامی کوچک‌نمایی یا نادیده گرفته می‌شود و این توهم ایجاد می‌شود که یک قدرت خارجی می‌تواند بدون آسیب رساندن به مردم حمله کند – و حتی از همان مردمی که زیر بمباران خواهند مرد خواسته می‌شود گرداگرد مردی جمع شوند که از جنگ استقبال می‌کند.

و سپس، کمپین آنلاین نیز وجود دارد. آمریکاییان ایرانی‌تبار یک جامعه‌ی پایداراً مترقی هستند. یک نظرسنجی در سال ۲۰۰۸ نشان داد که آن‌ها بیش از چهار برابر بیشتر به‌عنوان دموکرات ثبت‌نام کرده‌اند تا جمهوری‌خواه، و دو سوم معتقد بودند که دیپلماسی با ایران به نفع ایالات متحده است. بیش از یک و نیم دهه بعد، این آمار تغییر چندانی نکرده است. ایرانیان آمریکایی فعالانه علیه ممنوعیت سفر مسلمانان در دوره‌ی ترامپ – که خانواده‌هایشان را تحت تأثیر قرار داد – موضع گرفتند و عمدتاً با تحریم‌های آمریکا علیه ایران مخالفت کردند. یک نظرسنجی در سال ۲۰۲۵، که پیش از جنگ در ماه ژوئن انجام شد، نشان داد که اکثر ایرانیان آمریکایی با حمله‌ی ایالات متحده به ایران مخالف‌اند.

با این حال، در پلتفرم‌هایی مانند اکس/توییتر، پرمخاطب‌ترین صداهای ایرانی در دیاسپورا حامی ترامپ، طرفدار اسرائیل و موافق جنگ و تحریم‌اند، در حالی که ایرانیان آمریکایی مخالف این سیاست‌ها با موجی از نظرات خشمگین به زبان انگلیسی و فارسی بمباران می‌شوند. این تفاوت آزاردهنده است، اما برای هر کسی که زمان زیادی را آنلاین گذرانده باشد، آشناست: این وضعیت بوی یک حمله‌ی سازمان‌یافته‌ی بات‌ها یا ترول‌ها را می‌دهد. در واقع، در سال‌های اخیر شواهدی ظاهر شده که از وجود یک کمپین گسترده برای اعمال نفوذ در شبکه‌های اجتماعی خبر می‌دهد؛ کمپینی که از سوی اسرائیل، عربستان سعودی و ایالات متحده هدایت می‌شود و به‌طور مصنوعی گروه کوچکی از اینفلوئنسرهای راست‌گرا را تقویت می‌کند که از تغییر رژیم حمایت کرده و پشتیبان رضا پهلوی هستند.

برای نخستین بار در نوامبر ۲۰۱۹ متوجه شدم که چنین دستکاری‌ای در رسانه‌های اجتماعی ایران در جریان است. من در تهران زندگی می‌کردم، زمانی که اعتراضات علیه طرح دولت برای حذف یارانه‌ی بنزین آغاز شد. به امید خاموش کردن خشم عمومی و جلوگیری از سازماندهی، دولت دسترسی به اینترنت را در سراسر کشور قطع کرد. در آن هفته، دولت صدها نفر را کشت. اما در حالی که اینترنت خاموش بود، رسانه‌های اجتماعی فارسی‌زبان با پست‌هایی منفجر شد که تغییر رژیم و رضا پهلوی را به‌عنوان «صدای ایرانیان» تبلیغ می‌کرد. هزاران توییت به معترضانی اشاره داشت که گویا شعار «رضا شاه روحت شاد» سر می‌دادند. وقتی اینترنت دوباره وصل شد، ما در ایران با دیدن آنچه آنلاین اتفاق افتاده بود، حیرت‌زده شدیم. هر جا که منبع این پست‌ها بود، قطعاً از داخل کشور نبود.

