در عصر قحط الرجال, ساخت رهبر مغناطیسی
برای قیام مردم ایران!
كوروش طاهري
جامعه شناسی و تاریخ اجتماعی ما گواهی می دهند که جامعه ایران / گروه ها/سازمان
ها / احزاب و تشکل های سیاسی و اجتماعی در شکل مبارزه/ مدعی دیدگاه فراگیر
و توجه به منافع جمعی هستند اما در ساختار و گروه های محفلی/ فرد گرا و
مخالف کردار اجتماعی و رفتار جمعی هستند. فرد پرستی و توجه به خود در راس
این جامعه شناختی قرار دارد که افزون بر خصیصه موروثی در اکثریت تشکیلات
های سیاسی ایران / ظهور /رواج و تاثیر فرهنگ منحط جمهوری اسلامی بر وخامت
این اوضاع افزوده است.
در نگاه به روانشناسی اجتماعی در ایران تضاد و چند گانگی شخصیتی با تکیه و
به تاسی از وقایع و روی دادهای اجتماعی وجهه غالب در جامعه کنونی ایران است.
نسل سیاسی کنونی ایران چه در قالب اپوزیسیون و چه در قالب منتقد خودی از
رژیم با نسل سیاسی در زمان سلطنت پهلوی فاصله ای به درازای از زمین تا فضا
دارد و در این بین توجه فاکتورهای زمان و مکان به تنهائی کافی نیست. جامعه
کنونی ایران و به خصوص آن جائی که به اپوزیسیون مربوط می شود با قحط الرجال
برای رهبری سیاسی ایران مواجه است. رهبری در داشتن یک فرد یا دو فرد خلاصه
نمی شود. مکانیسم و سازوکار رهبری برای یک جامعه از یک سوی دارا بودن رجال
و زنان نیرومند در عرصه سیاسی و از سوی دیگر /دارا بودن فاکتورهای پذیرش در
جامعه با فرهنگ ها و ملیت های مختلف و متنوع است که بتواند تعادل سیاسی را
از طریق فن و علم ارتباطات در حوزه فردی و اجتماعی در جامعه برقرار کند.
تاریخ گذشته ایران چه در زمامداری رضا شاه و اوائل سلطنت محمد رضا و چه در
زمانی که اپوزیسیون مخالف شاه شکل گرفت و توسعه یافت در هر دو جبهه رجال و
سیاستمداران برجسته ای حضور داشتند که هر یک به نوبه خود چه در له و چه بر
علیه وضع موجود گذشته تاثیر می گذاشتند و رهروان /شاگردان و تربیت شده های
مکتب آنان/ نیز درایت /پختگی و هوش و فراست را از آنان به نسل بعد از خود
منتقل می کردند. روانشانسی کنونی در جامعه ایران که در برگیرنده تمام اقشار/
گروه ها/ اقوام و فرهنگ های متعدد و متنوع است از یک بیماری انتقالی و
فراگیر رنج می برد. ویروس این بیماری را حکومت به جامعه تزریق کرده است و
افراد شاخص و آگاهان به این ویروس آگاهانه آن را در جامعه پخش و تکثیر کرده
اند. از روزنامه نگار به اصطلاح تبعیدی گرفته تا آن اصلاح طلب یا چریک
اکثریتی یا آن به اصطلاح مبارز سوسیالیسم تخیلی و آن فرد دگم مذهبی در قالب
اسامی و عناوین متعدد سیاسی و سرانجام خیل بی مدرک و پرطمطراق و کذائی
کارشناس و نظریه پرداز موضعی و استراتژیکی به قول قدیمی ها دو ریالی و به
سبک امروزی چند دلاری/ در پخش و تکثیر این ویروس فراگیر سهیم و دخیل بوده و
هم چنان هستند.
