تاریخ انتشار :23.03.2022
نوروز؛
شکافی میان نسلها و فکرها یا بهانهای برای خوشی غمگینترین مردم
دنیا

پس از ۲۰ سال، این نخستین سالی است که نوروز یک روز رسمی عنوان
میشود. مقامهای حکومت سرپرست گفتهاند که رسماً از این روز تجلیل
نمیشود، اما کاری به کسانی که از آن تجلیل کنند، ندارند.
نوروز یکی از تاریخیترین جشنهای جغرافیای تمدنی پارسزمین است.
در اوستا، یکی از قدیمیترین کتابهای مذهبی، از فردی به نام جمشید
یاد شده که از قدرت ایزدی برخوردار بوده و به دستور اهورا مزدا
شروع به مقابله با اهریمن میکند؛ زیرا اهریمن در آن زمان خسارات
زیادی از جمله قحطی و خشکسالی به بار آورده بود.
پس از آنکه جمشید، اهریمن را شکست میدهد، دوباره شادی و برکت به
سرزمینها باز میگردد و خشکسالی از بین میرود. مردم بعدها این
روز را به «نوروز» یا «روز نوین» نامگذاری کردند و با کاشتن جو در
تشت، این جشن باستانی را جاودانه ساختند.
فرهیختهگان بسیاری از جمله ابوالقاسم فردوسی و ابوریحان بیرونی از
این روز در آثار خود یاد کرده و جمشید را بنیانگذار آن
دانستهاند.
چو خورشید تابان میان هوا
نشسته بر او شاه فرمانروا
جهان انجمن شد برِ تخت او
شگفتی فرو ماند از بخت او
به جمشید بر گوهر افشاندند
مر آن روز را روز نو خواندند
سر سال نو هرمز فروردین
برآسوده از رنج روی زمین
بزرگان به شاهی بیاراستند
می و رود و رامشگران خواستند
چنین جشن فرخ از آن روزگار
به ما ماند از آن خسروان یادگار
فردوسی
با اینکه پیشتر پوشش مجسمه مادر در دانشگاه کابل و حذف نام فارسی
از تابلوی دانشگاه بلخ واکنشبرانگیز شده بود، با آن هم فردا، روز
نخست سال، روزی رسمی اعلام شده است. اندکی دور از تصور بود که
حکومت سرپرست دست به چنین اقداماتی بزند که با تمدن، فرهنگ و
ادبیات یک جغرافیا گره خورده است. کشورهای همسایه از نوروز تجلیل
میکنند؛ این جشن در شهرهایی از اروپا به رسمیت شناخته شده است و
مراسمی است فراجغرافیایی و بهانهای است برای همدلی جغرافیایی
فارسیزبانان دنیا.
بربنیاد گزارشها، شماری مجسمه مادر در حیاط دانشگاه کابل را
پوشانیدهاند، در حالی که این مجسمه، تندیس زنی است که در دستی
کوزه دارد و در دست دیگرش فرزندش است. هفته گذشته نیز واژه
«دانشگاه» از تابلوی دانشگاه بلخ برداشته شد که هر دو مورد
واکنشهای بیشماری در پی داشت.
نوروز میتواند محوری باشد تا هرازگاهی حتا کشورهای همسایه دور هم
جمع شوند و حکومتها با استفاده از این نقاط مشترک به دنبال منافعی
نیز در منطقه و حوزه مشترکات خود باشند.
اما متأسفانه افغانستان در ۲۰ سال گذشته نتوانست بهگونه درست از
چنین مواردی استفاده کند و با درنظرداشت وضعیت کنونی، چنین به نظر
هم نمیرسد که در این مسیر بخواهیم قرار بگیریم.
فرهنگها با روح و روان ساکنان یک حیطه رابطه دارد؛ این رابطه
ملتها را به هم ربط میدهد و از مرزها عبور میکند. این نقاط
مشترک به ملتها تاریخ میبخشد، اسطوره میآفریند و برای بلوغ یک
جامعه نیاز است. به همینسان که پدیدههای فرهنگی که طی قرنها از
یادها نرفتهاند میتوانند شکافهای مردم و مسوولان را از بین
ببرند، میتوانند عامل گسست این رابطه نیز باشند.
شهمامه و صلصال در مارچ ۲۰۰۱ در نتیجه راکتپراکنیها نابود شدند.
این عملکرد واکنشهای بسیاری برانگیخت. سازمان آموزشی، علمی و
فرهنگی سازمان ملل متحد، یونسکو، این حمله را «دهشتافکنی فرهنگی»
خواند و دنیا نسبت به هر زمان دیگری در گذشته، نسبت به عاملان این
حمله بدبین گشت.
تا پیش از تخریب این آثار خارقالعاده باستانی، آنان بزرگترین
تندیسهای بودا در جهان بودند و سالانه میزبان هزاران گردشگر از
سراسر جهان. با اینکه تخریب آنان از اهمیت این دو تندیس نکاست،
اما آسیب بزرگی بود بر فرهنگ یک حیطه و روح یک ملت. شکافی که در
نتیجه این عملکرد به میان آمد، تا هنوز که ۲۰ سال و اندی از آن
میگذرد، میان نسلها و فکرها پابرجا است. حالا که ۲۰ سال از آن
روزها میگذرد، جشنی چون نوروز از تقویم حذف میشود؛ جشنی که
میتوانست بهانهای برای خوشحالی غمگینترین مردم دنیا باشد؛
مردمی که نسبت به فردای خود ناامید شدهاند و رویاهایشان را در
جاهای دیگر جستوجو میکنند.
https://8am.af/nowruz-a-rift-between-generations-and-thoughts-or-an-excuse-for-the-happiness-of-the-saddest-people-in-the-world/
________________________________________________________
توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام
دریافت نمیشود.
|