همه‌ی نشانه‌ها حاکی از آن بود که یک عملیات نفوذ در جریان است – رویدادی که بخشی از پدیده‌ای گسترده‌تر و پنهان است که به‌تدریج با گزارشگری بی‌باکانه آشکار شده و در پژوهش‌هایی همچون کتاب خاورمیانه اقتدارگرایی دیجیتال در: فریب، اطلاعات نادرست و رسانه‌های اجتماعی» نوشته‌ی مارک اوون جونز در سال ۲۰۲۲ مستند شده است. پس از بهار عربی، ارتش‌های بات برای مقابله با جنبش‌های طرفدار دموکراسی پدید آمدند که با شبکه‌های اطلاعات نادرست سعودی مرتبط بودند. و پس از آنکه ترامپ به قدرت رسید و از توافق هسته‌ای ۲۰۱۵ خارج شد، ناگهان شمار زیادی حساب جعلی پدیدار شد که به‌شدت از رضا پهلوی حمایت کرده و علیه اشخاص و سازمان‌هایی موضع می‌گرفتند که از دیپلماسی بین ایران و ایالات متحده پشتیبانی می‌کردند. این حساب‌ها بر گسترش هشتگ‌هایی مانند «Trump Will Destroy Iran» تمرکز داشتند و علیه کسانی که جرئت ابراز نظر مخالف داشتند، خشم می‌پراکندند. هشتگ‌های دیگری مانند #IRGCTerrorist خواستار آن بودند که ایالات متحده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را در فهرست سازمان‌های تروریستی خارجی خود قرار دهد. (ترامپ در سال ۲۰۱۹ این کار را انجام داد و این طبقه‌بندی تاکنون حفظ شده است).

جف گُلبِرگ، یکی از کارآگاهان آنلاین، به افشای این طرح کمک کرد. او بنیان‌گذار شرکت Social Forensics است که در تحلیل شبکه‌های اجتماعی تخصص دارد. علاقه‌ی او زمانی برانگیخته شد که در اوایل ۲۰۱۹، بن نیمو – کارشناس کارزارهای اطلاعات نادرست و عضو بنیان‌گذار Digital Forensics Research Lab در شورای آتلانتیک، که بعدها رئیس بخش «تهدیدات» در متا شد و اکنون نیز در اوپن‌ای‌آی سمت مشابهی دارد – درباره‌ی ترافیک مشکوک توییتر که هشتگ کنفرانس ورشو را تبلیغ می‌کرد توییت زد. این کنفرانس به رهبری ترامپ با هدف ایجاد ائتلاف جهانی ضدایرانی برگزار شد. گلبِرگ با بررسی‌هایش دریافت که این هشتگ واقعاً توسط حساب‌های جعلی به‌طور مصنوعی تقویت شده بود.

برای پیگیری ماجرا، گلبِرگ شروع به ردیابی حساب‌هایی کرد که هزاران دنبال‌کننده داشتند، اما وجود فیزیکی قابل‌تشخیصی نداشتند و بسیاری از آن‌ها با گروه‌های طرفدار پهلوی مرتبط بودند. وقتی گلبِرگ درباره‌ی یافته‌هایش نوشت و توییت کرد، به‌عنوان عروسک خیمه‌شب‌بازی رژیم ایران مسخره شد، خودش و خانواده‌اش مورد دُکسینگ قرار گرفتند و آدرس و شماره تلفن‌هایشان منتشر شد. او متوجه شد بسیاری از این حساب‌ها ظاهراً با «پروژه اطلاعات نادرست ایران» مرتبط‌اند؛ گروهی که با بودجه‌ی وزارت خارجه‌ی آمریکا تأمین می‌شد و فعالان حقوق بشر، روزنامه‌نگاران و شخصیت‌های عمومی مخالف جنگ علیه ایران را آزار می‌داد. از جمله اهداف آن‌ها جیسون رضاییان، خبرنگار واشینگتن‌پست که پیش‌تر در ایران زندانی شده بود، و تارا سپهری‌فر، پژوهشگر دیده‌بان حقوق بشر، بودند. همان‌طور که جونز می‌گوید: «اگرچه آزار آنلاین متأسفانه تقریباً در همه‌ی حوزه‌های سیاست رایج است، اما مورد ایران از این نظر متفاوت است که فضای گفت‌وگو عمداً توسط دولت آمریکا به یک محیط مسموم و مملو از ارعاب تبدیل شد» – جایی که «بسیاری از تحلیلگران و پژوهشگرانی که درباره‌ی ایران می‌نویسند، تنها به این دلیل هدف قرار می‌گیرند که موضعی نظامی‌گرایانه اتخاذ نمی‌کنند و خواهان تغییر رژیم نیستند».

