مقاله

 

 

 

بررسی نظری دو مفهوم اخلاق و زن در حافظه فرهنگی
و نقش آن در تحولات اجتماعی (با تکیه بر انقلاب اسلامی




در بخش های پیشین به نقش دین در حافظه فرهنگی اشاره شد. حافظه فرهنگی خود مبنایی برای شکل گیری جهان بینی و تصوری از نظم اجتماعی و اخلاقی است. چنانچه درک و نگرش افراد یک جامعه از واقعیت ها و نظم اخلاقی و اجتماعی با واقعیت ها و نظم اچتماعی جاری جامعه در تضاد باشد ، این تضاد خود مقد مه و انگیزه ای برای کنش اجتماعی می شود. به این معنا که ما از نظم اخلاقی و اجتماعی درکی داریم که با واقعیت های جاری در جامعه منطبق نیست . در نتیجه نظم جاری را بی نظمی دانسته و تلاش برای باز تولید نظم مورد درک خود داریم. برای درکی از نظم اخلاقی در نگاه مسلمانان به بررسی اسطوره و آموزه های اخلاقی در متون ادیان توحیدی پرداخته و اشاره ای کوتاه به نقد آن در اروپا داشتم. در نتیجه حذف مرجع مطلق در قوانین اخلاقی و اخلاق را تابع خرد دانستن و اعتقاد به تغییر قوانین اخلاقی ، از جمله دستآوردهای نقد متون دینی بود.
در این قسمت به برخورد دو تصور متفاوت از زن و اخلاق در فضای تغییرات ساختاری ناشی از مدرنیزاسیون جامعه می پردازم.

