از این که بگذریم تاکنون هیچکس نگفته است که گویا این جنبش می تواند همه مشکلات طبقه کارگر را حل کند و به رنج های مزدبگیران نقطه پایان بگذارد. امید همه شرکت کنندگان و باورمندان جنبش این است که با توانمند کردن و تعمیق آن (که فعلا چه کسی خوشس بی آید چه نیاید. فعلا محتملترین شانس و امید تغییر در جامعه است)؛ مقدما تا جامعه را از تونل ظلمت استبداد بسوی آزادی و دمکراسی عبور دهند. اتفاقا اگر نیروهایی که خود را مدافع طبقه کارگر میدانند واقعا به آنچه میگویند پایبند باشند و براستی نیت خوشبخت کردن کارگران و نجات آنها از فقر و فلاکت را دارند آنها نیز بجای سوزاندن این فرصت تاریخی که آسان هم بدست نیامده است، باید با حفظ استقلال نظری و سازمانی خود از همین مسیر عبور کنند. این جنبس بدو ن تردید دارای مشکلات و کمبودهایی است که می شود و باید آنها را شناخت و مطرح نمود و برای زدودن آنها تلاش کرد، اما بدترین رفتار با جنبشی با مختصات جنبش مردمی سبز، انکار ناروایانه و دعوت از دیگران برای همراهی نکردن با آن است. بنا بر این، خلاف گفته آقای قراگوزلو احزاب چپ حامی جنبس سبز، دچار توهم و هاله سبز نیستند و می دانند دارند چه میکنند.
اما رویکرد گسترده کارگران به سندیکا این تفکر را به عقب راند.امروز نیز بحران اقتصادی توجیه گر مخالفت با جنبش سندیکایی یا در واقع با استخوان بندی جنبس کارگری جهانی شده است. آقای قراگوزلو در حالیکه همه جهان در ماه های اخیر شاهد اعتصابات و تضاهرات کم سابقه ده ها ملیون کارگری که توسط سندیکاها و با دعوت آنها در کشورهای مختلف برای مقابله با تعرض سرمایه داری جهانی به حقوق و دست آوردهای جنبش کارگری به میدان کازار آمدهاند، و معلوم نیست که اگر این سندیکاها نبودند کدام حزب میتوانست این همه کارگر را به خیابان بیاورد؟ ضمن تایید (طغیان) کارگران، فعالیت های سندیکایی، مطالبات صنفی و مبارزه برای آنها را بی ارزش و فعالیتهای سندیکایی را منسوخ شده اعلام میکند. نویسنده در حالیکه هم فعلا و هم در گذشته سندیکاها اساسی ترین سازمانهای تودهای کارگری و بنیاد جنبش کارگری محسوب میشوند و بدون وجود سندیکاها اصولا جنبش کارگری معنی پیدا نمیکند گذشته و کل جنبس سندیکایی و دست آورد های بزرگ جنبش جهانی کارگری را توهم اعلام میکند و کارگران را به دست برداشتن از توهم (بخوان جنبش سندیکایی) و پیوستن به چپ کارگری ادعایی خویش که هیچ کس خبر و نشانی از آن ندارد و خود ایشان نیز تاکنون هیچ نقشه و طرحی از بدیل چپ کارگری ارایه ندادهاند میکند. معلوم نیست این چگونه «چپ کارگری و تحلیل طبقاتی است» که آغازش با فرمان منسوخ سندیکاها است. به هر جهت اگر فعالێت سندیکایی بی ثمر بود هیچ گاه این همه تلاش از جانب سرمایه دارای جهانی برای تضعیف و جلوگیری از فعالیت سندیکاها صورت نمیگرفت، آیا بدلیل بی تاثیر بودن و منسوخ شدن دوران فعالیت سندیکایی است که دولت فرانسه با تمام توان خود میکوشد قدرت بسیج سندیکاها را انکار کند؟ یا نگران آن است که آوردن قریب ٣ ملیون کارگر توسط سندیکاهای کارگری فرانسه به خیابان در یک روز کاسه کوزه برنامه اصلاحی راست روانهاش را روی سرش بشکند؟ آیا شرکت نزدیک به ۹ ملیون نفر در یک اعتصاب عمومی به دعوت سندیکاهای اسپانیا نشانه پایان یافتن قدرت تاثیر گذاری سندیکاها است؟ اگر مبارزات سندیکایی ارزش و اعتبار ندارند پس دلیل به قتل رسیدن سالانه ده ها نفر از فعالین سندیکایی در کلمبیا بدست شبه نظامیان تحت کنترل راستگرایان برای چیست؟ اتفاقا بر خلاف ارزیابی و تحلیل آقای قراگوزلو سندیکاها همچنان از چنان اعتبار و قدرت تاثیر گذاری برخوردار هستند که احزاب راست در همه کشورها همچنان آنها را دشمن و محدودکننده منافع اقتصادی و سیاسی خود میدانند. اگر اینطور نبود در ایران امروز و دیروز برای جلوگیری از فعالیت سندیکاها این همه مانع و زندان ایجاد نمیکردند. فکر میکنید اگر اسالو و مددی و شهابی و رهبران سازمانهای معلمان و صالحی ها، بجای فعالیت سندیکایی به شعارهای تند و تیز و اعلام برنامه های سوپرچپ خود را سرگرم میکردند این همه در زندان نگه داشته و آزار و اذیت میشدند؟
