مقاله

 

 

تاریخ انتشار :07.01.2023

چالش مشروعیت سینمای حکومت اسلامی

 پرویز صیاد




بابک غفوری آذر: از زمان آغاز اعتراض‌های سراسری در ایران، اظهارات و اقدامات بی‌سابقه‌ای از سوی تعداد زیادی از سینماگرانی که در مقاطع مختلف در سینمای رسمی ایران فعال بودند یا همچنان هستند، دیده شد و می‌شود. حجاب برداشتن تعدادی از سینماگران زن، مهم‌ترین اقدام عملی گروهی از سینماگران علیه ساختارهای قاعده‌مند فعالیت نمایشی در ساختار حکومت جمهوری اسلامی بود.

در کنار این اقدام برخی از سینماگران با اعلام پشیمانی از فعالیت‌های گذشته در پذیرش ساخت فیلم بر مبنای معیارهای محدودکننده حکومت جمهوری اسلامی بویژه در زمینه رعایت حجاب اجباری، شرکت در برنامه‌های فرهنگی و هنری حکومت از جمله جشنواره‌های فجر را مشروعیت بخشیدن به آن دانسته و خواستار عدم حضور سینماگران دیگر شده‌اند. اظهارات و اقداماتی که پیشتر در این سطح و ابعاد دیده نمی‌شد و می تواند نشانه‌ای از تردیدهای جدی در فعالیت بر مبنای قوانین و خواسته‌های حکومت باشد.

درباره این صحبت‌ها با پرویز صیاد، سینماگر شناخته شده صحبت کردم. خالق شخصیت جاودان «صمد» با کارنامه بسیار پرباری در ساخت یا مشارکت در ساخت تعدادی از مهم‌ترین آثار نمایشی پیش از انقلاب ۵۷، حاضر به ادامه فعالیت بر مبنای قوانین جمهوری اسلامی نشد و همواره نگاهی انتقادی به فعالیت همکارانش در سال‌های بعد از انقلاب داشت. او از آنچه مشروعیت بخشی به حکومت از طریق ساخت و نمایش فیلم‌ها در جشنواره‌های خارجی می‌نامید، انتقاد کرد و تاکنون هم بر این نظرش استوار بوده است.


پرویز صیاد : نظام ولایت فقیه اصولاً بر خاکستر همین سینمای آتش گرفته از جمله سینما رکس بنا شد. اوایل به نظر می‌رسید فاتحه سینما در چنین نظامی خوانده می‌شود، ولی اتفاقی افتاد که همه چیز را به سود سینما و فیلمسازی تغییر داد: خمینی از فیلم «گاو» (ساخته داریوش مهرجویی) تعریف کرد. معلوم نیست که البته فیلم را دیده بوده یا نه.

به هرحال تمجید خمینی از فیلم «گاو» هر چه بود، صاحبان سینماهای آتش گرفته را به صرافت گرفتن خسارت و بازسازی سینمایشان انداخت و همین‌طور فیلمسازان را به صرافت فیلمسازی. به این ترتیب، سینمایی که از نظام آخوندی مشروعیت گرفته بود، در قبال تامین و گرفتن بودجه از دولت، خواهی‌نخواهی به خدمت همان دولت درآمد و شروع کرد به بزک کردن چهره نظام آخوندی در جشنواره‌های فیلم.

از این جا مشروعیتی به صورت دوطرفه اعمال شد، یعنی نظام آخوندی به سینما مشروعیت و بودجه داد، سینما هم در چند دهه اول نظام آخوندی، نظام را در جشنواره‌ها و مراکز فیلم نمایندگی کرد و در نتیجه علاقه‌مندان سینما را در جهان واداشت که ولایت فقیه را متفاوت ببینند از طالبان، چون این یکی، سینما داشت، آن یکی سینما نداشت.



آقای صیاد، این دو نکته کار فرهنگی-هنری و آن مشروعیت را چگونه تفکیک می‌کنید؟ چون الان دارد به نوعی به همان موضوع بر می‌گردد که آیا در سال‌های گذشته واقعاً به سود فرهنگ و هنرکلی جایی که به نام ایران می‌شناسیم فعالیت می‌شد، یا به سود نظام حاکم بر ایران؟

تمام این صحبت‌ها و تفکیک کردن‌ها شاید به این دلیل پیش آمده که نظام آخوندی دیگر آن اشتیاق سابق را برای تامین بودجه برای فیلمسازی ندارد یا امکانش را از دست داده است. شاید هم به این دلیل باشد که کل صنعت سینما در شرایط فعلی دیگر مثل سابق امکان تبلیغ به سود این رژیم را از دست داده است.

