مقاله

 

 


سربلند: بركه اى به اندازه كف دست


توجه: یادداشت زیر سه سال پیش منتشر شده بود

سربلند سوم جون 2007-06-03

بعد از مرگم دين من به هزار پاره تقسيم خواهد شد ( روايتى از محمد ، پيامبر مسلمانان)

كمتر دين و فرقه مذهبى است كه پس از مرگ پيشوايش شاهد ده ها دسته بندى تازه نشده باشد كه مشخصه همه آنها هم اين است كه منشعبين ادعا دارند راستين ترين پيرو آن پيامبر بودند و ديگران را به ارتداد از فرامين پيامبر متهم ميكنند كه همين از اصلى ترين شاخص هاى تمامى فرقه هاى مذهبى در طول تاريخ بشريت بوده.
شاخص ارتجاع و تمدن كجاست و چگونه ميتوان آن را تشخيص داد؟ و مگر نه اينكه كتب هاى دينى مملو از حديث و روايت و نقل قول از پيامبران است؟ اينها سئوالاتى است كه هر انسان مترقى و برابرطلبى بايد از خود داشته باشد تا ميزان ترقى و ارتجاعى بودنش را متر كند.
ممكن است بگوييد " خب كمونيستها هم مدام در حال فاكت آوردن از رهبرانشان هستند" . بله درست ولى آيا هميشه اينطور بود؟ مجموعه اثار لنين را در دست بگيريد و از روى تفنن هم شده آن را ورق بزنيد. بشمريد و ببينيد لنين چند بار از رهبران پرولتاريا فاكت آورده بود. خيلى كم. چرا كه او خود را انسانى ميدانست كه مسئول دوره تاريخى خودش است. او ماترياليسم را درست فهميده بود كه بر همان اساس و بنابر درك عميقش از ماركسيسم توانست حرف خودش را بزند. او هرگز تلاش نكرد كه ديدگاه هايش را بر اساس فاكت و نقل قول از پيشينگان اثبات كند، بلكه همواره بر درك علمى و قدرت استنتاج و تحليلش تكيه داشت. در دوره لنين بيشتر رهبران طبقه كارگر همينطور بودند. از پلخانف تا تروتسكى هم همينگونه بحث و تحليل ميكردند. آنها با خساست فاكت ميآوردند چرا كه درك آنان از ماترياليسم ديالكتيك و تاريخى بمراتب بيشتر از امروز ما بوده. بله درست ميگويند ، آندسته از كمونيستهايى كه براى اثبات ديدگاهشان مدام تكه هاى سر و دم بريده سخنان آين و آن رهبر پرولتاريا را در سخنان و نوشته هايشان ميگنجانند ديگر نه عنصرى مترقى ، بلكه ارتجاعى شدند.
پس از مرگ لنين براى دوره اى بساط " نقل قول" و روايت آوردن از او مد شده بود كه هر كدام اهداف خاصى را نشانه گرفته بودند. مثلا بيوه لنين ( پروسكايا) يكى از كسانى بود كه مرتب در جلسات حزب از لنين خاطره و روايت نقل ميكرد كه در دوره اى موجب اشفتگى جدى در حزب شده بود. لنين هم در آن دوره آنچنان ابهتى داشت كه روايت از او ميتوانست تغييرات جدى در روند اهداف حزب ايجاد كند. تا اينكه حزب درست ترين حكم خود را صادر كرد كه همان ممنوعيت ارائه روايت و نقل قول هايى از لنين بود كه جايى مكتوب نشده بودند.