تحلیل دو مفهوم اخلاق و زن در حافظه فرهنگی
با تکیه بر سنت و مدرن

روشنگری اگر چه به زعم بسیاری از اندیشمندان آلمانی با جریان نقد دینی تعریف می شود، اما شندال باخ با تکیه بر آراء کارل مارکس می نویسد: در اینجا روشنگری بعنوان نقد دینی تنها روشنگری در باره دین نیست، بلکه در باره وضعیتی است که در آن انسانها، به دین ضرورت و نیاز پیدا می کنند. به همین دلیل نقد جامعه (نقد اجتماعی) را ادامه همان نقد دین اما با روش دیگر می دانم.
فرضیه اساسی در این پژوهش بر این است که: بین متغییر اخلاق و زن - به ویژه بدن او- رابطه معنی داری وجود دارد. به عبارت دیگر تصور ما از اخلاق ( معیار بی اخلاقی و اخلاقی بودن و سالم و نا سا لم بودن فرد و جامعه و یا بعبارتی نظم اخلاقی جامعه) شدیدا با مقوله زن و بدن او در هم تنیده شده است.
معیار خوبی و بدی و اخلاقی و غیر اخلاقی از کجا می آید؟ چه مفاهیمی اساس شناخت ما را نسبت به سلامت جامعه و یا بر عکس تعیین میکند؟ ما از مفاهیمی چون عدالت و اخلاق چه درکی داریم؟
کلمه در حوزه وحی و تفسیر آن، اساس نظری فرهنگ در کشور های اسلامی است. متون فرهنگی به ویژه در حوزه تولید و بازتولید مفهوم اخلاق در جوامع اسلامی را باید قرآن ، سنت ، احادیث و روایات و متون بیشماری از تفاسیر مبتنی بر این منابع دینی دانست. از دید نادیم الیاس ۵ آموزه اخلاقی در مرکز توجه اسلام است. حفاظت از زندگی ، حفاظت از ایمان ، حفظ هوشیاری ( استفاده از مشروبات الکلی ) ، حفظ آبرو ( حثیت ، شرف) و حفظ دارایی. (۱)
با ورود مدرنیته تمام این آموزه های اخلاقی در متون دینی به چالش کشیده شد. زیرا درک مدرن از این مقوله ها با درک سنتی و دینی از آنها کاملاً متفاوت است. بخش بزرگی از این آموزه ها بعد از مدرنیته مثل( آزادی ) مذهب و ایمان به حوزه خصوصی رانده شد. در واقع در عصر مدرن ما با فروپاشی شرایط و بنیان های مادی و ذهنی این آموزه ها روبروئیم.
آموزه ای که در این مقاله مورد نظر است ، آموزه های اخلاقی است که برای حفظ آبرو، حثیت و شرف در متن دینی به آن توجه شده است . این آموزه ها شدیدا با مقوله امر به معروف و نهی از منکر در هم پیچیده شده است. مقوله ای که از مرز های خصوصی افراد عبور کرده سعی دارد که بر اساس آن ، برداشت اخلاق دینی را تا حوزه عمومی گسترش و استوار سازد، (۲) و در نتیجه ظهور فردیت و عقلانیت خود بنیاد را در هم می کوبد.
چنا نچه فرهنگ را مجموعه و سیستمی از هنجار ها ، ارزش ها ، رسوم ها و ... بدانیم که اغلب از دین ( نه از عقلانیت ) تغذیه می کند ، اخلاق هم رنگی دینی می گیرد. چنانچه ارزش های بنیادین در منابع و متون اخلاقی بر بدن زن و محدود کردن آن فرمول بندی شده باشد ، این اخلاق و فرهنگ، رنگی جنسیتی می یابد و در نتیجه این اخلاق جنسی است که اساس قضاوت اجتماعی را تشکیل می دهد. قوانین شریعت به ویژه در بخش حفظ شرافت و حیثیت در متن مقدس و متون دینی که در قوانین خانواده خود را متبلور ساخته است ، اخلاقی جنسی است که پیرامون مفهوم گناه ، پیشگیری و عبرت، بر بدن زن متمرکز شده است. (٣)
این تمرکز بر بدن زن و محدود ساختن آن در تصوری از اخلاق تحت عنوان اخلاق جنسی ، در سنگسار ، بدعت در ختنه زنان ، حجاب ، حبس طویل المدت یا همان حبس خانگی تا پایان عمر، شلاق و ... منعکس است . چرخش آن در واقعیت های اجتماعی و به عبارتی ارتباط تنگا تنگ حیثیت مردان با بدن زن را می توان در واژه هایی چون ناموس، عیب ، شرف ، نجابت ، غیرت ... و رفتار های اجتماعی چون قتل ناموسی ، اهمیت بکارت ... و در فحش که برای تحقیر فرد، به بدن ز نان خانواده او ( مادر،خواهر،همسر) حمله می شود و همچنین ادبیات طنز ما مثل جوک مشاهده کرد.(۴)
این جهان معنایی در حوزه حافظه فرهنگی (دین نامرئی) همانند حبابی ، ما و زندگی روزمره ما را در بر گرفته است . آسمن در این رابطه تاکید می کند که فرآیند اجتما عی شدن ، تنها به ما این امکان را نمی دهد که حافظه خود را شکل دهیم ، بلکه این قابلیت حافظه ، به ما این امکان را نیز می دهد که خود را اجتما عی کنیم. اجتماعی شدن تنها اساس شکل گیری حافظه نیست ، بلکه عملکرد حافظه هم است. در اینجا است که آسمن از این بحث به حافظه پیوندی می رسد. حافظه ای که ما را به هم پیوند می دهد و امکان یک زندگی جمعی و یا حرکت جمعی را برای ما امکان پذیر می سازد. (۵)
