همین ملاقات بهانه به دست آخوندها داد تا فشار و حمله به بازرگان را که در مورد قانون اساسی در حال تدوین در مجلس خبرگان با آنها اختلاف داشت، بیشتر کنند. بازرگان در روز 16 آبان در پیامی در توضیح استعفای خود، در مورد دیدار با برژینسکی یاد آور شد که در خواست این دیدار توسط کاردار آمریکا در ایران در تهران از او به عمل آمده بود و روز قبل از سفر، به اطلاع خمینی رسیده بود. او یاد آور شد که از دکتریزدی خواسته بود که «از حضور امام بپرسد روابط در چه محوری باشد و ایشان چه فرمایشاتی دارند» و افزود:« به هیچ وجه ایشان نگفتند که به برژینسکی ملاقات نکن». این اظهارات بازرگان هیچوقت از سوی خمینی تکذیب نشد. چند ماه قبل اشغال سفارت آمریکا یعنی سه روز بعد از سرنگونی رژیم شاه، روز 25 بهمن 57 سفارت آمریکا به اشغال گروهی از مردم در آمده بود که گفته می شد گروههای چپ کمونیستی در هدایت آن نقش داشتند. اما این اقدام با رفتن ابراهیم یزدی (که در آن زمان معاون نخست وزیر در امور انقلاب بود) و چمران به سفارت آمریکا به همراه نفراتی برای بیرون راندن اشغال کنندگان سفارت، خیلی زود پایان یافت و از آن پس عده یی مامور مسلح از سوی رژیم به حفاظت سفارت پرداختند. روزنامه اطلاعات 6 تیر 58 در مطلبی به نقل از لس آنجلس تایمز، تعداد نفرات مسلح گمارده شده از سوی رژیم در داخل سفارت را(که طبعا با موافقت بالاترین مسئول وقت سفارت صورت گرفته بود) بعد از آن ماجرا 50 نفر ذکر کرده بود. زمانی که رژیم مساله دستگیری محمد رضا سعادتی از اعضای مجاهدین خلق و حماد شیبانی از اعضای چریکهای فدایی خلق را- که در اوائل اردیبهشت 58 صورت گرفته بود، علنی کرد(رژیم مدتی آن را علنی نکرد)، در افشاگریهایی که در واکنش به این دستگیریها صورت گرفت معلوم شد که دستگیری محمد رضا سعادتی توسط کمیته ای که در سفارت آمریکا مستقر است و ریاست و فرماندهی آن با لمپنی به اسم ماشاالله قصاب است و باهدایت افرادی از سفارت آمریکا که طبعا از ماموران سیا بودند صورت گرفته است. جزوه مربوط به دستگیری و بازجویی این دو را سازمان مجاهدین انقلاب که اکنون تنی چند از اعضای برجسته آن از جمله بهزاد نبوی از مهره های کار آمد نظام اسلامی در آغاز برتخت جبّاریت نشستن خمینی منتشر کرد که روزنامه جمهوری اسلامی که میرحسین موسوی از اولین شماره سردبیر آن بود چند صفحه را به درج آن اختصاص داد. گویا سعادتی قرار بود پرونده مربوط به سرلشکر مقرّبی را که در زمان شاه به جرم جاسوسی برای شوروی اعدام شد، با لیستی از اسامی عوامل سیا در ایران، مبادله کند. او در قرار تبادل این اطلاعات با دبیر اول سفارت شوروی (ولادیمیر فیسینکو ) دستگیر شده بود. روشن است که در آن روزهای اول انقلات(اردیبهشت 58) رژیم فاقد تشکیلاتی بود که بتواند چنان ردگیری و تعقیب و مراقبتی را در مورد دیپلماتهای شوروی و یا سازمان مجاهدین انجام دهد و به احتمال زیاد آن دستگیری از طریق نظارت بر کار سفارت شوروی توسط سازمانهای جاسوسی غربی و با برخورداری از سازمان کار آمد و ماموران ورزیده و با تجربه و در کار جاسوسی در دوران جنگ سرد، نطیر سازمان سیا امکان پذیرشد و در این ماجرا هدایت با سیا بود و ماشاالله قصاب و کمیته چی ها تحت امرش سگانی بودند که شکار را احاطه کردند. چند ماه بعد از دستگیری سعادتی افشاگریهایی از سوی «بازپرسان و قضات تحقیق سابق دادسرای انقلاب اسلامی» در مورد کمیته مستقر در سفارت آمریکا در کیهان 14 بهمن 58 منتشر شد، که باعکسهایی ماشاالله قصاب در کنار یک مرد یک آمریکایی که چارلز ناس مسئول سیا در سفارت آمریکا معرفی شده بود،منتشرشد همراه بود.* وجود آن کمیته هم هیچ جا اعلام نشده بود. ماشاالله قصاب بعدا خدمت به نظام ولایت فقیه را به عنوان شکنجه گر در کنار لاجوردی در زندان اوین گویا ادامه داد و من از کسی شنیدم که یکی از روشهای شکنجه او این بود که گردن زندانی را در پنجه قوی خود می گرفت و می فشرد و آنقدر زندانی را در همان حال نگه می داشت تا خون از بینی او جاری شود. و نیز شنیدم که بعدا از این خدمات، در بنیاد مستضعفان با نام حاج آقا فیضی، رئیس ترابری بنیاد مستغضفان شده بود.
