اگر منصور حکمت بود چه میکرد؟
اکنون که نیست چه باید کرد؟
ناصر احمدی

بر خلاف مصطفی صابر که میگفت _ اگر منصور حکمت بود همان کاری را میکرد که
ما میکنیم _ درواقع یعنی سلاح انتقاد را بگذار کنار و بیا به کنگره
فراحزبی با مواضع ما، اما بنظر من قطعا و یقین که این دو کار اساسی زیر را
مقدم بر دهها و صدها کار دیگرش انجام میداد و اگر همین مورد اولش را قبول
نمیکرد به او میگفتم که (در این یکدهه وقفه تو) جنس سیاسی ما فرق کرده است
و من و امثال من با همان تئوریهای کمونیسم کارگری و غیره میرویم و کار
دیگری میکنیم، و اما اگر مارکس و لنین هم بودند و این اولین موردش را
انجام نمیدادند آنوقت شخصا از پدیده ایی بنام کمونیسم انصراف میکردم
مورد اول -
او به بهمان متد همیشگیش با نگاه به جهان خارج و رجوع به مارکس تئوری مشخص
میداد، و با سنت لنینی و جوهره دخالتگری ماگزیمالیستیش یک حزب نوینی میساخت
و با سازماندهی تمامی رهبران جنگنده و متمدن جنبشهای کارگری و جوانان و
زنان در حزبش، پیشاپیش انقلاب بسیار عظیمی با شتاب محسوسی برای کسب قدرت
سیاسی و تحقّق برنامه یک دنیای بهتر و پراتیک کردن هرچه مطمئن تر (آیا
کمونیسم در جهان پیروز) میشود دست بکار میشد
به بیان دیگر او که از دو دهه پیش با دقت بینظیری بیداری غول خفته و جلو
آمدن قطب سوم و تعرض مردم متمدن جهان علیه بورژوازی یکدست شده بازار آزاد
برهبری آمریکا و غرب را به حزب و رهبران جنبشها شناسانده بود اینبار نخست
فراز و فرود انقلاب هشتاد و هشت و زنجیره انقلابات منطقه و جنبش نود و نه
درصد و غیره را بسرعت در قلب و مغزش هضم میکرد و آنوقت در اولین سخنرانیش
با اعلام یک همدردی عمیق و صمیمانه ایی خطاب به مردم جامعه، که نتنها
جنگندگی متمدّنانه انقلابشان یکبار دیگر مثل انقلاب پنجاه و هفت بی حزب و
رهبر ماند و سرکوب شد بلکه که بعوض سرنگونی رژیم و تحقّق آزادی و برابری و
رفاه و شادی، تازه یک فلاکت اقتصادی خانمانسوزی توام با یک تهاجم شدیدتری
برای متلاشی کردن نیروهای کمونیسم کارگری بویژه مورد ضرب قرار دادن جان و
هستی رهبران جنگنده جنبش کارگری هم تحمیل شان شد، همچنین با اعلام یک
همدردی بس عمیق تری به مردم جوامع انقلاب کرده که بدلیل نجنبیدن حزبش در
غیاب او نتوانستند جامعه هفتاد میلیونی را بعنوان یک قطب قدرتمندی در
حساسترین نکته منطقه و جهان سرمشق و یاور انقلاباتشان گردانند، بطوری که
انقلابات مصر و تونس با وجود تئوریهای مدرن کمونیسم کارگری و حزبش در همان
مضمون سی و پنج سال پیش انقلاب پنجاه و هفت پیروز شدند و مردم لیبی بویژه
سوریه هم که بطریق اولی یک سلسله جنگ داخلی و بمبارانهای خانمانسوزی را
متحمل شدند و میشوند، بله اگر منصور حکمت بود مثل همیشه با نگاه به واقعیّت
بیرونی، به مارکس رجوع میکرد، و اینبار از این پرمغزترین کلامش شروع میکرد
پر مغزترین کلام مارکس در این شرایط
سلاح انتقاد بطور یقین نمیتواند جایگزین انتقاد بوسیله سلاح شود. قهر مادی
را باید با قهر مادی سرنگون کرد. تئوری میتواند توده گیر شود بمحض اینکه
تودهها محمل تظاهر آن گردند. توده ها زمانی محمل تظاهر تئوری میشوند که
تئوری رادیکال باشد، و رادیکال بودن تئوری یعنی دست به ریشه بردن، و برای
انسان ریشه خود انسان است
و آنوقت خطاب به رهبران جنبشهای اجتماعی مصر و تونس میگفت که تئوریهای
کمونیسم کارگری که بشدت رادیکال و انسانی اند ابزار مبارزه با جهان امروز
بوده اند و در جامعه ایران توده گیر شده بودند که مردم بطور میلیونی محمل
تظاهر آن شدند و با شعارهای آزادی و برابری و مرگ بر جمهوری اسلامی بمیدان
آمدند، و میگفت که از همان بیست سال پیش هم حزب سازمانده و رهبری کنندهشان