رسم ادیان ابتدایی یعنی قربانی کردن دختران باکره برای جلب رضایت خدایان که در ادیان توحیدی به رسم « قربانی گوسفند» که بعنوان سمبلی از تسلیم در مقابل خدای بزرگ تغییر شکل داده بود ، مجددا به نوعی دیگر در مفهوم شهید و شهادت باز تولید شد . این سمبل قربانی کردن در حوزه اجتماعی به ویژه در مفهوم زن و اخلاق ، کارکرد جدیدی به خود می گیرد. قربانی کردن از یک طرف به ابزاری برای جلب رضایت گروه اجتماعی و باز تولید و باز سازی تعلق و پیوند گروهی و منزلت اجتماعی گذشته در شبکه اجتماعی تبدیل می شود و از طرف دیگر علامتی برای عبرت و پاسداری از نظم اخلاقی جامعه زیر چتر غیرت است. یعنی همان درکی که ما از ارزش های اجتماعی و نظم اخلاقی ناشی از متون دینی داشته و درفرآیند اجتماعی شدن درونی کرده ایم. سیستم اخلاقی که متکی بر حافظه فرهنگی است ، نوع رفتار و کنش فردی و اجتماعی ما را تعیین می کند. چرا که این کنش در واقع بدنبال تحقق اهداف ویژه آن سیستم اخلاقی است. اهدافی که در انسانها درونی شده اند ، ولی خود انسا ن بعنوان موجودی عقلانی ، آنرا انتخاب نکرده است.(۶) کانت مفهوم هدف را اینگونه تشریح می کند : هرکس می تواند چیزی را برای هدف خود انتخاب کند، اما کسی نمی تواند انسانی را مجبور سازد که هدفی را دنبال کند که خود فرد آنرا بعنوان هدف برنگزیده است. لذا انسان اجازه ندارد چه خود و چه دیگری را بعنوان وسیله مورد استفاده قرار دهد ، بلکه خود و هم دیگری ، هر دو هدف هستند. تلاش برای جلب رضایت الهی وترس از غضب و عذاب الهی ، عکس وارونه آن در حوزه اجتماعی و زندگی طبیعی مردم به جلب رضایت گروه های اجتماعی و ترس از سقوط در طرد شدگی از اجتماع و مهر بی ناموسی و بی غیرت خوردن ، تغییر شکل می دهد. چنانچه موقعیت فرد در این حوزه معنایی چون شرف ، آبرو ، ناموس و غیرت ... به خطر بیافتد ، برای باز تولید حیثیت و آبروی از دست رفته، به خشونت و حذف فیزیکی یعنی قتل ناموسی روی می آورد. از بین بردن زن ( که مرز قوانین اخلاق جنسی را زیر پا گذاشته است) وسیله باز تولید شرف در خانواده می شود. اصولی چون احترام به آزادی های فردی ، حق انتخاب و اینکه هر کس مسئول اعمال خویش است را با هرزگی و لجام گسیختگی اخلاقی برابر دانسته، در نتیجه مرد اروپایی (که این اصول را کم و بیش در خود نهادینه کرده ) در فرهنگ شرق اسلامی تبدیل به سمبلی از بی غیرتی می گردد. ( غافل از آنکه همین مردان اروپایی (بی غیرت) قرنها به زنان خود شورت های آهنین پوشاندند و هنگام ترک خانه ، قفل کرده و کلید آن را با خود می بردند. )
مقاومت حافظه فرهنگی بعد از جریان مدرنیزاسیون ، یعنی نفوذ و تداوم ارزش ها ی دینی در مدرن را در حوزه اخلاق جنسی در ترکیه به خوبی مشاهده می کنید. علیرغم اینکه ترکیه یک کشور لائیک هست و قو انین مدنی و جزایی آن کم و بیش سکولار بوده و بر اساس شریعت نیست ( که حتی قوانینی چون چند همسری ، سنگسار و ... وجود ندارد)، ولی هنوز قتل های ناموسی ، یکی از رایج ترین معضلات این کشور است و مفاهمی چو ن غیرت ، شرف و ... در روابط اجتماعی بین زن و مرد حاکم است (حتی میان شهروندان ترک که دراروپا زندگی می کنند) و مسائل جنسی، حریمی است که به راحتی نمی توان از آن سخن گفت و به یکی از تا بوهای سر سخت در حوزه فرهنگی تبدیل شده است.
در چنین فرهنگی به طور مثال مفاهیمی چون عفیف بودن ، نجابت و مومن ، نه با مصادیقی چون صداقت ، راستگویی و رعایت و احترام به حقوق دیگری و ... که با اخلاق جنسی و سکس در هم تنیده شده است. در واقع اخلاق در بین ما اخلاق جنسی است و مصادیق این اخلاق ساق پا ،مو، پنهان کردن زیور آلات ، آرایش نداشتن ، سر به زیر بودن و ... است. در نتیجه نجابت با حوزه عمومی در تناقض بوده ، حجاب تضمین این نجابت و نظم اخلاق اجتماعی در حوزه عمومی است که به زنان تحمیل می شود. در چنین وضعیتی ، رابطه انسانی و اجتماعی در جامعه و زندگی دسته جمعی بین زن و مرد به سطح یک رابطه جنسی ( سکسو الیزه کردن روابط انسانی در اجتماع ) تنزل می یابد.
