مقاله

 

 

بن بستِ گفتگو، یعنی جنگ

 

جواد اسدیان

پیشگفتار:

سیاست رسمی حکومت اسلامی تا کنون این بوده است که برای چیرگی بر بحران های فزاینده، پیوسته بحرانی بزرگتر آفریده است تا امکان واکنش را از حافظۀ همگانی ایرانیان و نیز، جامعۀ جهانی سلب کند.


پس از بیش از سه دهه بحران آفرینی های مداوم برای جهان، اینک بزرگترین بحران به سوی حکومت اسلامی کمانه کرده است. دیگر با هیچ ترفند و بحران سازی ای نمی توان سدی در برابر ارداۀ جهانی کشید که همگام با پیگیری های دیپلماتیک، آماده است تا با استفاده از وسایل دیگر، از دستیابی مسلمانان حاکم بر ایران به تسلیحات هسته ای، جلوگیری کند.


حکومت اسلامی، هیچگاه دچار انزوایی چنین مرگبار نبوده است. از سویی، جنبش آزادیخواهانۀ شهروندان ایران در دو سال پیش برای جهانیان روشن کرد که حکومت اسلام، پایگاهی در میان مردم ندارد و با توپ و تانک و کشتار نیز، نمی تواند خواسته های اساسی مردم را از میان بردارد. در حقیقت، رژیم آخوندها در محاصرۀ مردم گرفتار آمده است و هر روز دایرۀ این محاصره تنگتر می می شود. از دیگر سو، تاب و حوصلۀ جامعۀ جهانی برای نادیده گرفتن زیاده خواهی های آخوندها رو به پایان است. اگر چه حکومت اسلامی ایران، سودآورترین شریک اقتصادی برای کنسرن های اروپایی و نیز آمریکایی ست، اما روندِ سیاست حاکم بر جهان چنان است که دیگر اجازۀ گذر از خط سرخ ها را به مسلمانان حاکم بر ایران نمی دهد.


حکومت اسلامی به دنبال چیست؟


در پهنۀ ایران، آخوندها به دنبال آن هستند که از جامعه و طبیعت ایران، ایران زدایی کنند و هر آنچه را که نام و نشان و آوازه ای از ایران و فرهنگ ایرانی دارد، با تعریب تاریخ و جعل و دروغبافی به معنای دقیق کلمه، از خاطرۀ همگانی بزدایند. روزی، آیت اللهی با نام مطهری آیین چهارشنبه سوری را شایستۀ مردمانی نادان و جاهل به شمار می آورد و آیت الله جلادی با نام خلخالی، کوروش بزرگ را که نماد منش و فرهنگ ایرانی ست، لواط کار می نویسد و همین اسلام زدگان نادان، نویسندۀ پرآوازه و ایراندوستی چون سعیدی سیرجانی را با چنین اتهام هایی سلاخی می کنند.


اینان با طبیعت و نمادهای تاریخی و فرهنگی این سرزمین نیز، سر ستیز دارند و برای نابودی آن سر از پا نمی شناسند. پاسارگاد را به آب بسته اند تا شاید کوروش از خاطر و خرد همگانی محو شود. تندیس آریو برزن را در میدان شهرها تخریب می کنند تا سربلندی ملی در مسلخ اسلام از میان برود.


زاینده رود را که شادی ایرانی در آن روان بود، برای کسبِ سود زود گذر اقتصادی، از میان برده اند تا مردمان در حسرت، به یأس و تسلیم دچار شوند. دریاچۀ ارومیه را هدفمند خشکانده اند تا بلکه فرّۀ ایرانی در آنجا از میان برود. حافظ را مصادره کرده اند و تاب شنیدن نام فردوسی و شاهنامه را ندارند. و، این همه ناروا برای آنکه تازی نامۀ عرب ( قرآن ) را که بر تبعیض و مرگ و ترس تدوین شده است، در این سرزمین و بر این تمدن دیرینه و انسانی تحمیل کنند؛ با تقیه، فریب، تهمت و جعل و تعریب تاریخ و نهادینه کردن کشتار و ترس...


