مقاله

 

 

ذهنیت «انشاءالله گربه است» همچنان در کار است


در پاسخ به نوشته محمد هادی


ناصر اسدی



نوشته‌های محمد هادی را پیش از این، نخست در سایت دیدگاه و سپس در سایت پژواک ایران، خوانده بودم و او را فردی نکته‌سنج می‌شناسم که با نثری ساده و روان، و در ساختاری منسجم نظرش را بیان می‌کند. اما

نوشته‌ی اخیر او متأسفانه بسیار محافظه‌کارانه است و شاید همین موجب شده است که نتواند و یا نخواهد به اصل موضوع در «گزارش ۹۲، نامه‌ی سرگشاده به مسعود رجوی» نزدیک شود و پرسش‌های مهم آن را مورد ارزیابی و تحلیل قرار دهد و از همین روی، بجای پرداختن به متن، نویسنده و انگیزه‌های او را مورد بررسی قرار داده و سپس از دیدگاه روانشناسانه، مصداقی را «مبصر» پنداشته و به او اندرز می‌دهد «استعداد و هوش سرشار و انرژی زیاد مصداقی حیف است که در نقش مُبصری نیروهای اپوزیسیون هدر رفته و او را از خود و هدف اصلیِ مبارزه با رژیم آخوندها باز دارد! ».

آن‌چه که به نظر من بیش از هر چیز در «گزارش ۹۲» برجسته است، رفتار و اخلاق غیر دموکراتیک رهبری سازمان مجاهدین (و نیز شورای ملی مقاومت که متأسفانه در تمام این سال‌ها، نشان داده‌اند در رفتار و اخلاق سیاسی‌شان هیچ تفاوتی با سازمان مجاهدین ندارند) است؛ سازمانی که فقط خود را «آلترناتیو دموکراتیک» رژیم می‌داند و همه‌ی تلاش‌اش نیز در این راستا است که جایگزین رژیم شود.

نتیجه‌ی این محافظه‌کاری محمد هادی، آفرینش چنین عبارت سست و نادرستی است که پیش از این، در نوشته‌های او راه نمی‌یافته است و یا دستکم من ندیده بودم:

«زیرا در مبارزه و مخالفت با رژیم است که اصلاً مجاهدین موضوعیت یافته و اگر انتقاد و یا اعتراضی به آنها باشد بازهم در راستای مبارزۀ آنها با رژیم است و نه چیز دیگر! برای تنظیم رابطه درست و منصفانه با نیروهای اپوزیسیون از جمله مجاهدین بایستی با عینک مخالفت و تنفر از آخوندها آنها دید و بررسی نمود بدون مخالفت و مبارزه با آخوندها ضرورت وجودی نیروهای اپوزیسیون بخودی خود بیرنگ و بی معنی میگردد!»

فکر نمی‌کنم کسی به این خوبی بتواند، ناخواسته به نیروهای اپوزیسیون توهین کند! تفسیر عبارت بالا می‌تواند این باشد که نیروهای اپوزیسیون نه نیروهایی سازنده و خلاق که بر پایه‌ی انگیزه و اراده‌ای نیک‌خواهانه و با اندیشه‌های نو و مدرن و با برنامه‌ای مشخص برای ایجاد یک جامعه‌ی دموکراتیک که در آن آزادی بیان و حقوق فردی و شهروندی بدون هیچ‌گونه اما و اگری اجرا شده و زمینه‌ی پیشرفت و خوشبختی مردم و سرزمینی را فراهم شود، تلاش می‌‌کنند، بلکه هدف‌شان فقط نابودی و ویران کردن حکومت آخوندی است و کار دیگری هم نمی‌خواهند انجام دهند و از دست‌شان هم برنمی‌آید!

