تاریخ انتشار :09.10.2023
نوبل، با جایزهات چه میکنند؟
حمید محبی

سالهاست که بنا بر وصیت آلفرد نوبل و بر اساس مقاصد سیاسی جایزهای
بنام صلح به افرادی شناخته شده اهدا میشود.
آلفرد نوبل یک شیمیدان سرشناس سوئدی تبار و مالک یک کارگاه اسلحه
سازی بود.
جایزه نوبل بر اساس وصیت او ساخته و شناخته شده است.
از اختراعات مهم جناب نوبل که در زمان خود تأثیر بسزایی در زندگی
انسانها داشت، اختراع دینامیت است.
او دینامیت را ساخت تا جایگزین ایمنتری برای نیتروگلیسرین باشد.
نیتروگلیسرین یک ماده منفجره قوی اما خطرناک و بسیار ناایمن است.
اختراع دینامیت راه کشتار بیشتر در جنگها را هموار کرد.
چرا آلفرد نوبل بفکر یافتن یک مادهی انفجاری ایمنتر بجای
نیتروگلیسرین افتاد را خودش باید بگوید. او یک شیمیدان بود و
کنجکاو.
شاید هدف او صلح بود.
برای صلح ابتدا بایستی جنگی در کار باشد.
صلح بدون جنگ معنی ندارد.
آنگاه که جنگی در گرفت، صلح ضروری میشود.
جنگ هر چه شدیدتر، اهمیت صلح بیشتر.
بنابراین اگر توجیهگر خوبی باشیم میتوانیم بگوییم که دینامیت
اختراع شد تا بتواند زمینه را برای ضرورت صلح فراهم کند.
البته کسی جناب نوبل را برای اختراع دینامیت سرزنش نکرد.
همه او را برای وصیت اهداء جایزهی صلح تحسین کردند.
ما در اینجا قصد نداریم به اختراع جناب نوبل بپردازیم.
شاید او قصد کمک به کشته شدن انسانها را نداشت.
شاید گمان میکرد ایمن کردن بکارگیری مواد منفجره، کمک به مقاصد صلح
آمیز است.
اگر انسانها بجای استفاده از دینامیت، برای ساختن تونل و تخریب
ساختمانهای کلنگی و ناایمن آنرا در جنگ و کشتار بکار بردند، چرا
گناه را به گردن نوبل بیندازیم؟
شاید او اصلاً نمیدانست جنگ چیست و از شدت صلح دوستی، با راه
اندازی کارگاه سلاح سازی و اختراع دینامیت دستاندرکار فراهم کردن
زمینه صلح بود.
شاید هم نوبل سرانجام از کرده خود پشیمان شد و برای جبران آن به
ترویج صلح گروید.
خودش بهتر میداند. شاید هم جایی اینرا گفته باشد.
او نشان داد که یک اسلحه ساز و مخترع مواد منفجره هم میتواند مبلغ
صلح باشد.
مگر خودمان دیکتاتور یا دیکتاتور زادگانی که ادعای آزادی داشتند یا
دارند، کم داریم؟
بگذریم.
اعتقاددارها میتوانند یک «روحشون شاد» که مرسوم است بگویند.
حال ببینیم صلح چیست؟
صلح یک واژهی عربیست.
صلح یعنی آشتی.
یعنی ترک جنگ.
یعنی پذیرش عدم درگیری.
آشتی بین چه کسانی؟
ترک جنگ بین کدام دشمنان؟
دوستی کدام دو طرف؟
ما تمام دریافت کنندگان جایزه موسوم به صلح نوبل را نمیشناسیم اما
برخی چهرهها بخوبی آشنا هستند.
شناختن تمام چهرهها لازم نیست.
اگر با عملکرد تعدادی هم آشنا باشیم،
بخوبی خواهیم دید که جایزهی صلح نوبل یک پاداش سیاسی است و برای
برجسته کردن مقاصد سیاسی داده میشود.
بخوبی خواهیم دانست که جایزهی صلح نوبل برای میدان دادن به
جریانات سیاسی معینی نیز بکار گرفته میشود.
برای اندکی روشن شدن موضوع، به یک نمونه میپردازم.
تردید ندارم که شما هم تعدادی را بخوبی میشناسید و شاید داستانشان
را بدانید.