سیاست خارجی حکومت اسلامی در منطقه خاورمیانه نیز، چندان دور از سیاست های داخلی رژیم نیست؛ حکومت اسلامی با ماجراجویی های اسلامی و با خواست اعلام شده برای نابودی اسرائیل، در پی آن است که کشورهای اسلامی را در چارچوب سیاست های اسلامی به فرمان خود درآورد تا از این طریق بتواند سیاست «راه اورشلیم (قدس) از کربلا می گذرد» را اجرایی کرده و در عالم جنون و مالیخولیا پرچم اسلام را در سازمان ملل به نشان تسخیر جهان، برافرازد.


رژیم اسلامی، دکترین سیاست خارجی خود را بویژه، پس از سال ها جنگ بیهوده که بر مردمان ایران و عراق تحمیل کرد، در چارچوب دستیابی به تسلیحات هسته ای تنظیم کرده است. پیگیری چنین سیاستی همواره با دروغگویی و لاف زدن به نهادهای جهانی و بویژه به سازمان جهانی انرژی اتمی همراه بوده است. هم اکنون بر هیچ کس پوشیده نیست که حکومت اسلامی برای دستیابی به تسلیحات اتمی، جهان را فریب داده، هیاهو به پا کرده است و تمام تلاش و اغماض های بیهودۀ کشورهای غربی را برای توقف غنی سازی اورانیوم با تهدید و ترور و جنجال پاسخ گفته و با نادانی ناب، هر گونه توافق احتمالی را با شکست روبرو کرده است.


همزمان، سیاست مماشات و اغماض کشورها صعنتی غرب با رژیم، حکومت آخوندی را در سرکوب هر صدا و حرکت اعتراضی بی پرواتر کرده است، بی آنکه از پیامدهای آن دچار نگرانی شود. هزینۀ بسیار گزاف سیاست مماشات و اغماض غرب را اما همیشه مردم ایران پرداخته اند و در آینده نیز، خواهند پرداخت.

کشورهای صنعتی در طول سه دهه حکومت اسلام، جز به ضرورت و از سر ناچاری از نقض پیوسته حقوق بشر در رژیم آخوندی سخن نگفته اند. در برابر، اما تلاش کرده اند که برای نگهداشت و تداوم منافع سرشار اقتصادی خود، افکار همگانی جهان از کشتار و ترور و جنایت های حکومت اسلامی بی خبر بماند. به سخن دیگر، نقض گستردۀ حقوق بشر در حکومت اسلامی، تأثیر زیادی در مناسبات اقتصادی و سیاسی جهان غرب با حکومت آخوندی نداشته و از این پس هم نخواهد داشت. تنها، ماجراجویی هسته ای آخوندها و تلاش آنان برای عبور از این خط سرخ جهانی ست که برای جهان غرب، نقض خشن و بی رحمانۀ حقوق بشر را در رژیم آخوندی هر روز، به گونه ای ابزاری، برجسته تر کرده و می کند.


برای جهان غرب اهمیت دارد که:

1. حکومت اسلامی در ایران تداوم بیابد؛

2. حکومت اسلامی از تلاش برای دستیابی به تسلیحات هسته ای چشم بپوشد.


زیرا تنها با تداوم رژیم آخوندی ست که کشورهای صنعتی غرب می توانند با خلأیی که عدم حضور آمریکا در ایران ایجاد کرده است، بیشترین سود ممکن را از آن خود کنند. از سوی دیگر، آنان می توانند در زمان مناسب از رژیمی که هیچ پایگاهی در میان مردم ندارد، با کمترین هزینه فاصله بگیرند و با استفاده از امکان های اقتصادی و سیاسی و فرهنگی که در اختیار دارند، از دستیابی رژیم به تسلیحات هسته ای جلوگیری کنند؛ چرا که افکار همگانی جهان باور کرده است که اگر این فناوری در اختیار دیوانگان حاکم بر ایران قرار بگیرد، آغاز جنگی جهانی و فروپاشی عالم هستی رقم خورده است.


