مقاله

 

 


چپ و چرخه بازتوليد موقعيت بورژوازی!


تقی روزبه


ضرورت اتخاذ مشی مستقل و ضدسيستم توسط چپ با نگاهی به انتخابات فرانسه پس از گذشت چهارماه.


بالأخره از مرکولاند تا مرکوزی چه قدر راه بود؟!.اين سؤالی بود از کسانی که مشغول توهم پراکنی پيرامون انتخاب فرانسه بودند و در تلاش برای روانه کردن نارضايتی عمومی به سيکل معيوب گزينش از ميان بد و بدتر. البته راه درازی بين آن دو نبود. اکنون نزديک چهارماه از انتخابات فرانسه و رياست جمهوری فرانسوا اولاند می گذرد. رسم براين است که عملکرد رئيس جمهورجديد با درنظرگرفتن شعارها و وعده های پپشاانتخاباتی درانتهای يکصدمين روز به قدرت رسيدن توسط تحليل گران و روزنامه نگاران زيرذره بين برده شود و نظرسنجی هائی برای پی بردن به رويکرد افکارعمومی به خصوص حاميان رئيس جمهور صورت گيرد.

 اگرچه ممکن است اين محدوده زمانی و يا مکانيزم هائی که برای پی بردن به درجه رضايت و يا نارضايتی شهروندان بکارگرفته می شود برای يک ارزيابی قاطع کافی نباشد، با اين همه نوع قضاوت اوليه نسبت به عملکرد و جهت گيری های دولت جديد توسط شهروندانی که معمولا دارای شامه تيزی هستند و تحولات را به دقت پيگيری می کنند، درجای خود دارای اهميت است و می تواند در کنار شاخص های ديگر، تصور اوليه و نسبتا روشنی از ميزان پای بندی دولت جديد به وعده های انتخاباتی و سمت گيری آن را به نمايش بگذارد.

 البته به تجربه ثابت شده است که در دموکراسی های موجود همواره شکاف بزرگ و تناقضات آشکار و گاه کاملا متضادی بين وعده های پيش انتخاباتی و عملکرد پس از کسب قدرت وجود دارد. چرا که ديگراين امرشناخته شده ای است که سياستمداران پس از نشستن پشت فرمان ماشين قدرت، به عنوان کارگزاران برگزيده در برابر اربابان واقعی قدرت و مکنت -طبقه بورژوازی- تعهدات و محضورات ديگری دارند. باين ترتيب ماشين و جاده ای که درآن رانده می شود با تعويض راننده تغييری پيدا نمی کند.


نظرسنجی ها پيرامون عملکرد يک صدروزه رئيس جمهورجديد نشان دهنده آن است که عليرغم برخی اقدام های اصلاحی و اوليه، نظراکثريت پرسش شوندگان درباره عملکرد و جهت گيری اولاند و وعده های او به خصوص در مورد موضوعات اساسی چون بيکاری و کنترل بحران اقتصادی و بحران يورو و در رأس آن ها مقابله با سياست های رياضت اقتصادی و اتخاذ سياست های معطوف به رشد واشتغال، درمجموع منفی است و از محبوبيت اش نيز کاسته شده است.


دراين فاصله موضع گيری اولاند نسبت به بحران يونان و واسپانيا ودفاع از اعمال رياضت اقتصادی در کشورهای بحران زده، پس گرفتن آنچه که در مورد کولی های فرانسه گفته بود، ادامه سياست های خارجی امپرياليستی و مداخله جويانه سارکوزي، ازجمله سياست جنگ افروزانه درمورد بحران سوريه، دفاع از تشديد تحريم های اقتصادی ايران، عدم واکنش درخور عليه بيکارسازی ها توسط تراست ها و در رأس همه اينها تشديد وخامت اقتصادی و نوعی سازش با سياست های مورد دفاع مرکل، يعنی همان رويکردی که تحت عنوان واژه مرکولند پيش بينی می شد، از دلايل عمده اين نارضايتی به شمارمی روند.


از مصاديق مشخص وعينی رويکرد اولاند است. شورش اخيرجوانان درشمال فرانسه بازتاب دهنده نااميدی آنها نسبت به بهبود دراواضاع اشتغال و معيشتی آنان است.


