معمای خونین انقلاب سوریه!(۲)
آیا این یک جنگ داخلی است؟ آیا غرب نمیداند چه خبر است؟
محسن ابراهیمی
ebrahimi1917@gmail.com

آیا آنچه در سوریه در جریان است یک جنگ داخلی است؟ هم آری و هم نه. این یک
جنگ داخلی بود و هست. جنگ داخلی میان توده های وسیع مردم ستمدیده و طبقه
حاکم سوریه. جنگ داخلی میان توده وسیع کارگران و بیکاران و تحقیر شدگان و
له شدگان از یکطرف و طبقه حاکم و دار و دسته سرکوبگرش از طرف دیگر. مثل
انقلابهای دیگر منطقه، اینجا هم جنگی میان مدافعین حرمت و کرامت انسانی از
یکطرف و متجاوزین به حرمت و کرامت انسان در قالب حکومت سوریه از طرف دیگر
در جریان است. جنگی که تا چند ماه پیش اساسا در قالب تظاهرات توده ای علیه
حکومت پیش میرفت و امروز اساسا شکل تقابل مسلحانه به خود گرفته است. همه
انقلابها به یک معنا جنگی داخلی میان مردم عصیان کرده از یکطرف و حکومت ها
از طرف دیگر بوده اند. کمونیستهای روسیه اصلا تلاش میکردند "جنگ خارجی" که
یک پایش ارتجاع تزاری بود را به جنگ مردم و حکومت، "جنگ داخلی" تبدیل کنند.
با این تفاوت که آنجا یک حزب سیاسی پیشرو وجود داشت که آن انقلاب را به یک
پیروزی سیاسی علیه ارتجاع تزاری سوق داد در حالیکه اینجا توده های عاصی
مردم از وجود چنین حزبی محروم هستند و ناگزیرند در مقابل یکی از درنده ترین
حکومتهای معاصر و در جریان یکی از کم سابقه ترین و خونین ترین سرکوبهای
سیاسی راه خود را به جلو باز کنند.
اما در عین حال این جنگ داخلی نیست. وقتی دستگاه پروپاگاندای رژیم سوریه و
حامیان اسلامیش در ایران و چین و روسیه (دولتهایی که هر جا یک دیکتاتور به
سرازیری میافتد زیر بالش را میگیرند)، از جنگ داخلی صحبت میکنند هدفشان
توجیه توحش عنان گسیخته رژیم سوریه است. هدفشان نجات حکومت اسد و حزب بعث و
نظام حاکم از تعرض بیشتر مردم است. بنا به تصویر ساختگی اینها، گویی حکومت
اسد دارد از موجودیت سیاسی مشروع خود در مقابل دسته های مسلح نامشروع دفاع
میکند. گویی این تعرض مسلحانه به یک رژیم مشروع و دفاع مشروع یک رژیم از
تمامیت سیاسی خود است که به یک جنگ داخلی منجر شده است! (همینجا لازم است
بگویم که بی تردید دار و دسته های سر به باندهای تروریستی اسلامی، حکومتهای
مرتجع عربستان و اقمارش تلاش میکنند جا پایی در تحولات سیاسی سوریه پیدا
کنند. تلاش میکنند باندهای خودشان را وارد معادلات سیاسی بکنند. اما تا
همین حالا، همه اینها در متن تقابل اصلی میان مردم و حکومت سوریه یک عنصر
حاشیه ای هستند.)
جالب است که اخیرا بانکی مون و کوفی عنان و رئیس نظامی نیروهای ناظر سازمان
ملل هم علنا به این کمپین تبلیغاتی "جنگ داخلی" پیوسته اند. بشار اسد، طرح
شش ماده ای کوفی عنان (که مهمترین بندش قطع بمباران شهرها بود) را در میان
آتش و دود و خون و جنازه غرق کرد و اینها با کمال ریاکاری سیاسی از دو طرف
خواستند که آتش بس کنند! قتل عام بیش از صد انسان از جمله ۵۰ کودک در حوله
و قتل عام کارگران کارخانه کود شیمیایی در شهر القصیر استان حمص درست در
جریان نظارت ناظران سازمان ملل بر آتش بس انجام شد و البته نمایندگان
سازمان ملل همچنین "دو طرف" را به خویشتن داری و اجتناب از خشونت دعوت
کردند!
آیا ژنرالهای صلح سازمان ملل که خود قبلا امتحانشان را در چند "جنگ خارجی و
داخلی" پس داده اند سردر نمی آورند که واقعا چه اتفاقی میافتد؟ نمیفهند که
یک کشتار و ارعاب آگاهانه سازمانیافته توسط سازمان امنیت و نیروهای نظامی و
شبه نظامی (لمپنهای موسوم به شبیحه) رژیم سوریه (با حمایت مالی و پرسنلی و
نظامی جمهوری اسلامی) در جریان است و مردم برای حفظ خود ۔ نه الزاما فقط
حفظ انقلابشان ۔ دست به اسلحه برده اند؟ آیا ندیدند و نمیدانند که اولین
سلاحها در دست مردم برای محافظت از تظاهرات توده ای و تشییع جنازه
جانباختگان ظاهر شد؟ آیا نمیدانند که مردم برای دفاع در مقابل تعرض تمام
عیار حکومت با سلاحهای سنگین به سلاح متوسل شده اند؟ (همان سلاحهایی سنگینی
که بورژوازی همه کشورهای سرمایه داری به نام "دفاع از تمامیت ارضی" در
زرادخانه هایش ذخیره کرده است تا روزی از موجودیت خودش در مقابل انقلابها
به میدان بیاورد؟!) بگذریم از اینکه قیام مسلحانه ۔ نه فقط دفاع مسلحانه ۔
در مقابل بورژوازی تا دندان مسلح حق مشروع توده های مردمی است که عزم رهایی
خود را دارند.
