انقلاب ۵۷ در دو خط
(قسمت اول)
علیرضا یعقوبی

سی و چهار سال از پیروزی قیامی می گذرد که بیشک وسیعترین لایه ها و اقشار
جامعه ایران را فرا گرفت و فضایی از همدلی و اتحاد در مسیر احقاق حاکمیت
ملی و آزادی فراهم آورد اما در گذر زمان بعلت فقدان عنصر رهبری کننده
ذیصلاح بر ضد تمامی ارزشهایی که انقلاب برای تحقق انها صورت گرفته بود
تبدیل شد و امروز جز دریغ و افسوس برای آنهمه یکدلی و اتحاد و فدا و از
خودگذشتگی باقی نمی ماند. در کنار این دریغ و افسوس باید گذشته را به نقد
کشید و تجارب بر آمده از آن را چراغ راه آینده ساخت. ایران کماکان آبستن
حوادث است می توان و باید با تمام توان به استقبال حوادث پیش رو شتافت و با
ُ ُتحلیل مشخص از شرایط مشخصُ ُ از آن پیشی گرفت تا به دامن خودبخودی گرایی
نیفتاده و با تجارب حاصله از قیام ۵۷ و سلسله قیامهای مردمی از جمله آخرین
آن قیام سال ۸۸ ُ ُبهار ایرانُ ُ را رقم زد.
پرداختن به تاریخ گذشته برای عبرت اموزی و کسب
تجربه و بکارگیری آنها در پراتیک مشخص می تواند انگیزاننده باشد. اگر به
تاریخ نگاهی دیالکتیکی داشته و به حوادث آن بعنوان بخش و تکه ای از یک پازل
بزرگ بنگریم و حرکت آن را شتابنده و تکاملی از شرایط سادگی به پیچیدگی
ارزیابی کنیم به یمن ژرف بینی و عمیق نگری تمامی تحولات کمی در نقطه عطفی
به کیفیت لازم برای تغییر بنیادی تبدیل شده و تمامی تلاشها و همتها و خونها
و جانفشانی ها و فداها و ایثارها شکوفه خواهد و به گل خواهد نشست. با این
دید طی سلسله مقالاتی به استقبال حوادثی که در سال ۵۷ گذشت می رویم با این
توضیح که می خواهیم به مطلب بطور اختصار پرداخته و در سریعترین زمان ممکن
به نتیجه نهایی بپردازیم.
با تغییر و تحولات بوقوع پیوسته در دنیای غرب و بعد از رنسانس و جدایی دین
از دولت و انقلاب صنعتی جاذبه های آن مرزهای ملی در اروپا را درنوردید و
جامعه ایران بعنوان پیشقراول جنبش آزادیخواهانه و استقلال طلبانه در منطقه
خاورمیانه با انقلاب مشروطیت بدنبال پایان دادن به خودسری و استبداد شاهانی
رفت که بنام ُ ُظلل اللهُ ُ اصولا برای توده های مردم حقوقی قایل نبودند.
استبداد لجام گسیخته قاجاری توسط آخوندهایی که در سازش با سلطنت به توجیه
مذهبی و دینی آن پرداخته و نان خود بر می گرفتند در هم آمیخته بود. بهانه
در برابر مشروطیت همانا دغدغه خاطر روحانیون برای ُ ُمشروعهُ ُ بوده که
دکانی برای قشر طفیلی آخوند محسوب می شد.
احمد کسروی در کتاب تاریخ مشروطیت نقل می کند
که با اوج گیری جنبش مشروطه خواهی روزی در تبریز در مغازه یکی از تجار
مشروطه خواه حضور داشته که آخوندی به این تاجر مراجعه می کند و می گوید
والله می خواهم بدانم مشروطه چیست چون از زمانی که مشروطه مطرح شده دیگر
مردم به مشروعه گوش نمی کنند می گویند از مشروطه بگو. بمن بگویید که مشروطه
چیست تا بتوانم بعد از این در منبر از آن سخن بگویم چون اهل منزل نان می
خواهند و دکان مشروعه خلوت شده است!. شیخ فضل الله نوری مشروعه خواه سلف
تاریخی خمینی دقیقا از این زاویه با مشروطیت در تضاد بود که مشروطیت را
خطری برای مشروعه می دید . او معتقد بود که مشروطه با ذایقه مردم ایران
سازگار نیست و متعلق به غربی هاست.