در ماه مه ۲۰۱۹، وزارت خارجه پس از گزارش‌هایی درباره‌ی حملات این پروژه، قرارداد خود را با آن لغو کرد. اما از طریق شکایتی بر اساس قانون آزادی اطلاعات، وب‌سایت The Intercept بعداً دریافت که همچنان بودجه به سازمان مجری این پروژه، یعنی E-Collaborative for Civic Education، پرداخت شده است؛ سازمانی که در دهه‌ی ۲۰۱۰ نزدیک به ۱۰ میلیون دلار از دولت آمریکا دریافت کرد تا مجموعه‌ای از پروژه‌های مرتبط با ایران را اجرا کند. در همین حال، گلبِرگ ماجرا را رها نکرد. پس از ترور قاسم سلیمانی توسط آمریکا در اوایل ۲۰۲۰، او هشتگ #IraniansDetestSoleimani را بررسی کرد و شبکه‌ی بزرگی از حساب‌های جعلی و تعداد اندکی حساب واقعی را شناسایی کرد که هر دو با پروژه اطلاعات نادرست ایران مرتبط بودند. حساب‌های جعلی بسیار فعال‌تر از حساب‌های واقعی توییت می‌کردند و اثرگذاری نامتناسبی داشتند. گلبِرگ این کمپین را چنین توصیف کرد: «عروسک‌های جورابی که عروسک‌های جورابی دیگر را ریتوییت می‌کنند.» تمرکز این لفاظی‌ها بر آن بود که مواضع ضدجنگ را طرفداری از حکومت جلوه دهند.

بخشی از کارهای کثیف «پروژه اطلاع‌رسانی نادرست ایران» توسط «بنیاد دفاع از دموکراسی‌ها» (FDD) انجام شد؛ یک اندیشکده نئومحافظه‌کار به رهبری کلیفورد می، حامی جنگ عراق و مدیر سابق ارتباطات کمیته ملی جمهوری‌خواهان، که سال‌ها توسط شخصیت‌هایی همچون میلیاردرهای فقید و حامیان بزرگ ترامپ، برنارد مارکوس و شلدون ادلسون، پشتیبانی می‌شد – اولی یکی از حامیان مالی مهم گروه‌ها در اسرائیل، و دومی حامی برجسته نتانیاهو که روزی پیشنهاد کرده بود ایران با سلاح هسته‌ای هدف قرار گیرد. «سعید قاسمی‌نژاد»، مشاور ارشد FDD که بیش از ۱۰۰ هزار دنبال‌کننده در ایکس دارد و خود را «لیبرال کلاسیک» و «بی‌طرف» معرفی می‌کند، طبق گزارش «رسپانسیبل استیت‌کرفت» به‌عنوان پیمانکار در این پروژه دخیل بوده است؛ حساب کاربری توییتر او از نخستین حساب‌هایی بود که تلاش کردند «گولبرگ» را بی‌اعتبار کنند. امروز هدف اعلام‌شده FDD «تقویت امنیت ملی ایالات متحده و کاهش یا از بین بردن تهدیدها از سوی دشمنان و مخالفان آمریکا» است. با این حال، همان‌طور که نشریه The Nation در سال ۲۰۱۴ گزارش داد، FDD ابتدا به‌عنوان «امت: ابتکار آموزشی» آغاز به کار کرد؛ گروهی که در سال ۲۰۰۱ تأسیس شد و هدف آن طبق درخواست معافیت مالیاتی FDD، «بهبود تصویر اسرائیل در آمریکای شمالی» عنوان شده بود. این دو هدف از ابتدا درهم‌تنیده بودند و موج توییت‌های سال ۲۰۲۰ که برای جنگ با ایران تبلیغ می‌کرد، هر دو هدف را همزمان پیش می‌برد – یا بهتر بگوییم، چنین می‌کرد اگر بپذیریم تلاش‌های تبلیغاتی برای هموار کردن مسیر تغییر رژیم در ایران «امنیت ملی آمریکا را تقویت می‌کند»؛ همان‌گونه که به نظر می‌رسد دولت ایالات متحده چنین باوری دارد.