ژان-نوک ملنشون که کانديد جبهه چپ درانتخابات رياست جمهوری بود و در دور دوم انتخابات ازمردم فرانسه و کارگران وحاميان خود خواسته بود که بدون هرگونه قيد و شرطی هم چون رأی دادن به خود وي، آراء خود را به سود فرانسوا اولاند به صندوق ها بريزند، اکنون لب به انتقاد از وی گشوده است. او اولاند را متهم به عقب نشينی از وعده های انتخاباتی کرده و از وزرای ناراضی سوسياليست های می خواهد که عليه سياست های اولاند به شورند و مستقل عمل کنند. ولاند که در کارزار انتخاباتی خود با معاهده مالی اتحاديه اروپايی که دولت‌ها را به برنامه‌های از نظر اقتصادی مهلک کاهش کسری بودجه پيوند مي‌دهد مخالف
کرده بود، اکنون خود را به آن متعهد کرده است وحتی ممکن است که به کمک راستها بخواهد اين سياست را درمجلس و گنجاندن آن درقانون اساسی به تصويب برساند. سياستی که بزعم برخی از سوسياليستها به معنای رياضت مادالعمر خواهد بود.

ملنشون و متحدين او خواهان همه پرسی پيرامون اين مسأله هستند تا اقدامات پارلمان حداقل از حمايت دمکراتيک مردم برخوردار باشد. ملنشون مي‌پرسد: "اگر شما از معاهده خود اين قدر مطمئن هستيد، چرا نظر مردم را نمي‌پرسيد؟ بعد از يک کمدی مذاکره [با آلمان] اين يک فروش کامل بود. آيا ما بايد قرارداد مرکوزی [مرکل-سارکوزی] را بپذيريم؟ فضای باقي‌مانده در کشور برای مانور چپ را از دست بدهيم؟ رياضت برای هميشه؟". ملنشون با اشاره به مشکلات اقتصادی و بيکاری بالای ۱۰ درصد کشور، اولاند را به لييرال بودن هم چون آن‌هايی که پيش از اين فاجعه‌های يونان، اسپانيا و پرتغال را موجب شده اند، متهم کرده است.او رييس‌جمهور را به خاطر بي‌عملی درباره رکود صنعتی که مورد برجسته آن برنامه‌های مورد مشاجره برای تعطيل کردن کارخانه پژو-سيتروئن در يک منطقه دچار رکود و بيکاری است مورد انتقاد قرار داده و پرسيده چرا قانونی که از طرف جبهه چپ در پارلمان مطرح شده است- و بنگاه‌های سود ده را از اخراج کارگران به خاطر عدم نياز به آن‌ها منع مي‌کند- در ميان اقدامات اضطراری دولت نبوده است. ملنشون با لحنی تحقيرآميز نتيجه گرفت که صد روز نخست اولاند در قدرت تقريباً هيچ بوده است
[آيا زمان شورش عليه اولاند فرارسيده است، منبع مورنينگ استار به نقل از نشريه هفته *1]
 

رويکرد راست روانه چپ های فرانسه و نيز چپ های ايرانی حامی آن به هنگام انتخابات رياست جمهوری فرانسه، موجب نگارش سه مقاله انتقادی نسبت به اين رويکرد تحت عناوين "انتخابات فرانسه و چپ گروگان گرفته شده"، از "مرکوزی" تا "مرکولاند" وتوهماتی که به نام چپ راديکال پراکنده می شود!" و "نگاهی به چند انتقاد و برخی مفاهيم کليدی مرتبط با شکل گيری يک چپ مستقل و ضدسرمايه داری" گرديد که درآن از منظرچگونگی چرخه بازتوليد سيستم سرمايه داری به نقد رويکرد اين رفقا درتبديل شدن به بخشی از سازوکارهای چرخه سيستم حاکم پرداخته و درهمان حال ازمنطر مبارزات ضدسيستمی و در راستای محورهفتم مشخصات پارادايم جديدی که جنبش های جديد حامل آن هستند*2، به مشخصات مشی و تاکتيک مستقل چپ ضدسيستمی پرداختم. در ذيل عملکرد صدروزاول دولت اولاند، بی مناسبت نديدم که مروری هم داشته باشيم به خطوط اصلی و تلخيص شده از آن سه مقاله. چرا که اين معضل فقط مختص فرانسه و مقطع معينی ازآن نبوده بلکه معضلی فراگيراست. به عنوان مثال در مورد آمريکا و رقابت بين دوحزب دموکرات و جمهوری خواه نيز همين معضل مطرح است. علاوه براين، تشديد بحران در جوامع سرمايه داری پيشرفته از جمله تشديد بحران در نظام سياسی و ازجمله دموکراسی نمايندگي، اهميت و ضرورت پرداختن به مشی مستقل چپ ها را دوچندان می کند.