بگذارید یکی را سوژه کنیم.
محمد البرادعی را میشناسید؟ او یک مصری تبار است.
محمد البرادعی کارشناس آژانس بینالمللی (بینالدولی) انرژی
هستهای سازمان ملل (دول) متحد، برای تحقیق در مورد سلاحهای
هستهای عراق بود.
میدانید که آمریکا برای تهاجم به عراق، از بهانهی تولید و نگهداری
سلاحهای هستهای استفاده کرد.
آمریکا در مارس سال ۲۰۰۳ با همراهی تعدادی از دولتهای جنگ طلب دیگر
از جمله، در رأس آنها دولت فخیمه بریتانیا، عراق را مورد تهاجم
سنگین قرار داد و اشفال کرد.
آمریکاییها خاک عراق را به توبره کشیدند.
شاید داستان زندان ابوغریب را شنیده باشید. اگر نه، میتوانید جستجو
و مطالعه کنید.
در سالهای پس ازجنگ آمریکاییها نتوانستند هیچ اثر و نشانهای از
تولید و داشتن انرژی و سلاح هستهای در عراق نشان بدهند.
دولت آمریکا بهتر از هر کسی میدانست که عراق نه تنها تکنولوژی ساخت
تأسیسات هستهای را ندارد و قادر به تولید اینگونه جنگ افزارها هم
نیست بلکه حتی توان ساخت تأسیسات انرژی هستهای صلح آمیز را هم
ندارد.
نقش محمد البرادعی چه بود؟
او سالها تحت عنوان کارشناس تکنولوژی هستهای از طرف سازمان ملل
متحد از تمام اماکن نظامی و هر مکان غیر نظامی عراق که از بالا به
او گفته میشد، بازدید میکرد.
در واقع او یک جاسوس بود که بدنبال دو هدف در عراق بود.
یکم. جمع آوری اطلاعات در مورد پایگاهها، امکانات و توان نظامی
دولت وقت عراق.
دوم. ایجاد شبهه در مورد تولید سلاح هستهای در عراق و زمینه سازی
تهاحم آمریکا به همین بهانه.
او خودش بهتر میتواند توضیح بدهد که یک ابله و بازیچه بود و
نمیدانست چه میکند یا خیر بخوبی میدانست که آنچه بهانه کردهاند در
عراق وجود ندارد.
در سالهایی که او به عراق رفت و آمد میکرد، مسئولین وقت عراق دست
او را باز گذاشتند. او از صدها پایگاه و مکان نظامی و غیر نظامی در
عراق بازدید کرد و چیزی نیافت. دیگر جایی برای بازدید باقی نمانده
بود اما هرگز نه تنها عدم وجود مراکز مربوط به انرژی هستهای را
تأیید نکرد بلکه با ایجاد شبهه، زمینهی لازم را برای اشغال عراق و
غارت آن فراهم نمود. سرانجام آمریکاییها در سال ۲۰۰۳ کار را تمام
کردند و البرادعی به مرخصی رفت.
دیدید که پس از سرنگونی رژیم پیشین عراق، آمریکاییهای یک حاکمیت
طرفدار جمهوری آخوندی را در عراق به قدرت رساندند.
بیاد داریم که در همان زمان آخوندها در ایران در حال ساختن تأسیسات
تولید سلاح هستهای بودند و آمریکاییها اینرا بخوبی میدانستند اما
به روی خود نمیآورند تا روزی که موضوع علنی شد و ناگزیر به موضوع
گیری شدند.
محمد البرادعی یکی از زمینهسازان اصلی تهاجم آمریکا و شرکایش به
عراق بود که با زیرپا گذاشتن قوانین بینالمللی و با بهانهای
ساختگی انجام شد.
آمریکاییها هرگز توضیح ندادند که چرا پس از اشغال عراق، بدنبال
تأسیسات هستهای مورد ادعا و بهانهی خود نگشتند؟
محمد البرادعی دو سال بعد یعنی در سال ۲۰۰۵ در حالیکه از
زمینهسازان پایهای جنگ بود، برندهی جایزه صلح نوبل شد.
دلیل دریافت جایزه نوبل برای البرادعی تلاش او برای جلوگیری از
استفاده نظامی از انرژی هستهای عنوان شده است.