به نظر می‌رسد این تلاش‌ها تنها نوک کوه یخ یک استراتژی گسترده‌تر برای بی‌ثبات کردن ایران از طریق دستکاری در رسانه‌های اجتماعی است. در سال ۲۰۱۷، محمد بن سلمان ولیعهد عربستان با شرکت اسرائیلی Psy-Group دیدار کرد تا درباره طرحی شامل «ایجاد حساب‌های جعلی شبکه‌های اجتماعی به زبان فارسی برای دامن‌زدن به ناآرامی در ایران» و «تأمین مالی گروه‌های مخالف ایرانی» گفت‌وگو کند. یک تحقیق نیویورکر در سال ۲۰۱۹، Psy-Group را «بخشی از موج جدیدی از شرکت‌های خصوصی اطلاعاتی که کارکنان خود را از میان نیروهای اطلاعاتی اسرائیل جذب می‌کردند» توصیف کرد که با «استفاده از هویت‌های جعلی پیچیده برای دستکاری اهداف خود»، «واقعیت» را شکل می‌دادند. بنیانگذار آن، «رویی برستین»، پیش‌تر برای سرویس اطلاعاتی اسرائیل کار کرده بود؛ او به کاشتن «ایده‌ها در ذهن مردم» افتخار می‌کرد. کارکنان Psy-Group با FDD نیز ملاقات داشتند. این شرکت در سال ۲۰۱۸ پس از تحقیق رابرت مولر تعطیل شد، اما منافع سیاسی که به آن خدمت می‌کرد، همچنان ادامه دارند.

یکی از دشواری‌های کشف و افشای جنگ‌های سایبری این است که عاملان معمولاً انکار می‌کنند که چنین جنگ‌هایی را پیش می‌برند و همواره در تلاشند آن‌ها را پنهان کنند. با این حال، این واقعیت ‌که دولت عربستان و Psy-Group در مذاکرات مستقیم شرکت کرده‌اند – چیزی که هر دو طرف علناً انکار می‌کنند – به‌شدت این احتمال را مطرح می‌کند که ارتش‌های باتی که شبکه‌های اجتماعی ایران را پر کرده‌اند – با حساب‌هایی که نماد تاج، شیر و پرچم اسرائیل را نمایش می‌دهند و از پهلوی تمجید می‌کنند – شاید به دستور بازیگران انسانی فعالیت کنند.