توده های مردم بعینه می دیدند که بر اثر بی لیاقتی و بی کفایتی پادشاهان
قاجار چگونه منافع ملی ایرانیان اسیر مطامع خارجی گشته و جامعه ایران را به
جولانگاهی برای قزاقان روسی و وابستگان به دولت فخیمه انگلیس تبدیل ساخته
است.
در واقع مشروطه با مواضع آخوندهایی از نوع شیخ فضل الله در مقابل مشروعه
تعریف می شد و شناخته می شد. لاجرم هر کسی که می خواست به مشروطیت نزدیک
شده و قرابتی داشته باشد می بایستی از مشروعه فاصله می گرفت. روحانیونی هم
که به جنبش مشروطیت پیوسته بودند به این واقعیت اذعان داشتند که مشروطه در
پی برافکندن استبداد و پاسخگو نمودن قدرت و محدود نمودن آن است و همچنین
بعینه می دیدند که مشروعه طلبان در برابر این خواست عمومی یعنی مشروطیت صف
کشیده اند و اصولا مرزهای جنبش از ضد جنبش و انقلاب از ضد انقلاب علیرغم
سطح نازل سواد و آگاهی ها در آن زمان بطور ملموس و آشکار روشن بود. واقعیت
سترگ دیگر این بود که مشروعه خواهان هیچ درکی از منافع ملی و استقلال کشور
نداشتند و برای رسیدن به مشروعه مورد نظر خود از اینکه در کنار لیاخوف قزاق
روس قرار بگیرند ابایی نداشتند. مشروعه مترادف و همزاد دیکتاتوری لجام
گسیخته و وابستگی به اجنبی بود. اینچنین بود که انقلاب مشروطیت با دو محور
استقلال و آزادی در نقطه مقابل استبداد مشروعه و وابستگی به اجنبی قرار
داشت.
مجلس شورایملی توسط لیاخوف روسی به دستور محمدعلی شاه مستبد و با همراهی
شیخ فضل الله نوری مشروعه خواه در همراهی زر و زور و تزویر به توپ بسته شد
و بظاهر بخیال محدعلی شاه دیگر فرزند آشپزباشی او تعیین نمی کرد که نها را
چه بخورد!. اما فرزندان وطن ستارخان و باقر خان و علی مسیو در برابر تسلیم
طلبی سازشکاران سیاسی علم مبارزه و مقاومت برافراشتند و ثابت کردند که
تاریخ همواره در سختترین لحظات و در راههای سنگلاخی توسط مبارزان و
آزادیخواهان که حاضرند در مسیر آزادی از همه چیز خود بگذرند حمل شده است.
استبداد صغیر را توان مقاومت در برابر اراده های صیقل خورده نبود. این
واقعیت دیگری بود که در انقلاب مشروطیت به اثبات رسید که مسیر انقلاب از
مسیر بازیهای سیاسی و زدو بندهای پشت پرده جداست و زنان و مردان خاص خود را
طلب می کند و بقول شاعر شیرین سخن گیلک شیون فومنی ، ُُ ُهچین هچینه مگر
پهلوان صفر بوستنُ ُ(۱). آری دامن محبت گر زخون کنی رنگین می توان ترا گفتن
پیشوای آزادی.
بحث را از همین نقطه در مبحث بعدی سر می گیریم.
پاورقی:
۱- مگر ساده است که پهلوان صفر شوید؟ اشاره به قهرمان کشتی محلی گیلک دارد
که با مرارت و رنج به قهرمانی می توان رسید.
_______________________________________________________
توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام
دریافت نمیشود.
|