اما سازمان‌ها،حزب‌ها و اشخاص سیاسی اپوزیسیون، پیش از آن‌که نفرت داشته باشند و «کینه‌هاشان را صیقل دهند»، باید به چیزی عشق بورزند و خواستار نیکی و خوبی باشند. جز این اگر باشد، این نیروها بایستی مورد روان‌درمانی قرار گیرند نه این که آن‌ها را کمک کنیم به قدرت برسند و سرنوشت ملتی را در دست‌ گیرند.

محمد هادی، گویا مانند بسیاری از نیروهای سیاسی در اوج گیری انقلاب ۵۷، کاری به کیفیت و چگونگی دیدگاه‌ها، رفتارها، اخلاق و برنامه‌ی نیروی جایگزین ندارد و تنها هدف‌اش این است که «شاه باید برود»! یعنی مسئله فقط ویران‌کردن و براندازی است آن‌هم بر پایه‌ی نفرت! و حتماً هم «نفرت و کینه‌ای مقدس»!

این‌که بعد قرار است چه اتفاقی بیافتد و چه بر سر مردم و تلاش‌های آزادی‌خواهان بیاید، گویا مسئله و مشکل ایشان نیست! آن‌هم جامعه‌ی بحران‌زده‌ی هفتاد و چند میلیونی‌ای به پهناوری ایران که تمامی ساختارهای مدنی و فرهنگی و اخلاقی‌اش، به برکت ۳۵ سال حکومتی مذهبی از هم پاشیده شده است.



شاه رفت، اما به جای او، بختکی هولناک بر این سرزمین کهن افتاد که نزدیک به چهار دهه است خواب و بیداری‌اش را آشفته کرده و گویا بر آن است همه چیز را باخود یکجا نابود کند.

من بر خلاف محمد هادی، خوشحالم که ایرج مصداقی دیگر به هیچ بهانه و توجیهی حاضر نشد و نمی‌شود که چشم بر این نکته‌ی بسیار مهم ببندد و بسیار خوشحالتر شدم که سرانجام با پذیرش همه‌ی هزینه‌ها، این نامه را منتشر کرد. خوشبختانه انتشار یکی از نامه‌نگاری‌های او با رهبری مجاهدین و شورای ملی مقاومت آن، با عنوان «مکاتبات من با ابوالقاسم رضایی...»، نشان می‌دهد که حرف‌های امروز وی در «گزارش ۹۲...» مسئله‌ای است که دستکم چهار سال پیش، با آن‌ها درمیان می‌گذاشته و نسبت به رفتار و نظرات‌شان اعتراض می‌داشته و آن را بیان می‌کرده است.

برداشت کلی من از «گزارش ۹۲...» این است که مسئله فقط براندازی یک رژیم ارتجاعی نیست بلکه پیش از آن و مهم‌تر از آن، ایجاد آلترناتیوی شایسته و درخور احترام است که مردم به آن اعتماد داشته باشند و با امیدواری به آینده و به شوق آن، اعتراض‌های خود را سازماندهی کرده و کار این رژیم را یکسره کنند. نمی‌دانم در کدامیک از مقاله‌های ایرج مصداقی خواندم که نوشته بود: مردم در ایران «مرده باد» می‌گویند اما «زنده باد»ی هم در کار نیست. (نقل به مضمون) واقعا چرا و به کدام درایت سیاسی و رفتار و اخلاق درست ایشان مردم باید دلخوش شوند و از آنان پشتیبانی کنند و دست‌مریزاد و «زنده‌باد» بگویند؟ صرف شهید شدن و کشته دادن که چاره کار نیست و جامعه‌ای را به خوشبختی نمی‌رساند.

در «گزارش ۹۲...» جابجا نویسنده می‌پرسد فرق شما با این رژیم جنایت‌پیشه و فاسد و ارتجاعی در چیست؟ نمود تفاوت‌های رفتاری و نظری و اخلاقی شما با این رژیم چیست و کجاست؟ و این خواست و انتظار بسیار آگاهانه و بجایی است و مردم باید به این تشخیص و آگاهی برسند که این تفاوت‌ها را دریافته و آن را بعنوان یک خواست و انتظار همگانی در برابر نیروهای اپوزیسیون نهاده و آنان را به پرسش گیرند؛ آن‌ هم نیروهایی که خود را نه فقط «آلترناتیو دموکراتیک» بلکه «تنها آلترناتیو دموکراتیک»! می‌پندارند.