در نگاه به تاریخ پنجاه سال گذشته ایران /در اوائل حکومت رضاه شاه و تا
اواسط حکومت محمد رضا /هر دو نفر رجال بزرگی را در کنار خود داشتند که از
هنر و فن سیاست در اداره کشورداری ممتاز بودند و/هم چنان که اپوزیسیون و
مخالفان شاه نیز افراد برجسته و تئوریسین های بزرگی را در خود می دید که هر
کدام بر تاریخ کشور مان و جنبش های اجتماعی در ایران تاثیر بسزائی داشتند.
القاب کاذبی که توسط جمهوری اسلامی آگاهانه برای ایجاد تضاد و شکاف در گروه
های اجتماعی ساخته شد و سپس به صف اکثریت اپوزیسیون کنونی نفوذ پیدا کرد/
در نزد هر دو جبهه در گذشته وجود نداشت یا اندک و قابل ذکر نبود.
جمهوری اسلامی به لطف ملاها/آخوندها و آیت اله های متعدد و باز تکثیرش/
دارای انواع و اقسام رهبر برای رهبری جامعه ای است که هنوز بخشی از آن در
توهم و تحت قیود مذهبی صدر اسلام زندگیمی کند. زیرا آنان با زبان توده هائی
سخن می گویند که با القاب و عناوین کذائی و پر طمطراق در ستیز هستند.
بیماری بزرگتر در جبهه اپوزیسیون عدم شناخت واقعی از مناسبات و کارکردهای
اجتماعی در جامعه کنونی ایران است. واشنگتن پست/نیویورک تایمز/وال استریت
جورنال/گاردین/ دیلی تلگراف/ بی بی سی/ صدای آمریکا/لوموند/اشپیگل و... به
بت و پایگاه تحلیلی به اصطلاح تحلیلگران و باز هم به اصطلاح سیاستمداران و
تئوری پردازان تخیلی ایرانی تبدیل شده است و بیگانگی از جامعه ایران و
بدیهیات روانشناختی و جامعه شناسی آن در نزد این افراد بیداد می کند. گذشته
از قلمرو مردم/قلمرو حکومت نیز برای ده هزار کارشناس و رهبر اسمی ناشناخته
است و فقط با تکیه بر مخالفت صوری با حکومت به نقد و تحلیل از حکومت می
پردازند و سرنوشت حکومت ولایت فقیه را هر روز به وجود این فرد یا فقدان آن
فرد نسبت می دهند!
سیاست و مبارزه در نزد بسیاری از اپوزیسیون به نوعی بازاریابی و تبلیغ
تبدیل شده است به نسبت وقوع حوادث و روی دادها/ جزر و مد دارد و با تکیه
گاه فکری و اصالت اندیشه و پیروی از مکتب و اهداف آن و خواست های مردم در
تضاد و تناقض است و معلوم نیست کدام گروه/سازمان/و... از اپوزیسیون می
تواند از موضوع هژمونی ای که در جامعه ایران ناشناخته است صرفنظر کند و
کدامین زنان و مردان اهل فن و اداره کشور هستند که خواهند توانست هژمونی
خود را به مردم داخل و جهان تصمیم گیرنده و مرتبط با آینده ایران نشان دهند.
شاید در عصر ارتباطات و آشنائی و به کار گیری نسل جدید از وسائل تکنولوژیکی
و ارتباطاتی این موقعیت را فراهم کند که در عصر قحط الرجال(با پوزش از
بانوان) یک رهبر مغناطیسی و رباط سیاسی با خصوصیات همه سازمان و احزاب و
گروه ها و... ایران ساخته شود و اجزای آن به آرم / لگوی و پرچم هر کدام
منقوش شود. مثلا ناخن این رباط با آرم اکثریتی ها باشد/ مغز و چشم آن متعلق
به ملت/ و هر کدام از اجزای آن به هر یک از سازمان ها تعلق گیرد و ساخت آن
هم به کشورهای پنج به اضافه یک سفارش شود!!
korosh_ims@yahoo.com
_______________________________________________________
|