خاطرات زندان تیف . قسمت دوم اسماعیل هوشیار شاید حدود یک سال ازعمرزندان تیف و زندانی شدن ما می گذشت که یک روز ارتش آمریکا اعلام کرد که ازاین به بعد شما میتوانید با خانواده و دوستان خود مکاتبه داشته باشید. قلم و کاغذ هم دادند ! ولی تا ماهها هیچ یک از نامه ها و نوشته های من به بیرون نمی رفت. در جواب پیگیریهای من هم همیشه می گفتند : نامه ای از تو به دست ما نرسیده یا گم شده
تا چند ماهی سر در گم بودم که جریان چیست؟ تا
این که یک روز یکی از مترجمین ارتش آمریکا
خیلی آرام و دوستانه گفت: "اگر می خواهی نامه
و نوشته های تو گم نشود، نباید به مسائل سیاسی
و آمریکا و مجاهدین بپردازی ، باید نامه هایت
ساده و در حد احوال پرسی باشد !! البته بعد ها
متوجه شدم که از تمام نامه های من ، یک نسخه
هم به دست مجاهدین می رسید !!
به
مادر، به خواهر، به برادر، به دوست، به معشوقه
ای ، به کودکی، به حکومتی، به هم بندی، به یک
همکلاسی، به دیروز، به دیشب که در آن لحظه ای
در شوق دیدن طلوع زیبای خورشید ،لذتی بردم. هر
چند تکراری بود اما تکرار آن هم برایم لذتبخش
است. داغترین خبر آن روز صبح خبر انفجار مخازن سوخت شمال لندن بود و آتش سوزی آن که همچنان ادامه داشت. دیروز سخنرانی رییس جمهور آمریکا را شنیدم که نوید می داد 50 سال بعد جهان خواهد فهمید که جنگ عراق به دموکراسی کمک کرده است!!. رژیم ولایت فقیه در ایران در اندیشه ی جابجایی اسراییل از منطقه به اروپا بود! اروپا هم در فکر رام کردن رژیم ایران! روسیه میان اروپا و رژیم واسطه گری می کرد. مردم ایران با سرکوب و بیکاری و تورم و ... درگیر بودند. مردم عراق با آدم ربایی، انفجار و تحجر و عقب ماندگی و ترور دست و پنجه نرم می کردند.......و چقدر تلاطم در جهان زیاد است دو روز پیش برنامه ای را از یک شبکه ی ماهواره ای دیدم که مربوط به انتخاب زیباترین زن جهان بود. همه در این باره که بالاخره چه کسی از میان نامزدها، زیباترین زن جهان خواهد شد اظهار نظر می کردند. من در آغاز،محو نورپردازی و زیبایی برنامه و طراحی صحنه شدم. اما هنگامی که زنان نامزد ملکه ی زیبایی از انگیزه های خودشان برای شرکت در آن رقابت گفتند و سپس از سایز بدنشان حرف زدند .... به این اندیشیدم که چنین برنامه ای چقدر کار برده و چه زحماتی برای تهیه و پخش آن کشیده شده و بی گمان برای صاحبان آن شبکه هم باید بسیار درآمد زا باشد! اما این را نمی فهمیدم که هدف از این کار چه بوده و چه نتیجه ای خواهد داشت؟ عقلم به جایی قد نداد و با خود گفتم حتما"ٌ جنبه ی سرگرمی دارد، همین و بس هنگام ظهر همه بیدار بودند و با هم گپ می زدیم. یکی نگران کچلی سرش بود و اینکه در اروپا چگونه می شود مو کاشت!؟ یکی در این فکر بود که هنگامی که سوار هواپیما شد آیا می تواند در همان پرواز با خانم مهماندار بخوابد یا نه!؟ یکی در فکر مادرش بود که چگونه برایش پول بفرستد. دیگری در فکر پسرش بود که به ناراحتی قلبی مبتلا شده بود. دیگری در فکر پس انداز پول و سرمایه دار شدن بود. یکی دیگر هم در این فکر که در جام جهانی 2006 چه تیمی قهرمان خواهد شد! و خلاصه از هر دری سخنی من هم در این فکر بودم که آیا صورتم را امروز اصلاح کنم یا نه! با خود اندیشیدم چه خوب است که سازمان ملل و دولت آمریکا به فکر اوضاع ما هستند و اینکه چه خوب می شد 50 سال دیگر زنده می ماندم تا نتیجه جنگ عراق را می دیدم!درفکر ناهاربودم که بخورم یا نه و اینکه بالاخره من آدم بدی هستم یا خوب!؟ در فکر قسمت بعدی سریال شب بودم. در فکر انتخابات عراق و وضع خودم بودم. در فکر بازی فوتبال شب گذشته بودم که داور یک پنالتی را به ناحق به سود تیم آس میلان گرفت هیچ اشتهایی برای خوردن ناهار نداشتم اما بی تاب سیگار بودم. پس غذا را خوردم تا بتوانم سیگار بکشم. بعد از ناهار خواستم چند دقیقه دراز بکشم. دوستم موزیک گوش می کرد و من نفهمیدم که چطور آن چند دقیقه به 60 دقیقه تبدیل شد! خوابم برده بود. بیدار شدم و از چادر بیرون زدم. هوا ابری بود و آشوب درونم هنوز باقی بود. ناخودآگاه به یاد کریسمس افتادم و بوی کریسمس را درون خودم حس کردم. به چادر تلویزیون رفتم تا چند موزیک گوش کنم. آهنگی از جورج مایکل را گوش می کردم و خوشم آمده بود. تعداد دیگری از بچه ها هم آمدند و چند لحظه بعد چانه ها برای حرف زدن گرم شد. این بار سوژه جورج مایکل بود که هنوز آهنگ او ادامه داشت. بچه ها در این باره حرف می زدند که آیا این شایعه درست است که جورج مایکل همجنس باز است یا نه. آهنگ تمام شد ولی این بحث ادامه داشت که بالاخره همجنس بازی یک امر طبیعی است یا یک بیماری؟
.
کارگردان علت را
می پرسد و فرشته ای پاسخ می گوید که چون در
زمین همه چیز واقعی است و لذت ِ تغییر در
ثانیه ها هم حس می شود. آدمها هیچکدام مانند
دیگری نیستند و با هم فرق دارند. همه چیز در
حال رشد کردن است. تولد و مرگ، واقعی است! عشق
اصالت دارد چون نفرت وجود دارد. ولی نفرت
اصالت ندارد! همه چیز سیاه نیست؛ سفید هم
نیست. درد هست، شادی هست و آزادی با فلسفه ای
ابدی! فرشته گفت: ما ستاره ی هر انسان را روی
زمین به دست خودش رساندیم. کارگردان لبخندی زد
و ریش بلند و سپیدش را از ته تراشید و بر
پهنای آسمان پاشید. کارگردان در فکر باران
بود؛ با همان صبر فراوان همیشگی که حرص مرا
درمی آورد!
ادامه دارد
.
اسماعیل هوشیار.در آخرین سلول زندان تیف
|
مقاله ها | نظریات | اطلاعیه | گوناگون | طنز | پیوندها | تماس
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه تیف) مانع ندارد