كمونيستها از گذشته ياد ميگيرند اما قصد تكرار آن را ندارند. نقطه شروع هر كمونيستى امروزش است و نه ديروز و فرداهايى كه هنوز نيامدند. آنها به گذشته از ان زاويه تاكيد دارند كه بخشى از تجربه مبارزات توده ها بوده كه ميتوان از آن آموخت و با پالايشش بسمت فردا خيز برداشت. آنانيكه سوداى تكرار انقلاب اكتبر؛ چين ، و يا بهمن 57 را در سر دارند نه تنها مترقى نيستند بلكه تجسم آشكار ارتجاع هستند. چرا كه جامعه حركت ميكند، اشكال ستم تغيير پيدا ميكند، برايند نيروها در عرصه مبارزه دستخوش تغييرات جدى ميشوند، استثمار و سركوب اشكال نوينى بخود ميگيرد و همه اينها يعنى اينكه راه تازه اى را طلب ميكند، راهى كه الزاما به معنى دست شستن از اعتقادات و آموزه ها نيست، بلكه بروز كردن همه آن چيزهايى است كه آموختيم.

ما به اشتباه تصور ميكنيم كه ارتجاع يعنى فقط جرج بوش و احمدى نژاد و يا آن حاجى بازارى كه تسبح در دست گرفته. در حالى كه آنها چند شكل از گونه ها متفاوت ارتجاع هستند. ارتجاع را بايد درست شناخت تا بتوان به جنگش رفت. ارتجاع آن چيزى است كه مانع از تكامل ميشود. بشر تلاش دارد به جلو برود، وضع خودش را بهبود بخشد و مبارزين هم قصد دارند شيوه هاى نوينى را براى مبارزه بيابند، كه هر چيز و هر كسى كه مانع اين مسير شود را سد ارتجاع ميناميم. آنكس كه تو را براى مبارزه مدام به پشت سر و گذشته حواله ميدهد ارتجاع است. آنكس كه يك جزوه از رفيقى را بدست گرفته و بيش از سى سال است كه همان را بر سر نيزه كوبيده و رجز ميخواند ارتجاع است. آنكس كه به هزار دليل تو را به ارتداد متهم ميكند ارتجاع است. آنكس كه ميخواهد تو فيدل كاسترو يا چه گوارا باشى ارتجاع است. آنكس كه ميخواهد هر قدم و هر كلامت را همخوان با فرامين و دستورات رهبرانت كنى ارتجاع است. چرا كه گذشتگان ما خود را شبيه به كسى نكرده بودند ، آنها خودشان بودند. لنين دست به حركتى زد كه تا قبل از آن سابقه نداشته بود. مائو هم كه كمى پس از اكتبر انقلاب كرد باز هم شكل انقلابش متفاوت بود. كوبا هم همينطور . رفقاى ما احمد زاده و پويان تحليل نو و تازه اى از جهان خود داده بودند و بر همان اساس هم راه مبارزه را يافتند. كه اگر هر كدام از آن بزرگان امروز بودند قطعا راه نوينى را يافته بودند. راهى كه بى شك از جنس ارتجاعى نيست كه امروز ما پى گرفته ايم.

مقدمه اى كه قصد داشتم در يك پراگراف بنويسم تبديل شد به يك خطابه!. مقدمه اى كه ظاهرا از همان موضوعى كه در اصل ميخواستم به آن بپردازم بيشتر شد. قصدم پرداختن به انشعاب تازه حزب كمونيست كارگرى بود. انشعابى از جنس همان ارتجاعى كه در بالا به آن پرداختم.



