تاریخ انتشار :15.09.2022
«سنگ بزرگ» یا «دروغ بزرگ»
محسن زادشیر

روز جمعه چهارم شهریور در یک برنامه لایو اینستاگرامی شرکت کردم.
در این لایو محمود رویایی با اشاره به اهمیت تشکیل دادگاه رسیدگی
به جنایات رئیسی گفت شنیدم که ایرج مصداقی با ناراحتی از ثبت شکایت
شاکیان علیه آخوند جلاد گفته «سنگ بزرگ علامت نزدنه». البته محمود
به درستی گفت او از زبان پاسداران و رئیسی حرف میزند اما در ادامه
با یادآوری خاطرات مشترکی که در بند ۲ و ۱۶ با محمود داشتیم من
ماجرای انزوای مصداقی توسط بچههای مجاهدین را مطرح کردم. محمود هم
با یادآوری ورزش جمعی در بند ۱۶ و ماجراهای اتاق گاز و وحشیگری
پاسداران به درستی یادآوری کرد که در آن زمان حتی افرادی که تأکید
کرده بودیم به خاطر مشکلات جسمی نباید وارد شوند آمدند و مورد
ضربوشتم قرار گرفتند، اما مزدور نفوذی نیامد. من هم که آن زمان
مسئول ورزش بودم توضیح دادم که ماجرا از کجا آغاز شد و چگونه
مصداقی تک و تنها در سلول ماند و بقیه رفتند و کتک خوردند. وقتی
محمود با اشاره به وقاحت مصداقی که با این وضعیت در بند، در کتابش
نوشته در صف اول ورزش بودم یاد خاطرهای افتادم که بد نیست اینجا
هم بازگو کنم.
بعد از اعدامها و انتقال به اوین یک روز دیدم تنها در هواخوری قدم
میزند. واقعا دلم برایش سوخت با خودم گفتم، حالا که همه بچهها را
کشتند بهتر است گذشتهها را فراموش کنم و بروم چند دقیقه با او قدم
بزنم. وقتی رفتم سراغش از خوشحالی داشت بال در میآورد. احتمالا
انتظار نداشت تحویلش بگیریم. پس از چند دقیقه که با هم در هواخوری
قدم زدیم گفتم:
تو در اعدامها کجا بودی؟
مصداقی گفت من در فلان فرعی بودم
گفتم پس چرا من هر چه تلاش میکردم تماس بگیریم و خبر بچهها را
بگویم نمیآمدی پشت خط…؟[1] گفت نمیشد آمد ۲ نفوذی توی فرعی بود و
خطرناک بود.
گفتم داریوش حنیفه[2] از همان فرعی با من تماس گرفت!
مصداقی گفت بله داریوش به حرف ما گوش نکرد هر چه گفتیم خطرناک است
تماس نگیر گفت من فردا میخواهم بروم از مواضع سازمان دفاع کنم و
اعدام میشوم از چه میترسم بگذار حداقل آخرین تماس هم با بچهها
بگیرم.
این ماجرا گذاشت تا این که بعد از آزادی و آمدن به خارج دوباره
بچههای زندان ایرج مصداقی را بایکوت کردند. من تا ۲۰۱۳ با او
ارتباط داشتم یک روز به او گفتم یادت میاد وقتی من از بند با
بچههای فرعی تماس میگرفتم تو از ترس حاضر نشدی پای تماس [ارتباط
با مورس] بیایی…؟ مصداقی گفت نه اشتباه میکنی من خودم تماس
میگرفتم.
با تعجب گفتم چی؟ تو…!؟
آخر طرف اصلی مورس از بند من بودم و میدانم آنطرف مقابل کی بود؟
هیچ موقع تو نبودی…! تازه بعد از اعدامها هم وقتی ازت پرسیدم گفتی
خطرناک بود و داریوش هم به حرف من گوش نکرد… گفت تو اشتباه میکنی
حافظهات ضعیف شده خود من پشت مورس بودم…! به ایرج مصداقی گفتم من
مثل روز یادمه حافظهام هم خیلی از تو قویتره برو خجالت بکش!
البته اون روز من نمیدونستم توی کتابش داستان تولید کرده و نوشته
با بند تماس گرفتم اما بعد فهمیدم چون دروغ نوشته و من هم شاهد
زنده اون ماجرا بودم جا خورد و میخواست این طوری منو گمراهم کنه
تا من به حافظه خودم شک کنم.
ایرج مصداقی در صفحه ۱۵۵ جلد سوم کتابش موضوع را این طور قلب و تولید کرده
است:
«ﻣﻦ ﺑﻪ اﺗﻔﺎق “م- پ” ﺑﻪ زدن ﻣﻮرس ﻣﺸﻐﻮل ﺑﻮدﻳﻢ. هر از ﮔﺎهی ﺟﺎﯼﻣﺎن
را در زدن ﻣﻮرس ﻋﻮض ﻣﯽﮐﺮدﻳﻢ. ﺑﺮاﯼ ﺑﭽﻪهاﻳﯽ ﮐﻪ در ﭘﺮوﺳﻪﯼ ﻣﺎ ﻗﺮار
ﻧﺪاﺷﺘﻨﺪ، ﺗﺤﻤﻞ ﺷﺮاﻳﻂ و ﺷﻨﻴﺪن ﻧﺎم ﺑﭽﻪهاﻳﯽ ﮐﻪ اﻋﺪام ﺷﺪﻩ ﺑﻮدﻧﺪ، ﺑﻪ
ﻣﺮاﺗﺐ ﺳﺨﺖﺗﺮ ﺑﻮد. ﭼﻨﺪ ﺑﺎر ﺑﻪ ﻣﺤﺴﻦ زادﺷﻴﺮ ﮐﻪ ﻣﻮرس ﻣﺎ را درﻳﺎﻓﺖ
ﻣﯽﮐﺮد، ﺗﺎﮐﻴﺪ ﮐﺮدﻳﻢ: ﺣﺘﻤﺎً اﺧﺒﺎر ﺣﺎﺻﻠﻪ را ﺑﻪ زﻧﺪاﻧﻴﺎن ﻣﺎرﮐﺴﻴﺴﺖ
ﻧﻴﺰ ﺑﺮﺳﺎﻧﺪ؛ وﯼ ﻗﻮل داد ﭼﻨﻴﻦ ﮐﺎرﯼ را در اﺳﺮع وﻗﺖ اﻧﺠﺎم دهد…»!
این ادعای ایرج مصداقی در سطور بالا که خودش را طرف حساب مورس با
من قلمدادکرده کذب محض است. به خوبی به یاد دارم که درهواخوری اوین
در پاسخ به سوال من که چرا جواب مورس را نمیدادی و ما تا روز آخر
نفهمیدم که تو کجا بودی؟ او صریحا به من گفت که طرف حساب مورس
نمیشد چون شرایط خطرناک بود!
او در یک ادعای وقیحانه در مورد شکایت از رئیسی جلاد در آمریکا
گفته بود سنگ بزرگ علامت نزدن است! حالا من سوال میکنم «دروغ
بزرگ» علامت چیست…؟
________________________________________________________
توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام
دریافت نمیشود.
|