طبق اين توهم پراکنی ها ادعا می شد:
با سرکار آمدن اولاند گويا سلطه سياسی نمايندگان کلان سرمايه داران، نئوليبراليسم وسرمايه مالی(دوران سرکوزی) بسرآمده است، واين درحالی است که حتی شماری از تحليل گران سرمايه داری برای نشان دادن پيوند اولاند و مرکل واژه جديد مرکولاند را جايگزين مرکوزی کرده بودند.


اما آن چه که توسط اين چپ پراکنده می شد حاکی ازآن بود که مصاف بزرگی درپشت صف آرائی جديد و قديم جريان دارد که آينده و سرنوشت اروپا را رقم خواهد زد و حزب سوسياليست فرانسه به رغم سابقه چرخش به راست، اما زيرفشارانتظارات رأی دهندگان، وخامت بحران و فشاراحزاب چپ راديکال، اينک در يک حالت بينابينی قرارگرفته و ناگزيراست که يک سری ازشعارهای چپ راديکال را پيش به برد وبرای انجام قول و قرارهای انتخاباتی خود با کلان سرمايه داران و نمايندگان اصلی آن ها (آلمان وانگليس و...) درگيرشود... بايد در انتظار يک اصطلاک جدی که سرنوشت آينده اروپا را رقم خواهد زد بود... من خيلی خوش بين هستم...(نگاه کنيد به گفتگوهای راديو همبستگی و راديو وتلويزيون برابری پيرامون انتخابات فرانسه*3)

هم چنين برای مشروعيت بخشيدن به اين نوع سياست ورزی درون سيستمي، و البته در نقش اپوزيسيون آن، ادعامی شد شرکت در انتخابات کشورهای سرمايه داری آزاد، از دوران مارکس و انگلس تا دوران لنين و امروز، قاعده بازی در بين احزاب چپ و راديکال بوده است، بدون اين که لحظه ای به نتايج وعواقب اين قاعده بازی- حتی اگرتوسط آن ها هم گفته شده باشد که چنين نيست- انديشيده باشند! مجازبودن استفاده از تريبون انتخابات آن هم به عنوان تاکتيک فرعی و برای افشاگری و درخدمت اهداف وصف مستقل جنبش کارگری يک چيز است و دخيل بستن به آن با هدف شرکت در ساختار قدرت و تبديل کردن آن به قاعده بازی هميشگی چيز ديگری.


