مقاله





 ديگر چيزى براى از دست دادن نداريم

سربلند
 


مقدمه ای به بهانه انتشار مجدد:


4 سال پیش در چنین ایامی یادداشت زیر را منتشر کرده بودم. بهانه اش هم هجوم جریانات موسوم به اصلاح طلبان و توده اکثریتی هایی بود که برای براگزاری مراسم کشتار دهه شصت با یکدیگر به مسابقه افتاده بودند و صدالبته تلویزیون های سوپر امپریالیستی مانند بی بی سی وآمریکا و نهادهای اطلاعاتی اروپایی تحت عنوان خبرگزاری های مختلف نهایت استفاده را برده بودند. همه تلاش بر این بود که اینگونه یادواره ها را از پایه سیاسی آن متلاشی کرده و تعریف تازه ای را جایگزینشان کنند.


انهابسیار موفق عمل کردند و در همان یادداشت وعده داده بودم که ازاین پس با موج جدیدی از کلاهبرداران سیاسی روبرو خواهیم شد که شاید تنها یادگار یک نسل غرق در خون را هم به یغما برند که متاسفانه همانطور هم شد. اما از همه مهمتر بر این واقعیت دردناک تکیه داشتم که موفقیت آنها بواسطه فسادسیاسی نهادینه شده ای است که درجنبش اپوزسیون چپ خارج از کشوری لانه کرده.



یاد تمامی جانباختگان انقلابی و کمونیست دهه شصت گرامی .

سربلند :آگوست 2011


به بهانه بيستمين سال كشتار زندانيان كمونيست و انقلابى در ايران



نه قصد دارم اشكي از شما بگيرم و نه قصد تكرار ملال آور همه آنچيزى كه در اين سالها شنيده ايم. قصد ندارم بازخواني خاطرات زندان را كنم و يا از جنايتهاى جمهورى اسلامى بگويم كه ديگر كسى نيست اينها را نداند. ديگر قصد ندارم خودم را به مضحكه تكرار همه اين ساليان تبديل كنم و ميخواهم از امروز بگويم. از امروزى كه شايد در همه اين سالها منتظرش بوديم.از هماندست انتظارات و ارزوهايى كه از دو سه سال پيش محقق شدند و هركدامشان عمق فلاكتى كه در آن گرفتاريم را نمايان كردند.



سالها در كنار يكديگر زمزه كرديم كه " واى به روزى كه بتوانيم صدايمان را مردم برسانيم و مانعى در اين راه نباشد" و آن روز رسيد. اينترنت قفلها را يكي يكي باز كرد. ديگر صدايمان به گوش هر آنكس كه ميخواست بشنود ميرسيد و تازه در چنين زمانى بود كه كاخ روياهايمان بر سرمان آوار شد و ديديم كه فاقد كمترين مشروعيتى در ميان همان مردم هستيم. ديديم كه هيچ كسي رغبتى به شنيدن حرفهاى ما نداشت. ما را نديدند. پس بيش از گذشته به حاشيه رانده شديم و متعاقب آن هى كوچك و كوچك تر شديم. ديگر نميدانستيم اين شكست را گردن چه كسي بياندازيم. پس هى فراكسيون تشكيل داديم از يكديگر منشعب شديم. فكر ميكرديم اشكال در رفيق بغل دستى مان است. اما اشكال در خودمان بود. در تك تك ما. در ما كه ديگر چيزى براى مقايسه تفاوتهايمان با ارتجاع از خود باقى نگذاشته بوديم. در خارج از قدرت و با نيروى اندكمان اما تمام توان خود را در طرد صداى مخالف بكار گرفتيم. رهبرها را بر برجهاى دروغين نشانديم و برايشان يك مشت بسيجى درست كرديم كه الله و اكبر گويان حفاظتشان كنند. به مخالفينمان انگ و اتهام زديم، آنها اوباش و مشكول و معلوم الحال معرفى كرديم تا بى اعتبارشان كنيم. تا خسته و فرسوده شان كنيم. تا ساكت شوند. و همه اينها از چشم بقيه پنهان نبود. اينچنين شد كه اينترنت و تبادل ازاد نظرات و افكار در كنار بيرون ريختن كثافات رژيمهاى سركوبگر و آدمكش ، كثافت ما را هم نشان داد. كثافتى كه از سال 1360، تا به حال، از طريق ده ها سازمان و حزب و دسته سياسى مدعى چپ و كمونيست تروتازه نگه داشته شد و به عنوان بخشى از ايدئولوژيشان در آمد.