جسم ( فاقد روح ) زن از یک طرف کشتزاری( سوره بقره آیه ۲۲٣) برای تشکیل خانواده و تداوم نام مرد خانواده است ، که عدم حاصل خیزی این کشتزار یا به عبارتی عقیم بودن و دختر زایی در این سیستم فکری ، به معنی بی ارزشی این جسم است. از طرف دیگر مجازات و خشونت به آن، ابزار و سمبلی برای پیشگیری و عبرت جهت حفظ و تداوم نظم اخلاقی در جامعه و خانواده است . در این نوع نگرش، انسان به مانند واقعیتی کامل در نظر گرفته نمی شود . بلکه بدن ( جسم ) از روح جدا می شود و دو بخش یک انسان را در تضاد با یکدیگر می نشاند. در این تقابل جسم و روح ، بدن به ابزاری برای اعمال فشار و کنترل نیاز های عاطفی تبدیل می شود. با فشارو کنترل بر روی بدن در قالب قوانین سخت مذهبی و مجازاتی چون سنگسار ، شلاق ... و حتی مشروعیت قتل ناموسی ، خواسته های عاطفی (روحی) زنان را کنترل و سرکوب می کنند. در ارتباط با ازدواج در بین زنان و مردان به نیاز های عاطفی و جسمی مرد تا آنجا توجه می شود که برای آنها تنوع (چند همسری) را مشروع ، ولی در ارتباط با زنان با پیش بینی مجازات ها ی سنگین به سرکوب نیاز های او مبادرت می کنند و عملا با انکار حقوق انسانی او ، زن را مسئول اصلی حفظ یا فروپاشی بنیاد خانواده و نظم اخلاقی معرفی می کنند و تمکین (۷) از شوهر (تبعیت و اطاعت ) را بعنوان ملاکی در جهت تدابیر پیشگیری از گناه و حفظ نظم اخلاقی فرمول بندی می کنند. در این اخلاق دینی اطاعت و تبعیت از بالا به پائین ( خدا و بندگان) در شکل یک سیستم سلسله مراتبی به اطاعت و تبعیت عوام از روحانیون ، برده از ارباب و در حوزه جنسیت به تبعیت و اطاعت زن از مرد تبدیل شده است. بر اساس متن کتاب مقدس نه انسا نها در برابر خداوند برابرند و نه بین یکدیگر. در واقع با تکیه بر شریعت اسلامی این مردان هستند که در برابر خداوند برابرتراز زنان اند. این پارادایم متن است که خود را در تفسیر منعکس واز طریق حافظه فرهنگی تداوم یافته به حوزه رفتارهای اجتماعی وارد می شود.
در دستور صریح ادیان توحیدی مبنی بر چنگ انداختن بر زنان گروه مغلوب (کافران) در جنگ ها ، و هموار کردن همخوابگی با زنان قوم مغلوب بعنوان ندیمه و نوکر ، برده داری و تجاوز نیز رنگی دینی به خود می گیرد. تجاوز به زنان ( تجاوز دسته جمعی صربها به هزاران زن مسلمان بوسنیایی ، تجاوز عراقی ها به زنان ایرانی و تجاوز دسته جمعی به زنان قوم غیر عرب در سودان در دارلفور، تجاوز طالبان به دختران شیعه و ... ) تاوان مغلوب بودن است. به سخن دیگر در واقع بدن زنان ، وسیله ای برای تحقیر ملت شکست خورده در جنگ می شود. از طرف دیگر ورود مفهوم ندیمه و نوکر... چیزی جز برده داری مشروع در حوزه قدرت تسلط قوی بر ضعیف نیست.(٨) اگر چه از دیر باز در تاریخ با فاجعه تجاوزو برده داری روبروئیم ، ولی تفاوت کیفی این وقایع در متن تاریخ در آن جا است که این جنایت بخشی ازحوزه بدوی در سیاست نیست ، بلکه بخشی از الهیات می شود و با مجازو مشروع شدن آن در کلام الهی (وحی) و تفسیر، وجدان بشری در زیر بار اجرای فرمان الهی و جلب رضایت الهی در اطاعت از او سراسر به ضعف و نابودی کشیده می شود. از دید آسمن ادیان توحیدی ، از آنجایی که دستورات دینی را تحت عنوان وحی (کلام الهی) القا کرده اند ، ارزش ها و هنجار های آن موضوعی قلبی شده است که تا عمق قلب و مغز انسان رسوخ کرده است.
این فرهنگ و اخلاق مدرن (سکولار) بود که این وقایع در تاریخ را جنایت جنگی نامید. اخلاقی که مفهوم برده داری را در ادیان توحیدی و به زور با زنان همبستر شدن را ( حتی در ازدواج) به چالش جدی کشید.
سکس و زن تابوی ادیان توحیدی است. در نتیجه این تابو در حوزه خانواده (حوزه زناشویی) به ضرر حقوق انسانی زن فرمول بندی می شود. بیرون آمدن آن از این حوزه به معنی حضور شیطان در بین ما است. شیطان یا بهتر بگویم این عامل هبوط آدم از بهشت به زمین ، هر لحظه منتظر است تا باوسوسه ها و جاذبه های خود مجددا بنیان نظم اخلاقی و خانوادگی ما را به نابودی بکشد. در حول و حوش مفهوم گناه و پیشگیری ، از آنجا که دیگر قادر به حذف زنان در حوزه عمومی به مانند گذشته نیستند ، مردان هم از تدابیر کنترل و پیشگیری در عرصه گناه و لذ ت بی نصیب نمی مانند.
مشکل از آنجا یی شروع می شود که اصولا مسلمانان نظم اجتماعی و اخلاقی دیگری را نمی شناسند. چرا که حول و حوش فرهنگ ( اخلاق ، حقوق ، علم و ...) هیچ نوآوری نداشته اند. لذا در برخورد با مدرن و دستا وردها و تغییرات فرهنگی، اخلاقی و حقوقی آن دچار شوک شده ، واکنشی هیستریک از خود نشان دادند.