دراين رويکرد هيچ سخنی درمورد مشی و تاکتيک مستقل چپ انقلابی و جنبش ضدسرمايه داری گفته نمی شود و مرز بين جنبش اعتراضی مردم و صفوف بورژوازی و طبقه حاکم با جناح های گوناگونش، مرز مبارزات درون سيستمی و برون سيستمی(ضدسيستمی) دايما بهم می ريزد. گوئی مبارزه درون جناح های بورژوائی دربالا عينا ادامه طبيعی جنبش و مبارزه طبقاتی درپائين است. گوئی توده های مردم واستثمارشوندگان سرنوشتی جزتبديل شدن به نيروی فشار برای اين يا آن حزب جهت کسب قدرت و حضور در ساخت قدرت سياسی ندارند. واين درحالی است که نبض اصلی جنبش و مبارزه طبقاتی آشکارا درجائی ديگر و خارج از سازوکارهای نظام حاکم می زند. کشش بی وقفه حضور درساخت قدرت سياسي، باروح جنبش های انقلابی جديد در تضاد آشکارقراردارد و همين تفاوت بزرگ توضيح دهنده بی اعتنائی اين گرايش های سنتی نسبت به جنبش های جديد است. اين گرايش ها بيش ازآن که درنقش اپوزيسيون و منتقد کليت سيستم باشند درنقش اپوزيسيون و منتقد درون سيستم بشمارمی روند. آن چه که مربوط به وضعيت عينی و صف آرائی های آن است، برای اين "چپ" تمامی دايره مبارزه، به صف آرائی بين سياست رشد و رياضت اقتصادی محدود می شود. اما حتی سياست رشدی که اين چپ در پشت آن سنگرگرفته است، فی نفسه نفی کننده سياست های نئوليبراليستی نبوده و نزاع طرفين درچگونگی پيش برد آن ها و شتابشان خلاصه می شود.
فقدان مشی مستقل، فقدان افق ضدسرمايه داري، لحظه بينی ، نگاه به بالا و ارزيابی مبالغه آميز از ابعاد کشاکش جناح های بورژوازي، دخيل بستن به مکانيزم انتخاباتی بورژوازی به عنوان اهرم بزرگ تغيير، بيگانگی با جنش های اعتراضی جديد وجاری در بيرون از سازوکارهای سيستم و بازی دربساط بورژوازی و ازهمه بدتر آشفته کردن مرزهای مبارزه ضدسرمايه داری عليه نظام حاکم با تنش های درون صفوف بورژوازی ازخصوصيات بارز اين رويکرد است.

چرخه بازتوليد اقتدار سياسی بورژوازی


سرمايه داری برای تأمين انباشت سرمايه و نرخ سود بيشتر و تثبيت موقعيت خود در برابرمبارزات بی وقفه استثمارشوندگان، همواره در تلاش برای بازتوليد موقعيت خود درعرصه های گوناگون اقتصادی و سياسی و اجتماعی بوده و اين کار را اساسا ازطريق بازتوليد مناسبات مبتنی بر استثمارنيروی کار، مسلط کردن گفتمان خود بر کارگران و زحمتکشان و بالأخره با سازماندهی و ساختارهای سلسه مراتبی و قابل کنترل به عمل می آورد. البته بازتوليد موقعيت بورژوازی که بندنافش با کاراضافی و استثمارگره خورده است، بدون تمکين و همراهی مولدين يعنی کارگران و استثمارشوندگان ممکن نيست و چه بسا در زندگی عملی و حتی ايده ئولوژی و باورهای نظري، دريک تناقض آشکار کارگران و مبارزين ضدسرمايه داري، خواسته و ناخواسته وتحميل شده در بازتوليد غولی که عليه آن مبارزه هم می کنند مشارکت داشته باشند. بنابراين فرايند بازتوليد شامل هرسه عرصه مناسبات اقتصادي، سياسی و ايدئولوژيک می شود. درعرصه سياسی صرفنظر از اهرم قهر و سرکوب، با تکيه برمکانيزم دموکراسی نيابتی و غيرمستقيم يعنی سيستم نمايندگي، از رقابت های انتخاباتی و چرخش قدرت سياسی درميان احزاب و بازيگران و نخبگان وفادار به طبقه حاکم هم چون موج شکنی برای کنترل امواج نارضايتی عمومی و کاناليزه کردن مبازات ضد سرمايه داری به شن زارها، نهايت بهره را می برد. درهمين رابطه تناوب و چرخش کارگزاران اجرائی بين جريان راست و سوسيال دمکراسی دراين سيستم عملا به ابزارمهمی برای کنترل منازعات طبقاتی و نجات نظام از نارضايتی های انباشته شده استثمارشوندگان تبديل شده است. واقعيت آن است که درکشورهای مرکزی سرمايه داری نقش سوسيال دموکرات ها بويژه درطی چند دهه اخيرِتعرض نئوليبراليسم، جز خدمت بی ريا و تمام عيار به سرمايه داری برای گذر از بحران و کنترل امواج نارضايتی عمومی نبوده است. در اين گونه صف آرائی های انتخاباتی معمولا دو حزب اصلی راست وشبه چپ وجود دارند که ضمن داشتن برخی اختلافات در شيوه ها و حداکثر در شتاب پيشبردسياستهای مشترک، در حفظ نظام و نجات آن از بحران اتفاق نظردارند. در کنارآن ها طيف رنگارنگی از سازمانها و احزاب کوچکتر در هر دوسو وجود دارند که معمولا در اتئلاف و همسوئی و بده وبستان با جريانات نزديک به خود برای به دست آوردن سهمی از قدرت درتلاش اند.