نویسنده‌ی «گزارش ۹۲...» از رهبری مجاهدین می‌پرسد شما در هیچ کجا، خود را به هیچ کس و نیرویی پاسخگو ندانسته و نمی‌دانید و می‌افزاید شما که امروز پاسخ منتقدین خود را با تهمت‌زنی و پرونده‌سازی می‌دهید، فردا که بر سر قدرت آمدید، چه خواهید کرد؟ و با آوردن گفته‌هایی از مسعود رجوی، به او می‌گوید پاسخ را به آینده‌‌ای نامعلوم حواله ندهید. کاری را که قرار است فراد انجام دهید، امروز نشان دهید که ظرفیت و توانایی انجام‌اش را دارید.

نویسنده تلاش کرده است تا ادعای سکولار بودن ایشان و درجه‌ی دموکرات منشی‌ و روامداری و رعایت حق معترض و منتقد و مخالف در رفتار و منش اعضای رهبری و مریدان‌ را در عمل بیابد و نمودهای‌اش را به چالش بگیرد. و جابجا به موضوع پاسخگویی اشاره کرده و آن را برجسته می‌کند. نویسنده فقط به رفتار ایشان بسنده نکرده، بلکه می‌کوشد تا با تحلیل نگرش و دیدگاه‌های ایشان، علت کنش‌ها و واکنش‌های ایشان را دریافته و توضیح دهد.



با ابزار و شیوه‌های غیردموکراتیک و افکاری ارتجاعی و عقب‌افتاده نمی‌توان به دموکراسی رسید و سرزمینی را آباد و ملتی را خوشبخت کرد. حتا اگر به زور دیکتاتوری و با خشونت هم به ظاهر دست به نوسازی و مدرنیزاسیون بزنند، اما روبنایی و پوشالی خواهد بود و بر آن نمی‌توان خانه‌ای امن برپاساخت که در آن منزلت انسانی شهروندان پاس داشته شود.

پرسش من از محمد هادی گرامی این است: گیرم که اسناد و نشانه‌هایی که ایرج مصداقی در نامه‌اش آورده است، چندان قابل اتکا نباشد چون به ادعای شما، بر پایه شنیده‌ها بوده و نه دیده‌ها. اما شما رفتار مجاهدین و شورای ملی مقاومت آن را دموکراتیک و روامدار می‌دانید؟ آیا آنان را در برابر باشندگان خود و مردم نیرویی پاسخگو می‌دانید؟ ادعای شما بر کدام تحلیل و کدام دلیل و سند استوار است؟ نمود این دموکرات منشی در رفتار و سیاست‌های ایشان کجاست؟ بگویید تا من را هم از اشتباه و گمراهی بازدارید.

آیا مهم‌ترین شرط و ویژگی یک نیروی جایگزین و آلترناتیو از نظر شما نبایستی داشتن اندیشه‌ی نو و دموکراتیک و پایبندی به آن در هر شرایطی باشد؟ آیا این موردها نبایستی در نظرات و رفتارها و سیاست‌های نیروهای اپوزیسیون بازتاب و نمود داشته باشد؟ آیا مردم حق ندارند از نیروهایی‌ که قرار است به آن‌ها اعتماد کرده و با آنان همیاری و همکاری کرده تا جایگزین این رژیم قرون وسطایی شده و سرنوشت خود را به آنان بسپارند، بپرسند و نظرات و سیاست‌هاشان را به چالش بگیرند؟ یا این‌که فکر می‌کنید مردم باید به همان «نفرت» و مبارزه ایشان با رژیم دلخوش بوده و همچنان دچار ذهنیت «انشاءالله گربه است» باشند و بار دیگر یک سرنوشت تاریک و غم‌انگیز را برای خود رقم زنند؟ آیا به نظر شما مردم بایستی آدم‌هایی بی‌فکر و بی‌پرسش باشند که وظیفه و «تکلیف»‌شان فقط حرف‌شنوی و دنباله‌روی از رهبر (چه فرد، چه سازمان و حزب) است؟ آیا چنین دیدگاهی که این انتظار را از مردم دارد، همان دیدگاه «ولایت فقیه»یی نیست؟