در اکتبر ۲۰۲۲، رویدادهای دیگری رخ داد؛ زمانی که بات‌ها شخصیت‌های راست‌گرایی را که بر جنبش «زن، زندگی، آزادی» تکیه داشتند، تقویت کردند تا مخالفان جنگ را «حامیان رژیم» معرفی کنند. این جنبش که با مرگ «مهسا امینی» – به‌اتهام امتناع از حجاب – در بازداشت پلیس آغاز شد، خواستار پایان تبعیض جنسیتی و قومی و همچنین سرکوب سیاسی بود. بات‌ها و ترول‌ها نیز وارد میدان شدند و با ادعای حمایت از جنبش، علیه «لابی» بین‌المللی دولت ایران – شامل همه کسانی که آشکارا با جنگ برای تغییر رژیم مخالفت می‌کردند – تبلیغ کردند. همان‌طور که «جونز» به Vox توضیح داد، هشتگ «مهسا امینی» تنها در یک ماه بیش از ۳۳۰ میلیون توییت داشت، در حالی که هشتگ #BlackLivesMatter در هشت سال حدود ۸۳ میلیون بار توییت شد. بسیاری از حساب‌های واقعی استدلال می‌کردند که مخالفت با جنگ و تحریم‌ها معادل فعالیت به‌عنوان عامل رژیم است و فعالان ضدجنگ به‌عنوان جاسوسان ایرانی بدنام شدند. این پیام‌ها سپس توسط صدها هزار حساب جعلی تقویت شد. یکی از فعالان آنلاین که رهبری حملات علیه روزنامه‌نگاران ایرانی-آمریکایی را به‌دلیل انتقاد نکردن کافی از رژیم بر عهده داشت، ظرف یک ماه تعداد دنبال‌کنندگانش را دو برابر کرد که تقریباً همه آن‌ها بات بودند. اهداف در برابر سیل ناسزاها سکوت کردند.

همان‌طور که گولبرگ مستند کرده، اسرائیل نقشی محوری در دستکاری ارتش‌های بات ایفا کرد. (در واقع نیز، دولت اسرائیل سال‌ها چنین توانایی‌هایی را توسعه داده بود و حتی در سال ۲۰۲۳ اعتراف کرد که پس از جنگ غزه در ۲۰۲۱ از «جنگجویان صفحه‌کلید» برای انتشار تبلیغات آنلاین استفاده کرده است؛ طبق گزارش آسوشیتدپرس.) با حمایت آشکار بریگادهای سایبری اسرائیل، در توییت‌ها «تریتا پارسی» – نویسنده و فعال، و هم‌بنیانگذار اندیشکده «مؤسسه کوئینسی برای سیاست مسئولانه» – به‌عنوان عروسک خیمه‌شب‌بازی ملاها بدنام شد، که با توجه به باور زرتشتی او بعید به نظر می‌رسید. همچنین روزنامه‌نگاران تبعیدی «فرناز فصیحی» و «نگار مرتضوی» به‌عنوان عوامل رژیم معرفی شدند. مزاحمان ناشناس تهدید کردند که «مؤسسه سیاست دانشگاه شیکاگو» – که مرتضوی را برای سخنرانی دعوت کرده بود – را بمباران خواهند کرد، در حالی که بات‌ها رسانه‌های اجتماعی این مؤسسه را با نظراتی پر کردند که به او حمله می‌کرد. (این نظرات حذف شد، اما نظرات مشابه همچنان زیر پست‌های نامرتبط دیده می‌شود.) حتی «نرگس محمدی» – فعال حقوق بشر و برنده بعدی جایزه صلح نوبل که آن زمان به‌عنوان زندانی سیاسی در اوین بود – نیز هدف حمله قرار گرفت. «یاسمین پهلوی»، همسر رضا پهلوی، این حملات را دامن زد و ادعا کرد که محمدی به‌واسطه داشتن ارتباطا با رژیم می‌تواند با دنیای خارج از زندان ارتباط برقرار کند؛ در حالی که در واقع او، مانند اکثر زندانیان در ایران، اجازه تماس تلفنی و ارسال منظم یادداشت به بیرون را داشت.