بعد از آن دیگر اوباش پاسدار و بسیجی خود چون پیک مرگ بودند که در خیابانهای شهرها پرسه می زدند و مرگ از لوله سلاح پاسداران و کمیته چی های حرامزاده برای درو کردن زندگی هر کسی به آن «مشکوک» می شدند، به پرواز در می آمد. آنها نیازی به «مجوز قضایی» برای ریختن به خانه ها، دستگیری های خیابانی، شلیک کردن به سوی هر خودرویی که مشکوک تشخیصش داده بودند نداشتند. یکبار دادستان کل انقلاب وقت حسین موسوی تبریزی که بعدها وارد گله 2 خردادیها شد، به صراحت در تلویزیون گفت اگر چهار تا پاسدار یا بسیجی شهادت بدهد که کسی را در راه پیمایی دیده و آن شخص در راه پیمایی بود(راه پیمایی هایی که مجاهدین به صورت پراکنده و ناگهانی به راه می انداختند) ، همانجا در پیاده رو خیابان می توانند او را اعدام کنند نیاز به دادگاه ندارد. خمینی تنها با دو سال منتظر فرصت نشستن، فرصتی پیدا کرد که آن پشیمانی از تاخیر در «برپا کردن چوبه های دار در میدانها بزرگ» و «درو کردن» سران احزاب و گروهها و دست اندرکاران نشریات مستقل را، که در سخنان 26 مرداد **58 برزبان رانده بود و از آن توبه کرده بود، جبران کند. آن اراده یی که در تابستان 67 در کشتار زندانیان سیاسی به شکل بی تزلزل و در نهایت بی رحمی و شقاوت باز هم به نمایش گذاشت.
واکنش از سوی بخش آگاه جامعه به این شارلاتانیسم و چماق کشی تبلیغاتی این بود که این بساط را مورد تمسخر قرار بدهند. مردم با درست کردن جملاتی و نسبت دادن به خمینی، خمینی و دانشجویان مسلمان پیروش را مسخره می کردند و نشان می دادند که آنان را چگونه می بینند وارزیابی می کنند؛ جمله این بود:« اتوبوس از مینی بوس بزگتر است-امام خمینی» یا «وقی باران می آید زمین خیس می شود – امام خمینی» حالا دیگر سالهاست که آن دوران سپری شده است. در آن دوران آغاز «ظهور» خمینی جنایتکار که می خواست همه چیز را در کشور «اسلامی» بکند، استناد به جملات «امام خمینی» و استناد روایات و احادیث و کتابهایی مثل «اصول کافی» محمد بن یعقوب کلینی و «بحار الانوار » ملا محمد بافر مجلسی در اظهارات مقامات ریز و درشت رژیم خیلی رایج بود. حتی برای توسعه امر بهداشت و درمان و آموزش پزشکی، گماشتگان خمینی، «طب امام جعفر صادق» را منبعی برای حل مسائل موجود در این زمینه می دانستند. حالا دیگر نقل «کلمات قصار» از امام و استناد به به کتابهایی که نام برده شد «دِمده» شده و حالا کارگزاران رژیم برای آنکه نشان بدهند چیزی سرشان می شود، تمایل زیادی به استفاده از واژه ها و اصطلاحات غربی که در علوم سیاسی و جامعه شناسی به کار می رود نشان می دهند و به جای ملا محمد باقر مجلسی و یعقوب کلینی، از ماکس وبر و کانت و هابر ماس و... نقل قول می کنند(اگر چه مهملات مذهبی و خرافات در برنامه های تلویزیونی و در سایتهای مختلف اینترنتی به فراوانی دیده می شود). روزگاری آن مردک پر حرف بیهوده گو که معرکه گیر و «سخنور» درجه اول رژیم خمینی بود، در معرکه گیری برای ستایش از اشغال تحریریه کیهان توسط حزب اللهی ها، مطلبی نوشت و در آن تاکید کرد که:« در اسلام ابوذر صحرا نشین از افلاطون آگاه تر است و ابن مسعود بزچران ازکانت و دکارت و نیجه و هگل...»