رویارویی کشورهای اسلامی با عنصر تغییر

با برخورد کشور های اسلامی با غرب در جریان استعمار کلاسیک و ادغام آنان در بازار جهانی ، این کشور ها دستخوش یک تغییرات سریع ساختاری شدند. در این زمان ما در تمام کشور ها ی اسلامی ( در ترکیه آتا تورک ، ایران رضا شاه ، افغانستان امان الله خان و .... ) با چهره هایی تحت عنوان پدر مدرنیزه کردن جامعه روبرو هستیم.
با کشف نفت در ایران تغییرات با سرعت بیشتری آغاز شد. برای انتقال مواد خام به بازار جهانی و تولید انبوه و صدور آن به دنیا ، به امنیت داخلی و یک نظام بروکراتیک عقلانی و آشنا به زبان و فرهنگ غرب در ایران نیاز بود. امنیت داخلی برای عبور لوله ها و مبادلات اقتصادی با روش نوین در ارتباط با بازار جهانی ، نیروهای بروکرات را طلب می کرد که پرورش این عده با اعزام گرو هی برای تحصیل به غرب کافی نبود. مدارس با برخورداری از علوم نوین شکل یافت و زنان ایران را وارد عرصه جدیدی کرد. در این دوران ما نه تنها با تغییرات ساختاری ، بلکه در حوزه سیاست ، اجتماع و فرهنگ هم با تغییرات سریعی روبرو هستیم. زنان از خانه بیرون آمدند و نیروی کار جدیدی را تشکیل دادند. ورود زنان در عرصه عمومی ( خیا بان) و کشف حجاب وهمینطور با حضور صنعت سینما و تلویزیون در ایران و پا گذاشتن آنان در صحنه موسیقی و فیلم و نمایش آنان به صورت آشکار بدون حجاب و بعضا نیمه برهنه ، اوج جدال و تضاد ذهنیت غرب و شرق اسلامی ( مدرن و سنت) بود. مرز محرم و نامحرم دریده می شود و نظم اخلاقی دیرین را در هم می شکند و با اعطای حق رای به زنان ، عصر عصمت بی بازگشت. با ورود زنان به مراکز آموزشی تا سطح دانشگاه و شانس شاغل شدن و رسیدن به استقلال مالی، از آنها سوژه های آزادی می سازد و در نهایت اساس حافظه فرهنگی - شما بخوانید نظم اخلاقی- را که بر اساس آن مردان بر زنان برتری دارند به واسطه همان نفقه ای که می گیرند (سوره نساء آیه ٣۴) به چالش کشیده می شود. در بستر مدرن از شعار یک مرد یک رای به شعار یک انسان یک رای رسیده و در نتیجه حق مشارکت برای زنان به رسمیت شنا خته می شود. زنان به پشتوانه مدرنیته، سوژه های آزاد در تصمیم گیری می شوند و بدین ترتیب پارادایم تبعیت و اطاعت ( تمکین) را در حافظه فرهنگی ( اخلاق دینی ) به چالش می گیرند و به تعبیر عام در اخلاق به سوژه های گستاخ ، پررو دریده تبدیل می شوند . اما همین سوژه ها ، رقبای تازه نفس در حوزه عمومی در بخش اقتصاد ، سیاست (۹)و به ویژه فرهنگ هستند . در این حالت در حوزه فرهنگ سازی این بار تنها مردان تصمیم گیرنده و تاریخ سازنیستند، بلکه زنان میروند که خود به سوژه های تاریخ ساز بدل شوند.
تحولات سریع بدون توجه به نفوذ مذهب در جهان بینی ارزشی ، جامعه را دچار یک شک اخلاقی می کند . لذا ادبیات سیاسی و انتقادی ما قبل از انقلاب مملو از انتقاد ها یی است که بر انحطاط و زوال اخلاقی در جامعه متمرکز است. انتقاد از رژیم ، مبتنی بر واژه هایی است چون افزایش روز افزون فحشا ، بی بندو باری و بی اخلاقی جنسی، نابودی خانواده ، مصرف مشروبات الکلی و تا آنجا که حق رای زنان مساوی با فساد مضاعف گرفته می شود. (۱۰)و از فساد در غرب داستا نها ساخته می شود. به راستی چه چیز در غرب فاسد بود وما تلاش می کردیم از آن دوری کنیم؟
آیا دستآوردهای پزشکی یا نظامی آن ، یا تولیدات رفاهی و صنعتی چون هواپیما ، ماشین، وسایل الکترونیکی و ... فاسد بود؟ به راستی چی سمبل فساد در غرب بود؟ آیابه راستی سمبل فساد، این زن بی حجاب ( بعضا نیمه برهنه) و در نهایت سکولاریسم ، این ام الفسادی که زن را رها کرده بود و بر عکس نمایندگان دینی را از نقش آفرینی در حوزه فرهنگ ،آموزش و قضا به عقب رانده بود ، نبود؟ وگرنه کدام جریان بنیادگرا یی را می شناسید که ماشین سوار نشود و از پزشکی مدرن استفاده نکند و یا بدنبال تولیدات مدرن رفاهی و یا نظامی نباشد ؟
مدرنیزاسیون جامعه ( تغییرات ساختاری) خود منجر به فرسایش و ریزش ارزش ها یی می شود که وابسته به ساختار کهن است. اما به این تغییرات ساختاری در انقلاب اسلامی نه با نوآوری فرهنگی ، بلکه با بازگشت به گذشته و الگو سازی و شبیه سازی فیگور های دینی ( ابوذر ، فاطمه ...) بعنوان الگو های ارزشی در جامعه پاسخ داده شد. (۱۱) دینمداران و اصولگرایان (وفاداران به متن ) اولین وظیفه دینی خود را بر پایی نظم اخلاقی جنسی در حوزه عمومی که با مدرنیزاسیون جامعه در حال نابودی بود ، دانستند . برخورد با زن و بدن او( حجاب ، عقب راندن و محدود کردن آنان در حوزه عمومی ، خشونت های جسمی و روحی ناشی از تضیع حقوق ...) تنها هنر آنها بود. در حوزه اقتصاد ، سیاست و فرهنگ هیچ برنامه و حرف جدیدی برای دنیا نداشتند.(۱۲)
