تاریخ انتشار : 19.01.2025
سوگواری برای ابراهیم نبوی یا بازخوانی یک تاریخ طنز تلخ؟
عاطفه اقبال
دیروز خبر درگذشت ابراهیم نبوی را دیدم؛ بعضی با خاطرهگویی
و برخی با افسوس یادش کردند. اما انگیزه نوشتن در من وقتی شکل گرفت
که دیدم یک نفر پیشنهاد داده است: "مراسم او را به تجمعی علیه
حکومت تبدیل کنند." اینجا بود که دست به قلم شدم، زیرا نمیتوانستم
در برابر این نوع واکنش سکوت کنم. واکنشی که یادآور موضعگیریهای
خود ابراهیم نبوی برای بیراهه بردن اعتراضات مردمی است.
ابراهیم
نبوی، طنزنویس دوران جمهوری اسلامی، کسی بود که در بزنگاههای حساس
تاریخی، نقشی متفاوت ایفا میکرد؛ نقشی که سعی در انحراف قیامهای
مردمی داشت. یکی از برجستهترین نمونهها، ماجرای تظاهرات ۲۲ بهمن
سال ۸۸ است. وقتی مردم تصمیم به تحریم این نمایش حکومتی گرفته
بودند، نبوی با قلمش وارد میدان شد و نوشت:
"کار اصلی ما در ۲۲
بهمن جنگ روانی است و نه جنگ خیابانی! به فرضیه شورش فکر نکنید!
دادن شعارهای تند در جمع عظیم مشکلی را حل نمیکند! بیایید در
راهپیمایی رسمی که مجوز دارد تا بتوانیم حضور درخشان جنبش سبز را
ثبت کنیم! شما نه میخواهید تلویزیون را بگیرید و نه قصد دارید شهر
را تسخیر کنید! شما فقط برای نشان دادن یک حضور گسترده به خیابان
میروید! با ریش نزده همراه باشید و در فرصت مناسب چند پرچم سبز را
بالا ببرید."
آیا این چیزی جز مشروعیتبخشی به آمارسازی حکومت
بود؟ طرحهای بازدارنده او در آن روزها هنوز از یاد نرفته است:
"راهپیمایی سکوت" و "مرگ بر هیچکس" یا "جمهوری اسلامی آزاد باید
گردد"!
مواضع او در طول سالها، در بزنگاههای حساس، همواره
حاکی از حمایت او از رژیم بوده است. او در جریان انقلاب فرهنگی، در
قالب عضو انجمن اسلامی در دانشگاه، به شناسایی و اخراج بسیاری از
دانشجویان کمک کرد. بعد از این اثبات وفاداری بود که او را در دهه
۶۰، در اوج کشتار مردم، به مناصب حکومتی گماشتند: از مدیر سیاسی
وزارت کشور گرفته تا مشاور صداوسیما. نقش او در این دوران، نه
ایستادگی در برابر جنایات، بلکه همکاری با عاملان آن بود. یادمان
نرفته است زمانی که کشته شدن عزیزان ما را به سخره گرفت و گفت:
"باید کشتارهای سال ۶۷ را فراموش کرد." و نوشت: "اما مهم این است
که اصولاً خشونت دهه شصت ربطی به شخص و گروه خاصی ندارد، حتی به
ایران هم ربط ندارد. آن دوران عصر خشونت بود و قضاوت بدون تصور به
این مهم، قضاوتی بیپشتوانه است."
بعدها هم که به خارج از کشور
رفت، باز هم از کمپینهای حکومتی مانند انتخابات حمایت کرد. او از
اصلاحطلبان حکومتی بود و فلسفه بهوجود آمدن جناح اصلاحطلب
اساساً برای حفظ تمامیت رژیم بود. نبوی این کار را به نحو احسن
انجام داد.
