http://www.pezhvakeiran.com/page1.php?id=35624
تلاش من هم از طریق آن چه در نشریات مربوط به شورا و گروههای عضو شورا مثل نبرد خلق متعلق به چریکهای فدایی خلق و آزادی متعلق به جبهه دموکراتیک ملی می نوشتم، این بود که آن نیمه خالی پرشود. از جمله با پرداختن با موضوعاتی که در داخل کشور مهم بود، ولی برای مجاهدین نه تنها مهم نبود، بلکه نظر خوشی به مطرح شدن آن نداشتند و در این زمینه من بحث و جدلها با آنها داشتم، مثل اهمیت کار روشنفکران و اهل قلم در این رژیم منحوس مذهبی و ایدئولوژیک و دشورای کار آنان زیر تیغ سانسور و تهدیدات دائم پلیسی. هم چنین طرح شعار «آزادی برابری با شورا با ارتش آزادیبحش ملی» هم با همین هدف بود. اما از آنجا که «مبارزه خصوصی» برای انحصار قدرت و رهبری، خط و مشی خودش را هم داشت که «انحصار مبارزه» و قرار داشتن اهرم هدایت آن در دست رهبر و «تیز کردن» مساله رهبری(ترمی که بعدا از انقلاب ایدئولوژیک به کار گرفتند) بود، کار من با آن هدف و روش در تناقض بود. هدفی که شعار ویژه اش «ایران رجوی – رجوی ایران» است که نه نگاهی به آزادی وبرابری دارد و نه این که شورا و آن ارتش، به عنوان ارگان و وسیله رسیدن به آن مقصود(آزادی و برای که حق مردم است) در آن مورد نظر قرار گرفته است. شعاری مالک الرقابی که تفرعنی عظیم را منعکس می کند و زاییده بینشی است که مردم را بحساب نمی آورد یا رعیت می شمارد و به همین خاطرهم، این شعار مسموم کننده افکار عمومی با زهر بدگمانی نسبت به اهداف رهبری مجاهدین و از عوامل و اسباب انزوای مجاهدین شد و سمی بودن و زیانبار بودن آن را من چند بار کتبا و مستقما به بالایی ها از جمله یک بار هم به شخص آقای رجوی یاد آور شده بودم و این تنها من هم نبودم که این مساله را یاد آوری کرده باشد. اما واکنشها در عمل تاکید بیشتر و بیشتر روی آن با انجام اقداماتی مثل انتشار عکسی در صفحه اصلی سایت همبستگی ملی از این شعار بر پارچه یی آویزان بر درختی، با توضیح در زیر آن که این شعار در کنار زاینده رود نصب شده است. یا مثلا انتشار خبری مبنی بر این که در فلان مسابقه فوتبال تراکتهایی علیه رژیم پخش شده که این شعار هم زیر آن نوشته شده بوده است و یا فرستادن عکسهای بزرگی از جناب مسعود رجوی همرا با این شعار در زیر آن، به هوا با بادکنهای بزرگ (پرشده با گازهای سبک مثل ئیدرژن) در اطراف استادیوم آزادی.
اینها مال ده پانزده سال پیش بود. اخیرا هم
این شعار در تجمع عید فطر تکرار شد. این شعار خود شارح نیت آن شارع است که
با انقلاب ایدئولوژیکش مجاهدین خلق ایران را هم به «به سربازان مریم و
مسعود» تبدیل کرد تا اگر در برابر خمینی که رهبری انقلاب را «غصب»
کرده،شعار می دهند «ما همه سرباز توایم خمینی ...» ایشان در مقام رهبر
عقیدتی مجاهدین، سربازان خوش را داشته باشد و در برابر رقیب غاصب در توازن
مناسب تری قرار بگیرد! هیچ توصیه و انتقادی هم که این کارها دافعه شدید
دارد، نکنید کارگر نشد که نشد. اما تردیدی نیست که آن شعار هیچ چیزی که
ارتباطی به خواستهای مرم در مبارزه با رژیم داشته باشد ندارد و به همین
دلیل هیچوقت در تظاهرات مردم در ایران شنیده نخواهد شد همچنانکه در بیش از
ربع قرن بعد مطرح شدن آن و تلاشهای بی وقفه برای تزریق آن به جامعه شنیده
نشده است. خُب امروز سه سال بعد از آن تحلیلی می دانیم که چه اتفاقاتی افتاد و چه اتفاقاتی نیافتاده است. معلوم نیست چرا آقای رجوی فکر می کرد مساله غنی سازی چنان اهمیتی برای مردم دارد که اگر رژیم از آن عقب بنشیند، عامل اجتماعی به میدان خواهد آمد و روند سرنگونی آغاز خواهد شد. عامل اجتماعی در اعتراض به انتخابات و با حمایت از موسوی به میدان آمد و تلاشهای آقای رجوی برای به دست گرفتن رهبری و برای تغییر مسیر آن شکست کامل بود که بی پاسخ ماندن پیام «خروش بهمن» ایشان از سوی مردم که در سال گذشته در آستانه «دهه فجر» فرستاد و از سوی دیگر پاسخ مثبت مردم به دعوت موسوی و کروبی برای راهپیمایی در 25 بهمن، جلوه بارز این شکست بود که حتما از چشم قدرتهایی که روی تحولات ایران «زوم» کرده اند و به دقت مسائل