یعنی خط سرخ مدارای جهان غرب با رژیم اسلامی، مسئلۀ غنی سازی اورانیوم و تلاش برای دستیابی به بمب اتمی ست. به نقل از رویترز، باراک اوباما در تاریخ 8 دسامبر 2011 تأکید کرده است که: « دولت واشنگتن و متحدانش در همکاری با یکدیگر از دسترسی ایران به جنگ افزار هسته ای جلوگیری خواهند کرد»؛ همان سلاحی که به پندار آخوندها، تداوم حکومتشان را تا پیدایی امام زمانی که هرگز نبوده است، تضمین خواهد کرد.



در همین راستا، تا کنون شورای امنیت سازمان ملل، چهار قطعنامه علیه حکومت اسلامی تصویب کرده است. قطعنامۀ 1737 که درتاریخ 23 دسامبر 2006 با آرای همۀ هموندان شورای امنیت سازمان ملل، از جمله روسیه و چین به تصویب رسید و نیز، قطعنامۀ 1747 که به همانگونه در تاریخ 24 مارس 2007 صادر شد، قطعنامه هایی هستند تکلیف آور و اجرای آنها از سوی رژیم اسلامی بایستی ست. این دو قطعنامه بر اساس اصل 42، فصل هفتم منشور سازمان ملل تصویب شده اند که در پیوند با « تهدید و یا نقض صلح در جهان» تدوین شده است. یعنی، اصل 42 منشور سازمان ملل، اجازه می دهد که برای اجرای «تصمیم های ویژۀ» مربوط به نگهداشت و تضمین صلح، حتا از نیروهای نظامی نیز، استفاده شود.



اما پاسخ حکومت اسلامی به این قطعنامه ها، همیشه پرداخت باج و خراج بوده است به چین و روسیه و تهدید غرب و اجرای این تهدیدها به شکل بمب گذاری در منطقۀ خاورمیانه و ترور در دیگر کشورهای جهان و آزمایش های بیهودۀ موشکی و...

احمدی نژاد، رئیس جمهور حکومت اسلامی، تنها یک روز پس از اعلام قطعنامۀ 23 دسامبر 2006، از این قطعنامه با عنوان «کاغذ پاره» یاد کرد و یادآور شد که حکومت اسلامی دیگر یک قدرت اتمی است و غرب باید این مسئله را بپذیرد. واکنش حکومت آخوندی به چهارمین قطعنامۀ سازمان ملل و نیز به آخرین گزارش سازمان انرژی اتمی، دامن زدن به بحرانی دیگر بود. رژیم اسلامی نه تنها همان لاف و گزاف های همیشگی را در بارۀ آخرین قطعنامه تکرار کرد، بلکه از طریق اشغال سفارت انگلستان، گام عملی و جنون آمیزِ دیگری را نیز، در رویارویی با جهان برداشت.


چه باید کرد؟


با چشم پوشی از واکنش های جامعۀ سیاسی ایرانی، دو راه در پیش روی جهان و نهادهای بین المللی قرار دارد:

1. یا در برابر خطر حکومت دیوانه ای که با تکیه بر آیین انسان ستیزِ اسلام، می خواهد به بمب اتمی نیز مجهز شود، چشم فروبندند و همانگونه که احمدی نژاد از غرب می خواهد، بپذیرند که رژیم اسلامی آخوندها، دیگر یک قدرت اتمی ست؛


2. جهان غرب و همۀ نهادهای بین المللی با تکیه بر تمام اهرم های موجود و ممکن، حکومت آخوندی را وادارند که از غنی سازی اورانیوم و تلاش برای دستیابی به تسلیحات هسته ای چشم بپوشد.


راه دیگری باقی نمانده است.


