تاریخ انتشار : 20.05.2017
نسل تاریخی ما
حمید محبی

در سال ۶۳۷ میلادی، به تقریب معادل سال شانزدهم تاریخ تازی (قمری)
و در زمان خلیفهی سوم مسلمانان، اتحادیهی قبیلههای نیمه وحشی،
غارتگر و تازه مسلمان شدهی تازی به سرزمینهای ایران حمله کردند.
ایرانیان با وجود ایستادگی، مقاومت و پایمردی بسیار و سالها تلاش،
سرانجام شکست خوردند و زیستگاههایشان یکی پس از دیگری بدست تازیان
افتاد. جزئیات داستان با مقادیری احتمال تحریف و خطا در کتاب های
تاریخ آمده است. شاید خواندهاید. شاید هم شنیدهاید. اما سخن
چیست؟
از آنزمان تا کنون، ساکنین ایران زمین همواره به سه دسته تقسیم شده
اند و هر دسته به راه خود رفته اند.
دسته یکم ــ
خیانت کارانی مانند روزبه (سلمان ـ پس از مسلمان شدن) که با دشمن
همکاری کردند و در کشتار و چپاول مردم سرزمین پیشین خود ایران، به
مشارکت با تازیان پرداختند. سلمان به پس از تصرف ایران بدست
مهاجمین، به حکومت تیسفون گماشته شد. او تنها نبود. طبری توضیح
میدهد که چگونه تعدادی با سپاه دشمن همکاری کردند، چگونه راه نشان
دادند و چگونه خود را به بهای زنده ماندن و یا درمی چند فروختند.
پس از شکست ایرانیان، تعداد قابل توجهی با عطوفت شمشیر، با مهربانی
غارت، با ترحم تجاوز و با آزادی انتخاب زور، مسلمان شدند و به
زندگی پرداختند. بسیاری نیز تن به همکاری دادند، برای همکاری
پیشنهاد دادند، به رنگ همکاری در آمدند و همکار شدند.
دستهی دوم ــ
انسان های تحت نظام. انسانهای زور پذیر. انسانهایی که هر حکومتی
بر آنها حاکم شود به دنبال آن خواهند رفت. انسانهایی که همواره خود
را با حکومتشان تنظیم میکنند. گاهی از نابسامانی ها گله و شکایت
دارند. گاهی نق میزنند اما در نهایت در همان سمت حاکمیت اند.
من این افراد را بدون اینکه قصدی برای توهین و کوچک شمردن داشته
باشم به دو گروه تقسیم میکنم.
گروه یکم آنانند که درک درستی از وضعیت جامعه ندارند. گمان میکنند
همین هست که هست. تا بوده همین بوده و تا هست همین خواهد بود.
اینها تاریخ سرزمینشان را نمیدانند. نمیخواهند بدانند. تاریخ که
نان و آب نمیشود. کاری به سیاست ندارند. سیاسی نیستند. از سیاسی
شدن بجز بریده شدن نان و آب چیز عاید نخواهد شد. کاری به اقتصاد و
درآمد ملی و….. ندارند. این امور مال بالایی هاست مال از آنها
بهتران. اینها یاد گرفتهاند که پایینی خوبی باشند.
اگر یک حکومت اسلامی سنی قدرت را بدست بگیرد همچنانکه تا پیش از
صفویه در ایران مرسوم بود مسلمان مدل سنی میشوند و نام فرزندانشان
را ابوبکر و عمر و عثمان میگذارند.
پدر«ابوبکر محمدبن زکریای رازی» که الکل را کشف کرد و البته خود
مرد بزرگ و خردمندی بود، نام او را ابوبکر گذشته بود و پدر عمربن
ابراهیم خیام دانشمند و شاعر بزرگ ایرانی نام او را عمر.
اگر یک حکومت اسلامی شیعه بر سر کار باشد همچنان که صفویان همه را
به زور شمشیر شیعه کردند، برای پیشوایان شیعه گریه میکنند، سینه
میزنند و اسم فرزنداشان را علی و حسین و رضا میگذارند. انبوه نامها
را خود میدانید.
حتی به عبدالعلی ( بندهی علی ) و عبدالحسین (بندهی حسین) و … هم
رسیده اند که سنیها آنرا شرک میدانند.
گروه دوم آنانکه می دانند و می فهند و دانسته و فهمیده انتخاب می
کنند که تحت نظام بملنند. انتخاب می کنند که سکو ت کنند. عمری با
خفت و سرکوبی زیستن را بهتر از اندکی تلاش، کمی حرکت و ذره ای
مقاومت میدانند. قوی ترین حس آنها حس یافتن جهت باد است تا با آن
همسو شوند. آدم عاقل که خود را با زور درگیر نمی کند. میکند؟
دستهی سوم ــ
انسانها و ایرانیانی که در مقابل زور، جهل، جنایت و پلیدی، مقاومت
میکنند. نه میگویند و تن به تسلیم نمیدهند. آزادی را به حق حیاتی
خفت بار و درمی چند نمی فروشند.
این نسل در تمام تاریخ ایران همواره سرکوب شده است. شکنجه شده است.
کشته شده است از حق طبیعی زیست در سرزمینش محروم شده است.
دارایهایش را غارت کرده اند. از کار و دانشگاه اخراجش کرده اند.
چون سکوت نمیکند.
تحت نظام نمیشود.
زور نمی پذیرد.
با دستهی یکم سخنی نیست. میدانند که چه میکنند. راه خود را
برگزیده اند. رد پای الوده شان را میتوان در طول تاریخ ایران دید.
هر یک به جاهی، مقامی و مالی رسیده اند و زندگی راحت را به بهای
خیانت پسندیده اند و ستوده اند.
با دستهی دوم میتوان سخنی گفت. اگر گوش شنوایی باشد. اگر سخن ما
را درست بدانند. اگر گمان کنند که میتوان روزی تحت نظم نبود.
میتوان خود برگزید و انتخاب کرد. اگر بجز زندگی روزمره به چیز
دیگری بیندیشند. اگر مغز ها یخ نزده باشند. اگر مغز ها سنگ نشده
باشند. و بسیار اگر های دیگر که گفته اند:
نرود میخ آهنین بر سنگ
ولی دستهی سوم.
خوشحالیم که هنوز هستید. خوشحالیم که هنوز هستیم. خوشحالیم که
تسلیم نمیشوید. میدانیم که با هم در اندیشه یکسان نیستیم. میدانیم
که گاهی اختلافات بسیار داریم. میدانیم که گاهی دوستیم و گاهی
نیستیم.
اما هستیم. یعنی زنده ایم. در مقابل کشتها و بردنها و خوردنها و
کردنها و…. ساکت نمیمانیم.
سخنی خواهیم گفت تا اگر گوش شنوایی هست، بشنود.
مردم ایران تا چند در این دالان سادهی پیچیده شدهی تو در تو،
متوهم و سرگردان خواهند ماند؟ نمیدانم.
آیا میخواهند از این منجلاب بیرون بیایند؟ نمیدانم.
آیا چنین توانی را دارند؟ نمیدانم.
اما میدانیم که هستیم.
میدانم که خواهیم بود حتی اگر دیگر ما نباشیم.
بهداد. م
20,05.2017
_________________________________________________________
توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام
دریافت نمیشود.
|