شايد كمتر كسى در بيست و اندى سال پيش ميتوانست تصور كند آن جوان گيتار بردوش كه تا چند سال قبل نه تنها به سياست كارى نداشت، بلكه تمام هم و غمش پيوستن به باشگاه هاى فوتبال بود چنين سرنوشتى را داشته باشد كه بيش از ده سال مدام به نام او و راهش عده اى از هم انشعاب كنند. انشعاباتى كه اوايل با جنجال و هياهو همراه بود و هر چه كه گذشت كمرنگ تر و بى سروصدا تر شد. اگر انشعابات قبلى حزب كمونيست كارگرى كمى توجه برانگيخته بود اما اين آخرى اصلا توجه هيچكس را به خود معطوف نكرد. چرا كه در شرايطى كه اينهمه بازى هاى جدى و مهم در عرصه جهان در حال انجام است كمتر تماشاچى وجود دارد كه به تماشاى تئاتر دست چندمى بنشيند كه از همان ابتدا ميتواند آخر داستان را بخواند.
بعد از پيدايش " حكمتيست"ها و جدايى شان از حزب كمونيست كارگرى ، فراكسيونى در درون حزب بوجود آمد كه " على جوادى " رهبرى آن را برعهده داشت. فراكسيونى كه از ابتدا ميگفت هيچ اختلاف جدى با حزب ندارد. در حالى كه آنها دروغ ميگفتند و حتما اختلافات آنقدر جدى بود كه به همان علل از آنها جدا شده و تشكيلات تازه اى براه بياندازند.
حكمتيستها در حالى با پرچم " يا حكمت" جدا شده بودند كه كسى باور نميكرد در ميان بخشى از مدعيان كمونيست چنين تفكرات عشيره اى و فرقه اى ريشه داشته باشد و تا مدتها با بهت و ناباورى نظاره گرش بودند. اما آنها زودتر از آنچه كه تصورش ميرفت عادى شدند و ما هم حضور فرقه تازه اى را باور كرده و پذيرفتيم تا اين انشعاب آخرى كه گويى در ميان رهروان راه امامت و ولايت دست قبلى ها را از پشت بسته اند!
در اين ميان يك نكته كاملا به چشم ميخورد و آن اين است كه هر چه ح ك ك انشعاب ميكند گرايشات ارتجاعى ترى را از خود صادر ميكند. بحدى كه اگر بخواهيم از ميان آنها قابل تحملترينشان را بيابيم باز برميگرديم به همان حزب كمونيست كارگرى به امامت حميد تقوايى. چون او حداقل بارها گفته كه حتى به لنين هم به عنوان يك پيشوا نگاه نميكنند چه رسد به حكمت.
خيلى ها تلاش كردند كه " ايسم " ها را برچينند اما موفق نشده و نميشوند. چرا كه بسيارى از اين " ايسم " ها حاصل يك دوره مبارزه تاريخ بشر در سطح جهان بوده كه با خود ديدگاه و انديشه مشخصى را حمل مكينند. اما براستى " حكمتيسم" چه معنى را ميدهد و تداعى گر چه نوع انديشه اى است؟ بغير از چند صد نفر ايرانى و فارسى زبان كجاى دنيا گوش كسى به نام" حكمت" خورده است؟ در ميان اينهمه مقاله و سخنرانى و نوشته در سطح جهان سوسياليسم كجا شنيده ايد كسى نام حكمت را برزبان آورده باشد؟ آخر وقتى پشت نام كسى " ايسم" ميگذاريم يعنى اينكه انديشه و راه او را نه چند صد نفر از يك مليت خاص، بلكه حداقل در گوشه ديگرى از دنيا هم از دهان مردم همان خطه بايد شنيد. بسيارى از ايسم ها را ميتوان فهميد. اگر در هر كجاى دنيا شما بگوييد استالينيسم، لنينسم، تروتسكيسم، خوجه ايسم ، مائويسم ، كاسترويسم و ...... بدون هيچ توضيح اضافه اى يك نوع ديدگاه مشخص سياسى را معرفى ميكنيد، اما " حكمتيسم" يعنى چه؟ از جمع چند ايرانى روشنفكر خارج شويد و آنوقت نام " حكمت" را بر زبان بياوريد ببيند طرف چه واكنشى خواهد داشت. حالا اگر جاى حكمت از " حكمتيسم" بگوييد كه بى شك شما را ديوانه و مريضى خواهد شناخت كه حاضر نخواهد شد با شما همصحبت شود!!