موج نفرت آنلاین متوجه بزرگ‌ترین سازمان جامعه مدنی ایرانی-آمریکایی، یعنی «شورای ملی ایرانیان آمریکا» (NIAC) شد. NIAC با مخالفت با جنگ و تحریم‌ها و دفاع از حقوق مدنی ایرانیان آمریکایی، پایگاه خود را ایجاد کرد. این شورا زمانی نیروی دیپلماتیکی بود که مذاکرات میان آمریکا و ایران را تسهیل کرد که به توافق هسته‌ای ۲۰۱۵ انجامید. اما در اواخر ۲۰۲۲، بارها متهم شد که به‌طور مخفیانه برای دولت ایران لابی می‌کند. «مدارک» ادعایی به شکایت افترا در سال ۲۰۱۲ بازمی‌گشت که پارسی – یکی از بنیانگذاران NIAC – علیه یک فعال به دلیل اتهام دروغ لابی‌گری برای تهران مطرح کرده بود. یک قاضی فدرال آمریکا علیه پارسی رأی داد و نتیجه گرفت که شواهد کافی برای برآورده کردن استاندارد بالای «خصومت واقعی» در ادعاهای آن فعال وجود ندارد، اما تأکید کرد که این حکم به معنای تأیید صحت ادعاهای فعال نیست.

هیچ چیز نمی‌تواند برای جنبش‌های دموکراسی‌خواه ایران زیان‌بارتر از آن باشد که این شاه برکنارشده و نامحبوب با ارتباطاتش با اسرائیل و نئومحافظه‌کاران آمریکا به چهره مخالفان تبدیل شود.

با این حال، از این نتیجه در سال ۲۰۲۲ به‌عنوان پایه داستان تبلیغاتی جدیدی استفاده شد: NIAC تلاش کرده بود ثابت کند که لابی‌گر دولت ایران نیست، اما «ناکام» مانده بود. حملات به NIAC با ویدیویی آغاز شد که توسط «امیلی شرادر»، مشاور بازاریابی اسرائیلی-آمریکایی و مدیرعامل شرکتی به نام Social Lite Creative، توییت شد؛ کسی که به همکاری با ارتش اسرائیل در «پیشبرد تلاش‌های رسانه‌های اجتماعی» در جنگ ۲۰۱۴ غزه افتخار می‌کند. (همسر او، «یوسف حداد»، یک اینفلوئنسر شناخته‌شده حامی اسرائیل است که در ارتش اسرائیل خدمت کرده است.) شرادر این ویدیو را، همراه با زیرنویس فارسی، اوایل اکتبر و تنها چند هفته پس از آغاز اعتراضات «زن، زندگی، آزادی» منتشر کرد. NIAC سال‌ها از جنبش‌ها و اعتراضات مردمی در ایران حمایت کرده و سابقه حقوق بشری جمهوری اسلامی را نقد کرده بود؛ وب‌سایت آن مملو از محکومیت سرکوب دولتی در ایران است. با این حال، شرادر در این ویدیو به‌طور نادرست NIAC را به نادیده گرفتن حقوق بشر متهم کرد و به‌دروغ آن را «سازمان فعال رژیم ایران» خواند. این اتهامات با سرعت توسط شبکه عظیمی از بات‌ها در رسانه‌های اجتماعی فارسی‌زبان منتشر شد و به‌زودی «ایران اینترنشنال» مستندی تولید کرد که این ادعاهای نادرست را تکرار کرد.