البته می‌بینیم همچنان سرمایه‌گذاری حکومت در سینما ادامه دارد و بخصوص نهادهای امنیتی و نظامی در این یک دهه اخیر وارد سینما شده‌اند و می‌خواهند از جنبه‌های تبلیغی و ایدئولوژیک، از ابزار سینما برای ساخت فیلم و تولید اثر نمایشی استفاده کنند.

بله، همه این امکانات هم اگر وجود داشته باشد، شما باید آن را به نوعی مصرف کنید که به سود نظام در بیاید. چه جوری به سود نظام دربیاید؟ نه با نمایش فیلم در چارچوب داخل مرز، بلکه این فیلم‌ها باید راه پیدا کند به جشنواره‌ها و مراکز سینمایی خارجی. آن هم که الان آن اشتیاق و اشتها برای گرفتن فیلم از نظام فعلی از میان رفته دیگر. الان دیگر سیاستمداران رویشان نمی‌شود حرف مثبتی راجع به این نظام بزنند، چه برسد به مراکز هنری و فرهنگی که بیایند دومرتبه یک روابط تنگاتنگ و دوستانه برقرار کنند با وزارت ارشاد اسلامی.

در سال‌های اخیر دیده می‌شد که درباره حضورهای بین‌المللی سینمای ایران، جشنواره‌ها تلاش می‌کنند آثار سینماگرانی را عموما بپذیرند که مسائل انتقادی را در فیلم‌هایشان مطرح می‌کنند. به خصوص در فیلم‌های یک دهه اخیر در جشنواره‌ها که زمینه‌های اجتماعی و انتقادی پررنگی داشتند. از این نظر هم فکر می‌کنید به خصوص در یک دهه اخیر، فیلم‌های حاضر در جشنواره خارجی باز هم به نوعی در مشروعیت دادن به حکومت جمهوری اسلامی نقش داشتند؟

به نظر من خود کیفیت فیلم آن قدر ملاک نیست که روابط حسنه بین جشنواره‌ها و خود کل نظام است، که این جا انگیزه اصلی این روابط دوطرفه بود. البته ما در سال‌های اخیر با سینماگران معترضی مثل جعفر پناهی و محمد رسول‌اف و خواسته‌ها و کارهایشان آشنا هستیم. اما مثلاً هر فیلمی در ایران تولید می‌شد، به اکثر جشنواره‌های دنیا که عرضه می‌کردند با کمال میل می‌پذیرفتند ولی الان دیگر اشتهایی از جانب خارج از مرز وجود ندارد. اگر الان فیلمی ساخته بشود با همان کیفیتی که اشاره می‌کنید، خصوصاً اگر در خارج بچه‌ها بتوانند بسازند، بیشتر مورد توجه جشنواره‌های فیلم و مراکز سینمایی هست.

اتفاقاً در مورد همین موضوع، مثلاً امسال ما فیلم «عنکبوت مقدس» را داشتیم که در خارج از ایران ساخته شد و الان جزو فهرست ۱۵ نامزد اولیه بخش اسکار بهترین فیلم بین‌المللی جوایز سال ۲۰۲۳ است. فکر می‌کنید حالا، به خصوص با این مهاجرت‌های سینماگران ایرانی که هر روز هم بیشتر می‌شود، احتمال دوباره پاگرفتن نوعی از سینمای در تبعید که شما آغازگرش بودید و همان سال‌ها متوقف شد، ممکن است فراهم شود؟

به طور قطع و یقین چنین خواهد شد و همین‌طور که اشاره کردید الان زمینه‌اش فراهم شده. شما ببینید الان جوان‌هایی که در خارج فیلم می‌سازند، رقیبان سرسختی برای فیلمسازان داخل کشور هستند از نظر ایجاد ارتباط با جشنواره‌های فیلم. حتماً این جوان‌ها و فیلمسازان جدید که به خارج از کشور آمده‌اند و خواهند آمد، شانس بهتری از امثال من خواهند داشت.

آن سینمایی که مورد نظر شماست به عنوان سینمای تبعید، قبلاً زمینه نداشت، به خاطر این که خود من برای نمونه جز فیلم «فرستاده» و «چک‌پوینت»، که هر دو محصول همان دهه اول بعد از انقلاب است، دیگر فیلمی نساختم. نه این که خود فیلم ساختن مشکل باشد، ولی زمینه عرضه و توزیع فیلم‌هایی که محصول تجاری کوچکی است مثل فیلم‌های «فرستاده» و «چک‌پوینت»، باید از سوی جشنواره‌های فیلم فراهم می‌شد تا بتوانند سکوی پرتاب داشته باشند. ولی این اتفاق نیفتاد.