اخلاق و فهم از اخلاق در حافظه فرهنگی ما متاثر از دین است و فرهنگ در کل و مقوله اخلاق در وضعیت مشخص تری هنوز خود را از دین مسثقل نساخته و در حوزه خرد قرار نگرفته است. ویژه گی که جهان مدرن را از جامعه قبل از مدرن جدا می سازد. مشکل آن بود که مدرن را وارد کرده بودیم بدون آنکه جدال فکری با سنت و جهان بینی دینی خود داشته باشیم. ذهنیت و جهان بینی دینی از یک جامعه قبل از مدرن با ساختار کهن و مکتب خانه ای نا گهان به جامعه مدرن جهش زد ، بدون آنکه درک کند در ساختار جهانی چه اتفاقی افتاده است. لذا به مدرنیته با شک و تردید نگاه می کردیم و در نتیجه دستآوردهای فلسفی و سیاسی و ارزش های جهانی آن ( تلاش بیش از ۵۰۰ سال روشنفکران و روشنگران اروپا ) را غرب زدگی معنا کردیم و با بخش نظامی استعمار مساوی پنداشتیم ، چرا که با نوع جهان بینی دینی ما سازگار نبود. (۱٣)از سوی دیگر دستآوردهای غرب را در بخش پزشکی ، نظامی و تولیدات صنعتی و رفاهی پذیرفتیم و هیچگاه ادعای بومی شدن آنها را نکردیم . به دیگر سخن نه تنها در مقابل سایر فرآورده های مادی استعمار غرب فاسد مقاومت نکردیم ، بلکه بسیار هم شیفته در سبک زندگی ، رفاهی و دکوراسیون ها بودیم .
تضاد از آنجایی آغاز می شود که بین دیدگاه اخلاقی ما ( ذهنیت) و واقعیت های بیرونی ( عینیت) شکاف ایجاد می شود. چنانچه دیدگاه اخلاقی ما با تجربه اخلاقی در حوزه عمومی مطابقت نکند ، یعنی وقتی ما در حوزه عمومی با واقعیت هایی روبرو هستیم که خلاف ارزش و باور های اخلاقی ما باشد ، آن را انحرافی از نظم اخلاقی واقعی و ایده آل می پنداریم. به عبارت دیگر از تضاد حافظه فرهنگی ( نوع نگرش و فهم ما به پدیده های اجتماعی چون زن ، و موقعیت او ) با واقعیت های اجتماعی دائم در حال تغییر( نقش آفرینی زن در حوزه عمومی) ، موتور ( دینامیک) حرکت های اجتماعی ظاهر می شود. لذا تلاش خواهیم کرد که نظم اخلاقی مطابق با باورهای ارزشی و سمبل های اخلاقی ( دینی) خود را مجددا برقرار کنیم.
در این تلاش ستیزی پنهان با تغییر وجود دارد و دقیقا همین تغییر ، جوهرمدرنیته است. در این ستیز حتی اگر بتوانیم معیار های اخلاقی خود را مجددا در قانون ( در انقلاب اسلامی) بر قرار کنیم ، از آنجا که ساختار و شرایط ذهنی و مادی این معیار ها دیر بازی است از بین رفته است ، رفته رفته در برابر عنصر تغییر و تضاد بین ذهن و واقعیت در تله ( خلاء ارزشی - اخلاقی ) گیر می افتیم .
بیراهه نخواهد بود اگر بگوئیم که در انقلاب اسلامی ، فرهنگ دینی که با ورود مدرنیته به حاشیه رانده شده بود موفق شد خود را دوباره مسلط سازد. از این طریق تلاش کردیم اخلاقی که از دست رفته بود را دوباره باز تولید کنیم و جامعه سالم مبتنی بر عصر عصمت و وفاداری و پایداری را با اسطوره ابوذر سوسیالیست و رشادت و شهادت طلبی امام حسین و عدالت حضرت علی احیا کنیم. انقلاب اسلامی عین فرهنگ ایران بود . تجسم و تبلور عنصر مقاومت و معنایی همین بخش هویتی و فرهنگی ایران بود. لذا می توان گفت که مفهوم مدرن انقلاب در ادبیات مارکسیستی که به تضاد طبقاتی (۱۴) تحلیل می شد در انقلاب اسلامی واژگون شده به تضاد فرهنگی تبدیل شد . تضاد دو فرهنگ ، یعنی فرهنگ سنتی _ دینی و فرهنگ مدرن . جدال بین ابدیت و نسبیت و جدال بین ثبات و تغییر و تلاش برای کشیدن زمان از اعماق تاریخ و دوره کردن و تحقق حافظه تاریخی در حال. بعبارتی تضاد، بین دو فرهنگ و ارزش های اخلاقی بود و نه تضاد میان دو طبقه.
فرهنگی که همچنان دامن نخبگان فکری ما را نیز رها نکرده بود. واقعیت های اجتماعی (مثل انقلاب اسلامی) خیلی از ما دور نیستند. حتی اگر ما اعتقاد داشته باشیم که ماهیت فعلی انقلاب اسلامی از اهداف و مقاصد ما نبود، ولی تصورات ما از مفاهیمی چون آزادی های فردی، عدالت، نظم عمومی، زن، اخلاق و ... دینامیکی برای تغییر اجتماعی بود، منتها نه آنطور که قصد کردیم، بلکه آنطور که فکر کردیم. درست از همان اسفند ماه ۱٣۵۷ که با اجباری کردن حجاب به اعتقاد خود ، جلوی فساد و نفوذ غرب را گرفتند و جامعه را سالم و اخلاقی کردند، سیستم سیاسی کشور به یکی از بی اخلاق ترین سیستم های جهانی تبدیل شد. چرا که اولین اساس اخلاق ملی و جهانی را مبتنی بر حقوق بشر یعنی آزادی های فردی را لگد مال کردند. (۱۵)
در واقع اخلاق در ما بدلیل مقاومت حافظه فرهنگی در مقابل ارزش های جهانی چون انسان و حقوق او ( آزادی های فردی در اعلامیه حقوق بشر ) به ضد خود تبدیل شده است.
***