متأسفانه علی ناظر هم در دو نوشته‌ای که در نقد «گزارش ۹۲...» منتشر کرده است، بسیار مبهم و ناروشن حرف زده است و به نظرم خوانشی به کلی اشتباه و نادرست از این متن ۲۳۰ صفحه‌ای ارائه داده است و هیچ معلوم نیست که به چه نتیجه‌ای می‌خواسته برسد. او هم مانند محمد هادی، اشکال کارش در این است که محافظه‌کاری کرده و نمی‌خواهد و یا نمی‌تواند نظر واقعی‌اش را به روشنی بیان کند. و این در کار سیاسی بسیار گمراه کننده و موجب بحث‌‌های انحرافی و سد کننده‌ی گفتمان‌های اصولی خواهد شد.



لازم است یادآوری کنم که من هیچ توهمی نسبت به این رژیم اسلامی نداشته و مسئله استحاله یافتن و یا توان رفرم داشتن این رژیم را به کلی رد می‌کنم. و نظرم این است که هیچ نظام ایدئولوژیک و مذهبی‌ای نمی‌تواند سیستمی دموکراتیک را در جامعه‌ای بوجود آورد که در آن آزادی بیان و حقوق فردی و شهروندی و منزلت انسانی مردم رعایت شود. این را هم بیافزایم که با احترام به باورمندان دینی و با احترام به حق آزادی بیان و مذهب، یک فرد غیرمذهبی بوده و هستم.

 



صداقی، مُبصر کلاس اپوزیسیون!
نگاهی به نامۀ سرگشادۀ مصداقی به رجوی!


محمد هادی

این نوشته در رابطه با نامه مصداقی به رجوی، بدون آنکه توان آنرا داشته باشد که در جزئیات مورد بحث و انتقاداتِ تشکیلاتی و درونی سازمان مجاهدین وارد شود، بر آن است تا از منظر فردی و نگاهی بیرونی و غیر تشکیلاتی نکاتی را مورد توجه و بررسی قرار دهد!

این نوع نگاهِ کُلی و از راه دور، قبل از هر چیز به این دلیل است که نگارنده این سطور بعنوان فردی عاری از هرگونه تجربه و روابط تشکیلاتی، نمیتواند بدون صلاحیت های لازم، وارد مقولات تشکیلاتی و درونی گروهها و سازمانها-از جمله مجاهدین-گردد و بیشتر بر این باور است که کلاً مسائل داخلی و تشکیلاتی نیروها و نحوۀ ادارۀ اعضای آنها، بیشتر مربوط به خود آنها و کسانی است که میخواهند وارد و یا از آن خارج گردند! برای ناظر بیرونی کلِ حرکت قطار مبارزاتی مجاهدین در چهل و چند سال گذشته و ریل مبارزاتی آنها با رژیم آخوندها، مهم و ارجع است نه لزوماً اینکه در داخل واگن های قطار و یگانهای مجاهدین چه میگذرد! و از آنجا که مبارزه نهایتاً امری آزاد و انتخابی آگاهانه بوده و هیچکس را با هیچ ترفند و حقه بازی، نمیتوان به مبارزه-آنهم با هیولای آخوندها-وا داشت، بهمین دلیل نمیتوان بر کسانیکه به دلخواه وارد تشکیلات مجاهدین میشوند خرده گرفت، که چرا نا آگاهانه بازیچه دست رهبرانی شده اید که سرِ شما را با نشستهای تشکیلاتی و توجیهات ایدئولوژیک، گرم کرده و خود در بالاها مشغول عشق و نوش میباشند!

