تاریخ انتشار :28.07.2025
حمایت یا
عدم تعرض؟
امیر خوشسرور

پیام مورخهی ۳۰ تیرماهِ مسعود رجوی دربارهی میرحسین موسوی با
واکنشهای گستردهای در داخل و خارج کشور مواجه شده است که بیش از
هر چیز نشاندهندی وزنِ سیاسی سترگ او در سپهرِ سیاست ایران است.
جالب است؛ تمام این واکنشها بر این نکته تأکید دارند که حتا مشخص
نیست، که او در قید حیات است یا خیر، اما او را چنان بزرگ و
سنگینوزن دانستهاند که به اجبار، پیاماش را به تحلیل نشستهاند.
در این میان حتا تأکید بر این نکته که پیام نه توسط مسعود رجوی-
چرا که او مُرده است- بلکه توسط مجاهدین خلق جعل شده است هم از
اهمیتِ این پیام و واکنشهای در پیاش نمیکاهد. آخر این کدام
«فرقهی مذهبی» یا سازمانِ منزوی و مطرود و… و فاقد پایگاه
اجتماعیست که «پیام»اش چنین زمین و زمان را به واکنش وامیدارد؟!
افزون بر این، مجاهدین خلق، سالهاست که با سانسور گسترده در
رسانههای ارتجاعی- استعماری مواجهاند. نمونهی تلهویزیونِ
ایراناینترنشنال گواه این مدعاست. این تلهویزیون که با پخش
مستقیم دو سال از گردهمایی سالیانهی شورای ملی مقاومت ایران در
ویلپنتِ پاریس، کارشناسهای رسانه و تحلیلگرهای سیاسی را مات و
مبهوت کرده بود و متوهمانِ به نظریهی توهم توطئه را به این «یقین»
رسانده بود که پشتِ پرده خبرهاییست، به یکباره پس از جنبشِ «زن،
زندگی، آزادی»، پروندهی آنها را با مهرِ «ممنوعه» به بایگانی
سپُرد و خلاص.
باری! فارغ از تحلیلِ احمدزیدآبادی که مبتنی بر تحریفِ آشکار پیامِ
«پیام مسعود رجوی»ست، فارغ از لودهگیِ سیاسی سعید حجاریان، فارغ
از طعنهی عطاالله مهاجرانی و… و واکنشهای دیگر- مشخصاً رسانههای
امنیتیِ جمهوری اسلامی چون فارس، تسنیم، رجانیوز و…-، و همچنین
فارغ از جستوخیزهای حقیرانهی فاشیستهای پهلویمآب در کیهان لندن
و شبکهی ایکس و… آنچه از تحلیل گفتمانِ این پیام استنتاج میشود
نه حمایتِ مسعود رجوی و مجاهدین خلق از میرحسین موسوی و پیشنهاد
او مبنی بر «برگزاری رفراندوم برای تأسیسِ مجلس مؤسسان قانون
اساسی» بهعنوان یک راهحل برای «تحقق حق تعیین سرنوشت مردم»، بلکه
اتخاد راهبُردِ «عدم تعرض» است.
مسعود رجوی در پاراگرافِ اول پیام، خاستگاه سیاسیاش را بهوضوح
بیان میکند؛ او در جایگاه تاریخیِ حاملِ قیام و پیامِ ۳۰ تیرماهِ
۱۳۳۱ و در مقام مسئولِ شورای ملی مقاومت ایران که «طبق نخستین
مادهی اساسنامهاش «برای سرنگونی رژیم خمینی و استقرار دولت موقت»
تشکیل شده است»، سخن میگوید. هماو با تأکید بر آنچه در دههی
کذایی ۶۰ گذشت؛ «داغ شعلهور فراق یاران تیرباران شده و سربدار»،
حافظهی جمعی را به دوران طلایی امام راحل(!) و «نخستوزیر امام»
سنجاق میکند.
«اکنون» اما در پیامِ مسعود رجوی نشانهای از «دیروز» دارد. این
دیروز، گرچه دیروزِ دههی ۶۰ هم هست اما میتواند دیروزِ
«نزدیکتر»؛ پس از سالِ ۱۳۸۸ و مهمتر از آن، ۱۴۰۱ باشد. بههمین
دلیل هم جملهی «اکنون میرحسین موسوی در پانزدهمین سال حصر در پیام
خود…» با دو پاراگرافِ «یادآوری» از موضعگیریهای پیشین میرحسین
موسوی در بهمنماه و مردادماه ۱۴۰۱ تکمیل میشود.
از این منظر، مسعود رجوی، بخشِ میانهی پیاماش را به این مهم
اختصاص داده است که میرحسین موسوی، گامبهگام در مسیریست که حُکم
«پیوستار» را دارد؛ از تأکید بر تقلب در انتخاباتِ ۸۸ و «رأی من
کو؟» تا «اجرای بدون تنازل قانون اساسی» و سپس «زبانشان لال! مگر
سلسلههای ۲۵۰۰ساله بازگشتهاند که فرزندی پس از پدرش به حکومت
برسد؟» و «اکنون» که به برگزاریِ «رفراندوم» رسیده است. بهبیان
دیگر، مسعود رجوی، در اینجا بر این مهم تأکید میکند که او در
منتهیالیه پیوستار(استراتژی انقلابی قیام و سرنگونی قهرآمیز)
ایستاده است و میرحسین موسوی در میانههای آن(استراتژی رفرمیستی
گذار خشونتپرهیز از فاشیسم دینی و قانون اساسی ولایت فقیه). و
این، میرحسین موسویست که از ۸۸ به اینسو، گامبهگام- هرچند
بهمانند و با سرعتِ لاکپشت- نقطههای پیوستار را، هر یک پس از
دیگری پیموده است و به «اکنون» رسیده است.