نه خیر، موضوع بر سر گیجی و منگی فرستادگان سازمان ملل نیست. موضوع این
نیست که گویا اینها نمی فهمند جنگ داخلی میان دار و دسته ها و باندهای مسلح
یک چیز است و مقاومت مردمی که برای بازیافتن حرمت انسانیشان به پا خواسته
اند و امروز ناگزیر به مقاومت مسلحانه در مقابل قصابی مدرن با سلاحهای مدرن
یک رژیم تماما ارتجاعی شده اند چیز دیگری است. مسئله بر سر سیاست دول غرب
در قبال اوضاع سوریه است.
در قبال انقلابات جاری ۔ همچنین اوضاع سوریه ۔ آمریکا و همتایان اروپایی اش
یک اصل داشته اند و دارند. اصلی که در عین حال سراپا بی اصولی است. آن اصل
چیست؟ کج کردن سر انقلابات منطقه ۔ اینجا مبارزه حق طلبانه مردم سوریه ۔ به
سمت اپوزیسیون دست ساخته خود مثل شورای ملی سوریه. یا به عبارت دقیقتر قالب
کردن اپوزیسیون دست ساخته خود به انقلاب سوریه و البته از این طریق شکست آن
انقلاب. و برای رسیدن به این هدف تا کنون به هر دری زده اند و به هر مسیر
شرم آوری پا گذاشته اند.
برای مثال، به چند مورد از واکنش سیاسی دول غرب در قبال اوضاع سوریه توجه
کنید:
اول: بشار اسد خود رژیم خود را اصلاح کند. یعنی چه؟ یعنی اینکه تعدادی از
اپوزیسیون خودگماره سر به دول غرب را در دولت و پارلمانش جا دهد؛ بخشهای
زیادی از اپوزیسیون بورژوایی را در چپاول جیب کارگران سوریه شریک کند؛ و در
یک کلام خود جناب رئیس دیکتاتور، یک شبه از دیکتاتور به دمکرات تبدیل شود و
کل رژیم از دیکتاتوری به دمکراسی دگردیسی کند و ماحصل اینکه کل انقلاب به
خوشی و خرمی سرش زیر آب رود.
دوم: این سناریو نگرفت. مردم فریب نخوردند. انقلاب مقاومت کرد. بشار اسد،
به نمایندگی از طبقه حاکم، دقیقا از ترس اوجگیری انقلاب و جمع شدن کامل
بساط اقتصادی و سیاسی باند حاکم، با توپ و تانک بیشتر و با توحش بیشتر به
سراغ انقلاب رفت. آری این سناریو نگرفت و غرب به تاکتیک پادرمیانی برای
اجتناب از "جنگ داخلی" روی آورد. تطمیع و تهدید را همزمان به کار بردند.
کوفی عنان و طرح شش ماده ای اش را علم کردند. کوفی عنان سکه یک پول شد و
غرب به تاکتیک قهر کردن موقت روی آورد و سفارتخانه ها را بست. و البته در
میان همه این تاکتیکها و قهر کردنها و اولتیماتومها، جنازه های بیشتر در
حما و حمص و درعا و دیرالزور و ادیلیپ و دمشق و ... به کف خیابانها افتادند.
ضد انقلاب حاکم در سوریه اینقدر شم سیاسی دارد که بداند یا باید این انقلاب
را تماما به خون بکشد و بزانو درآورد و یا مردم بزیرش خواهند کشید. و البته
این سناریو هم نگرفت و نمیتوانست بگیرد.
سوم: و الان پچ پچ "اسد باید قدرت را واگذار کند" به گوش میرسد. پچ پچ است
چون باید هنوز جا را برای هر بی اصولی دیگر برای پیشبرد آن اصل طلایی یعنی
شکست انقلاب باز گذاشت. باید برای مانور سیاسی و عقب و جلو رفتن جای کافی
بماند.
واکنش تاکنونی دول غرب در قبال انقلاب سوریه، شبیه واکنش آن خری است که در
میان دو دسته علف گیر کرده بود و نمیدانست کدامش لذیذتر است. نمیدانست
کدامش را باید انتخاب کند تا بتواند خوب بخورد و خوب لذت ببرد و خوب زنده
بماند و خوب آینده اش را تامین کند! اگرچه تردید غرب در قبال وضعیت سوریه
هنوز به یقین تبدیل نشده است اما نباید در یک چیز تردید کرد: غرب دشمن بشار
اسد نیست. (همین بشار اسد کلی خدمات سیاسی برای تحقق برنامه های ریاضت
اقتصادی بانک جهانی و صندوق بین المللی پول انجام داده است و کارگران سوریه
را در خدمت منافع سرمایه داری جهانی به خاک سیاه نشانده است). اما غرب به
طور قطع دشمن پیشروی اوضاع سوریه به سمت پیروزی توده های مردم، باز شدن پای
کارگران و جوانان پیشرو و توده های محروم به قدرت سیاسی است. غرب طرفدار
فعال شکست انقلاب است.
از نقطه نظر پراگماتیسم دول غرب، سئوال پیشا رو ماندن و رفتن اسد نیست.
سئوال این است که این ماندن یا رفتن، کدامیک انقلاب سوریه را خاموش خواهد
کرد؛ به عصیان توده ها علیه نظم حاکم پایان خواهد داد؛ نظم حاکم را (با اسد
یا بی اسد) نجات خواهد داد و نهایتا راه را برای عروج و پیشروی انقلابات
بعدی در منطقه خواهد بست.
۱۸ ژوئن ۲۰۱۲. خرداد 1391
_______________________________________________________
توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام
دریافت نمیشود.
|