انسان اساساً موجودی است که بطور عادی و طبیعی نمیتواند به فهم و شعور خود در زمان حال، کلک زده و بالاتر و بیشتر از آن عمل کند! آدم همیشه هر کاری که میکند در موقع انجام آن، بر این گمان است که آنرا بعنوان بهترین کاملاً آگاهانه انجام میدهد بهمین دلیل کسانیکه بعد از سالها همکاری از مجاهدین جدا شده اند اگر به فهم و درک قبلی خود-در زمان پیوستن به مجاهدین-برگردند به احتمال بسیار زیاد همان اعمال و انتخابها را انجام میدهند!

با این مقدمه چینی در رابطه با نامۀ مصداقی به مسعود رجوی نکاتی-بدون رعایت نوبت و درجه اهمیت آنها-به شرح زیر مطرح میگردد:

* نامه سرگشادۀ مصداقی به مسعود رجوی با توجه به مواردی انتقادی که ایشان ظرف سالهای گذشته-مستقیم و غیر مستقیم-به مجاهدین داشتند، چیز چندان جدید و تعجب آوری نیست. به نظر میرسد که مصداقی در گذر از انتقادات پراکنده و مختلف خود نهایتاً به تصمیم در تدوین و جمع آوری کلیات نظرات انتقادی و افشاگرانۀ خود –بیشتر براساس شنیده ها و درد دل کردن ها-در رابطه با مجاهدین رسیده است و در این رابطه به اصطلاح بن بست و رکورد شکسته و انگار با خود شرط بسته بوده که در رابطه با مجاهدین و مسعود رجوی انتقادی ناگفته و مسئله ای افشاء نشده را باقی نگذارد! هر چند اکثر موارد انتقادی و افشاگرانه مصداقی قبلاً از دیگر کانالهای مخالف مجاهدین مطرح و شنیده شده است مع الوصف گویا مصداقی قصد داشته که اینبار آنها را از قلم و کلام آتشین خود و بصورت مانیفستِ انتقاد و افشاگری علیه مجاهدین و در فازی جنجالی و پر سروصدا مطرح نماید! * اولین موردی که در ابتدای نامه مصداقی قابل توجه و تامل مینماید، این است که ایشان خود را ابتدا منتقد و معترض جدی مجاهدین و بعد مخالف سازش ناپذیر رژیم معرفی میکند! امید است که این تداخلِ تقدم و تاخر، صرفاً اشتباه لُپی و قلمی باشد زیرا در مبارزه و مخالفت با رژیم است که اصلاً مجاهدین موضوعیت یافته و اگر انتقاد و یا اعتراضی به آنها باشد بازهم در راستای مبارزۀ آنها با رژیم است و نه چیز دیگر! برای تنظیم رابطه درست و منصفانه با نیروهای اپوزیسیون از جمله مجاهدین بایستی با عینک مخالفت و تنفر از آخوندها آنها دید و بررسی نمود بدون مخالفت و مبارزه با آخوندها ضرورت وجودی نیروهای اپوزیسیون بخودی خود بیرنگ و بی معنی میگردد!

تنفر از رژیم بر عشق و علاقه به نیروهای های مخالف تقدم دارد! بعنوان مثال هیچ کس در مجاهدین عاشق چشم و ابروی رجوی نیست بلکه صرفاً در مبارزه و در تنقر از رژیم است که قدر و ارزش او را گرامی میدارند!