بیافزاییم که در انگارههای ایدهئولوژیکِ مسعود رجوی، مسیرِ
میرحسین موسوی نه بر پایهی ارادهی سیاسی که منطبق با منطقِ
درونزادِ فرآیند پیش میرود. در این معنا، میرحسین موسوی یا
گامبهگام و نقطهبهنقطه به مسعود رجوی نزدیک و نزدیکتر
میشود(کشانده میشود) یا در نقطهی «اکنون» میماند و تکرار
میشود. در هر دو صورت اما «بازگشت» بیمعناست. و این، مهم است،
همانطور که در نمونههای «ابوالحسن بنیصدر» و «حسینعلی منتظری»
مهم بود. چرا که این عدمِ بازگشت، به گونهای قانونمند، او را در
نقطهی مقابلِ اصلاحطلبها که پس از خوشرقصیهایشان در جنگ ۱۲
روزه به انتظارِ گوشهی چشم ولیفقیه نشستهاند، قرار میدهد.
در این نقطهی تعیینکننده است که مسعود رجوی بهمصداقِ «دفع افسَد
به فاسد»، پیامِ میرحسین موسوی را در مواجه با «بساط وحدت
خامنهای» قرار میدهد و «نیش و لگد زدن» به او در «این شرایط مشخص
و در این مورد مشخص» را فاقد هنر(بخوانید هنر سیاستورزی یا «هنر
جنگ») میخواند و به نفعِ ولیفقیه میداند.
در اینجاست که مسعود رجوی راهبُردِ «عدم تعرض» را به میان
میآورد. در بطن این راهبُرد اما یک پرسش بنیادین قرار دارد:
«وظیفهی یک حزب، سازمان، شورا، نهاد و… در پروسهی انقلاب
چیست؟!».
پرسش را خُرد کنیم: آیا وظیفهی یک حزب، سازمان، شورا، نهاد و… این
است که در مواجه با هر کنش سیاسی، چپوراست و وقتوبیوقت،
«گذشته» را یادآوری کند؟!
پرسش را خُردتر کنیم: آیا وظیفهی یک حزب، سازمان، شورا، نهاد و…
این است که در مواجه با هر گام که میرحسین موسوی برداشت و هر
نقطهای که او پیمود، به خودمان، او و جامعه یادآوری کنیم که
حضرتاش در «گذشته» سردبیرِ روزنامهی حزبِ چماق بهدستها بوده
است، زمینهسازِ سرکوب بوده است، نخستوزیرِ امام فرومایهگان در
هنگامهی همهکُشیِ۶۷ بوده است و…؟!
که چه بشود؟! ما نمیدانیم که او کیست؟! او، خود نمیداند که کیست
و چه کرده است؟! یا جامعه نمیداند که او کیست و چه کرده است؟!
پرسش را همچنان میتوان خُردتر کرد: آیا وظیفهی یک حزب، سازمان،
شورا، نهاد و… این است که نقشِ «مورخ» را ایفا کند یا فراتر از آن-
نه در ضدیت با آن البته- یک راهبُرد مشخص در مواجه با جمهوری
اسلامی و «عمودِ خیمهی نظام» را تدوین کند و به پیش ببرد؟!
باری! راهبُرد عدم تعرض نسبت به میرحسین موسوی و نه حمایت از او
یا همسوئی با او از اینجا نشأت میگیرد؛ ولیفقیه را باید «زد»
حتا به اندازهی نیش یک پشه! و وظیقهی ما این نیست که شرِ پشه را
از سرِ ولیفقیه کم کنیم. بگذاریم پشه به کار خود مشغول باشد.
و اما نکتهی آخر؛ دربارهی پایانبندی پیامِ مسعود رجوی مبنی بر
«حقوق موسوی در برابر ستم خامنهای» میبایست بر این مهم تأکید کرد
که هماو در ۱۴ تیرماهِ ۱۳۸۸، یکروز پس از انتشار گزارش «کمیتهی
صیانت از آرای ستاد موسوی» در ۱۳ تیرماه نوشته بود:
«وظیفه و اصول ما اقتضا میکند که در برابر یاوهها و تهدیدها و
تیغکشی پُررذیلت سردمدار ولایت، نکات زیر را خاطرنشان کنیم:
۱. محکوم کردن هرگونه تعرض و ستمی که بر موسوی و خانواده و
اطرافیان او در چارچوب همین رژیم جریان دارد. همچنین اخطار به
رژیم در مورد محاکمه و مجازات وی با تأکید بر اینکه مسئولیت هر
گونه تعرض، دستگیری یا اقدام تروریستی بر عهده شخص خامنهای است.
۲. هشدار نسبت به امنیت و سلامت آقای موسوی و درخواست از دبیرکل و
شورای امنیت ملل متحد برای اعزام بلادرنگ یک هیأت نظارت بینالمللی
به تهران در همین خصوص و وادار کردن رژیم به ابطال انتخابات
نامشروع و پذیرش انتخابات آزاد تحت نظر ملل متحد بر اساس حق حاکمیت
مردم ایران…».
از اینرو سطور پایانی پیام مسعود رجوی، نه یک موضعگیری جدید،
خلقالساعه و در پیوند با پیشنهادِ رفراندوم که سبقهای شانزده
ساله دارد.
_________________________________________________________
توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام
دریافت نمیشود.
|