NIAC شرکت «Social Forensics» را برای انجام تحلیلی به کار گرفت که نشان داد از حدود ۲۰۰ هزار حساب توییتر درگیر در این کارزار آنلاین، نیمی تنها یک یا دو سال عمر داشتند و دوسوم کمتر از ۳۰۰ دنبال‌کننده داشتند. حساب‌های نسبتاً جدید با دنبال‌کنندگان اندک و توییت‌های کمتر، ناگهان روزانه صدها پست درباره لابی‌گری ادعایی NIAC برای دیکتاتورها و ملاهای ایرانی منتشر کردند و پیاپی به ایرانیان آمریکایی که با جنگ و تحریم مخالف بودند، حمله کردند. و به ‌طوری که گولبرگ خاطرنشان کرد هرچند تعداد کم دنبال‌کنندگان، دامنه انتشار این پست‌ها را محدود می‌کرد، این حساب‌ها همچنان در «دستکاری» الگوریتم ترند توییتر نقش داشتند. حساب «ایران اینترنشنال» نیز به نوبه خود تعداد زیادی دنبال‌کننده جعلی به دست آورد، همانند صداهای اسرائیلی که پیام‌های طرفدار اسرائیل و طرفدار پهلوی را به فارسی منتشر می‌کردند. در تحقیقات بیشتر، گولبرگ به برخی ارتباطات نگران‌کننده پی برد. حساب‌های رسمی دولت اسرائیل – از جمله حساب «حنانیا نفتالی» مشاور دیجیتال نتانیاهو و حساب «اسرائیل فارسی»، حساب رسمی فارسی‌زبان وزارت خارجه اسرائیل – از حساب‌های فارسی‌زبان غیرواقعی و تأییدنشده با صدها هزار دنبال‌کننده پیروی می‌کردند که روزانه صدها، گاهی هزاران توییت در حمایت از رضا پهلوی و اسرائیل منتشر می‌کردند.

ارتش‌های بات و اعمال نفوذ در رسانه‌های اجتماعی پیامدهایی دارند. بله، افراد واقعی – از جمله ایرانیان داخل و خارج از ایران – هستند که از اقدامات آمریکا و اسرائیل علیه رژیم حمایت می‌کنند. اما انسان‌های واقعی نیز در برابر آنچه آنلاین می‌بینند آسیب‌پذیرند. اگر دیدگاه‌های خاص ناگهان ۹۰ درصد به جای ۱۰ درصد از فید (خوراک) شبکه اجتماعی شما را تشکیل دهند، ممکن است بسیار عادی‌تر یا قابل‌قبول‌تر از واقعیت به نظر آیند. آنان اگر توسط ترول‌ها آزار بینید، ممکن است ترجیح دهند سکوت کنند. روزنامه‌نگاران نیز از شبکه‌های اجتماعی برای سنجش مباحث عمومی استفاده می‌کنند؛ بنابراین دستکاری روایت‌ها در آنجا می‌تواند مستقیماً بر پوشش رسانه‌ای تأثیر بگذارد. نمونه بارز: در عرض پانزده سال، تغییر رژیم با حمایت قدرت‌های خارجی از ایده‌ای حاشیه‌ای به مطالبه‌ای که ظاهراً از سوی مردم ایران مطرح می‌شود، تبدیل شده است. دست‌کم آنلاین چنین به نظر می‌رسد.

در آوریل ۲۰۲۳، رضا پهلوی به اسرائیل سفر کرد، جایی که در دیداری که توسط بنیاد دفاع از دموکراسی‌ها (FDD) ترتیب داده شده بود، توسط نتانیاهو پذیرفته شد. این دیدار بازتابی از همگرایی منافع متقابل بود. برای نتانیاهو، پهلوی صدایی ایرانی است که می‌تواند پوششی برای جاه‌طلبی‌های او در سرنگونی دولت ایران فراهم کند. برعکس، برای پهلوی، نتانیاهو یک حامی هم‌فکر و مجهز به سلاح‌های پیشرفته است. اسرائیل به‌تنهایی توانایی نظامی لازم برای سرنگونی دولت ایران را دارد و شبکه گسترده لابی‌های حامی اسرائیل و ارتش‌های ربات‌های اینترنتی کمک کرده‌اند چیزی را برای پهلوی بسازند که همیشه آرزو داشته ولی هرگز نداشته است: ظاهری از حمایت مردمی.