را تشکیل داده بودیم اما در فقدان من نتوانستند کار سرنگونی را به اخر
برسانند و سوسیالیسم را نیز برقرار کنند اما در جامعه شما علاوه بّر نبود
حزب سازمانده و رهبری کننده حتا این تئوریهای تعمیق یافته و توده گیر هم
در دل جامعه و جنبشهای سیاسی تان نبوده که بتواند ضمن خواستههای آزادی
برابری که آنرا با کرامت انسانی هم مزیّن کرده بودید
امواج انقلابتان را بطور ماگزیمالیستی علیه اسلام سیاسی بشوراند
بله اگر منصور حکمت بود میگفت که اکنون من حزب کمونیست کارگری نوینی میسازم
که با رهبران جنبشهای جنگنده کارگری و جوانان و زنان بتوانیم با شتاب
محسوسی کار سازماندهی جنبشهای اجتماعی را برای انقلاب عظیم پیش رو و کسب
قدرت سیاسی و برقراری سوسیالیسم با شتاب محسوسی تسریع کنیم و شما هم دست
بکار شوید و احزاب سازمانده و رهبری کننده خودتان را بسازید و این تئوریها
را با خواستههای باشکوهتان در آمیزید و توده گیرش کنید تا با یک مبارزه
متحزب و کوبنده ایی بتوانیم قهر مادی بورژوازی و اسلام سیاسی را با قهر
مادی انقلاب توده ایی و مسلحانه طبقه کارگر و رنجبران سرنگون کنیم و در یک
همکاری مشترک بسیار فیشرده ایی بتوانیم نخستین گامهای انترناسیونال نوین
را پایه ریزی کنیم و بعنوان قطب قدرنتمندی در منطقه خاورمیانه و آفریقا
گردانیم و آلترناتیو سوسیالیسم جهانی را نوید بخش طبقه کارگر و مردم متمدن
جهان کنیم و آنوقت با یک سازماندهی هرچه مستحکم تر طبقه کارگر جهان و حزبیت
بخشیدن به جنبشهای کمونیسم کارگری و قطب سوم جهان بتوانیم امید و افقهای
تحقّق پیروزی و آزادی و برابر و کرامت و رفاه و شادی را به همه جهان
بگسترانیم و تعمیق دهیم و با یک چنین سبک و اراده دخالتگری لنینی بجنگ
سرنوشت ساز بشریت متمدن با بربریت مدرن بشتبابیم
مورد دوم _
با یک نقد مارکسیستی به تلاشهای سیاسی تئوریکی پراتیکی این جرایانات نشان
میداد که از همان فردای فقدان او جریان کوروش مدرسی با ساختن پرچم حکمتیست
و توسل به این مٔد روز مبارزه، چرخش سیاسی به سمت جنبشهای ناسیونالیستی
کرد را نمایندگی کرد تا با سمبه پرزورتری از حکومتهای اسلامی ایران و عراق
و منطقه سهم خواهی کنند، و جریان حمید تقوایی هم بطور مشخص از انقلاب هشتاد
و هشت به اینطرف با متد خاص خودش یعنی با تاکید پررنگتری در تحلیل و حرف و
نظر روی مفاهیم کلیدی چون (ماتریالیسم پراتیک - جایگاه عمل و پراتیک ) و با
آویزان شدن به پراتیک انقلابات و جنبشهای خارج از جامعه هفتاد میلیونی
یعنی با آویزان شدن به (انقلابات زنجیره ایی و با توسل جستن به جنبش ضّد
اعدام برهبری مینا احدی) که هر دو بطور مشخص در خارج از جامعه انقلاب کرده
هشتاد و هشت پراتیک شده و میشوند همین تئوریهای مارکسیستی کمونیسم کارگری
را که ابزار پیروز کننده جنبش کمونیسم کارگری بوده تغییر ماهیت داده و در
اختیار جنبشهای بورژوایی نوین غرب گذارده است که بسبک پراگماتیستیشان
رفتار میکنند و کاری به کار سرنگونی جمهوری اسلامی و غیره ندارند اما این
جریان حمید تقوایی مشخصا به دلیل به چپ چرخیدن مبارزه طبقاتی جهان و جلو
آمدن طبقه کارگر و مارکسیسیم و سنتهای لنینی لااقل در حرف و نظر هم که شده
مرگ بر جمهوری اسلامی میگوید و شعار آزادی برابری سرمیدهد و خواهان لغو
مناسبات کارمزدی و مدافع لغو مالکیت خصوصی و خواهان پیروزی کمونیسم در
ایران هست و با برافراشتن پرچم سرخ مارکس در جوامع غربی و با تاکید بر سنت
لنینی و متد منصور حکمت و غیره درواقع بعنوان یک چپ رادیکال و مدرن غربی و
نه رادیکال و مدرن انسانی( مارکسیستی) به راست چرخیده اند و جنبشهای