را دنبال می کنند پوشیده نمانده است. به هر حال «موتور» مورد نظر آقای رجوی روشن نشد که هیچ بلکه دو رویداد خونین اشرفیان از سر گذراندند که هردو بنا بر شواهدی که خود مجاهدین هم روی آن تاکید داشتند با چراغ سبز آمریکا بود و دست آخر هم موضعگیری سفرای ثابت و سیّار آمریکایی مبنی بر انتقال مجاهدین از اشرف به جایی «کمی دورتر و کمی امن تر» و انحلال سازمان مجاهدین خلق به عنوان پیش شرط تثبت نام به عنوان پناهنده، مهر دیگری بر غلط بودن ارزیابی «روشن شدن موتور» برای سرنگونی بود. اما «ام المصائب»، سیاست در افتادن رهبری مجاهدین با مالکی و پافشاری ماندن در عراق است که هرچه در چهار پنج سال گذشته بر مجاهدین رفته است، بیشتر ناشی از آن است. من در این زمینه قبلا نوشته ام و در اینجا دوباره به آن نمی پردازم. فقط تاکید می کنم که خود را تحت حفاطت آمریکا دیدن و سرشاخ شدن با دولت تشکیل شده از کسانی که نمک پروده رژیم بوده و منافع کلانی در داشتن رابطه حسنه با رژیم دارند، دست به کارهای تحریک آمیزی مثل برگزاری رژه در اشرف زدن و علنا به نمایش تلویزیونی گذاشتن بی اعتنایی خود به «دولت عراق» که در خاک آن مستقر بودند یا الفاظ تحقیر آمیز در مورد مالکی به کار بردن، سیاستی غلط ناشی از خام خیالی از وزن و اهمیت خود نزد آمریکا و سیاستی بدون دوراندیشی و خردمندی لازم بود. مالکی با همه ویژیگی هایی که دارد، آدم به درد بخور و کارآمد برای آمریکائیها برای جمع و جورکردن اوضاع بعد از خروج آمریکائیهاست. حالا دو تا یا سه تا وزارتخانه را بی وزیر گذاشته یا هر غلط دیگری در انتخابات می کند یا در فلان زمینه کارآیی ندارد یا فساد و رشوه خواری در دستگاه دولتش گسترده است و تظاهرات مردم را سرکوب می کند اینها برای آمریکا در مقابل تثبت رژیم عراق، اصلا اهمیتی ندارد. مگر دولت کرزی در افغانستان از نظر فساد وضع بهتری دارد؟
فعلا این یکی برای جمع کردن اوضاع دم دست
آمریکاست و آمریکا هم بی تردید کاری که برای این دولت دردسر ساز باشد نمی
کند. از تحلیهای غلط دیگر، این را می توان یاد آور شد که رهبر مجاهدین
شرایط بعد انتخابات سال 1376 را که منجر به نتیجه دور از انتظار روی کار
آمدن خاتمی شد ( که بر خلاف پیش بینی مسعود رجوی در سخنانی که پخش
تلویزیونی شد، ناطق نوری را به طور قطع رئیس جمهور از پیش تعیین شده نمایش
انتخاباتی می دانست)، وضعیت رژیم را چنین بیان کردند که روی کار آمدن خاتمی
مثل روی کار آمدن بختیار است در زمان انقلاب. یعنی این اندازه رژیم را در
آستانه سقوط می دیدند. حالا 14 سال گذشته و می دانیم که در دوره دوم که
خاتمی رئیس جمهور شد 8 رقیب صف کشیده در برابر نزدیک 25 درصد آرا را به خود
اختصاص دادند. بعد از خاتمی احمدی نژاد رئیس جمهور شد و تقلب انتخاباتی در
انتخابات 88، و اعتراضات مردم و پی آمدهای آن و پیدا شدن «جنبش سبز»، چیزی
بود که رهبر مجاهدین مطلقا انتظارش را نداشت و پیش بینی نمی کرد و.. http://www.pezhvakeiran.com/page1.php?id=33812
http://www.pezhvakeiran.com/page1.php?id=33982
دراظهارات به کلی ذهن گرایانه ژان زیگلر که در کلیپ مربوط به پیام پیروز ارتش آزادیبخش لیبی گنجانده شده است * او،هم موفقیت مجاهدین در برچیدن رژیم و جایگزین شدن آنها به جای رژیم را پادزهری برای اسلام هراسی در اروپا دانسته بود که زندگی اروپائیان را مسموم می کند وسبب رشد نژاد پرستی است و هم با اشاره به سفری که به شما افریقا کرده بود با اشاره به انقلابی که در کشورهای مسلمان و عرب شمال افریقا اتفاق افتاده است و این که جوانان انقلابی این کشورها دنبال یک الگو هستند، مجاهدین را الگویی دانسته بود که انچه آنها در جستجویش هستند، در خود متجلی می کند. از این جهت حرفهای ژان زیگلر را ذهن گرایانه می دانم که در حالی که اسلامگرایان میانه رو در قدرت در ترکیه که ضرورت لائیک بودن دولت باور دارند و به آن پایبند هستند و به زور هم کسی را وادار به رعایت آداب و آئین های اسلامی نکرده اند، با دنیای غرب هم رابطه دوستانه دارند نتوانسته تاثیری در اسلام هراسی بگذارد، مجاهدین هم نمی توانند.