* لحن آمرانه و عصبیت نهفته در کلام و قلم مصداقی در غلط و مچ گیری از نیروهای اپوزیسیون-بخصوص مجاهدین و شخص مسعود رجوی-گاهی اوقات مصداقی را در نقش مُبصر کلاس اپوزیسیون، قرار میدهد که فی النفسه موضع و جایگاه چندان مناسبی نیست و مانند بیشتر مُبصرها-که اغلب از شاگردان ممتاز انتخاب نمی شدند-از کار اصلی و درس و مشق خود باز میماند! استعداد و هوش سرشار و انرژی زیاد مصداقی حیف است که در نقش مُبصری نیروهای اپوزیسیون هدر رفته و او را از خود و هدف اصلیِ مبارزه با رژیم آخوندها باز دارد! * بیسواد و فراری خواندن مجاهدین از کتاب و مطالعه و مذموم و مکروه بودن آن در روابط مجاهدین، مورد دیگری است که مصداقی اهلِ مطالعه با کتاب بر سر مجاهدین میزند! در این باره ضمن اقرار به محسنات بیشمار کتاب و مطالعه و . . بایستی توجه داشت که کتاب تنها در زمینه و بستر شخصیتهای سالم است که کارساز و موجب شکوفایی بیشتر میگردد!بگمان نگارنده کتاب از پس شخصیتهای ناسالم و بدجنس بر نمی آید و نمیتواند با کمیاگری آدم های بد را به خوب تبدیل کند! جای دور نرویم مگر دورِ حرمِ نامطهرِ آخوندها کم کتاب خوان پرسه میزند؟ مگر رژیمهای دیکتاتوری و فاشیستی را فقط مشتی بیسواد و لش و لوش مدیریت و نگهداری میکنند؟

کم نیستند کتابخوانهایی که در پس ظاهر فیلسوف مآب، شخصیت فرومایه و پستِ خود را پنهان دارند! کتاب لزوماً بیمه نامه عدم لغزش و خطا نیست! برای آدم شدن کتاب اگر احتمالاً شرط لازم باشد ولی هرگز شرط کافی نیست!

* مصداقی بهمراه انتقادات و افشاگری های کوبندۀ خود جابجا نوشته خود را با چاشنی و نمکِ نیش و کنایه و تمسخر همراه نموده است که این امر هر چه باشد برازندۀ نوشته ای جدّی و صمیمی نیست! بخصوص اگر انتقاد کننده انتظار خواندن و توجه مخاطب نامه را داشته باشد و یا بدتر اینکه امیدِ عمل به مفاد مورد انتقاد را!

* مصداقی بعنوان فردی با تجربه در فعالیت های سیاسی و توان بالای تئوریک خود بایستی بیشتر و بهتر از هر کس بداند که مبارزه سیاسی در خلاء و در دنیای سیال و بی وزن صورت نمیگیرد! و هر تکان و حرکتی در حد قد و وزن خود، در بالا و پائین بردن توازون قوا در سطح نیروهای اپوزیسیون و نیروی حاکم تاثیر و دخالت دارد! در سیاست هیچ تیری راه رضای خدا و بیطرف و بی هدف و رو بهوا شلیک نمیشود! بهمین دلیل اگر کسی نبض و میزان الحرارۀ مبارزات مجاهدین با رژیم را در دست داشته باشد و خود عمیقاً در گیر مبارزه جدّی با رژیم باشد طبعاً نوع رابطه اش با مجاهدین-بمثابۀ جدی ترین نیروی مقابل رژیم- ولو با هزار و یک انتقاد، فرق خواهد داشت با کسی که انتقاد و ور رفتن با مجاهدین برایش نوعی سرگرمی و مبارزه است! در نزد تعدادی از اعضای قدیمی که از مجاهدین جدا شده اند –علیرغم پوست خربزه هایی که برای تحریک و تهیج افشاگری علیه مجاهدین زیر پای آنها می اندازند-بیشتر بر اساس اصلی و فرعی نمودن تضادها و اختلافات درون و برون خلقی است که سینۀ های پر درد و راز خود را-تا موعد مناسب-صبورانه به روی نامحرم ها و دشمنان قسم خوردۀ مردم نمی گشایند! و اغلب در سالخوردگی با فقری شرافتمندانه، با سیلی صورت پر غرور خود را در برابر جلادان رژیم سرخ نگهداشته و داغ عوضی گرفتن دشمن را به دل سیاه دشمنان اصلی مردم میگذارند!

