تاریخ انتشار :25.04.2023
جدال سیاسی درون بورژوازی ایران بر
سر آینده !
مهرنوش موسوی

مصاحبه حامد اسماعیلیون با سیما ثابت نکات بیشتری را در باره علت
شکست ائتلاف و خروج او روشن کرد. حامد اسماعیلیون اینبار به روشنی
گفت که اختلاف با رضا پهلوی بود. اینکه رضا پهلوی زیر بار قواعد
کار جمعی نمیرفت. با گروه فشار بیرون خود مانع پیشرفت این ائتلاف
بود. اینکه اصولن سلطنت طلبی یک مانع محسوب میشود.
ارزیابی ما از این مسئله چیست. اختلاف پایه ای کجاست؟
۱. این مصاحبه و ارزیابیهای متعاقب ان در برنامه سیما ثابت نشان
میدهد که لایه های مختلف جنبش راست در حال یک جدال فکری و سیاسی
مهم اند. این جدال را فقط نمیشود با جمهوریخواهی یا سلطنت طلبی
توضیح داد. این کدهای سیاسی تازه کلید نگرشهای عمیقتری هستند. علت
این رودررویی ها سلیقه و اخلاق کسی نیست. علتش تغییرات بنیادی هست
که در جامعه ایران در فردای سرنگونی جمهوری اسلامی از الان قابل
روئیت است. مثالی بزنم. آیا کسی الان حاضر است طبقه بورژوازی خود
روسیه را با دوران گورباچف مقایسه کند؟
وقتی میگوییم مقایسه،
منظورمان در همه ابعاد است. شما الان در روسیه با عروج یک طبقه
جدید بورژوا با سنت های جدید درونی و گرایشات مختلف سیاسی مواجهید.
روسیه امروز را بر خلاف دوران سرمایه داری دولتی، یک قشر الیگارش
به جلو هل داده که باعث تغییر مناسبات اقتصادی و سیاسی در ان جامعه
شده است. درست است که اصل مکانیسم سرمایه بر اساس تولید سود همچنان
به قوت خود باقی است. ولی این طبقه جدید الیگارش با وجود یکسانی
مناسبات اقتصادی کاپیتالیستی با طبقه منضبط صنعتی و حزبی چینی فرق
دارد. با طبقه رهبر انقلاب صنعتی در آلمان، با گرایشات متحزب لایه
های متنوع ان فرق دارد. ایران بعده جمهوری اسلامی زایش اقتصادی،
سیاسی و اجتماعی را شاهد خواهد بود. بازسازی کاپیتالیستی ایران
مستلزم عروج یک طبقه نوین بورژوازی متناظر با مقتضیات امروز
کاپیتال در ایران و جهان است. نه الگوی شاه، نه الگوی مصدق، نه
الگوی کشورهای همسایه هیچکدام به درد ان پارادایم جدید نمیخورد.
این طبقه باید آمادگی داشته باشد ایران را جمع کند. بازسازی کند.
اقتصاد یک مملکت هشتاد میلیونی را راه بیندازد. در اقتصاد جهان
انتگره کند. طبقه فعلی به هزار و یک دلیل امادگی اقتصادی، سیاسی،
اجتماعی و فرهنگی ندارد. برای اینکه این آمادگی را پیدا کند باید
خود را از نو بازتعریف کند. الگوی حکومتی متناسب با آن تحولات را
پیدا کند. تمام اختلافات درونی کنونی این طبقه ناظر بر عروج این
طبقه جدید، با سنتهای سیاسی درونی جدید است. علت اختلافات انها این
بستر عظیم سیاسی و اجتماعی است.
۲. یک بخشی از بورژوازی ایران که نگاهش به اینده است، دنبال الگوی
حکومتی متناسب با تغییرات امروز جهانی میگردد. دیگر تمام شد دوره
حکومتهای پلیسی، حکومتهای کت بسته و گوش بفرمان، متمرکز، غیر
متحزب، هیرارشی و دیکتاتوریهای نظامی و مذهبی تک نفره. هم حکومت
شاه، هم حکومت خامنه ای نسخه های قابل رجوع برای بورژوازی ایران
نیست. نه اینکه سرکوب را قبول نداشته باشند. صحبت سر یک آرایش جدید
است. آرایشی که یک حکومت غیر مذهبی در ایران بتواند با کل جهان
مراوده داشته باشد. هم اینکه متکی به آنچنان سنتهای متحزب درونی
باشد که ثبات سرمایه را تضمین کند. در حکومتهایی مثل شاه ثبات موقت
بود و از طریق خفقان پلیسی بود. ثبات قابل اتکاء تر از طریق قوی
کردن لایه های مختلف خود طبقه بورژوازی ایران و تقسیم قدرت امکان
پذیر است. به نحویی که هر لایه ای بتواند بحرانی را در دوره ای
مهار و جمع کند. در عین حال که منسجم است. جنبش راست ایران به خاطر
این دو فاکتور حاضر به تکرار تجربه سلطنت یا حکومتهای متمرکز فردی
نیست.