سالها با صدايى ضعيف فرياد كشيديم كه " خاطره قتل عام زندانيان سياسى را زنده نگه داريم" و در همه اين سالها اين خاطره تنها در ميان عده قليلى از نزديكان و خانواده هاى آن قربانيان زنده مانده بود تا اينكه " راست ها، سازشكاران، و قاتلين همان بچه ها" دريافتند كه ميتوانند از اين موضوع بهره بردارى مناسبى براى خود كنند كه امسال شروعش بود . نشريه و راديو تلويزيونى نيست كه از كشتار شصت و هفت چيزى نگويد. صداى آمريكا به عنوان مهمترين منبع خبرى براى ايرانيان داخل كشور ساعتها در اين خصوص برنامه داشته است. راديو ها با يكديگر مسابقه گذاشتند. همه جا حرف آن واقعه است . قاتلين خودشان براى مقتولين گردهمايى ميگيرند. شهرهاى كلن ، هامبورگ و آمستردام شاهد گردهمآيى هايى است كه قاتلين همان قربانيان برايشان براه انداخته اند. سازمان اكثريت از طريق ده ها سايت و نشريه اش همگان را دعوت به مراسم گراميداشت قربانيان دهه شصت ميكند . ده ها شخص و گروه وابسته به حزب توده تحت نام " كانون و انجمن و دسته و غيره" در همه شهرهاى جهان مراسم دارند ..... تقريبا همه جريانات سلطنت طلب و خواهان پادشاهى هم امسال يكصدا به قدردانى از قربانيان 67 پرداختند! حتما آنها هم مثل ما خوب ميدانند همه آن قربانيان از جمله كسانى بودند كه براى سرنگونى رژيم شاه جانفشانى ها كردند و سالها در زندانهاى پهلوى بوند!! اما فعلا قرار نيست كسى چيزى بگويد، بلكه بايد همه با هم به سينه زنى خاوران مشغول باشند ! و اين همان چيزى بود كه ما ميخواستيم!!! مگر نه اينكه ميگفتيم يادشان بايد زنده نگه داشته شود؟ خب ، از اين زنده تر هم ميشد؟! اما اين وسط چه چيزى كم است؟ اينكه ديگر معلوم نيست آن جانباختگان به چه جرمى كشته شدند. معلوم نيست آنها به چه جهانبينى اعتقاد داشتند. اينكه ديگر معلوم نيست آنها به چه سازمان سياسى متعلق بودند. امروز هر آنچه كه از آنها ميدانيم " زندانيان سياسى قتل عام شده " هستند و نه چيزى بيشتر.!



اينترنت مملو از واژه هاى " دگرانديش، آزاديخواه ، برابرى طلب ، سكولار و غيره " شده . هيچ كسى نميگويد كه آنها " كمونيست ، فدايى و مجاهد بودند، سوسياليست بودند و به مبارزه مسلحانه اعتقاد داشتند" . اينها را هيچ كس نميگويد. هيچ كس كلامى نميگويد كه آنها " ضد امپرياليست بودند، آمريكا و اسراييل را حكومتهاى غاصب و اشغالگر ميدانستند" ، كسى نميگويد كه آنهايى كه برايشان بزرگداشت ميگيريد " مدافع جنبش هاى ظفار، فلسطين و مكزيك و نپال بودند" . كسى نميگويد آن بچه ها مدافع و رفيق همه آن جرياناتى كه امروز از سوى شما " تروريست " خطاب ميشوند بودند.

و اينچنين شهدايمان را هم دزديدند. براحتى اب خوردن ما را لخت كردند. داروندارمان را بسرقت بردند. كار را بجايى رساندند كه ديگر هيچ چيزى براى دزديده شدن نداريم. لخت لخت ، و بدون حتى يك رويا كه شب را با ياد آن سر به بالين بگذاريم.



اما اين دزدان شريك داشتند. كليد منزل را از خود ما گرفته بودند . اين ما بوديم كه راه را برايشان باز كرديم. شركاى دزد همان رفقاى قافله ى ما بودند. سارقين نه بضرب تير و تفنگ و تهديد، بلكه از ضعف ما كه همان بيسواديمان بود استفاده كردند. آنها خوب ميدانستند كه برخى از ما براى چهره شدن در مقابل هر چيزى كرنش خواهيم كرد. پس رخنه كردند، خود را خزاندند، تعريف و تمجيد كردند ، چاپلوسى كردند و دل يك مشت ابله را بدست آوردند و كليد خانه را گرفتند و هر آنچه كه داشتيم را بردند.