اخراج ۴ نفر از رهبران سندیکای هفت تپه پس از کلی اسارت و تحمل انواع آزار و اذیت ضرورت پیدا نمیکرد. آری تغییر در جریان است اما با دست کسانی که عمل میکنند. طرح شعار تضاد کار و سرمایه شاید در جوامع پیشرفته و فوق پیشرفته سرمایه داری و استنتاج رسیدن این جوامع به مرحله انقلاب سوسیالیستی زود هنگام نباشد، اما طرح مرحله انقلاب سوسیالیستی در ایران امروز یک شعار انحرافی بی هنگام است که بعید است عده زیادی آنرا جدی بگیرند. البته میت واند در افزایش تفرقه در جنبش نیز موثر عمل کند و گزک به دست ارباب سرکوب بدهد. مردم در انتظار ارایه آلترناتیو های واقعی و عملی هستند. نیروی چپ اصیل و واقعی قادر است برنامه عمل مناسب برای معضلات جامعه ارایه کند. تجربه موفقیعت آمیز چپ در برزیل، نیکاراگوه، ونزولا، بولیوی و اکوادور در شرایط کنونی نمونه های خوبی از رویکرد جدید جپ هستند. باید بجای سردادن شعارهای انحرافی چپ روانه غیر عملی از تجربیات مثبت آنها آموخت. اگر در کشورهای مانند سوئد نیروهای راست و نژادپرست در اثر بحران مالی تقویت شدهاند و نیرهای چپ تضعیف شدهاند این به معنی آن است که لزوما بحران در همه جا به ایجاد شرایط بهتر برای اندیشه های رادیکال منجر نمی شود و ممکن است نتایجی معکوس انتظار بوجود آورد.در ایران نیز این اتفاق ممکن است رخ دهد. پس برای اجتناب از آن باید از شقه شقه کردن جنبش پرهیز کرد. ۵ سال پیش پس از آنکه حزب کارگر نروژ به شدت تضعیف شد و پیش بینی میشد که قدرت را از دست بدهد توانست با اتلاف با حزب سوسیالیستی چپ و حزب میانه کشاورزان و تقسیم قدرت دولتی از افتادن قدرت بدست اتلاف راست جلوگیری کند. در آنزمان جناح رادیکال حزب چپ (که انصافا از رادیکال های ایرانی بسیار منطقی تر هستند) با این ائتلاف موافق نبود، اما تجربه مشارکت در قدرت این حزب نشان داد که سود شرکت در دولت از زیان آن برای پایگاه اجتماعی حزب که اکثرا مزدبگیران جامعه هستند بیشتر بوده است. خانم کریستین هال ورشن رهبر حزب که به مدت ۴ سال وزارت اقتصاد را به عهده گرفته بود، ضمن اینکه با مدیرت قوی توانست اقتصاد نروژ را بطور عالی ادره کند، در این مدت توانست با ایجاد مهدکودک کافی و ارزان شرایط بهتری را برای توسعه اشتغال زنان و برابری بیستر جنسی که یکی از برنامه های حزب بود فراهم کند. کاری که در مقام اپوزیسیون قبلا نتوانسته بود آن را انجام دهد. البته این همه دستاورد این حزب در این دوران نبود. اما خود این نیز موفقیت کمی نبود. می بینیم که در کشوری مثل نروژ هم سیاست حزب چپ نیز هنوز اصلاحات تدریجی و همکاری با احزاب دیگر است. در سوئد متاسفانه تندروهای حزب چپ با طرح شعارهای بی موقع باعث انشقاق بیمورد در حزب و تضعیف پایگاه اجتماعی و کاهش آرای حزب شدند و این فرایند در شکست ائتلاف سبز _سرخ اخیر این کشور که با اختلاف ناچیزی انتخابات را باخت بی تاثیر نبوده است. می بینیم که دمیدن در تنور رادیکالیسم همیشه نتایج مثبت ببار نمی آورد. دانیل اورتگا رهبر جبهه ساندنیستی و رهبر انقلاب نیکاراگوئه تحت فشار نیروهای مخالف و مصلح دولت قانونی این کشور و فشار دولت آمریکا چند سال پیس بر خلاف رسم معمول بطور هوشیارانه قدرت را به مخالفین واگذار کرد، اما او در انتخابات سال گذشته، اینبار نه از طریق انقلاب، بلکه از طریق آرای مردم و انتخابات به قدرت رسید.
تردیدی نیست
که اگر او بجای کناره گیری جنگ با کنتراها را ادامه میداد وضع
نیکاراگوه و موقعیت نیروهای مردمی چیزی به غیر از امروز بود.در برزیل نیز
٨ سال پیش لولا رهبر توانا و هوشمند جنبش سندیکایی برزیل توانست با ارایه
یک برنامه اقتصادی_اجتماعی و گردآوری همه نیروهای جپ و دمکراتیک به قدرت
برسد و وضعیت این کشور را ظرف ٨ سال دگرگون کند. این تجربیات نشان میدهند
که رمز موفقعیت نیروهای چپ در ارایه چنان برنامه و رفتار دمکراتیکی است
که بتواند در میان مردم برای چپ اعتماد و جاذبه بوجود آورد و مردم با میل
و رغبت آنها را انتخاب کنند. چپی که آقای قراگوزلو معرفی میکند یک چپ دفع
کننده است که هستی خود را در نیستی دیگران جستجو میکند این نوع چپ نه
شانسی برای موفقیعت دارد و نه به امروز یا فردا تعلق دارد.
|
مقاله ها | نظریات | اطلاعیه | گوناگون | طنز | پیوندها | تماس
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه تیف) مانع ندارد