نقش چپ در فرايند چرخه بازتوليد نظام سرمايه داری


آن ها چنان با شيفتگی از انتخاب اولاند و کرامات او سخن می گفتند که فراموش می کردند نقش اصلی وی و حزبش در اين ماجرا نجات بيمار از پی آمدهای سکته و گسستی است که در چرخه بازتوليد خود، نه ففط درعرصه انباشت سرمايه و بحران مازاد توليد، بلکه هم چنين درعرصه سيستم سياسی و بحران اعتماد شهروندان به دموکراسی خود با آن مواجه شده است. حتی مدعيان غير راديکال چپ (يعنی رفرميست های اسم و رسم دارهم) با چنين گشاده دستی و خوش بينی درباره سير و امکان تحولات در بالا سخن نمی گفتند!. اسب توهم تا آن حد به تاخت درمی آيد که عملا اولاند به سوارکارمقدسی تبديل می شود که گويا آمده است تا به جنگ سرمايه مالی و کلان سرمايه داران برود. البته با چنين تصويري، طبيعی است که مصاف و پيروزی اين سوارکار، که ظاهرا بايد آن را اسب تروای اين "چپ راديکال" به شمارآورد، مستلزم حمايت فعال ازآن است. ريختن بی قيد و شرط آراء خود به سود کانديد حزب سوسياليست، زمينه ساز گام های بعدی يعنی مشارکت فعال در اتتخابات پارلمانی و سياست ائتلاف و مشارکت در ساخت قدرت را به دنبال خود دارد. چنان که ملاحظه می فرمائيد، گام ها يکی پس ازديگری برای فرورفتن درباتلاق ساختار قدرت برداشته می شوند و درست در زمانی که اعتماد عمومی به سيستم درحال فروريختن است، پرده ازچهره رازورزانه دموکراسی نيابتی کنارمی رود، اين چپ با داع کردن معرکه اتنخابات و شرکت در بازی باخت باخت، به نجات سيستم می شتابد.
سؤال اين است که آيا براستی اولاند اسب تروای چپ و جنبش اعتراضی است يا بر عکس اين "چپ راديکال و ضدسرمايه داری" است که به اسب تروای بورژوازی برای رخنه در قلعه جنبش و متشتت کردن صفوف آن تبديل شده است؟


مطابق اين چرخه، در وجه عمده، اين چپ سوسيال دموکرات و وفاداربه نطام است که معمولا بيشترين آراء کارگران ولايه های ناراضی را در سبد خود جمع کرده و آن را در خدمت طبقه بورژوازی و نجات نظام از بحران قرارمی دهد (اين چپ معمولا در مواقعی که در قدرت نيست وجامعه بحرانی است، شانس صعود دارد و وقتی هم در قدرت است، موقعيت خود را ازدست داده و برای مدتها به محاق می رود). سپس نوبت حلقه های بعدی و از جمله چپ مدعی مبارزه ضدسرمايه داری فرامی رسد که نقش خود را در تکميل اين چرخه بازتوليد، ولو درکسوت منتقد آن، ايفاء کند. آن ها نيزعلی القاعده و به سهم خود آراء ناراضی ترين و راديکال ترين بخش های جامعه را جمع کرده و احيانا در طی دادوستدی تحويل احزاب سوسيال دموکرات و بطور غيرمستقيم به کل نظام می دهند. چنين عملکردی اين سؤال را دربرابر همه قرارمی دهد که چرا آراء چهارميليون از ناراضی ترين وآگاه ترين بخش جامعه، طبقه کارگر و زحمتکشان و روشنفکران فرانسه به جای تقويت مبارزات ضدسيستمی و ضدسرمايه داری درخدمت تقويت مواضع سوسيال دموکراسی و ترميم چرخه بازتوليد موقعيت بورژوازی متزلزل و دچار بحران، قرارگيرد؟. لااقل جبهه چپ می توانست صراحتا اعلام کند که اولا بهيچ وجه قصد مشارکت در قدرت سياسی را ندارد. ثانيا مطالبات مشخص و قاطعی را در برابر سوسيال دموکراتها قرارمی داد و حمايت خويش را مشروط به پذيرش و برآورده کردن آن ها می کرد. تنها دراين صورت بود که سوسيال دموکرات ها نيز باخيال آسوده نمی توانستند به سازش با جناح راست که هموار احتمال آن وجود دارد، مبادرت ورزند. حال اگر به جای قرارگرفتن درخارج ازاين چرخه بازتوليد و به مثابه کنشگر ضدسرمايه بخواهيم به انتخاب از ميان دوگانه هائی چون سارکوزی يا اولاند، اوباما يا رامنی*4بسنده کنيم، هميشه درهمان جاده ای خواهيم راند که بورژوازی برايمان ساخته است. در اين صورت ديگر داشتن افق و استراتژی معطوف به سوسياليسم و بناکردن جهانی ديگر بی معنا خواهد بود.