اگر جهان، با رویکرد به گزینۀ نخست، اسلام اتمی را بپذیرد، باید نیز، بپذیرد که حکومت اسلامی همانگونه که بارها اعلام کرده است، از این سلاح دیر یا زود، مستقیم یا غیر مستقیم برای نابودی اسرائیل استفاده بکند. امری که بیشتر از آنکه منطقۀ نفت خیز و انرژی زای خاورمیانه را در آتش ببلعد، به نابودی ایران و ایرانی خواهد انجامید. از سوی دیگر، همگان باید آماده باشند که رژیم آخوندها، چنان که به تکرار تأکید کرده است، فناوری هسته ای را در اختیار دیگر نیروها و کشورهای اسلامی قرار بدهد که پیامدهای آن پیشاپیش برای همگان مانند روز، روشن است.


همچنین نباید تردیدی داشت که حکومت اسلامی با دستیابی به تسلیحات هسته ای، سرکوب ایرانیان را برای رسیدن به هدف های جنون آمیز خود در ایران، در منطقه و در جهان تشدید خواهد کرد. بنا براین، به مصلحت کشور و سودِ ملت است که جهان آزاد در برابر سیاست های هسته ای رژیم به بی تفاوتی روی نیاورد. پیامد این بی تفاوتی، هم به معنای تخریب ایران و ایرانی ست و هم، جهان را با حادثه های پیش بینی ناپذیری روبرو خواهد کرد که می تواند به نیستی همگانی بیانجامد.


رویکرد جهان غرب و بویژه سازمان جهانی انرژی اتمی به گزینۀ دوم، در واقع از همان زمانی آغاز شد که آخوندها به خاطر افشای برنامه های هسته ای خود، پیشنهاد گفتگو در این باره را به غرب دادند؛ برنامه هایی که به گفتۀ موسوی، سفیر پیشین حکومت اسلامی در آلمان و از مسئولان گفتگوهای هسته ای با غرب، هجده سال به صورت مخفی دنبال شده بودند.


دستاورد سالیان گفتگو، مگر اشراف غرب به فریب و دروغگویی و خرید وقت و هیاهو بازی حکومت آخوندی نبوده است. کسانی که روند این گفتگوها را دنبال کرده اند، به خوبی می دانند که غرب آمادۀ دادن هر گونه امتیاز ممکن به رژیم آخوندی بوده است، تنها با این شرط که فعالیت های هسته ای خود را برای سازمان جهانی انرژی اتمی شفاف کند و از غنی سازی اورانیوم که به کار تولید بمب اتمی می آید نیز، چشم بپوشد.


کوتاه اینکه، حکومت آخوندی سالیان سال به بهانۀ گفتگو، برای برنامه های مخفی هسته ای خود وقت خریده است و جهان غرب را با دروغ و ریاکاری و تقیه، فریب داده است تا به آرزوی خود مبنی بر تولید سلاح هسته ای دست بیابد. به سخن دیگر، رژیم آخوندی از راه گفتگو، به هیچ توافقی تن در نداده است و نخواهد داد.


پیشاپیش روشن بود که این گفتگوها با شکست روبرو خواهند شد. اما برای افکار همگانی در غرب باید روشن می شد که حکومت آخوندی نه تنها حقوق بشر را در پیوند با مردم ایران پیوسته و به صورتی خشونت آمیز نقض می کند، بلکه ازهیچ قانون و پیمان جهانی نیز، که مهار فعالیت های اتمی رژیم را ممکن کند، پیروی نمی کند. با پایان پذیری ناگزیر روندِ گفتگوهای بی نتیجه و صدور چهارمین قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل و گزارش بی پردۀ سازمان جهانی انرژی اتمی، برخورد غرب با توجه به زمان اندکی که طی آن رژیم توانایی تولید سلاح های هسته ای را پیدا می کند، وارد مرحله ای با کیفتی دیگر شده است.