روابط حسنه‌ای که قبلاً بین جشنواره‌های فیلم و وزارت ارشاد اسلامی -به عنوان بیشترین تولیدکننده فیلم‌های متفاوت در دنیا نسبت به هالیوود- وجود داشت، الان دیگر وجود ندارد. برای این که هم سطح تولید در ایران پایین آمده و هم این که تربیت‌های سینمایی، جوان‌های فیلمساز خوش‌قریحه، کم‌کم یا اصلاً در خارج تحصیل کرده‌اند و یا از ایران جلای وطن کرده‌اند.

آقای صیاد، این مهاجرت‌ها را که می‌بینید، به خصوص از سوی سینماگرانی که در سال‌های گذشته در جریان اصلی سینمای جمهوری‌اسلامی فعالیت می‌کردند و برخی‌شان سابقه حضور در فیلم‌های تبلیغی و حکومتی شاخص این سال‌ها را داشته‌اند و اظهارنظرهای انتقادی شدیدی را هم پس از مهاجرت مطرح می‌کنند، فکر می‌کنید نتیجه چیست؟ آیا طبیعت کار فرهنگی و هنری افرادی را که درگیر این کار هستند، به ناچار به این دیدگاه می‌رساند؟ یا مجموعه اتفاقات و شرایط حال حاضر ایران این افراد را به این شکل با نوعی ریزش محسوس دچار می‌کند؟

طبعاً همین شرایطی که در داخل کشور به وجود آمده واین جو اعتراضات سراسری و مبارزان جوان، خواهی‌نخواهی در خارج از کشور هم یک جو مساعدی به وجود آورده برای همراهی و همدلی با این جنبش. خب طبعاً کسانی که از ایران بیرون می‌آیند انتظار دارند جوامع سینمایی و فرهنگی حرف‌هایی از این آدم‌ها بشنوند که در تأیید این حرکت‌های اجتماعی آزادیخواهانه باشد. حالا برخی واقعا با صداقت می‌افتند در این زمینه و بعضی‌ها هم شغل حرفه‌ای‌شان کلک‌هایی را ایجاب می‌کند که خودشان را هماهنگ و هم‌رنگ با جامعه نشان بدهند. ولی به نظر من خود جنبش، این خاصیت و رمق را دارد که آدم‌ها را عوض کند.

موضوع دیگری که علیه قواعد رسمی بود، حجاب برداشتن سینماگران زن بود. این موضوع واقعا اتفاقی منحصر به فردی بود که در تمام چهار دهه گذشته دیده نشده بود و کاملاً حرکتی است علیه کلیت پذیرش فعالیت در قواعد رسمی هنرهای نمایشی در ایران بعد از انقلاب. فعالیتی که در آن همه زنان مجبور به رعایت حجاب هستند.

دقیقاً همین طور است که می‌گویید و واقعاً نمی‌شود شانه خالی کرد از تأثیری که جوانان بر روابط آدم‌ها گذاشته‌اند. و خانم‌های بازیگر به خصوص، قربانیان اصلی هستند در سینمای کشور ما. چون شما ببینید آن چیزی که باعث شده حجاب اسلامی را تا به حال تحمل کنند، اجبار بوده. همین طور که اسمش هست، اجباری بوده. ولی این اجبار را بازیگران مرد و فیلمسازان مرد نداشتند. فیلمسازان زن هم خودشان بایستی حجاب را رعایت می‌کردند و هم این اجبار را بر سر بازیگرانی که در فیلم‌هایشان بودند تحمیل می‌کردند. البته حرکت شجاعانه‌ای است و خودشان را به خطر انداخته‌اند. هر چقدر چهره معترض شناخته‌شده‌تر باشد، خطر آن اعتراضش هم بیشتر است. از این نظر من واقعا تحسین می‌کنم حرکت بازیگران زن ایران را.

آقای صیاد، حالا بعد از ۴۳سال که نگاه می‌کنید، اگر به آن شکلی که مورد نظر شما بود عمل می‌شد و سینماگران در اعتراض به عملکرد حکومت، فیلم‌هایی نمی‌ساختند که مشروعیت‌بخشی کند به حکومت، احتمالا به نوعی سینمای ایران نمی‌توانست ادامه حیات بدهد. ولی الان بالاخره ماهیتی وجود دارد به نام سینمای ایران. فکر می‌کنید اگر به آن شکل عمل می‌شد همچنان باز بهتر بود یا الان که مفهومی به نام سینمای ایران وجود دارد و ذیل مجموعه فرهنگ و هنر قرار می‌گیرد؟