باين ترتيب رويکرد و هم وغم اين چپ مدعی راديکاليسم تماما معطوف به تاکتيک های انتخاباتی معطوف به مشارکت در ساخت قدرت سياسی و تشويق پرولتاريا به آن است و نه آن گونه که بعضا ادعا می شود تبديل آن به تريبونی برای افشاگری عليه بنيادهای نظام سرمايه داری. در شرايطی که از قضا بورژوازی با بی اعتمادی گسترده و رشد آگاهی نسبت به ماهيت فريبنده و راز ورزانه "دموکراسی" و عملکرد ضد مردمی آن مواجه شده است، به هنگامی که بورژوازی نه فقط با يک بحران عظيم اقتصادی بلکه هم چنين با بحران هژمونی و نمايشی بودن دموکراسی اش مواجه شده است، اين "چپ راديکال" ما بجای تکيه برچنين نيروی بالنده و ضدسيستمي، وقرارگرفتن در آنجائی که نبض مبارزه طبقاتی می طپد، هم چنان مشغول بازی قديمی درون سيستمی خود است.

 اگر ماهيت جادوئی صندوق انتخابات و رازورزی آن را در دوگانگی و تضاد بين رويکرد و خواست رأی دهندگان و بيرون کشيدن نمايندگانی بدانيم که دربست سياست های بورژوازی را به پيش می برند، و درحالی که اکنون تضاد بين "خيابان" و پارلمان در اوج است، آنگاه روشن است که راه مقابله با جادوی صندوق نه دخيل بستن به خود آن، بلکه از کانال تقويت "خيابان" [مبارزه بيرون از سازوکارهای سيستم] و در فرايند برقراری مجامع خود بنياد و اعمال دموکراسی مستقيم ومشارکتی طبقات زحمتکش می گذرد. بديهی است که تنها دموکراسی ِبدون عايق بندی قادربه جاری ساختن مبارزه طبقاتی و تبلور خواست ها و اراده واقعی بی شماران سوژه هاست و دموکراسی نيابتی جزبرای منکسرساختن آن نيست. "دموکراسی ی" که در آن مردم تنها در نقش تماشاگران و ابژه هائی هستند که تنها می توانند از ميان آن چه که نخبگان طبقه حاکم دربرابرشان گذاشته اند برگزيند. در اين رويکرد تقليل گرايانه درحوزه اقتصادی عمق بحران، به دعواهای درون سيستمی جناح های نظام حاکم و به طوراخص به منازعات پيرامون سياست رياضت اقتصادی و رشد تقليل می يابد (بی آنکه به خطر مثله شدن مبارزه طبقاتی درپشت اين کشاکش کوچکترين عنايتی بشود)، ودرحوزه قدرت سياسی و بحران دموکراسی بورژوائي، صرفا به جابجائی قدرت دربين فراکسيون های اصلی بورژوائی.


