تاریخ انتشار : 12.01.2017
دانشمندان
احمق زمان ما
چند نکته در باره اقتصاددانان حرفهایی
والنتین کاتاسانوف
ا. م. شیری

«قدرت اعداد هر قدر قویتر باشد، به همان نسبت کمتر از آنها سر
درمیآورند» ولتر
«ریاضیات به آسیاب میماند که هر چیز به گلویش بریزید، همان را خرد
میکند. بنا بر این، اگر گنهگنه بریزید، توقع نداشته باشید که آرد
تحویل بگیرید. به همین ترتیب، با نوشتن یک صفحه پر از فرمول، شما
نمیتوانید در میان ادعاهای دروغ به واقعیت دست یابید».
توماس هنری هاکسلی
اقتصاد و جادوی اعداد
در مدت چند دهه اخیر در جهان پرستش اقتصاددانان رواج یافته است.
امروز پذیرفته شده، که اقتصاددانان (نه همه، بلکه شاخصترین آنها)
از قدرت آیندهنگری برخوردارند و همواره میدانند، که چه باید کرد.
بر همین اساس، در روزهای آخر سال ۲٠۱۶ اینترنت پر بود از
پیشبینیهای دایر بر چگونگی زندگی ما، قیمت نفت، نرخ برابری یوآن
و روبل در مقابل دلار، درآمد ناخالص ملی ایالات متحده آمریکا،
روسیه، چین و غیره در سال ۲٠۱۷، ۲٠۲۵ و حتی در سال ۲٠۵٠.
علت اصلی نوزایی اعتبار کارکنان این کارگاه کار فکری عبارت از این
است که اقتصاد بمثابه علم دقیق تعریف شد. و در اینجا فراست بیمورد
است. اقتصاددان حرفهایی، بطوریکه جا افتاده، همه چیز را حساب
میکند، دقت محاسبه را تا سه رقم اعشاری بالا میبرد و در نهایت
محاسبه خود را با افزودن عبارات و کلماتی از قبیل «تحلیل قهقرایی»،
«استنتاج پیچیده»، «تشتت»، «تحلیل عاملی» و در عین حال، بانضمام
چند جدول، دیاگرام و نمودار در نظر بیخبران معمایی مینمایاند.
پیشبینیهای بانک جهانی، صندوق بینالمللی پول، «سه غول» مؤسسات
رتبهبندی، غولهای بانکی والاستریت، لندنسیتی، مؤسسات اتحایه
اروپا شاهکار پیشبینیهای اقتصادی قلمداد میشود.البته، پیامبران
منفرد هم وجود دارند. بعنوان مثال، در آمریکا تا همین اواخر نوریل
روبینی(Нуриэль Рубини)، پروفسور دانشگاه اقتصاد نیویورک یکی از
این پیامبران منفرد بحساب میآمد.
جادوی اعداد بطور متقاعدکننده عمل میکند. همین کافیست که اکثریت
قریب به اتفاق مردم به این اعداد جادویی باور دارندو بسیاریهای
زندگی خود را بر اساس این اعداد تنظیم مینمایند. آنها امروز نه
تنها چیزی برای «روز مبادا» پسانداز میکنند یا از فروشگاه چیزی
برای «ذخیره» میخرند، حتا کیف خود را بهینه و متنوع میسازند و
«تصمیمات مناسب در مورد سرمایهگذاری» اتخاذ مینمایند. زمینه این
رویکرد «علمی» به زندگی را رسانهها، برنامههای «آموزش مالی
جمعیت» و نظام آموزش عالی آماده میکنند (بودجه آنها اغلب بحساب
پاداشها و وامهای بانک جهانی و دیگر مؤسسات بینالمللی تأمین
میشود).اقتصاد را به دانشجویان نه بعنوان یکی از رشتههای علوم
انسانی، بلکه، بمثابه علم دقیق تدریس میکنند. آن را علم اقتصاد
(Economics) نامیدند، این ادعا آشکارا بمعنی «دقیق» است همچون علوم
طبیعی دیگر مانند فیزیک، شیمی، مکانیک. اگر بر حسب تعداد فرمولها و
نمودارهای انباشته شده در کتابهای درسی «اقتصاد» معاصر قضاوت کنیم،
در این صورت، واقعا هم علم اقتصاد کنونی دست کمی از علوم فیزیک،
شیمی یا مکانیک ندارد.