اسلام هراسی که نیروهای راست گرا به آن دامن
می زنند ناشی از رفتار متعصبان مذهبی اسلامگراست که علاوه بر آن چه از آنها
در کشورهای عربی و اسلامی دیده شده است، در کشورهای اروپایی هم در بین
مسلمانان مقیم این کشورها وجود دارند و در این مورد نه اسلامگرایان مدره
سنی در قدرت در ترکیه و نه مجاهدین کاری نمی توانند بکنند. باید در همین
کشورها بار کار فرهنگی و سیاستهای مناسب برای خنثی کردن اسلام هراسی راهی
پیدا شود. به هر حال من اصلا اصرا ندارم که منظور آقای رجوی همان چیزی بوده
است که من استنباط کرده ام، من فقط خواستم در مورد مساله یی که آن را
انحرافی نگران کننده می دانستم هشدار داده باشم. اگر چنین انحرافی نیست چه
بهتر.
مجاهدین جنگی را شروع کردند که خودشان هم تدارک لازم
برای آن ندیده بودند- مثل بعضی کارهای دیگر ناشی از «تحلیلهای نیمه کاره»
یا غلط. انفجار دفتر حز جمهوری اسلامی هم که رژیم به مجاهدین نسبت می دهد،
«فرصت طلایی» به قول خلحالی جلاد برای درو کردن مخالفان به رژیم داد و آن
گروههایی هم که مبارزه مسلحانه را روش مناسب و دارای احتمال موفقیت برای
سرنگونی رژیم نمی دانستند، درو شدند و مبارزه مجاهدین نه تنها فرجه بقا
برای آنان نبود ، بلکه افکندانشان به ورطه هلاک و نابودی بود. حتی برای پر
کردن خلاء اطلاع رسانی ناشی از تعطیل شدن نشریه مجاهد بعد از سی خرداد 60،
گروههای و سازمانهای دیگر در آن جوّ بسیاروحشتناک خفقان که مرگ در کوچه و
خیابان در هرقدم در کمین افراد فعال سیاسی بود، به انتشار توزیع نشریه از
طریق هواداران ادامه دادند و در این راه البته متحمل قربانیان زیادی شدند و
سرانجام با ضربه هایی که خوردند این فعالیت غیرممکن و تعطیل شد.
طبیعی است که نقشی رهبری مجاهدین در ذهن خودش
در مورد اهمیت اشرف «برای جلوگیری از گشترش بنیاد گرایی در عراق» یا ادعای
گنده و بی معنی و توّهم الود «جلوگیری از بلعیده شدن عراق توسط رژیم» دارد،
باید برای آمریکا خوش می آمد و خریدارش می شد که دیدیم که اینطور نبود و
جوابش را در سخنان سفیران ثابت و سیار آمریکا گرفت و که حتی با قلدرمنشی
خواهان اعلام انحلال سازمان مجاهدین به عنوان پیش شرطی برای ثبت نام
اشرفیان به عنوان پناهجو شده بودند. بلعیده شدن عراق توسط رژیم واقعا یعنی
چه؟ اولا شیعیان دست پروده رژیم در عراق نقش بزرگی در ساختار سیاسی کنونی
عراق دارند. در ثانی مگر اپوزیسیون عراقی و مردم عراق برگ چغندرند که رژیم
عراق را ببلعد؟ تازه اگر رژیم قصد بلعید عراق را داشته باشد مجاهدین که
محصور در اشرف که خودشان پی در پی برای جلوگیری از فاجعه انسانی در اشرف
فراخوان می دادند و می دهند، نمی توانند مانع «بلعیده شدن عراق» بشوند.
*
توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام دریافت نمیشود.
|
مقاله ها | نظریات | اطلاعیه | گوناگون | طنز | پیوندها | تماس
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه تیف) مانع ندارد