با این حال، به‌سختی می‌توان چیزی را تصور کرد که برای جنبش‌های طرفدار دموکراسی در ایران آسیب‌زننده‌تر از این باشد که مخالفت با جمهوری اسلامی را مشروط به حمایت از یک شاه برکنار شده و نامحبوب با روابطی با اسرائیل و نئومحافظه‌کاران آمریکایی بدانند. جمهوری اسلامی مدت‌هاست که می‌کوشد مخالفان خود را با اتهام مزدوری برای اسرائیل و ایالات متحده لکه‌دار کند. با نزدیک شدن به نتانیاهو و معرفی خود به‌عنوان صدای اپوزیسیون، پهلوی عملاً این ادعا را تأیید می‌کند. زمانی که یاسمین پهلوی سربازان اسرائیلی را به‌خاطر تجسم ایده‌آل‌های «زن، زندگی، آزادی» ستایش می‌کند، مبارزه آزادی‌خواهانه ایران یک گام بزرگ به عقب برمی‌دارد.

همانند اوباش تهران در سال ۱۳۳۲ که از سوی سیا حمایت می‌شدند، تلاش‌های تبلیغاتی هدایت‌شده توسط کارگزاران وزارت خارجه آمریکا و نفوذگران حامی اسرائیل، این توهم را ایجاد می‌کنند که حمایت مردمی برای بازگرداندن یک شاه توسط قدرت‌های خارجی وجود دارد. با حضور ایران اینترنشنال، من‌وتو، بنیاد دفاع از دموکراسی‌ها و جنگجویان صفحه‌کلیدی در نقش شعبان بی‌مخ، به مردم ایران این روایت القا می‌شود که فقط رضا پهلوی می‌تواند آنها را نجات دهد — و جنگ تنها راهی است که ایرانیان می‌توانند در صلح و آزادی زندگی کنند.

پس از سال‌ها فریاد برای تغییر رژیم، پهلوی و حامیانش سرانجام در جنگ ماه ژوئن فرصتی دیدند. این جنگ رژیم را آن‌گونه که آنها امید داشتند سرنگون نکرد، اما جان هزار ایرانی را گرفت و بیش از پیش به جنبش‌های مردمی که برخی از آنها سال‌ها برایش تلاش کرده بودند آسیب زد. موشک‌ها به دولت ایران بهانه‌ای دیگر برای سرکوب دادند و مقامات را نسبت به شناسایی دشمنان داخلی مشکوک‌تر کردند. به جای اینکه بپذیرد مداخله خارجی زندگی را برای ایرانیان سخت‌تر کرده و مانع سازماندهی آنها شده است، پهلوی از بمباران‌ها استقبال می‌کند و راهکارهایی پیشنهاد می‌دهد که فقط به ضرر همان هدفی است که ادعا می‌کند برایش مبارزه می‌کند. همان‌طور که یک جامعه‌شناس در تهران در ماه ژوئیه به من گفت: «وقتی از بمب‌ها فرار می‌کنیم، چطور می‌توانیم اعتراض کنیم؟»

ایرانیان «واقعاً آزادی‌خواه» همان کسانی هستند که بی‌اعتبار می‌شوند یا حتی بدتر. فعالانی که جان خود را برای تغییرات دموکراتیک به خطر می‌اندازند و همچنین کسانی که با آنها همبستگی نشان می‌دهند، همان‌هایی هستند که رنج می‌برند — نه تندروهای داخل رژیم ایران که با خوشحالی شاهد فروپاشی اپوزیسیون دموکراتیک داخلی و سازمان‌های طرفدار دیپلماسی در دیاسپورا مانند نایاک تحت حملات راست‌گرایان هستند. برندگان واقعی نه مردم ایران، بلکه معماران امپریالیست در داخل اسرائیل و ایالات متحده‌اند.

منبع:

https://www.bostonreview.net/articles/our-man-for-tehran

الکس شمس نویسنده و انسان‌شناس با دکترای دانشگاه شیکاگو است. آثار او همچنین در مجله نیویورک و نیو ریپابلیک منتشر شده است.

ایران لیبرال

 

________________________________________________________

  Share

توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام دریافت نمیشود.

:

اسم

:

ایمیل

پیام


 

 

مقاله ها   |    نظریات   |    اطلاعیه   |    گوناگون    |      طنز     |      پیوندها    |    تماس

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه تیف) مانع ندارد