۳. یکی از این تجربیات و فاکتورها سرنگونی شاه است. بالاخره اینها
هر چقدر به توده مردم فحش بدهند که چرا در سال ۵۷ انقلاب کردند،
دیگر سر خودشان را که نمیتوانند در خلوت کلاه بگذارند. چرا حکومت
را از دست ناسیونالیسم ایرانی بیرون اوردند؟ این سوال جواب همه
جانبه میطلبد. درون طبقه بورژوازی ایران الان جمع بندیهای مختلف
وجود دارد که حتی به دوران بعده انقلاب برنمیگردد. مستند هویدا را
هر کس دیده باشد فهمیده که طرف میخواست قدرت سیاسی در ایران متمرکز
و فردی نباشد. هویدا پنج اقتصاد دان را آورد که با خودش برنامه
بدهند جلو اشتباهات دهشتناک شاه را بگیرند. موفق نشدند. برکنار
شدند. اما نتیجه تصمیمات شاه، بحران اقتصادی فزاینده بود. نه فقط
این، ناسیونالیسم ایرانی در مقابل عروج اسلام هیچ مقاومتی نکرد.
تازه در زد و بند گوادالوپ هم شریک شد چرا؟
چون ناسیونالیسم ایرانی قدرت فکری و سیاسی و حزبی برای مقاومت
نداشت. خیلی قبلتر در مقابل اخوند زانو زده بود. شما نگاه کنید
تمام کشورهایی که در آنجا آزادی بیان، تجمع و تحزب و تشکل وجود
ندارد، فقط اینطوری نیست که برای کارگر یا اتحادیه کارگری و حزب
کمونیستی آزادی ندارند. برای خود طبقه بورژوازی هم آزادی ندارند.
شاه یک حزب از هوادارن و وفاداران خودش درست کرده و بقیه را بسته
یا به زندان انداخته بود. یادتان نرود وقتی اوضاعش خراب شد، بختیار
را از زندان بیرون اورد، گفت دولت تشکیل بده! بختیار ادم همان طبقه
بود، ولی در زندان بود.
ناسیونالیسم الان ایران اگر بخواهد جنبش سیاسی بورژوازی این کشور
برای بازسازی کاپیتالیستی مملکت باشد باید موقعیتش تغییر کند. باید
سنتهای جدید ایجاد کند. متحزب بشود. قدرت دفاع تیوریکی و اجتماعی
داشته باشد. نه اینکه تازه وقتی فرش را از زیر پایش میکشند، فرار
کند. هیچ مقاومتی را سازمان ندهد. در برود و چند دهه بعد تازه به
عرصه سیاست برگردد. جمهوریت، اتکا به قانون و پارلمان جزو
حداقلهاست. این حداقل ها راه نجات نیست. تحزب کلید اصلی است. رقابت
فکری و سیاسی و عروج پلتفرمهای جدید و صورتبندیهای جدید در افق
است. رضا پهلوی مربوط به گذشته است. سلطنت طلبی کلهم به درد آینده
کاپیتالیستی ایران نمیخورد. بورژوازی جدید و جوان ایران باید
سمارت، تیز، مدرنیزه، مرتبط با جهان، متکثر و متحزب باشد. فقط با
چنین ارتفاعی میتواند به جهان فعلی وصل بشود. ایران را در اقتصاد
جهانی انتگره کند. چهره ای متجدد و نوین ارائه کند.
۴. شرایط جهانی هم روی موقعیت بورژوازی ایران و جنبش راست و
جدالهای درونی آن تاثیر میگذارد. قبلن امریکا و کشورهای غربی
بحرانهای حکومتی را در کشورهای تحت حوزه اختیار خود کنترل میکردند
و سریع به فرجام میرساندند. الان هر جایی دست به دست شدن قدرت
سیاسی در چشم انداز باشد، معلوم نیست بحران قدرت کِشدار و پيچيده
نشود. به قول منصور حکمت الان حتی « مسأله ايدئولوژى و فلسفه حکومت
و همينطور مبانى سياسى و ساختار حکومت در بسيارى از کشورها به يک
مسأله مفتوح تبديل شده است و جريانات مختلف بر سر تعيين خصوصيات
رژيم سياسى و ايدئولوژيکى در اين کشورها به نبرد آشکار با هم
برخاستهاند. اين خلأ و بيشکلى ايدئولوژيکى و سياسى و نامعيّن بودن
ساختار حکومت بورژوايى در ايران هم کاملاً چشمگير است. چرا ؟ چون
نه سلطنت مشروطه، نه سيستم پارلمانى، نه استبداد سلطنتى و نه رژيم
اسلامى هيچيک هرگز بعنوان اَشکالِ حکومتى ريشۀ محکمى در ايران پيدا
نکردند و به شکل پذيرفته شدۀ دولت در کشور بدل نشدند. مسأله مهم در
هر بحران جدّى سياسى در ايران نه فقط ترکيب دولت بعدى، بلکه نوع
حکومت بعدى است. اين نه فقط موضوع جدال طبقاتى، بلکه محور جدال
درونى خودِ بورژوازى در ايران است. با توجه به اوضاع جهانى و فقدان
الگوها و اردوگاههاى هژمونيک بورژوايى در سطح جهانى، حتى يکسره شدن
مسأله فرم حکومتى براى خودِ بورژوازى ايران بدون کشمکشهاى حاد عملى
نيست.»
۵. این تغییرات فقط منوط به بورژوازی ایران نیست. جامعه کارگری
ایران هم به شدت تغییر کرده در مقابل چالش عظیم بازتعریف موقعیت
خود قرار میگیرد.
________________________________________________________
توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام
دریافت نمیشود.
|