تاریخ انتشار :21.06.2024
فرزاد رستمیان
مسئله این نیست که فیلمی بفروش و بزن و
بکوب ساخته شود؛ مسئله تقلید است. این جماعت اغلب از کلیشهترین و
پیشپاافتادهترین الگوها بهره میگیرند و عدم درک و شناختشان از
کمدی فراتر از فیلمفارسیهای پیشین نمیرود. تمساح خونی جزو همین
شاهکارهاست!
این شما هستید که بهعلت پرکاری
و پولهای بادآوردهای که بهسرعت باید شسته شود، از دنیا عقب
ماندهاید و بهخیالتان جامعه ایران هنوز عقبافتاده است! اکنون
بهصراحت میتوان گفت تماشاگر ایرانی از سینمای ایران جلوتر و
بهجرئت بیشتر میفهمد. پرسش اینجاست که با این میزان دسترسی به
نمونههای خارجی، با این میزان شبکههای داخلی که فیلمهای خارجی
را -با سرعت نور- دوبله میکنند و با نازلترین مبلغ در اختیار
مخاطب فارسیزبان قرار میدهند، چطور یک کارگردان جرئت میکند
نمونه دست چندم یک کمدی-اکشن با الگویی چنین آشنا -که در همین
ایران از فیلمفارسیها تا فیلمهای انقلابی فراوان وجود دارد- را
بسازد.
با این وجود، مردان نیز همان کلیشه
هورمونی مردانه سینمای ایران هستند که برای یک شب، یک عمر را
حاضرند به باد دهند. در عین حال، عاطفه مردانهای که نامش رفاقت
است، تنها عاطفهگرایی این دست فیلمهاست. اغلب رابطه مرد و زن در
سینمای ایران، چنین است و برعکس بار همجنسخواهی - تحت عنوان
رفاقت مردانه- همواره مورد مناقشه بوده است. پژمان جمشیدی، مهران غفوریان، هومن حاجیعبداللهی، کامبیز دیرباز، مهدی حسینینیا که هرکدام بهطور میانگین پنج دقیقه بازی ندارند -فقط هستند. میشد هرکس دیگری جای آنها باشد؛ اما سرمایهای بوده و میز پوکری و عشق و حالی و چرا نباید رفقا را به این میهمانی دعوت کرد؟
رفاقت مردانه
هم که مبنای این فیلمهاست. مگر سینمای ایران جز این است که حالا
تمساح خونی نباید چنین باشد؟ اساساً غالب سینمای جمهوری اسلامی
ایران، ضبط مجالس دورهمی سلبریتیهاست. نه فکری در کار است و نه
فهمی از کار؛ بنابراین تمساح خونی با غالب تولیدات سینمای مجوزدار
ایران چندانی تفاوتی نمیکند. با اینحال برای آنکه دوساعتش پر شود، یکبار میرود سر میز پوکر و عدهای سلبریتی نشان میدهد و چون هنوز دوساعت نشده و باید جواب تهیهکننده را یکجوری بالاخره داد، میرود در باشگاههای مشتزنی (اینجا بیشتر چکزنی است) و خلاصه بیننده را با جاهای غیرمجاز ایران آشنا میکند. در هر مکان هم چند بازیگر ریخته توی صحنه و همین. پایانش هم پیش از انقلابی است. لااقل نمونهای مثل فسیل -که اساساً فیلمی تلخ بود- با پایانش بیش از آنکه کمدی را برجای بگذارد، تراژدی بود. این «تمساح بیچاره» که پایان آبگوشتیاش هم هپی-اند بود. همهچیز به بهترین شکل تمام شد - درست مثل کمدیهای مبتذل منوچهر هادی و سایر بستگان. به واقع این آثار نشان دهنده وضعیت سینمای ایران و درک سینماگران ایرانی است که بی جهت باد شدهاند. اتفاقاً بد نیست باقی بازیگر/ سلبریتیهای این سالهای سینمای ایران هم فیلمی بسازند خیال کنند که کارگردان شدهاند -اینجوری میتوان توی خالیشان را درستتر دید و دریافت که ذرهای سررشته ندارند از سینما و سینما را تنها وسیلهای برای لودهبازی و به جیب زدن مشتی پول میدانند.
________________________________________________________ توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام دریافت نمیشود.
|
مقاله ها | نظریات | اطلاعیه | گوناگون | طنز | پیوندها | تماس
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه تیف) مانع ندارد