نبوی، بنا به لقبی که من بدرستی در سال ۲۰۱۰ به او
دادم، فقط یک "دلقک دربار ولی فقیه" بود. تاریخ او، تاریخ همکاری و
همدستی است، نه مقاومت. این وظیفه ماست که حافظه تاریخیمان را پاک
نکنیم و از کسانی که برای دردهایمان نوشتند، یاد کنیم؛ نه از کسانی
که دردهایمان را به طنز گرفتند. او در زمانی که خون از پیکر این
مردم جاری بود، در کنار قاتلانشان ایستاد. دستهای او هم به خون
آلوده است. با " اما " و " اگر " سخن گفتن از سید ابراهیم نبوی
منحرف کردن افکار مردم از همکاری او با جنایتکاران تاریخ جمهوری
اسلامی است. خانوادهاش میگویند که او خودکشی کرده، اما بعضی
منابع دیگر از اوردوز با مواد مخدر و الکل خبر دادهاند. من فکر
میکنم زمانی که او در مورد مرگ دلخراش کیانوش سنجری در مقام
جامعهشناس سخن سر داده بود، در واقع خودش را معنی میکرد:
"آدمی
که دچار ناهنجاری میشود، هم میتواند خودش را بکشد و هم میتواند
دیگران را بکشد و میتواند جرایم مختلفی را انجام بدهد. در واقع
نظام اخلاقی دیگر درش وجود ندارد. یک ناهنجاری است که باعث میشود
یک آدمی آنقدر مشروب بخورد که دائم باد کند و اصلاً بترکد!"
جالب اینجا است که عدهای، نقدکنندگان و معترضان به او را سرزنش
میکنند که از دست آنها، سید ابراهیم دچار افسردگی شده! عدهای هم
فقط خواستهاند او را یک طنزنویس بیآزار معرفی کنند که قربانی
حکومت شده است. بیخبر از اینکه او و امثال او خود حکومت هستند.
جمهوری اسلامی اگر وجود دارد، حاصل تلاش جمعی آنها است. سال ۷۶ و
۸۸ اگر این جماعت نبودند، این مردم کار جمهوری اسلامی را یکسره
کرده بودند. اصلاحطلبان همیشه و در همهجا زمان برای رژیم
خریدهاند.
ابراهیم نبوی در مقام طنزنویس، قلمی داشت که بسیار
به زخمهای مردم نمک پاشید. او هرگز از دردهای زندانیان سیاسی،
اعتراضات کارگران یا رنج کودکان خیابانی ننوشت. طنز او، هرچند
بهظاهر انتقادی، در عمل محافظ منافع رژیم بود. اگر افسردگی داشت،
به دلیل دور ماندن از قدرت بود، نه عذاب وجدان برای همکاری با
جنایتکاران یا کشته شدن جوانان این میهن. او از اینکه دیگر
نمیتوانست در روزنامههای حکومتی قلم طنز بزند یا در پستهای
حکومتی به کار گماشته شود، افسرده بود.
من به شخصه دلم میخواست
که ابراهیم نبوی زنده میماند و از پشت پرده آن سالهای دهه شصت در
دانشگاه و زندانها و وزارت کشور مینوشت. زنده میماند و روزی در
دادگاه مردمی به مردم پاسخ میداد. اما رفتن او، درد من و مایی که
کولهبار سهمگین شکنجه، زندان، دربهدری و از دست دادن
عزیزترینهایمان را بر پشت حمل میکنیم، نیست. درد ما، درد مردمی
است که هر روزه در زیر فشارهای رژیم جمهوری اسلامی له میشوند. درد
جوانانی است که در زندانها شکنجه و اعدام میشوند.
خالد
پیرزاده نیز روز گذشته برای رهایی یافتن از شکنجههایی که در زندان
متحمل میشود، دست به خودکشی زده و خوشبختانه زنده مانده.
او را
حتماً میشناسید؟ همان جوان ورزشکاری که وقتی به زندان رفت، بر اثر
شکنجه از او پوست و استخوانی بیش نمانده است. ابراهیم نبوی حامی
چنین حکومتی بود.
تسلیت دستیار پزشکیان : ... با آنکه - نبوی - ناراضی و
منتقد بود اما هیچ گاه نه تنها به دام بدخواهان ایران نیفتاد بلکه
آنها را هم از نیش قلم خود در امان نمی گذاشت
________________________________________________________
توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام
دریافت نمیشود.
|