* با وجود انتقادات و افشاگری ها و مواضع سازش ناپذیر مصداقی علیه رجوی و مجاهدین در پایان نامه معلوم نیست که چرا مصداقی-شاید برای خالی نبودن عریضه و کاستن از شدت و غلظت رگبار انتقادات-هنوز از مجاهدین چشم انتظار جبهه همبستگی است و حتی میگوید بدون مجاهدین، تشکیل هیچ جبهه ای علیه رژیم قالب تصور نیست! و دیگر تعارفات و هندوانه زیر بغل گذاشتن های محترمانه ولی بی محتوا!

* گفته اند که قضاوت هر کس بشکلی نمودار و حتّی مساوی شخصیت اوست! هر کس با قضاوت خود، همزمان خود را نیز در معرض قضاوت دیگران قرار میدهد! بهمین دلیل مصداقی در نامۀ 230 صفحه ای خود و در لابلای سطور آن، همزمان با بررسی بیرحمانۀ مسعود، ناخودآگاه خود را نیز به نمایش و قضاوت گذاشته است! و هر چه بیشتر دربارۀ رجوی میگوید خواننده پابپای رجوی، مصداقی را نیز بیشتر و بهتر می شناسد! عصبیت و خشم و طلبکاری و -تا حدی-حتی کینۀ مصداقی نسبت به مجاهدین و مسعود رجوی، از جمله مواردِ محوری و سئوال برانگیزی است که گاهاً و در کمال تاسف با خشم و کینۀ مصداقی از سران جنایتکار رژیم، مسابقه و در مواردی حتی پیشی میگیرد! و برای خواننده این سئوال پیش می آید که براستی منبع اصلی تغذیه و تامین کننده، خشم و نفرت فشرده و متراکم مصداقی در کجاست؟ توضیح ضمنی مصداقی این است که او در سایت پژواک بعنوان دادسرای مردم ایران و شخص او بعنوان دادستان و فریاد فروخوردۀ شهدا و اسرا-که آنها را در آخرین لحظات اعدام و تیرباران همراهی نموده- بر آن است تا آنجا که در توان اوست در اشکال و تاکتیکهای مختلف-از جمله نامه سرگشاده به رجوی-نگذارد خون شهدا و رنج اسرا با ندانم کاری و اشتباهات مهلک و بزرگ مجاهدین هدر رود! بعبارتی مصداقی بعنوان سخنگوی غیرانتخابی شهدا و اسراء و جداشدگان از مجاهدین و کسانی که توان و یا جرئت اعتراض و انتقاد به مجاهدین ندارند، مسعود رجوی را-بعنوان مسئول اوّل و مقصر اصلی تمامی اشتباهات تاکتیکی و استراتژیک مجاهدین- با تیغ تیز طعنه و کنایه و تمسخر و انتقاد و افشاء، کالبدشکافی سیاسی-ایدئولوژیک نموده و دست آخر او را بعنوان متهم اصلی در به شکست کشاندن مبارزه علیه آخوندها، به مردم ایران معرفی میکند! در بعضی موقعیت ها و در برخی از آدمها، باروت و شدت و دوام خشم و کینه و تنفر، از کششِ عشق و علاقه بیشتر و شدیدتر است. یعنی موتور کینه قوی تر از موتور عشق کار میکند!بهمین دلیل و بطور نسبی مشکل میتوان خشم و کینۀ مصداقی نسبت به مسعود و مجاهدین را روی دیگر سکۀ عشق و تعهد او به شهدا و اسراء و مادران و خواهران شهدا و . . براحتی پذیرفت! در پس خشم و کینه بسیاری از جداشدگان از مجاهدین و در اینجا مصداقی-با وجود آنکه هیچگاه بطور مستمر در روابط تشکیلاتی مجاهدین نبوده-اینطور به نظر میرسد که آنها انگار مسعود را مقصر اصلی کشاندن آنها به مبارزه ای