اگر چه در این مرحله نیز، با توجه به زمان کمی که مانده است، توافق از راه های دیپلماتیک باز هم امکان پذیر است، اما الویت، رسیدن به نتیجه با وسایل دیگر است.


جنگ


اگر جنگ را ادامۀ سیاست با وسایل دیگر بپنداریم و یا بپذیریم که جنگ پیامد « به بن بست رسیدن گفتگوهای سیاسی به منظور تحمیل اراده یا جلوگیری از تحمیل اراده یکی بر دیگری » ست، روشن خواهد شد که سیاست های حکومت اسلامی برای تحمیل زیاده خواهی های خود به جهان، به ناگزیر و خارج از ارادۀ مخالفان و موافقان جنگ، به ناگزیر به رویارویی نظامی خواهد انجامید. این جنگ، چندی ست که به صورت خاموش آغاز شده است و حکومت لاف و نادانی و جنون را به دن کیشوتی با ریش و عمامه تبدیل کرده است.


کشورها و نهادهای بین المللیِ که با رژیم اسلامی به گفتگو نشسته اند، پس از سالیان دراز سیاستِ نرمش و مدارا و مماشات و اغماضی تصور ناپذیر، نتوانستند در بابِ فعالیت های خانمان برانداز هسته ای رژیم به کوچکترین توافقی دست بیابند.

هم اکنون همۀ تلاش های بی سرانجام رژیم اسلامی بر این محور متمرکز شده است که با استفاده از توان هواداران بین المللی و ایرانی خود و نیز با استفاده از امکان های مزدوران رنگارنگش، سازماندهی و ادارۀ گفتمان جنگ و صلح را خود در اختیار بگیرد؛ جنگی که با توجه به داده ها و سیاست های حکومت اسلامی، دیر یا زود از راه خواهد رسید. اکبر گنجی، نخستین فردی ست که با همراهی گروهی از هواداران حکومت اسلامی و «ضد امپریالیست های (ضد آمریکایی های) حرفه ای» و نیز با استفاده و سوء استفاده از نام برخی افراد خوشنام، تلاش کرد که با صدور بیانیه ای در نوامبر 2011، گفتمان جنگ و صلح را در چارچوب سیاست های کلی رژیم به سود آخوندها مصادره کند. به هنگامی که جهان به راستی نگران دستیابی آخوندها به بمب اتمی ست و چهارمین قطعنامۀ شورای امنیت سازمان ملل نیز در پیوند با سیاست های هسته ای رژیم، چیزی جز بازتاب جهانی این نگرانی نیست، اکبر گنجی و امضا کنندگان نامۀ او گویی از کره ای دیگر به زمین پرتاب شده اند و سخنانی به میان می آورند که هیچگاه دغدغۀ کشور و یا نهادی جهانی نبوده است تا اینان دچار این نگرانی شوند که « مبادا تشبث به مقولاتی همچون دخالت بشر دوستانه و حمایت از دمکراسی، دستمایۀ اقدامات ضد ایرانی و جنایت های غیر انسانی قرار گیرد.»


حال آنکه، کشورهای غربی با سیاست های مماشاتگرانه و پشتیبانی های نابجای خود از حکومت آخوندی و حمایت از افرادی مانند گنجی و دیگر جایزه بگیران با نام و بی نام که آموخته اند همواره سنگ جناحی از حاکمیت را در برابر جناحی دیگر به سینه بزنند، نه تنها خدمتی به روند دمکراسی در ایران نکرده اند، بلکه با سیاست مماشات و گفتگو با رژیم اسلامی، از نهادینه شدن دمکراسی و تقویت اپوزیسیون راستین ایرانی به جد نیز، جلوگیری کرده اند.


