مقاله

 

 


اعدام مجازاتی بی‌رحمانه و مردود

بهروز جاوید تهرانی



برای شخصی چون من نوشتن از مجازات اعدام تداعی گر نام‌ها و صورتهای بسیاری از دوستان و همبندیانم در زندان است. نام و صورت دوستانی که با جرایم مختلف تا آستانه در بدرقه نمودم و تمام سعیم این بود که تا آخرین لحظه امید را در دلشان زنده نگه دارم و با گامهای استوار به استقبال مرگ راهیشان کنم.

در کشوری که در سال ۲۰۱۱ با حداقل ۳۶۰ اعدام در راس ۲۰ کشور اعدام کننده جهان قرار گرفت و نسبت به جمعیت از رقیب سرسخت خود چین نیز با فاصله زیاد پیشی گرفت حرف زدن از مقوله اعدام و تبلیغ برای لغو این مجازات بدوی بر هر انسان بیداری واجب است.

بد نیست حال که در آستانه ۱۰ اکتبر روز جهانی مبارزه برای لغو اعدام می‌باشیم خاطره‌ای را از یکی از دوستانم نقل کنم که شنیدنش بی‌مناسبت نخواهد بود.

سال ۱۳۸۹ در بند ۱ سالن ۱ زندان رجایی شهر کرج دوستی داشتم بنام مهدی اسلامیان. مهدی اهل شیراز و راننده تاکسی بود و با لهجه شیرین شیرزای سخن می‌گفت.

مهدی برادری داشت بنام محسن که در یک حادثه بمب گذاری در شهر شیراز شرکت کرده بود و به همین جرم در اردیبهشت ماه سال ۱۳۸۸ در سن ۲۱ سالگی اعدام شده بود. اما نکته مهم ماجرا این بود که مهدی نه در ماجرای بمب گذاری شرکت کرده بود و نه مانند برادر خود انگیزه و اندیشه سیاسی خاصی داشت که بخاطر آن عملی انجام داده باشد.

وی حتی تا بعد از انجام بمب گذاری از انجام آن با خبر نشده بود و این موضوعی بود که خود رسانه‌های رژیم نیز صحت آن را تایید کردند. تنها گناه مهدی این بود که بعد از اینکه برادرش مرتکب بمب گذاری می‌شود و قصد فرار می‌کند، مبلغ ۲۰۰ هزار تومان به وی کمک می‌کند تا خود را نجات دهد.

اقدامی که شاید هرکدام از ما در قبال برادر خویش انجام دهیم. مهدی اسلامیان در دادگاه بدوی به همین جرم به مرگ محکوم می‌شود و زمانی که ما به هم رسیدیم پرونده وی به دادگاه تجدید نظر رفته بود. دادگاهی که پرونده هیچگاه از آن برنگشت و بدون تایید دادگاه تجدید نظر حکم مهدی به اجرا در آمد.

روزی که مهدی را بلند گو برای اجرای حکم صدا زد ما هردو سر سفره نهار بودیم. مهدی به گمان اینکه مادرش توانسته از شیراز به ملاقاتش بیاید بهترین لباسش را بر تن کرد و کاملا مرتب خود را به نگهبانی رساند. غذایش نیمه کاره مانده بود.

بعد از یک ساعت که مهدی باز نگشت من سفره را جمع کردم و غذایش را کناری گذاشتم تا وقتی مراجعت کرد گرسنه نماند. بشقاب غذای مهدی تا فردا ظهر که خبر اعدامش به همراه ۴ زندانی سیاسی دیگر به ما رسید محفوظ بود. مهم‌ترین نکته در مورد اعدام مهدی این بود که رژیم زمانی وی را شتاب زده به همراه چهار زندانی سیاسی دیگر به چوبه دار سپرد که نگران بروز اعتراضات مردمی در سطح کشور بود و تنها هدف از اعدام ایشان ایجاد جو وحشت و خفقان هرچه بیشتر و مرعوب نمودن مردم معترض بود.

هدفم از تعریف این خاطره ترسیم چهره واقعی این مجازات و درک چرایی مجازات اعدام در جوامعی همانند ایران بود. در کشور ما مجازات اعدام نه یک امر و خواست اجتمایی بلکه یک رویکرد دولتی و سرکوبگرانه است. دولتهایی همچون رژیم تهران از مجازات اعدام به عنوان ابزاری برای مرعوب کردن مخالفان و مردمی که هر لحظه بیم طغیانشان می‌رود بهره می‌برند تا برای تأمین جامعه و یا تربیت بزهکاران. زیرا در جوامع مترقی امروز دنیا دیگر اعدام را نه بازدارنده می‌دانند و نه تأدیبی و درک این مسئله نیاز به هوش و فراست چندانی ندارد که قانون گذار نتواند به آن پی ببرد و یا دولتی نتواند با کمی آموزش و آگاهی رسانی به مردم کشور خود تفهیم کند.

مجازات بی‌رحمانه اعدام حتی در مورد جرایم جنایی که از میزان خطا پذیری بسیار بالایی برخوردارند نیز کاری اشتباه و مذموم است، چه بسیار محکومینی که چند دقیقه پیش از اجرای حکم بی‌گناهیشان ثابت می‌گردد و چه بیشتر کسانی که پس از اجرا ثابت می‌شود که از ابتدا بی‌گناه بودند. زمانی که دیگر فرصتی برای جبران هیچ دادگاه و قاضی و دولتی باقی نمانده است، زیرا این مجازات غیر قابل بازگشت است.

در ضمن مجازات اعدام بخصوص نوعی که در ایران متداول است، مصداق بارز شکنجه محسوب می‌شود و محکوم پیش از مرگ دقایق طولانی‌ای را مجبور به زجر کشیدن می‌باشد که این ظلم مضاعفی به وی محسوب می‌شود.

گفتنی است، دولت جمهور اسلامی ایران، همراه با کشورهایی چون عربستان سعودی، کرۀ شمالی، سوریه، می‌انمار، سومالی، زیمبابوه، ایالات متحده آمریکا و... در شصت و دومین اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل در تاریخ ۱۸ دسامبر سال ۲۰۰۷ میلادی جزء ۵۴ دولتی بودند که به تعلیق مجازات اعدام رای منفی دادند. اکنون زمان مناسبی است که مردم دنیا در مورد ماهیت ۵۴ حکومتی که در این نشست مخالف تعلیق مجازات اعدام بودند تعمق و تفکر بیشتری بنمایند.

من معتقد هستم که جامعه ایران بزودی به این نتیجه می‌رسد که کشتن بد است، بنابراین حکم اعدام بد است و این استنتاج خود را به حکام تحمیل می‌کند. به گفته ویکتورهوگو «آیا گمان دارید درس عبرت است اعدام؟ چرا؟ به خاطر آنچه می‌آموزد؟ مگر چه می‌آموزید با این درس عبرت؟ این را که نباید کشت؟ نباید کشت را چگونه می‌آموزید؟ با کشتن؟»


از قاصدان آزادی
 




_______________________________________________________

  Share

توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام دریافت نمیشود.

: اسم
: ایمیل
پیام

 

مقاله ها   |    نظریات   |    اطلاعیه   |    گوناگون    |      طنز     |      پیوندها    |    تماس

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه تیف) مانع ندارد