تاریخ انتشار :13.09.2018
دست جواد
ظریف از حریم مصدق کوتاه
پرویز خزائی
در سن ۱۷ سالگی- دانشجوی سال اول دانشکده حقوق و علوم سیاسی و
اقتصادی دانشگاه تهران- هر روز صبح که از خیابان آنروز شاه و امروز
جمهوری - از آن آپارتمان شریکی با دو دانشجوی دیگر- پیاده به سوی
دانشگاه پیاده می رفتم- با مشاهده یک خانه دو طبقه ویران شده
وهمچنان ویران مانده ازسال ۱۳۳۲- ۱۹۵۳ میلادی- اغلب توقف کرده و
غمی ژرف و جانکاه تمامی جسم و روانم را چنان در خود میگرفت که گاهی
اگر دست بدامان قطره اشکی یا ناسزای گزنده ای به زبانهای لری و لکی
– که پر از این قبیل واژه هاست- نمیشدم تا ساعت ها- سر کلاسهای سخت
و دشوار- نمیتوانستم تمرکز خود را سرپا نگهدارم.
آن خانه خانه دکترمحمدمصدق – پدر تاریخی ملت بزرگ ایران با تمدنی
چند هزار ساله بود- که بعد از هجوم جاهلان و قداره بندهای استخدامی
سازمان سیا و ام آی سیکس- تحت رهبری سرکرده چاقوکش های قداره بند
مانند شعبان جعفری و روحانیون مرتجع به رهبری ابولقاسم کاشانی-
رهبر عقیدتی خمینی و خامنه ای و رفسنجانی و محمدخاتمی و احمدی نژاد
و روحانی- و سربازان سرلشکر فضل الله زاهدی- کودتاچی منحوس که برای
همیشه در تاریخ ایران منفور و ملعون است- به این خانه برای دستگیری
مصدق ما یورش و سپس آنرا ویرانه میکنند.
سالها بعد وقتی از صحنه جانکاه عصر انروز ۲۸ مرداد- عکسی مستند
وتاریخی از ورود ژنرال خائن زاهدی بهمراه آخوند کاشانی برای بازدید
این خانه ویران را دیدم- اشک و یک مثنوی از ناسزاهای لری ولکی
درمان نکرد و نکرد و هنوز هم نکرده است- مگر روزی که ببینم که مردم
ایران- بهمراه رهبران مقاومت جدی و سازمانیافته ایران- بر کاخ
جماران و بیت ویران شده خامنه ای حاضر شده و این بار ویرانی کاخ
دیکتاتوری را به تصویر و به عکاسی بکشند. همان کاخی که مجاهدین از
آن به زیبایی به عنوان بیت العنکبوت اسم می برند.
و وقتی که هفته پیش شنیدم که جواد ظریف- دلقک- دیپلمات خامنه ای و
روحانی – برای دفاع از رژیم آخوندها- این رژیم جاهل قاتل ظالم و
ایرانسوز- را به دولت ملی مصدق کبیر و مخالفت با آن را به کودتای
۲۸ مرداد و سقوط مصدق کبیرمان تشبیه میکند و برجام نا فرجام را با
ملی شدن صنعت نفت مقایسه میکند تا بخیال واهی خودش رقت و همدردی
برانگیزد- آن قطره اشک ها- که باز در نوبت حضور و نزول ایستاده
بود- به قهقه ای بزرگ و پرطنین و ناسزاهای دیگری به زبان های لری و
لکی تبدیل شد. ناسزاهایی که این بار بسیار غنی سازی شده بودند!
این دلقک- دیپلمات خودش را به فراموشی زده است که امام دجالش که
نوچه کاشانی بود، از اینکه مصدق از ”مردم” یعنی شاه و اربابانش
سیلی دریافت کرده است، ابراز شادمانی میکرد.
درهمان حال وقتی اسناد محرمانه سرلشگر زاهدی را – دیدم.
که با امضا خود چاقوکشان زاهدی و دم دستگاه آخوند کاشانی منتشر شده
و حاوی رسید وجوه سرسام آوری درآن دوران است که از سازمان سیا و دم
دستگاه کرمیت روزولت- فرمانده سیا در تهران- نقدا گرفته اند تا در
سازمان دادن کودتا کمک کار باشند.
از قدیم میگفتند کوه به کوه نمیرسد اما آدم به آدم میرسد. حالا
باید گفت جنایتکاران و وطن فروشان به هم میرسند. از یکطرف ظریف که
خودش از فرزندان خلف شعبان بی مخ و آخوند کاشانی است خودش را به
مصدق می چسباند و از طرف اردشیر زاهدی پا به گور، وطن فروش عینا
فرزند وطن فروش در وصف رژیم آخوندی و فواید آن برای ایران داد سخن
میدهد.
و سرانجام وقتی داستان این دلقلک زشت خو و بسی زشت تر خنده رو- این
جوادک را شنیدم.- با خودم چند سناریوی تاریخ را برای غنی سازی طنز
تاریخ در ذهن ردیف کردم:
- آل کاپن قاتل و قاچاقچی و راهزن- برای اثبات حقانیت و معصومیت
خود وسازمان مافیایی اش- خودش را با آبراهام لینکلن شهید مبارزه
نژاد پرستی در امریکا شبیه سازی میکند!.
- جک دو ریپر- جنایتکار قتل های زنجیره ای در تاریخ مدرن انگلستان-
برای کسب سمپاتی و همدردی به شهادت هزاران هزار پروتستان درمهمانی
و جشن خونین سن بارتلمی در پاریس رفرانس میدهد!.
- ناتورم گودسه –قاتل مهاتماگاندی- برای توجیه معصومیت خود افکار
عمومی را به قتل عام امردسر پنجاب هند که صدها مبارزاستقلال هند در
یک میدان تیرباران شدند ارجاع میدهد!.
- و بالاخره اصغرقاتل، یک قاتل زنجیره ای کودکان در حواشی تهران،
برای کسب رقت و سمپاتی در دادگاه، قضات و هیئت منصفه را به شهادت
مازیارابن قارن و بابک خرمدین حواله میدهد!
________________________________________________________
توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام
دریافت نمیشود.
|