آنچه که غرب به درستی در پی آن است و گنجی و اعوان و انصارش می خواهند آنرا نادیده بگیرند، جلوگیری از فاجعۀ حکومت اسلامی ست که مصمم است با هر هزینه ای به تسلیحات هسته ای مجهز شود. در میان کشورهایی که دارای تسلیحات هسته ای هستند، تنها حکومت اسلامی ست که بارها و بارها اعلام کرده است که یک کشور دیگر را می خواهد از نقشۀ کرۀ زمین محو و نابود کند. جهان باید باور کند که این تهدیدها، با نگرشی که مسلمانان و بویژه مسلمانان حاکم بر ایران به هستی و نیستی دارند، تهدیدهایی هستند که در صورت امکان، زود به واقعیتی تلخ با پیامدهایی پیش بینی ناپذیر برای ایران و جهان تبدیل خواهند شد. به سخن دیگر، بر همۀ کشورهایی که از فناوری هسته ای برخوردارند، کمابیش، خرد و خردورزی حکمیت می کند و نه تعصب های اسلامی که استفاده از بمب اتمی را برای تحمیل ارادۀ خود به دیگران، جایز می داند.


اکبر گنجی و کسانی که بیانیۀ او را امضا کرده اند، دانسته یا نادانسته برای اینکه غبار در چشم جهان بپاشند و همزمان از قافلۀ مخالفان با تسلیحات هسته ای پس نمانند، با نادیده گرفتن مطلق قطعنامه های شورای امنیت در پیوند با سیاست های هسته ای ایران، به این بسنده می کنند که بگویند: « ما با تهاجم نظامی به کشورمان ایران به هر مستمسک که باشد، از جمله بهانۀ نگرانی از ماجراجویی های نامسئولانۀ رژيم در فعاليت های هسته ای، مخالفيم. البته بهتر آن است که همه ی سلاحهای هسته ای و کشتار جمعی يکسره از منطقه جمع آوری و خنثی شود. » اکبر گنجی و همراهانش در این بیانیه، با زیرکی آخوندی تلاش کرده اند که همه جا حکومت اسلامی، برابر با ایران قلمداد شود و با ترفند و زیرکی القا می کنند که باید به تلاش های غیر قانونی و جنگ طلبانۀ آخوندها برای دستیابی به تسلیحات اتمی، با دیدۀ اغماض برخورد کرد و از قطعنامه های لازم الاجرای شورای امنیت نیز، که برای تضمین و نگهداشت صلح، امکان استفاده از نیروی نظامی را پیش بینی کرده است، چشم پوشید.


در حقیقت این گفتاورد، برگردان شرم آوری ست از موضع رئیس جمهور حکومت اسلامی به قطعنامه های شورای امنیت که آنها را « کاغذ پاره» هایی فاقد توان اجرایی شدن، می خواند. اما، تردید نباید داشت که تلاش های مخفی و غیر قانونی رژیم برای دستیابی به فناوری و تسلیحاتِ هسته ای و نیز، سیاست های اعلام شدۀ حکومت اسلامی که به دنبال استقرار اسلام در منطقه و در جهان است، دیر یا زود و به ناگزیر، به رویارویی نظامی جهان آزاد، نه با ایران، بلکه با اشغالگران مسلمانی که بر ایران فرمان می رانند، خواهد انجامید.


با توجه به حادثه هایی که پس از صدور چهارمین قطعنامۀ شورای امنیت و گزارش سازمان جهانی انرژی اتمی، رویداده اند، امکان و زمان زیادی برای جلوگیری از یک جنگِ آشکار و پیش بینی پذیر نمانده است.

اکنون، بیشتر از دو گزینه نمانده است:

1. یا باید حکومت اسلامی جام زهر بنوشد و از قطعنامه های تصویب شده، پیروی کند و هر گونه همکاری را با سازمان جهانی انرژی اتمی بپذیرد؛


2. یا همچنان از هر گونه گفتگوی سازنده سر باز زند که پیامدی ندارد، مگر درگیری و رویارویی نظامی. شگفت آور است که گنجی و همراهانش تا کنون بیانیه ای در بارۀ جنگ خاموش و انفجارهایی که رؤیای هسته ای رژیم را به کابوسی پایان ناپذیر تبدیل کرده، صادر نکرده اند!