انسان اقتصادی
همه احکام اقتصاد معاصر بر مبنای یک فرضیه استوار است: در فرایند
فعالیتهای اقتصادی (تولید، مبادله، توزیع و مصرف) نه انسان علمی،
بلکه، انسان اقتصادی شرکت دارد. این موضوعی است، که عاری از هرگونه
ذهنیت جامعه سنتی میباشد. مثلا، معیار اخلاقی. انسان اقتصادی چیزی
میان ماشین قابل مدیریت توسط متصدی و حیوان است که با واکنشهای
غیرشرطی خود عمل میکند. صحیح این است، که انسان اقتصادی بعنوان
حیوان اقتصادی تعریف شود. گمان میرود، که این «حیوان» باید بر
اساس سه غریزه: لذت، حداکثر درآمد (سرمایه) و وحشت (در برابر
مخاطرات اقتصادی) در حیات اقتصادی عمل کند. همه غرایز و احساسات
دیگر در اقتصاد زائد و حتا مضر شمرده میشوند. انسان اقتصادی را
میتوان به اتم نیز تشبیه نمود که مسیر حرکت آن را میتوان بر
مبنای قوانین فیزیک و مکانیک تعیین کرد. در این حالت، واقعا
میتوان اقتصاد را بطور دقیق هم برای یک ماه، هم برای یک سال و هم
برای دهها سال پیشبینی کرد. یعنی شبیه آنچه که ستارهشناسان
خورشیدگرفتگی یا مراحل ماه را تعیین مینمایند.
با این وجود، عدم موفقیت! علیرغم تلاشهای فوقالعاده گسترده
رسانههای جمعی، نظام آموزشی، برندگان جایزه اقتصادی نوبل، دیگر
«پیامبران» صاحب نام و «جادوگران» اقتصاد، متقاعد کردن همه بشریت
به ضرورت رفتار اقتصادی عقلانی بر اساس احکام علم اقتصاد ممکن
نیست. مردم به هر دلیلی میخواهند انسان علمی بمانند و از سقوط
زندگی خود تا حد سه واکنش فوقالذکر خودداری میکنند. از اینجا
«انحراف» در دنیای اقتصاد پدید میآید. بسیاری اوقات «عاملان
فعالیت اقتصادی» کذایی تمایلی به پیروی از قاعده «اقتصاد بازاری»
ندارند. پیشبینیهای اقتصادی بر مبنای احکام علم اقتصاد انجام
میگیرد، اما پیشبینیها تقریبا هرگز تحقق نمییابند. خود این هم
دو ویژگی پیشبینیهای اقتصادی را توضیح میدهد: اول- رسانههای
جمعی به تبلیغ پیشبینیهای مختلف علاقمند هستند، اما تقریبا
هیچوقت اعلام نمیکنند پیشبینیها تا چه حد بواقعیت پیوسته است.
در این معنا، بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول نسبت به سایر
پیشگویان اقتصادی صادقترند. آنها پیشبینیهای یک ساله ارائه
میدهند و سپس، تقریبا هر ماه پیشبینی خود را «تصحیح» مینمایند
(چنین پیشبینیهای «دائم در دست اصلاح»، از شانس بیشتری برای تحقق
برخوردارند). دوم- پیشگویان تمایلی به پیشبینیهای «کوتاه»
ندارند، آنها پیشگوییهای «طولانی» و «فوقالعاده بلند» را ترجیح
میدهند. پیشبینی برای مدت ۲٠- ۳٠ سال، به این منظور که دوره مورد
پیشبینی آنها در چهارچوب زمان مرگ قابل انتظار پیشگو نگنجد (در
روسیه وزیر دارایی سابق، آلکسی اولیوکایف (Алексей Улюкаев) به
چنین اقتصاد «رمّالی» بسیار معتاد بود).
من متوجه یک ویژگی شدم: «علامههای» نامدار اقتصاد «علمی» بر اساس
افکار باطنی خود بطور معمول شروع به توضیحات در خصوص روند رو به
کاهش عمر میکنند. ظاهرا، با اقرار و اعتراف برای پاک کردن وجدان
خود. میخواهم نکاتی را در باره برخی(*) از این «جادوگران» بیان
نمایم.
اعتراف جان گالبرایت (Джон Гэлбрейт)
جان کنت گالبرایت (۲٠٠۶- ۱۹٠۸ ) یکی از اولین آنها بود. او در
دانشگاههای کالیفرنیا، هاروارد و پرینستون تدریس میکرد. مشاور
جان کندی و بیل کلینتون، رؤسای جمهور آمریکا بود. علم اقتصاد را با
کار دیپلوماتیک تلفیق مینمود. در سالهای ۶٠ سفیر آمریکا در هند
بود. در سالهای ۷٠ همراه با ز. بژینسکی، اِ. تافلر و ژ. فورستی
یکی از مؤسسان باشگاه رم بود. میتوان گفت، او یک آسمانیبود در جمع
«نخبگان جهانی». و این هم گوشههای کمتر «چشمگیر» از شرح حال این
«جادوگر» معروف:«نیم قرن پیش، یک زمانی آنها (اقتصاددانان) بصورت
جمعی و فردی توسط بانکها اجیر شدند.این روند را «منهتن بانک»
(ManhattanBank) مشهور آغاز کرد که بعد از آن با «منهتن چیس»
(Chase Manhattan) و سپس با «جی پی مورگان چیس» (J.P.Morgan-Chase)
ادغام گردید.