فاجعه وقتی ابعاد بزرگتر می شود که درنظر بگيريم امروزه خواست تشکيل مجامع عمومی و دموکراسی مستقيم و مشارکتی به يکی از خواست های راديکال و مهم جنبش های اعتراضی وحتی به درجاتی به تاکتيک عملی آن ها تبديل شده است. در چنين شرايطی اين"چپ راديکال" به جای شرکت فعال در افشاء اين دموکراسی اخته شده و بزک گشته وگسستن ازآن با هدف برقراری دموکراسی راديکال، گوئی که بندنافش با نظام انتخاباتی بورژوائی و دموکراسی نيابتی دوخته شده و ناچاراست برای نجات سيستم از بحران بازتوليد خود به نجاتش به شتابد! به جای مشارکت فعال درمبارزات برون سيستمی و تقويت آن، و حضور فعال در جائی که نبض مبارزه طبقاتی می زند، باهمان رويکرد سنتی بهره گيری ازفشارهای پائين و توده ای برای تقويت اين يا آن جناح و اين يا آن سياست، اقدام به سياست ورزی می کند. درحالی که نفس فشار ازپائين اگردر خدمت و راستای تقويت مبارزات برون سيستمی نباشد، حاصلی جز تبديل کارگران و زحمتکشان به سياهی لشکراين يا آن جناح بورژوازی نخواهد داشت. بديهی است که چپ ضدسرمايه داری و مدعی راديکاليسم بايد خود را از اين گرداب تباه کننده بيرون بکشد.

چپ با کدام استراتژي؟


چپ برای خروج ازاين گرداب تباه کننده چه می تواند بکند؟. قبل ازهرچيزبه عنوان پيش شرط هرگونه استراتژی مستقل او بايد درس های لازم ازتجربيات سترون وشکست خورده گذشته مبنی برمشارکت(مستقيم وغيرمستقيم) در ماشين قدرت به اميدتحول جدی دروضعيت را، بجای درهم شکستن آن ،فراگيرد. چپ قبل از هرچيز بايد با شهامت کامل دندان طمع مشارکت در قدرت را بکشد.هيچ چيز بيش ازاين آموزه تا مغزاستخوان رسوخ کرده و بديهی انگاشته شده سيستم، جامعه طبقاتی و احزاب متعلق به آن را که گويا وظيفه حزب و سازمان و يا جنبش طبقه کارگر مبارزه برای کسب قدرت سياسی است، بيانگرمسخ شدگی چپ و حل شدگی آن درسيستم نيست. چپ تاجامعه طبقاتی دائراست کارکردی جزمبارزه عليه قدرت و ازمنظر ضدقدرت و نه جابجا کردن آن، ندارد. نبايد فراموش کردکه مقوله قدرت اساسا در قدرت بيگانه و جداشده ازمولدين و صاحبان واقعی آن معنا دارد. با يگانگی سوژه و قدرت و بازگشت قدرت به منشأ اصلی خود، مقوله قدرت طبقاتی وبيگانه شده و سرکوبگر( ازجمله نهادی بنام دولت) بلاموضوع می شود.

 آن چه که دموکراسی صوري،نمايندگی و"دمکراسی غيرمستقيم"ناميده می شود، درماهيت خود و درتجارب تاريخی مکرر، معنائی جزتفويض قدرت به بورژوازی و سلطه گران نداشته وندارد. قدرت وقتی واگذارشد، عليرغم همه شرط وشروط های حقوقی اغواکننده و صوري، غيرقابل کنترل وسرکوبگر می شود. برعکس تحقق قدرت اجتماعي،وحدت جامعه وقدرت بيگانه شده، چيزی جزخود حکومتی کارگران و زحمتکشان و زائل شدن "قدرت بيگانه شده"نيست. چپ به مثابه بخش فعالی از جنبش ضدسرمايه داری وظيفه ای مهم تراز بارورساختن نظری و عملی خودحکومتی به مثابه تنها بديل سرمايه داری ندارد.
تنها درپی دست شستن از تصرف ماشين دولتی و حرکت در مسيردرهم شکستن آن است، که راه برای استراتژی رهائی بخش گشوده می شود:
دو محوراصلی اين استراتژی عبارت است:


الف- راهبرد دموکراسی مستقيم و مشارکتی و فراگير(هم دموکراسی سياسی وهم اقتصادی) با تمرکزعمده بر مبارزات ضدسيستمی وخارج از سازوکارهای نظام حاکم درتمامی سطوح خرد و کلان . براين اساس تقويت اقدام مستقيم و دامن زدن به آن برای کنترل زندگی وبيرون کشيدن آن ازچنگ سلطه بورژوازي، درکارخه ها ومحله ها و خيابان ها ومدرسه ها ودانشگاهها و وتمامی مؤسسات آموزشی و خدماتي،ازطريق تشکيل مجامع توده اي، وظيفه اصلی اين چپ را تشکيل می دهد. دموکراسی مستقيم ومشارکتی پادزهرقدرت بيگانه شده وسرکوبگر وباطل السحرافسون بورژوازی است.