اگر امروز با چشمهايى گشاده شاهد مراسم بزرگداشت از سوى ده ها گروه توده اى و اكثريتى هستيم بواسطه جاده اى است كه جرياناتى مانند " گفتگوهاى زندان" در سال گذشته باز كرده بودند. بياد مى آوريد سال گذشته چقدر بر عليه اين داستان " همه با هم " كه آنها براه انداخته بودند اعتراض كرديم؟ درحالى كه صدايمان كم بود و ضعيف اما مقاومت كرديم چون ميدانستيم اگر اينگونه تفكرات همه گير شود چه فاجعه اى رقم خواهد خورد. ولى آنانى كه فقط تشنه مصاحبه، سخنرانى هاى پالتاكى و عكس هاى رنگى بروى وب سايتها بودند انگيزه قوى ترى داشتند. آنها تعداد زيادى مانند خود را پيدا كرده بودند كه براى طرح و نمايش خود حاضر بودند در مقابل هر نادرستى و هر كژى سرخم كنند. و اينچنين بود كه ديديم سمينار " كلن" در سال گذشته جولانگاه توابين و توده اى ها و اكثريتى ها شده بود. يك توده اى لوح يادبود ميگيرد كه در حقيقت كليد خانه مان بود. كليدى كه توسط يك " زن و شوهر ( سياوش محمودى)" كه سالهاست مسئله زندانيان سياسى در ايران را تبديل به يك دكان و مغازه براى خود كرده اند تقديم شد و بلاخره انتقامشان را از جنبش فدايى گرفتند. " دفتر گفتگوهاى زندان " كه بيش از 15 سال محل تجمع تمامى بريدگان و توابين جنبش فدايى بود سرآخر به مقصد رسيد.

براى جبران سالهاى در انزو اما بيكباره يك ديگ جوشان همه با هم را در كلن آماده كردند و همه را با سر بدرونش غلتاندند. " ايرج مصداقى" نيمچه تواب كه همه زندانيان سياسى ميدانند شد سمبل شهداى دهه شصت!! چندين زندانى كه در تمامى دوران حبسشان از زندانيان منفعل و گوشه گير زندانها بودند شدند سخنگوى يك نسل!! در ميان تمامى سخنرانهاى آن سال و امسال حتى يك زندانى سياسى مقاوم كه در دوره اسارت تشكل دهنده و هماهنگ كننده اعتراضها ى درون زندان ها باشند وجود نداشت و ندارد. آنانى كه سالها گوشه زندان خزيده بودند و منتظر آزاديشان مانده بودند شدند سمبل قهرمانان دهه شصت!!

و حالا دست آوردش چه ميشود؟ همين كه امروز ميبينيم.



بياد مى آوريد كه يكى از اختلافات پارسال سر اين بود كه چرا چريكها (تنها جريان كمونيستى حاضر در آن سمينار) زياد سخنرانى كردند و عكس و ارم به در و ديوار چسباندند؟ واقعا كه براى متر و اندازه وقاحت هيچ خط كشى لازم نيست. هر چند كه بنده حضور فرصت طلبانه چريكها كه در اين سالها جز اپورتونيسم و دزدى تلاش هاى ديگران هيچ چيز ديگرى نياموختند را از همان ابتدا قبول نداشتم اما گذشته از آن، حتى يكنفر در آن جمع مفتضح نبود كه بگويد " اگر ارام فدايى را بديوار نزنيم پس ارام چه كسى را بزنيم؟" مگر نه اينكه بخش قابل توجه اى از آن كشته شده ها فدايى بودند؟ حالا اينكه فداييان در اين سالها چه بلايى بر سرشان آمده ربطى به مخدوش كردن هويت سازمانى آن جانباختگان ندارد. اما در آنجا بزمچه گانى مانند مينا احدى و ديگران حنجره تركاندند كه " سازمانى اش " نكنيد. چرا؟ چون جريانى بنام حزب كمونيست كارگرى حتى يك كشته شده هم ندارد كه براى دكور هم شده عكسش را جايى چاپ كنند. ديگران هم بواسطه همان دعواهاى فرقه اى و محفلى مشوق احدى بودند. كه نتيجه اش را امروز ميبينيد.

اينكه امروز ميبينيم " زندانيان سياسى كمونيست" به " قربانيان دگر انديش" تبديل شدند اتفاقى بود كه از قبل ميشد آن را پيش بينى كرد. در حقيقت راهى بود اين محفل هاى " همه با هم " بازش كرده بودند. گفتگوهاى زندان را مثال زدم چون بسيارى بياد مى آورند كه سال گذشته چقدر هشدار داديم " اين كار را نكنيد" هر كسي را براى سخنراني بالاى منبر نفرستيد. از ايدئولوژى و تعلق سازمانى آن عزيزان بگوييد. از اين بگويد كه آنها چه كرده بودند كه بر سرش جان باختند.