شکست خورده و بی سرانجام و هدر دادن چندین سال از بهترین سالهای عمر و جوانی خود میدانند! احتمالاً بهمین دلیل بود که مصداقی در کتب زندان خود از فرار رهبران مجاهدین و دیگر سران اپوزیسیون و باقی گذاشتن هزاران زندانی در شکنجه گاههای رژیم و سرگردانی و بی خانمانی بسیاری از مبارزین مخفی و فراری و سرگردان در خیابان ها و بیابان ها، گزارش و شکایت داشت! ترس و نگرانی احتمالی این است که نکند-خدای ناکرده- مصداقی نیز مانند بسیاری از جداشدگان، شخص رجوی را-آگاهانه و یا ناخودآگاه-مقصر اصلی چندین سال زندان و شکنجۀ خود میداند! و شاید بهمین دلیل قابل فهم-نه لزوماً قابل قبول-است که در نامۀ سرگشاده و افشاگرانۀ خود بدون کوچکترین ارفاق و ترحم مسعود را چهار میخ به حسابرسی و بازپرسی می کشاند! در حالیکه منصفانه این است که در مثلثِ جلاد-قربانی-مسعود، لعن و نفرین و خشم و فریاد بر بازجوها و جلادان رژیم آخوندها نثار گردد که با شلاق و شکنجه و تجاوز و اعدام و . . هزینه مبارزه و شرافت مبارزاتی را بالا برده و ناجوانمردانه از کسانیکه روزی با عشق به بهروزی مردم و آزادی ایران قدم در راه مبارزه گذاشتند مشتی پشیمان و خجالت زده و بدتر از همه تواب و مزدور میسازد!واقعیت این است که اصولاً مبارزه برای آزادی مردم نسبت به زندگی عادی امری غیر عادی و طاقت فرساست و اکثریت قریب به اتفاق ساکنین کره زمین بدون سختیِ مبارزه زندگی میکنند! زندگیِ عادی، قاعدۀ عمومی و مبارزه استثنائی بر این قاعده میباشد!با این حساب هیچ کس هیچگاه با ترکِ زندگی معمولی و با چشم انداز سرافکندگی و احیاناً خیانت وارد مبارزه نمیشود و اگر رژیم آخوندها بهای شریف ماندن مبارزان را این چنین سخت و دست نیافتنی نمیکرد شاید مجاهدین در پروسۀ طولانی شدن مبارزه، مجبور نمی شدند پاسخگوی جنایات رژیم و مدعیانی باشند که همۀ کاسه و کوزه های مبارزه ای شدیداً نابرابر و سخت و طاقت فرسا را بیرحمانه و غیر منصفانه بر سر مسعود رجوی میشکنند! بقول شاملو روزگار غریبی است و هر روزِ مبارزه با رژیم پوست کلفت و نمیرالمومنین آخوندها، آبستن حوادث و بازی های رنگارنگ و عجیبی است! و چه خوب است که هیچکس از آخر و عاقبت خود خبر ندارد! در عرصۀ زندگی و مبارزه، آدم تنها جانوری است که هم در بد بودن و هم در خوب بودن میتواند از مرزهای عادی گذشته و همراه با دیگران حتّی خود را نیز انگشت به دهان، به تعجب و حیرت وا دارد!

محمّد هادی-آمریکا



_______________________________________________________

  Share

توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام دریافت نمیشود.

: اسم
: ایمیل
پیام

 

مقاله ها   |    نظریات   |    اطلاعیه   |    گوناگون    |      طنز     |      پیوندها    |    تماس

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه تیف) مانع ندارد