( پرولتاریا در کیهان - فحرالدین حجازی- کیهان 6 خرداد 58)، اما حالا دیگر مقامات نظام برای به دست آوردن مدرک و دیپلم دانشگاهی، به ویژه از دانشگاههای خارج کشور از تقلب هم رویگردان نیستند، چنان که دست یکی از اینان از گماشتگان محمود احمدی نژاد(کردان وزیر کشور) در تقلب مدرک دانشگاهی رو شد و او هم چندی بعد از آن ظاهرا به خاطر یک بیماری خونی، مرد.
او در یک سخنرانی در دیدار با گروهی از امت امام که آن روزها مرتبا برایش ترتیب داده می شد، اصل قرار دادن اقتصاد را مورد ریشخند و تمسخر قرار داد و اقتصاد را «مال الاغ» دانست. این سخنان امام در همان زمان هم آنقدر مهمل بود که این جملاتش در کیهان درز گرفته شد، اما در اطلاعات درج شده بود. بخشی از جملات خمینی پلید در مورد مربوط به الاغ بودن مساله اقتصاد که در اطلاعات 18 شهریور 58 درج شده این است:« معقول نیست که کسی جوانهایش رابه کشتن بدهد که نان ارزان گیرش بیاید[...] آنها که دم از اقتصاد می زنند و و زیربنای همه چیز را اقتصاد می دانند، نمی دانند انسان چیست.خیال می کنند که انسان هم یک حیوانی است که کارش خورد خوراک است منتهی حیوانی که خورد و خوراکش با حیوان های دیگر فرق دارد. مثلا این حیوان چلوکباب می خورد، آن حیوان کاه. بنابر این کسانی که زیر بنای همه چیز را اقتصاد می دانند، انسان را حیوان می دانند. چون، حیوان است که همه چیزش فدای اقتصاد می شود و زیر بنای همه چیزش اقتصاد است. الاغ هم زیربنای همه چیزش اقتصاد است. این گونه افراد انسان را نشناخته اند که چیست. ما باید باورمان بیاید که کشور ما همه چیزش را می خواست فدای اسلام بکند». اما حالا این مشکلات اقتصادی و عدم توانایی در سر وسامان دادن به آن است که رژیم را در وضع خر در گِل مانده قرار داده است و دست اندرکاران رژیم را به هراس انداخته و آنها گاه در مقصر قرار دادن یکدیگر به روی هم چنگ می کشند، اگرچه فشار استخوان شکن گرانی و کمبود ها به روی شانه های مردم است و روح آنان را می فرساید. در این میان پاسدار محسن رضایی هم مثل احمدی نژاد و کسان دیگری از اوباش کارگزار رژیم، یک مدرک دانشگاهی برای خودش دست و پا کرده و این یکی که «دکترای اقتصاد» دارد و گمان می کند راه حل همه مشکلات را مثل مدرکی که گرفته، در جیبش دارد. و این در حالی است که اقتصاد دادن برجسته و مدافع طبقه کارگر و محرومان مثل فریبرز رئیس دانا ، به خاطر انتقاداتی که در مورد اهداف یارانه هدفمند محمود احمدی نژاد و مسائلی از این دست کرده بود، در زندان جمهوری اسلامی در اوین است.