اگر امروز شاهديم كه سازمان اكثريت در وقاحت كامل براى واقعه 67 بزرگداشت ميگيرد به واسطه راهى است مخدوش كنندگان بحث " تواب و مقاوم " باز كرده بودند كه شاخص آنها " آذر درخشان و م ل م خجالتى ! " است. بياد مى اوريد سر دفاع از " شهرزاد مجاب" و كتاب ماريا نمت ، آذر درخشان چه حنجره اى پاره كرد و اعتراضات به مجاب را رسما در سايت هشت مارس " محكوم " كرد؟ او چندين هفته زمين و زمان را بهم بافت تا رفيقش كه امروز گل سر سبد صداى آمريكاست را نجات دهد و در اين مسير تا توانست مرز ميان مقاومت و ندامت را مخدوش كرد. حتما بياد داريد كه او ميگفت " اگر اينطور باشد همه آنهايى كه امروز به سر زندگيشان برگشته ، سياست را كنار گذاشتند و به كار و كاسبى مشغولند را بايد تواب معرفى كرد " !!! او و بسيارى مانند او با همين جملات كوتاه همه چيز را به افتضاح كشيد. مرزها را در هم آميخت و نتيجه اش اين شد كه حالا داريم ميبينيم. اما اگر آن زمان جور ديگرى عمل ميكرد، و مانند يك كمونيست ( كه البته نيست) در كنار منافع دراز مدت اين جنبش مى ايستاد و انتشار اين دست كتابها كه در آن زندانى به بازجو تبديل شده و با بازجويش ازدواج ميكند را محكوم ميكرد شايد امروز چيز ديگرى ميديديم. ولى او كه تا همه سلولهايش در دگماتيسم و فرقه پرستى گير كرده رسالتى جز اين نداشت كه راه را براى امروز باز كند.



بگمانم از امسال حركت تازه اى در خصوص كشتارهاى دهه شصت شروع شده كه در آينده ادامه خواهد يافت و احتمالا اشكال تازه تر و جدى ترى پيدا خواهد كرد. اين موضوع مستمسك خوبى براى فشار بر ايران و احيانا امتياز گرفتن خواهد شد. دقيقا همان كارى كه بر سر مسئله هسته اى پيش بردند. پيش بينى ميكنم اين ماجرا به محاكم بين المللى كشيده شود و وسيله اى شود براى مجادلات اينده غرب با ايران. و اما در اين ميان بايد خيلى ابله باشيم كه فكر كنيم گسترده شدن اين ماجرا به اين شكل، منجر به شناخت ايدئولوژى و انديشه هاى آن جانباختگان شود. بدون ترديد كلامى نخواهيد شنيد كه آنها كمونيست بودند و مدافع انقلاب و مبارزه مسلحانه. آنچيزى كه از اين پس خواهيد شنيد واژه هايى نظير" زندانيان سياسى ، دگرانديشان، اصلاحطلبان، روشنفكران و غيره " خواهد بود . اين خيال را بايد بگور برد كه بشنويد و بخوانيد كه آنها سربدار و فدايى و توفان و .... بودند. كه اين راهى بود كه شما باز كرديد.



از سال اينده شاهد ده ها آكسيون و مجالس خواهيم بود كه همين قاتلين برپا خواهند كرد. همانها كه در نشرياتشان كمونيستها را جنايتكار، تروريست و آدمش خطاب ميكنند، ده ها پوستر يادبود 67خواهند ساخت. فيلمها خواهند ساخت و يوتوب را مملو از ويدئوهايشان خواهند كرد و ما باز دوباره در گوشه اى از شهر بيست صندلى ميچينيم و همين چهار نفر كه هيچ چيزى جز ناله كردن ندارند را ميآوريم براى سخنرانى و فردايش هم يك گزارش براى سايتها ميفرستيم كه گويى سالن از جمعيت منفجر شده بود !!

شايد بپرسيد پس از اينهمه آه و زارى حالا چه راه حلى دارم؟ همان چيزى كه لكنت زبانتان شده! يعنى يا چيزى نگو و يا زمانى بگو كه راه حل داشته باشى!!.