به هر حال، حکومت اسلامی و اپوزیسیون خود ساخته اش، تصمیم به تداوم سیاستی که قطعنامه های سازمان ملل را « کاغذ پاره » می پندارد، گرفته اند. دولتمردان و آخوندهای حاکم با تهدید جهان و اشغال سفارتخانه ها، در عمل تبلیغ می کنند که « جنگ نعمتی الاهی ست.» اما، فراموش می کنند که فاجعه و تراژدی ای را که خمینی با جنگ برای مردم ایران به بارآورد، این بار تنها مضحکه ای شوم از کار در خواهد آمد. جنگ، اگر در آن زمان برای حکومت اسلامی و آخوندها، نعمت بود، این بار که دچار انزوای مطلق داخلی و خارجی شده اند، تنها مصیبتی بی پایان نصیبشان خواهد کرد؛ چرا که مردم دودمان آخوند و آخوندیسم را برای همیشه از سرزمینی با نام ایران برخواهند چید؛ این را هم مسلمانان حاکم می دانند و هم مسلمانانی که به بیرون از حاکمیت پرتاب شده اند و برای سهم خود، زمین و زمان را به هم می بافند تا حکومت اسلامی همچنان برجای بماند و سهم به تاراج رفته شان برقرار و موجود. اینان، تنها با تداوم حاکمیت اسلامی ست که می توانند، روزی روزگاری به سهم خود دسترسی پیدا کنند، وگرنه، در حکومت آیندۀ ایران، سهم این اپوزیسیون خود ساختۀ رژیم، پاسخگویی در برابر دادگاه های جنایی و مدنی خواهد بود.


خویشکاری ما


اپوزیسیون راستین حکومت اسلامی، باید در جایگاهی قرار بگیرد که برای مردم ایران و نیز برای جهانیان روشن و تبیین کند که وجود و تداوم حکومت اسلامی به گونه ای منطقی و قانونمند و به ناگزیر، به رویارویی و جنگ می انجامد. تاریخ این وظیفه را بر دوش نسل های کنونی گذاشته است که از هر حادثه ای، واقعی و یا احتمالی، تنها برای از میان برداشتن حکومت جهل و جنون اسلامی استفاده کنند و پیگیرانه و روشن به نقد دیدگاه های پادوهای رژیم که برای روزهای مبادا به بیرون از کشور راندده شده اند، بپردازند. از بخت خوش، ما ایرانیان برای نابودی حکومت اسلامی، جایگزین شایسته و انسانیِ فرهنگِ ایرانی را در اختیار داریم. باید بتوانیم و بخواهیم که با بهره گیری و باززایی ارزش ها و هنجارهای فرهنگِ ایرانی، آیین انسان ستیز اسلام و حکومتش را برای همیشه به زادگاهش، به همان صحاری سوزان نفت و عقرب و شن، پس برانیم. ناچار و ناگزیریم که در برابر مسلمانان تاریک اندیشی چون گنجی و سروش و کدیور و... که وجودشان و حضورشان با فریب و دروغ و تقیه اسلامی درآمیخته است، چراغ روشن خرد و خردورزی را که ذاتیِ ایرانمداری ست باز بیفروزیم.


باری، برای جلوگیری از جنگ و جنگ های احتمالی دیگر، راهی جز نابودی حکومت اسلام نیست. هم جهان از این حکومت می پرهیزد و هم مردم ایران با شعار « آزادی، استقلال، جمهوری ایرانی» به نفی این حکومت رای داده اند.


14 دسامبر 2011


j-asadian@web.de
 




_______________________________________________________

  Share

توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام دریافت نمیشود.

: اسم
: ایمیل
پیام

 

مقاله ها   |    نظریات   |    اطلاعیه   |    گوناگون    |      طنز     |      پیوندها    |    تماس

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه تیف) مانع ندارد