بورژوایی غرب را ارتقا داده اند، و بطور کلی این جرایانات سیاسی بعد از من,
با شناخت مسلط تری که به مختصات جنبش کمونیسم کارگری ما داشته اند با حفظ
وضع ظاهری و با چپ نمایی خاص خودشان اما در حقیقت قضیه آن راا از محتوای
انقلابی و مارکسیستی اش تهی کرده اند و هرکدام بطریق خاص خودشان دست بردن
جنبشهای سیاسی بورژوایی به این ابزار تئوریک و حزبی تشکیلاتی کمونیسم
کارگری را آسان کرده اند و بطور واضح و روشن نیز سلاح انتقاد مارکسیستی را
کنار گذاشته اند
بله اگر منصور حکمت بود با یک نقد مارکسیستی دقیقتر و منسجم تری قلم و فیس
بوک و تئوریهایش را بر میداشت و از همهشان بیرون میزد و حزب کمونیست
کارگری چپ ایران را میساخت و آنوقت بهمان سبک اتحاد مبارزان کمونیست تمامی
هستههای کمونیست کارگری نامنظم و نامنسجم چپ جامعه را که در ماتریال جنبش
کمونیست کارگری جامعه همچون غنچههای بسیار تشنه و منتظر باران بهاری موج
میزنند و زاد و ولد میکنند بدور این حزب نوین سازمان میداد، و با سخنرانی
بسیار پرشورتر از کنگره سوم حزبش اینبار نیز به باز شدن یک درچه و یک فرصت
تاریخی و یک شانس پیروزی برای کسب قدرت سیاسی تاکید میگذارد و با درجه
مطئمن تر و پرشورتری (پیروزی کمونیسم در ایران) را ارائه میکرد و درجه تحقّق
برنامه یک دنیای بهتر را پرانرژی تر از هر گذشته ایی نوید میداد
###############################
و او با اولین امواج میلیونی انقلاب بسیار عظیم پیش رو یکبار دیگر وارد
جامعه میشد و در متن شرایط انقلابی در اولین گنگره سراسری حزبش، تمامی
رهبران گرایش سوسیالیستی جنبش کارگری و جوانان و زنان همگی با درایت
تاریخی محسوسی و با جنگندگی پرشورتر و منظم تر از انقلاب هشتاد و هشت،
حزبشان را احاطه میکردند و با سازماندهی هرچه متحزب تر انقلابشان قدرت
سیاسی را بچنگ میاوردند و برای تحقق برنامه یک دنیای بهتر و پیروزی
کمونیسم در ایران را با قهر مادی طبقه کارگری و رنجبران که بعنوان
دیکتاتوری پرلتاریا و دولت در دوره انقلابی سازمان میافت علیه قهر مادی
بورژوازی رهبری میکردند و با درجه بسیار بالایی به پیروزی میرساندند
اکنون که منصور حکمت نیست چه باید کرد
امروز هیچ فرد و رهبر و تشکل و جریانی بدون یک نقد مارکسیستی به این احزاب
و جرایانات کمونیست کارگری و بیرون آوردن تئوریهای منصور حکمت از چنگ
اینها، و صرفاً با کوبیدن بر تمایلات اکتیویستی خودش و درک نکردن این ضرورت
سیاسی نمیتواند دست به یک کار اساسی جهت سازماندهی جنبش کمونیسم کارگری
جامعه و رهبری انقلاب عظیم پیش روی بزند
اکنون باید پلاتفرم مشخصی برای تشکیل اولین هسته های کمونیست کارگری چپ
ایران ارائه کرد و هرچه سریعتر برای تشکیل حزب کمونیست کارگری چپ ایران همت
نمود، و من شخصا میروم که این پلاتفرم سیاسی را با متد مارکسیستی منصور
حکمت با دقت و سرعت ممکن ارائه کنم
################################
با تشکر از انتقاد رضا ایرانی در انتقاد به نوشته قبلیام و امید اینکه او
نیز بتواند با یک نگرش سیاسی و نه اکتیویستی این ضرورت سیاسی را دریابد و
اشارههای من به اسامی کادرهای حزب کمونیست کارگری را که با ذکر آدرسهای
دقیق و درج شده نظرات سیاسی و جمالاتشان قید کرده بودم به حساب نقد من به
فرد و افراد نگیرد، و همچنین تلاش برای زنده نگاه داشتن و ادامه دادن متد
سیاسی پراتیکی و حزبی و تئوریهای منصور حکمت را هم بحساب بت سازی من حساب
نکند با نکته نظرات فعالین دیگر در یک کاسه نریزند
ناصر احمدی
۰۳، ۰۴، ۲۰۱۳
_______________________________________________________
توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام
دریافت نمیشود..
|