به هر رو آنچه كه ميتواند سئوالى را در ذهن بنشاند اين است كه " چطور پس از اينهمه جدايى و انشعاب اما كماكان در عرصه سياسى حضور فعال دارند؟" اين سئوال مهمى است كه كمتر كسى حاضر است به آن بطور جدى فكر كند چه برسد به اينكه پاسخى برايش داشته باشد. اگر بخواهيم از اين اتهام هاى تكرارى و مبتذل كه ح ك ك از اين و آن پول ميگيرد بگذريم واقعيت اينجاست كه آنها به معنى كلمه يك تشكيلات هستند. افراد فعال در آن همگى تشكيلاتى بوده و بر اصول حزبى شان چه درست و چه غلط وفادارند. فعالين ح ك ك و گرايشاتش كاملا حرفه اى هستند كه فعاليت سياسى را نه براى زمان " فراغت آزاد" بلكه در لحظه لحظه زندگيشان پى ميگيرند. اين روش تشكيلاتى در ميان گروه هاى ايرانى كاملا منحصر بفرد است بطوريكه به غير از مجاهدين حتى يك گروه سياسى ايرانى ديگر وجود ندارد كه تا حد ح ك ك تشكيلاتى بوده و انضباط حزبى داشته باشند. از اين گذشته نحوه عمل آنها در حالى كه كل جنبش چپ ايران از سكتاريسم و ديكتاتورى درون گروهى رنج ميبرند فوق العاده است. ح ك ك تنها گروه ايرانى است كه تمامى مبارزات درونى شان را منتشر ميكنند، بطوريكه منتقدين و دشمنانش هم از همانها بر عليه حزب استفاده ميكنند. آنها اگر هم سانسور چى باشند اما به يك نوع دمكراسى درونى پايبند هستند كه در همان چهارچوب اجازه نشر مهمترين انتقادات را به اعضا خود ميدهند. ايا همينها كافى نيست كه با وجود اينهمه جدايى و انشعاب سرپا و در عين حال فعال بمانند؟ در حالى كه شما ميتوانيد در تمامى طيف هاى فدايى بگرديد، تمام نشريات مائويستها را زيرورو كنيد، تمام سايت هاى ديگر گروه هاى چپ را بخوانيد اما هرگز به چنين نمونه اى برنخواهيد خورد كه در تمامى آنها يك گروه معدود كه معمولا خانواده هم هستند از طريق مجمع تشخيص مصلحت هايشان كوچكترين روزنه مبارزه اى را در خود باز نگذاشته اند. شما يكمليون نامه به سربداران و فدايى و چريك و راه كارگر بدهيد امكان ندارد حتى متوجه شويد كه نامه شما رسيده يا خير، چه برسد به جواب. البته همه آنها يك بخشى بنام پاسخ به خوانندگان را هم دارند اما واقعيتش اينجاست كه حتى كودن ترين آدمها هم ميفهمند كه بيشتر آن سئوال و جوابها ساختگى است.
با اين حساب چرا ح ك ك و اقمارش نبايد همچنان بخش مطرح اپوزسيون باشند؟ رقيب سياسى كجاست كه خطرى برايشان محصوب شود؟ حككا تمامى موفقعيت هايش را مديون شناخت از نقاط ضعف ديگر گرايشات چپ بوده . آنها همينطورى و اتفاقى قادرنشدند كه در دوره اى بخش عظيم و اكثريت كومله را با خود همراه كنند.بلكه آنها نقاط ضعف كومله را خوب شناخته و از همان نقطه ضربه را وارد آورده بودند. ايا آن زمان هم اسراييل و آمريكا حمايتشان ميكرد؟ آيا آن زمان هم پول هاى اسراييلى برويشان سرازير بود؟ ما به اندازه كافى از اين تفكرات " مش قاسمى" لطمه خورده ايم . آنها در مقابل يك جريانى با مشكلات ساختارى و ايدئولوژيك و يك گرايش كاملا محرض ناسيوناليستى توانستند با پرچم چپ مدرن و انترناسيوناليست ، كومله را خلع سلاح و متلاشى كنند. سلاحى كه همين امروز هم از آن بخوبى بهره ميبرند. دمكراسى درون حزبيشان را با شفافيت در جلوى چشمان ديگران قرار ميدهند و در مقابل يك مناسبات كاملا ارتجاعى درون ديگر گروه هاى سياسى بهترين مانورها را ميدهند. طبيعى است كسى كه از گذشته اين حزب بيخبر باشد با نگاهى به وضعيت امروزش با او همراه شود، چرا كه انتخاب ديگرى ندارد كه باقى گروه ها آنچنان بسته و هزار تو و نگران از آلوده شدن هستند كه راهى براى نزديكى به آنها وجود ندارد. شاهدش هم ده ها نشريه و وبلاگ در ايران و خارج كه هوادار اين جريان سياسى هستند. بطوريكه در اكثر اعتراضات داخل ايران همين حزب از معدود جريانات است كه حضور مشخص دارد.