بیانیه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، که پرچمدار «ارزشهای انقلاب اسلامی و ایثار و شهادت» است و نگهدارنده نظام ولایت فقیه، در برخی از سایت های اینترنتی رژیم، مثل آفتاب وابسته به مجمع تشیخص مصلحت و خبرگزاری ایلنا وابسته به نهاد حکومتی خانه کارگر، درج نشد، خبرگزاری ولایتمدار مهر با روتیتر«در بیانیه ای عنوان شد» و با «فاکتور گرفتن» اسم سپاه پاسداران در تیتر و به عنوان خبری غیر مهم، اطلاعیه سپاه را در اخبار حاشیه صفحه اصلی قرار داده بود. تجمع و مراسم مربوط به سالگرد اشغال سفارت آمریکا هم خیلی بی اهمیت و به صورت چند خط و خلاصه در ایلنا و آفتاب گزارش شد. خبرگزاری وابسته به سپاه فارس البته بیانیه سپاه را که دو روز قبل از سیزده آبان صادر شده بود و سخنان مهمل پاسدار نقدی و قطعنامه بلند چون «روده سگ» مراسم سالگرد اشغال سفارت آمریکا را درج کرد و انعکاس داد. در قسمت پایانی بیانیه سپاه جملاتی گنجانده شده که نشان دهنده این است که مبارزه با «شیطان بزرگ» همیشگی نیست و راه برای امکان برقراری رابطه عادی باز است. در این قسمت آمده است:« بی تردید مبارزه بی امان و بیداری بخش ملت ایران با نظام شرور، زورگو و سلطه گر آمریکا تا هنگامی که با تغییر رویکرد و رفتار آنها منتهی به استیفای حقوق و مطالبات مسلم ایران اسلامی نشود تداوم خواهد داشت و در این مسیر مقدس تنها مواضع و دیدگاههای حکیمانه رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت الله العظمی خامنهای( مدظله العالی) فصل الخطاب و قطب نمای حرکت ملت مصمم، مقتدر و ولایتمدار ایران خواهد بود».
مفهوم این جملات این است که «نظام شرور زور گو و
سلطه گر آمریکا» می تواند با «تغییر رویکرد» با نظام اللهی و ولایی رابطه
عادی یا دوستانه برقرار کند و سپاه پیشاپیش، تشخیص و تصمیم در این زمینه را
در صلاحیت و اختیار خامنه ای می دادند. نکته ای هم در بیانیه سپاه بود که
به نظر می رسد نویسنده یا نویسندگان بیانیه به طور ناخودگاه برداشتشان از
واقعیتهای موجود و تاثیری که این واقعیتها بر ذهنشان گذاشته و نگاهشان به
آینده رژیم را، بیان کرده اند و خودشان متوجه نشده اند که آن بیانیه جای
بیان چنان حقیقتی نبود، بلکه باید خلاف آن را بیان می کردند. آن جمله در
پارگراف چهارم متن درج شده در خبرگزاری فارس در جمله ای که است که در لیست
کردن و « تبیین دستاوردهای حیرت انگیز مصاف تمام عیار ملت ایران و دولت
آمریکا» ،از« استحکام ناپذیری نظام اسلامی»*** به عنوان یکی از این
دستاوردها اسم برده است. این، البته اعتراف ناخواسته به این حقیقت است که
نظامی اسلامی که با توحش و درنده خویی به قلع و قمع دگراندیشان و منتقدان
پرداخت و هنوز هم به درنده خویی ادامه می دهد تا به رژیم استحکام ببخشد، در
عمل استحکام پذیر نیست و هر روز شکافهای تازه تری در آن پیدا می شود،
چنانکه هنوز چیزی از سرکوبی «فتنه 88» به نفع رئیس جمهور شدن کاندیدای
ولایتمداران اصولگرا نگذشته، «جریان انحرافی» در اطرافیان رئیس جمهور «برگزیده»،
سر برآورد. اعتراف ناخودآگاه به استحکام ناپذیری رژیم باعث انبساط خاطر شد.
توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام دریافت نمیشود.
|
مقاله ها | نظریات | اطلاعیه | گوناگون | طنز | پیوندها | تماس
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه تیف) مانع ندارد