من بار دیگر به بخش اول باز می گردم.
چرا باید تحلیلی از تجانس فرهنگی موجود درآستانه انقلاب اسلامی ارائه دهیم؟ شاید برای آنکه ما یک مسئولیت تاریخی داریم. ما مسئول تاریخی هستیم که ساخته ایم. در این بستر تاریخی، جان و ارزش های انسانی مورد تعرض واقع شده و به فجایع انسانی و اخلاقی انجامیده است. لذا ما باید به آن باز گردیم و با شجاعت به اشتباه های فکری و عملی خود اعتراف و سعی در جبران آن داشته باشیم. سکوت، بی تفاوتی و یا توجیه آن، عین بی اخلاقی است. فجایع انسانی واقع شده را بعنوان اسنادی بی بدیل در تاریخ خود ثبت و ضبط کنیم و از آن بعنوان عبرتی تاریخی با فرزندان خود در خانه ، مدارس و ... به بحث بنشینیم. این رساله مدعی است که جامعه ایران نه تنها به لحاظ اقتصادی، سیاسی و فرهنگی یک جامعه کم توسعه یافته است ، بلکه بصورت خاص تر به لحاظ اخلاقی نیز کم توسعه یافته است .(۱۶) به طور کل تاریخ معاصر اروپا و مدرن را تاریخ برداشت اخلاقی روشنفکران و روشنگرانش از انسان و حقوق او می دانم. تاریخ ما هم ( انقلاب اسلامی ) در واقع تاریخ برداشت اخلاقی ما از انسان به ویژه زن و حقوق او است. این همان فرهنگ و اخلاق جنسی است که به مانند پرچمی در ادبیات دینی و غیر دینی ، نگرش های فردی و اجتماعی و رفتار های جنسی ( متلک) ، فحش و جوک ما یا بهتر بگویم در تاریخ معاصر ما در اهتزاز است.