ببینید، من قبلاً اشاره کردم به این موضوع، که اصلا زمینه مساعد برای رشد و شهرت سینمای ایران موکول به چه اصلی بود. برای این که فیلم‌های منفرد از یک فیلمسازی که مهاجرت کرده از ایران، هر چند سال می‌توانست یک فیلم بسازد، اگر می‌توانست بسازد؛ مثلاً افرادی مثل بیضایی یا مهرجویی یا کیارستمی، اوایل انقلاب خارج از کشور بودند، یا این که مایل بودند بیایند بیرون و در خارج فیلم بسازند. چون می‌دانستند برای ساختن فیلم آزادی خواهند داشت و این، با ضابطه‌های داخل کشور نمی‌خواند. ولی این مسئله پیش نیامد و همین فیلمسازانی که در خارج از کشور بودند برگشتند به ایران و آنجا پایه‌های اصلی سینمای این دوره را بنا گذاشتند، مثل مهرجویی و کیارستمی.

علتش این است که همان‌طور که اشاره کردم، فیلمسازانی می‌آیند خارج کشور اما تداوم پیدا نمی‌کند کارشان. جشنواره‌های سینمایی خواهان فیلم‌هایی بودند که به طور مداوم ساخته و به آن‌ها داده شود، و این امکان را سینمای دولتی جهوری اسلامی برایشان به وجود آورد. جمهوری اسلامی، جای شوروی سابق را گرفت از نظر تامین فیلم‌های متفاوت در جشنواره‌های مختلف. چون فیلم‌ها دولتی بودند و با بودجه دولتی ساخته می‌شدند، می‌شد در سال لااقل بیست‌تا، سی‌تا فیلم ساخته شود که مورد توجه و خواست جشنواره‌های سینمایی است.

یک چنین منبعی را که می‌توانست به آن‌ها خوراک بدهد، ول نمی‌کردند و بیایند به یک فیلمساز منفردی مثل من نوعی، امکان بدهند و منتظر فیلم بعدیش باشند که این رابطه را به خطر بیندازد. همین‌طور هم شد. فقط هم من نبودم و چند فیلمساز دیگر هم بودند که وقتی فیلم مخالف با جمهوری اسلامی می‌ساختند، این فیلم‌ها قربانی روابطی می‌شد که جشنواره‌ها با وزارت ارشاد پیدا کرده بودند.

پیش‌بینی‌تان چیست؟ آیا سینمای ایران می‌تواند به شکل قبلی ادامه حیات بدهد یا اتفاقات سه ماه اخیر و این ریزش‌هایی که می‌بینیم، نهایتا سینمای ایران را هم به تغییری در ماهیت می‌رساند؟

به نظر من آن فاتحه‌ای که در همان سال‌ها برای سینمای ایران -در زمانی که سینما را آتش می‌زند و این‌ها- باید خوانده می‌شد، حالا به دلیل جنبش اخیر جوانان دهه هشتادی در ایران به وجود آمده، از این به بعد دیگر باید منتظر باشیم فاتحه سینمایی به نام سینمای جمهوری اسلامی، که من هرگز قبول نمی‌کنم این سینما، سینمای ایران بوده، خوانده بشود. این انتظار هست و الان دیگر راه آشتی کردن با تولیدات سینمایی و فرهنگی جمهوری اسلامی یک قبحی پیدا کرده که دیگر حالاحالاها نمی‌توانند آن را بزک کنند.



آقای صیاد، آن اتفاق مربوط به دیدار شما با عباس کیارستمی در لس‌آنجلس که به خصوص در دوران اصلاحات در رسانه‌های داخل ایران نقل قول آقای کیارستمی از آن اتفاق خیلی تکرار می‌شد و البته شما در کتابتان روایت دیگری از آن ارائه دادید، الان بعد از این چهار دهه و این که آقای کیارستمی هم نیست و نگاه‌ها به آن هم متفاوت شده را هم آیا می‌توانیم نشانه‌ای از تغییرات حاصل از این دوران بدانیم؟

به نظر من کیارستمی چهره احترام‌برانگیزی بوده. من همیشه برایش احترام قائل بوده‌ام. هرگز برخوردی با او که فاقد احترام و تحسین من باشد نسبت به خود او به عنوان یک فیلمساز، رخ نداده و من همین طور که اشاره کردید، در کتاب خودم به درستی درباره آن نوشته‌ام. من آن کتاب را در زمانی نوشتم که این بگومگوها و اظهارنظرها و قضاوت‌ها در مورد برخورد من با کیارستمی اصلاً شنیده نمی‌شد.

radio,farda

 

 

________________________________________________________

  Share

توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام دریافت نمیشود.

: اسم
: ایمیل
پیام

 

 

مقاله ها   |    نظریات   |    اطلاعیه   |    گوناگون    |      طنز     |      پیوندها    |    تماس

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه تیف) مانع ندارد