به زبان ساده، او تلاش کرده است، از انرژی هستهای که در عراق وجود
نداشت، استفادهی نظامی نشود.
به زبان سادهتر، نشان دادند که پاداش پیش بردن خط از ما بهتران،
در وقت مناسب و بخوبی داده خواهد شد تا بقیه بدانند زحماتشان
بیاجر نخواهد ماند.
لازم به ذکر است که ما پاداشهای مالیاش را نمیدانیم. اینرا تنها
دریافت کنند و پرداخت کننده میدانند.
حال گردانندگان صلح نوبل در ایران بدنبال چیستند؟
میخواهند بگویند:
در مقابل حکومتی که کمترین جنایتش کشتن دخترکان در خیابان به بهانه
دیده شدن چند تار موی آنهاست.
در مقابل حکومتی که تنها در بازهی زمانی یک سال گذشته صدها تن را
کشته و بر پیکر صدها تن دیگر صدمات جدی وارد آورده است،
در مقابل حکومتی که از هیچ جنایت و غارتی که در توان داشته باشد،
کوتاهی نمیکند،
در مقابل حکومتی که سالهاست با مردم ایران در حال جنگ است،
باید بدنبال صلح بود.
باید از خشونت دوری کرد.
باید اصلاح طلب بود.
کشته شدن اشکالی ندارد.
مبادا خشن باشید. و کسیرا هل بدهید.
خشونت را برای حکومتها بگذارید.
بگذارید فرزندان شما را به بهانههای واهی، صد صد اعدام کنند.
آدمهای خوبی باشید.
تحمل کنید.
حضرات، برای شما اعدامها را محکوم میکنند.
شما هم برای خودتان در فضای مجازی فعال باشید.
سهم مردم ایران، حرف است و کاغذ قطعنامهی محکومیت.
سهم آخوندها آزاد کردن میلیاردها دلار پولهای بلوکه شده و ویزای
ینگه دنیا.
سهم اصلاح طلبان، جایزه.
میدانید تا کنون چند تن از آنان در مجموع چند جایزه دریافت
کردهاند؟
دانستن آن اهمیتی ندارد.
اما بسیار اهمیت دارد که بدانید.
خط آنطرف آب نشینان، حمایت از حکومت آخوندهاست.
اگر نشد، جلوگیری از سقوط کامل آنها و نگهداشتن آنها با اندکی
تغییر یعنی اصلاح، تا سقوط کامل نکنند.
تا ریشهی خرافات و واپسگرایی در این سرزمین باقی بماند.
شیوههای را بنگرید.
در اوج جنبش سال گذشته که با شعار زن، زندگی، آزادی به پیش میرفت،
با فعال کردن گروههای واپسگرای سلطنت طلب، توانستند جنبش را به
ناامیدی و سکوت بکشانند.
در سالگرد آن جنبش، با پرداختن میلیاردها دلار پول به آخوندها و
تلاش برای فعال کردن اصلاح طلبان داخلی، هدف این است که جلوی
رادیکالیزه شدن جنبش گرفته شود.
اگر این خط هم پیش برود، نتیجه آن، باز هم سکوت مردم خواهد بود.
نگران نباشید در انتخابات آینده، برای شما یک اصلاح طلب جدید تزیین
شده به میدان خواهند فرستاد تا دلتان را خوش کنید و مشغول باشید.
بازی ادامه دارد.
به یک واقعیت حیاتی توجه کنیم.
واقعیت این است که معادلات سیاسی در بیرون ایران تنها به شرطی به
نفع مردم ایران تغییر میکنند که مردم ایران بتوانند آنها را در
درون ایران تغییر بدهند.
کسی برای مردم ستم پذیر و با پوزش، توسری خور ارزشی قائل نیست و
کاری نخواهد کرد.
واقعیت گاهی تلخ است اما واقعیت است.
آدمهای ستمپذیر تنها سوژه اخبارند.
آنهم برای اینکه بنگاههای خبر پراکنی و آدمهای فرصت طلب، مخاطب و
در آمد بیشتری کسب کنند.
تنها یک راه حل وجود دارد.
فشرده شده و بکار افتادن نیروی مردم در درون ایران.
توان آنرا داریم؟
توان آنرا نداریم؟
راه دیگری نیست.
انتخاب با مردم ایران.
________________________________________________________
توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام
دریافت نمیشود.
|