راه مقابله با انحرافات مذهبی بازنگرى جدى در ميان صفوف نيروهاى ماركسيست است. كمونيستها بايد بلاخره از پيله هايشان بيرون بيايند . آنها بايد روزى با اين واقعيت روبرو شوند كه چشم هم مردم جهان به نشريه و سايت هاى آنان نيست. آنها بايد زمانى از خود فاصله گرفته و از زاويه تازه اى بخود نگاه كنند تا باور كنند كه چقدر كوچك و ناكارآمد هستند. آنها بايد ببينند كه نه در دريا بلكه در بركه اى به اندازه كف دست در حال شنا كردن هستند. آنها بايد باور كنند كه نه در درياى توده ها ، بلكه در استخرى كلر زده با دوستان و خانواده هايشان در حال شنا هستند. تا زمانى كه اين واقعيات را نبينيم، تا زمانى كه به اشتباه خود و دفتر و دستك هاى اينترنتى مان را مركز هستى بدانيم قادر نخواهيم بود راه برون رفت از اين بن بست را بيابيم.
بد نيست رفقا نگاهى به كنتورهاى سايتهايشان بياندازند و واقعيت را با تمام عريانى اش ببينند. سازمان و حزبى كه خود را نماينده پرولتارياى ايران ميداند چند روشنفكر ( پرولتاريا پيشكش) منتشراتش را علاقمندانه دنبال ميكند؟ ما بايد توهم را از خود دور كرده و با واقعيات با تمام تلخى اش روبرو شويم.

توهم هاى نادرست را نسبت به جايگاهمان بشكنيم. چرا كه اگر نشكنيم او ما را خواهد شكست. هر زمان كه بتوانيم به ميزان كوچكى خود واقف شويم آنزمان به ضرورت اتحاد و يكپارچگى فكر خواهيم كرد و از اين فلاكت بيرون خواهيم آمد.

 

_______________________________________________________

: اسم
: ایمیل
پیام


نظرات

زهرا

برایم باورش سخت است که این همان سربلند است یا نه ؟ حیف اون روزهایی که سربلند هم واقع بین بود و هم مرتجع نبود . ولی این روزها وضعش فرق کرده که غیرطبیعی نیست . بالاخره در هر زمانی تغییر انسان باید یک شکلی داشته باشد و این تغییر را در مطلب شخصی به نام مهشید راست...میشود در سایت معترض سبز.... سربلند دید ! سربلند خیلی عوض شد و دیگرقابل کتمان نیست


فرشید

این مطلب در 3 سال پیش نوشته شده است . و این چه ربطی به امروز داره ؟ جناب سر بلند ایراد گرفتن به بقیه خرجی ندارد شما خودت چه کاره ایی ؟ .


اکبر

به نظرمن مطلب خوبی بود . مطلب اگر مفید باشد دیگر مهم تاریخ آن چه باشد .از خانم زهرا هم درخواست دارم اگر بازهم کامنت گذاشتند کمی توضیح بدهند که آدم متوجه بشود . مثلا من خودم سایتی به نام اعتراض تا به حال نشنیده بودم که آیا درایران است و مبلغ جنبش سبز و یا درجای دیگر است ؟ خانم زهرا بهتر بود لینک سایت مزبور را هم در کامنت خود میزدند


سعید

معلوم نیست که مشکل سربلند چیست ؟ آیا با کارتشکیلاتی مشکل دارد یا با افکارکمونیستی ؟ بیرون آوردن مقالات قدیمی ازخورجین پیام خوبی ندارد یعنی اینکه سربلند درحال استحاله است و شاید هم شده است


 

 

مقاله ها   |    نظریات   |    اطلاعیه   |    گوناگون    |      طنز     |      پیوندها    |    تماس

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه تیف) مانع ندارد