ب-بی ترديد دراين رويکرد مبارزه برای تحميل مطالبات وخواستهای فوری به بورژوازی وجود دارد اما درخدمت اين استراتژی يعنی توانمندسازی جنبش و گشودن راه پيشروی بسوی جهانی ديگر و نه درخدمت بازتوليد نظام کنونی. و بنابراين چپ بايد با پای بندی به اهداف و بنيادهای وجودی خود، يعنی با اتکاء بر فشار از بيرون به سيستم و نه با مشارکت اخته کننده درچرخه آن، آن را انجام بدهد. شرکت در کارزار انتخاباتی و پارلمان ها -درصورتی که توسط جنبش و فعالان آن ضروری تشخيص داده شود- تنها به عنوان يک تاکتيک فرعی با هدف افشاء بورژوازي، تقويت گفتمان ضد سيستمی و برای تحميل مطالبات معين می تواند صورت گيرد. و به همين دليل تا آنجا مجاز، امکان پذير و مفيداست که بر نيروی مستقل و فشار خارج از سيستم متکی باشد.


2012-09- 06-1391


http://www.taghi-roozbeh.blogspot.de/



*1- http://www.hafteh.de/?p=32356



*2- "ازنظرشيوه مبارزاتی مبنای حرکت آنها براساس مبارزات ضدسيستمی وخارج ازسازوکارهای نظام حاکم ،اشغال فضا-مکانهای تحت کنترل بورژوازی وفشارازبيرون به سيستم برای تحميل مطالبات معين تا جايگزينی آلترناتيوخويشتن است. سخنگويان ورابطين وتسهيل کنندگان و..همه وهمه درخدمت نقش آفرينی هرچه بيشترآنها به مثابه کنشگران آزاد وفعال وخود سازمانده قراردارند.نمايندگی به معنی تفويض حق تصميم گيري،که حاصلی جزازخود بيکانگی ومسلط کردن نيروی غيرومتعلق به بورژوازی برخود ندارد،امری است که جنبش های جديد تا آنجا که می توانند وتاآنجاکه درتوان آنهاست، درجهت امحاء آن می کوشند.بی ترديد همه اينها بصورت يک فراينداست وضربتی ناشدنی است،اما جهت گيری عمومی دراين سمت وسواست ووظيفه نيروها وگروهائی که باوردارند سوسياليسم جزبدستان خود کارگران وزحمتکشان ساخته نمی شود،تقويت همين رونداست". به نقل از محور هفتم مقاله جنبش های جديد حامل چه پارادايمی هستند؟
*3- نگاه کنيد به دوگفتارسياسی درسايت راه کارگر و يا سايت راديو و تلويزيون برابری تحت عنوان انتخابات فرانسه و يونان و تأثيرات آن بر اتحاد يه اروپا و بحران اقتصادي، انتخابات در فرانسه و يونان، چشم انداز تحولات در اروپا

*4- نگاه کنيد به بيانيه و کمپين اخيرجنبش اشغال در شيگاگو به مناسبت شروع کارزارانتخاباتی آمريکا و برگزاری مجمع ملی دموکراتها، با شعار تغييرواقعي، و اين که چگونه جنبش های جديد تلاش می کنند تا از سيکل معيوب گزين بين بد و بدتر عبورنمايند:

 http://occupywallst.org/article/chicago-occupyobama/


_______________________________________________________

  Share

توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام دریافت نمیشود.

: اسم
: ایمیل
پیام

 

مقاله ها   |    نظریات   |    اطلاعیه   |    گوناگون    |      طنز     |      پیوندها    |    تماس

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه تیف) مانع ندارد