تنها راه حل من چيزيست محال و نشدنى! آنچيزى كه من بعنوان راه حل ميشناسم امكان ندارد قابل اجرا شود و چند خطى است كه در همين صفحه ميماند و ميپوسد.

تنها راه تغيير دادن شرايط ميتوانست اين باشد كه چند سازمان قديمى كه بيشترين قربانيان دهه شصت متعلق به آنها بودند ، در يك اقدام مشترك به بزرگداشت اين سرفصل مبارزاتى تاريخ ايران ميپرداختند. به اين شكل هم صدايى رساتر داشتند و هم جمعى متشكل تر و قوى تر. اين تنها راه تغيير شرايط كنونى بود كه بنظر من امكان اجرايى اش غير ممكن و محال است . يعنى حداقل تا روزى كه من و شما زنده ايم و يا حاكمان و پدرخوانده ها ومادرخوانده هاى فعلى اين سازمانها زنده اند چينين اتفاقى را بچشم نخواهيم ديد!

چرا محال ؟ چون بيشتر اينان، منجمله جرياناتى مانند چريكها، اقليت، توفان، سربداران و رنجبران و غيره سالهاست كه نه يك سازمان سياسى، بلكه يكسرى محافل در خود هستند با افق و چشم اندازهايى پست و بيمايه. مهم نيست اينان چقدر در نشرياتشان از انقلاب و سوسياليسم و طبقه كارگر و اتحاد ميگويند، مهم اين است كه چگونه حركت كردند و ميكنند. آن چيزهايي كه در نشريات مينويسند يك مشت سكسكه هاى سياسى كليشه شده است كه سالهاست معني و مفهومشان را از دست داده اند. اما در عمل برايشان منافع خلق و ملت و توده وجود ندارد و هر آنچه كه هست منافع همين رهبران و ارمها و نشريات است.



حتى تصور كار مشترك ، ولو موقتى از سوى اينانى كه در قهر و اشتى استادند بينهايت غيرواقعى و احمقانه است. كنتور فعاليت سياسى شان به ميزان قرمه سبزى هاى خورده شده ارتباط دارد. كلامى بر عليه شان بگوييد تا روزى كه زنده هستند دشمنتان هستند. شب و روز در حال قهر و اشتى هستند. اين و آن را ايگنور ميكنند. منافع بلند و والا وجود ندارد. منافع شخصى است كه حكمروايى ميكند. فقط يك چشمه از ميزان اين درجه از منفعت طلبى شان را ببينيد كه گاهى برايم ايميل ميفرستند " تو كه بر عليه ما مينويسى چرا فلان مطلبمان را منتشر ميكنى؟"" اينها ديگر در قد و قواره اى نيستند كه بفهمند هنوز در اين جهان آدمهايي وجود دارند كه پديده هاى اطراف را نسبت به خود نسنجند. آدمهايي كه اصلا معنى قهر و آشتى را نميفهمند و هر چيزى كه درست باشد را ترويج ميدهند و با هر چيزى كه نادرست باشد ميجنگند، ولو كه هر دو آنها از دهان يك نفر و يا يك گروه بيرون آمده باشد. چون افقشان بالاست، خواسته هايشان بالاست و اين وسط هيچ منفعت فردى ندارند.



ختم كلام اينكه

ظاهرا به آن چيزى كه ميخواستيم رسيديم. مسئله كشتارهاى 67 جهانى شده و احتمالا در سالهاى آينده جدى تر هم خواهد شد. تنها با اين تفاوت كه اگر فردا از " قتل عام 67" بشنويم چيزى از انديشه و مرام و خواسته هاى آن عزيزان نخواهيم شنيد. سارقين آنها را،‌عزيزانمان، رفقايمان، و خاورانمان را دزديدند و به اجسامى بيشكل براى معامله تبديل كردند. سارقينى كه كليد خانه را از خود ما گرفته بودند و ما بوديم كه در را نيمه باز براى آنها نگه داشته بوديم.

شايد از اين پس چيزى براى از دست دادن نداشته باشيم.

به اميد روزى كه در ايرانى آزاد و برابر در كنار عزيزانمان جمع شده و بار ديگر با آنها همپيمان شويم كه تا محو سرمايه دارى ، ارتجاع و امپرياليسم، و تا برقرارى جامعه اى عارى از ستم و تبعيض و نابرابرى خواهيم ايستاد.





_______________________________________________________

  Share

توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام دریافت نمیشود.

: اسم
: ایمیل
پیام

 

مقاله ها   |    نظریات   |    اطلاعیه   |    گوناگون    |      طنز     |      پیوندها    |    تماس

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه تیف) مانع ندارد