سخن آخر:

آیا تا به حال به نظاره اعدام کودکان نشسته ای و بعد آن را عملی غیر انسانی فرض کرده ای؟ آ یا از سنگسار و قصاص شنیده ای و فریادی از اعتراض سر داده ای؟ آیا فقر کودک، زن یا مردی دلت را به درد آورده و تلاش کردی که برای تغییر وضعیت اقدامی بکنی؟ آیا در مقابل قتل ناموسی موضع گرفتی و سرزنش کردی و از آزادی های فردی دفاع کرده ای تا بتوانی حداقل در کاهش آن موثر باشی؟ آیا در مقابل شکنجه، زندان و تبعید مخالفین خود، از حقوقشان دفاع کرده ای؟ آیا زمانی که انسانی را به دلیل عقایدش به جوخه اعدام می سپردند، بغضی شکسته در گلو داشته ای؟ آیا به تبعیض جنسیتی و قومی و مذهبی هیچ اعتراضی کرده ای و برای تحقق برابری در حقوق انسانی آنها تلاش کرده ای؟ آیا یک بار به دقت اعلامیه حقوق بشر را مرور کرده ای که خود قضاوت کنی؟ اگر نه، پس تو با من از اخلاق بگو از اخلاق و دیگر هیچ!!! (۱۷)


مژگان ثروتی
جولای ۲۰۱۰

 

 

_______________________________________________________

: اسم
: ایمیل
پیام

 

مقاله ها   |    نظریات   |    اطلاعیه   |    گوناگون    |      طنز     |      پیوندها    |    تماس

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه تیف) مانع ندارد