این بانک برای جان کنت گالبرایت یک
کرسی اقتصاد در دانشگاه هاروارد تأسیس نمود. گالبرایت یکی از گروه
کامل، اگر نگوییم کلاهبرداران، مبتکران اقتصاد بود، که اطمینان
میداد، اگر بانکداران بطور قانونی مجاز به جعل پول باشند (بنظر
میرسد منظور نویسنده انتشار پول بدون هر گونه پشتوانه بوده است)،
خود این راهی به سوی شکوفایی جامعه خواهد بود. هاروارد در آن هنگام
تمایل خاصی برای استخدام گالبرایت بحساب خود نداشت، اما در این
زمان «منهتن بانک» ظاهر شد، پولهای خود را در مقابل چشمان هیئت
رئیسه دانشگاه تکان داد، و آنها اجیر و یا خریداری شدند. با
استفاده از اعتبار هاروارد (که به تازگی اجیر شده واجرت آن پرداخت
گردیده بود)، بانکداران به این دستاورد بسنده نکردند. پس از آن،
دانشکدههای اقتصاد همه دانشگاهها و مدارس اقتصاد آمریکا با همین
روش آسان و بیدردسر اجیر شدند» (آ. لژاوا. شکست «پول»، یا چگونگی
حفظ پساندازها در شرایط بحران. مسکو، دنیای کتاب، ۲٠۱٠، ص. ۷۴-
۷۵).
و اما، جان گالبرایت در سن ۹۵ سالگی آخرین کتاب خود را نوشت. آن
را میتوان اعتراف اقتصاددان، یا اگر مناسب باشد، بیانیه مخالف
اقتصادی شمرد. عنوان کتاب چنین است: «اقتصاد تقلب بیگناه: حقیقت
زمان ما، تألیف جان کنت گالبرایت. بوستون، هافتون میلفن، ۲٠٠۴». در
این کتاب گالبرایت بصراحت اقرار میکند، که «مدل اقتصادی
سرمایهداری خود را بطور کامل بیاعتبار ساخته است. و این در
سالهای ۳٠ قرن بیستم، زمانی که جهان در باتلاق رکود اقتصادی فرورفت
و چشمانداز خروج از آن پیدا نبود، اتفاق افتاد. پس از آن، کوشیدند
با اجتناب از کلمه «سرمایهداری»، نابسامانی مدل اقتصادی
سرمایهداری را پنهان سازند. «جستجو برای یافتن اصطلاح بیخطر
جایگزین برای «سرمایهداری» آغاز گردید. در ایالات متحده آمریکا
تلاشهایی برای استفاده از عبارت ترکیبی «کسب آزاد» بعمل آمد. اما
این جا نیافتاد. آزادی بمفهوم اتخاذ تصمیمات آزادانه از سوی
کارفرما قانعکننده به نظر نرسید.
در اروپا کلمه مرکب «سوسیال- دموکراسی»،
ترکیبی خوش طعم از سرمایهداری و سوسیالیسم ساخته شد. اما در
آمریکا چون کلمه «سوسیالیسم» در زمانهای گذشته منفور بود (البته،
این تنفر امروز هم باقی است)، استفاده نشد. در سالهای بعد، از
اصطلاح ترکیبی «خط مشی جدید» استفاده کردند، اما آن را هم بیش از
حد با فرانکلین دلانو روزولت و حامیان او مترادف دانستند. در
نهایت، در دنیای علم، اصطلاح «نظام بازاری» به این دلیل که تاریخچه
منفی نداشت، بعبارت دیگر، بطور کلی فاقد تاریخ بود، به موجودیت خود
ادامه داد. قطع نظر از هر چیز، مشکل بتوان اصطلاح بیمعنیتر از
این پیدا کرد»...
در کتاب اقرارهای جنجالی زیاد دیگر هم نقل شده است. به اعتقاد
گالبرایت، تفاوت بین بخشهای «خصوصی» و «دولتی» اقتصاد در واقع
حقهبازی است. او همچنین، با این موافق نیست، که سهامداران و
مدیران نقش واقعی قابل ملاحظهایی در مدیریت شرکتهای معاصر بازی
میکنند. وی منتقد نظام فدرال رزو آمریکا میباشد. گالبرایت در این
کتاب خود نه فقط بعنوان مخالف اقتصادی، حتا، بمثابه مخالف سیاسی
عرض اندام میکند (از جمله، با انتقاد از جنگ آمریکا در ویتنام و
حمله آن به عراق در سال ۲٠٠۳). در اینجا فقط چند نکته تکاندهنده از
گالبرایت را (برای حامیان جریان اصلی اقتصاد) ذکر میکنم:۱ــ «علم
اقتصاد بمثابه یک روش برای سرگرم نمودن اقتصاددانان فوقالعاده
مفید است».۲ــ «یکی از مهمترین اجزاء علم اقتصاد درک این نکته است،
که فهمیدن لازم نیست».۳ــ یگانه وظیفه پیشبینیهای اقتصادی عبارت
از این است، که فالبینی اعتبار بیشتری کسب کند».۴ــ «همچنان که
مهمترین مسئله در جنگ، سپردن آن به عهده ژنرالهاست، در بحران
اقتصادی نیز بسیار مهم این است، که آن بعهده اقتصاددانان یا
«کارآموزان» واگذار شود».
________________________________________________________
توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام
دریافت نمیشود.
|