مقاله

 

 

جمهوری اسلامی ریشه در دوران رضا شاه دارد

همن سیدی
 


در تحلیل انقلاب ۱۳۵۷ و نحوه شکل‌گیری جمهوری اسلامی، بسیاری محمدرضا شاه و آیت‌الله خمینی را مشترکا معمار این انقلاب می‌نامند. به این نحو که شاه ایران، هر آنچه در ربع قرن آخر حکومتش انجام داد، ناخواسته به تقویت جریانات اسلامی ختم شد وعملکرد سال پایانی‌ حکومتش هم به تثبیت کامل جایگاه آیت‌الله خمینی به عنوان رهبر انقلاب انجامید. برقراری خفقان مطلق و ممتد، سرکوب جریانات ملی و دمکرات و چپ، در کنار بازگذاشتن دست مذهبیون سنتی در قالب فعالیت‌های شبکه‌ای در شش حوزه علمیه بزرگ و شش‌هزار مسجد و حتی اختصاص بودجه مخفی برای کمک به روحانیون در دوران نخست وزیری هویدا، بخشهایی از استدلالهای این تحلیل‌گران را تشکیل می‌دهد.

اما چرا این اتفاق تنها در ایران روی داد؟ در سایر کشورهای منطقه نیز مراکز دینی و روحانیون فعال بودند. آنها هم به درجات مختلف از حمایت دولتهای خود برخوردار بودند. جریانات و اندیشه‌های غیر اسلامی در آن کشورها هم مجال رشد و شکوفایی نمی‌یافتند اما این شرایط به وقوع انقلاب اسلامی در این کشورها نیانجامید.

در این نوشته سعی می‌شود در پی یافتن ریشه‌های حکومت اسلامی کنونی، به بررسی رابطه مذهب و حکومت دردوران رضاشاه پرداخته شود اما قبل از آن، نگاهی به نحوه تعامل با مذهب در دوران مشروطه می‌اندازیم و تغییری که در پی به قدرت رسیدن رضا‌شاه در آن روی داد.

برخورد مشروطه با مذهب

مشروطه‌خواهان در فراز و فرود یک دوره چند ساله، سه راه را پیش پای مذهبیون گذاشتند: آنهایی را که به تحصیل و تدریس علوم دینی می‌پرداختند در مساجد و حوزه‌ها به حال خود گذاشتند. آنهایی را که در اندیشه ورود به عرصه سیاست مدرن بودند، با شرط پذیرفتن قوانین سیاست پارلمانی و دموکراسی، به میدان سیاست راه دادند. در نهایت آنهایی را هم که در اندیشه برپایی حکومت دینی و اجرای شریعت، دست در دست استبدادیون نهاده بودند، به شدیدترین نحو ممکن مجازات کردند. آیت‌الله طباطبایی یزدی، سید حسن مدرس و شیخ فضل‌الله نوری را می‌توان چهره‌های بارز این سه رویکرد مشروطه‌خواهان نامید. کانالیزه کردن مذهب در این سه مسیر طبعا کار آسانی نبود و با موانعی هم روبرو می‌شد اما به تدریج در فضای سیاسی وقت این تفکیک جا می‌افتاد و پتانسیل مذهب سیاسی تخلیه می‌شد.

اگر از طرف طیف مذهبی جامعه تلاشهایی برای دخالت در امور مجلس و دولت صورت می‌گرفت، از دیگر سو جامعه روشنفکری نوپای ایران هم ساکت نمی‌نشست و از طریق ابزارهای جدیدی که در پی انقلاب مشروطه به دست آورده بود ( مطبوعات وانجمن‌ها و احزاب) در برابرآنها می‌ایستاد. گاهی روزنامه صوراسرافیل در تشویق جدایی دین از سیاست، به توهین مستقیم به همه روحانیون هم می‌پرداخت: "آخوندها، اخاذهایی که اهداف پلیدشان را با موعظه‌های عالی پنهان می‌کنند"، ( روزنامه صوراسرافیل، بهمن ۱۲۸۵، به نقل از " ایران بین دو انقلاب" آبراهامیان) و یا روزنامه حبل المتین علل انحطاط خاورمیانه را در "نادانی، خرافه پرستی، کوته فکری، علم ستیزی، دگماتیزم علما و پافشاری آنها بر دخالت در سیاست" می‌دانست ( روزنامه حبل المتین، خرداد ۱۲۸۶). حتی نگاهی به عناوین روزنامه‌های آن دوره جهت سیاسی آنها را نشان می‌دهد که هیچ نشانی از مذهب را در آنها نمی‌بینیم: آزادی، بیداری، آدمیت، امید، اصلاح، حقوق، عدالت، ...

در پی تصویب قانون اساسی مشروطه، برای اولین بار دادگاه‌های مدنی در برابر دادگاه‌های شرعی تاسیس شد. با نقشی که زنان در انقلاب مشروطه ایفا کرده بودند و فضای روشنگرانه‌ای که ایجاد شده بود، دیگر ممکن نبود که حضور آنها را در اجتماع نادیده گرفت. تاسیس نخستین مدرسه دخترانه و همچنین تاسیس نخستین انجمن زنان هم به آن دوران بر‌میگردد. وضعیت اقلیتهای دینی هم رو به بهبود بود. در دوران میدان‌داری شیخ فضل‌الله نوری و با مقاومتی که چند مرجع دیگر نشان داده بودند، تنها مسلمانان جزو " امت ایران " محسوب می‌شدند و از حق داشتن نماینده در مجلس شورای ملی برخوردار بودند اما پس از اعدام شیخ فضل‌الله، دو کرسی در مجلس ایران به کلیمی‌ها و زرتشتی‌ها و دو کرسی هم به مسیحی‌ها اختصاص یافت. مجموعه این تحولات به تدریج و به نحوی بنیادین، معضل تداخل دین در سیاست در جامعه مذهبی ایران را حل می‌کرد و گامهای اصلاح دینی و رفورم اجتماعی همزمان با هم برداشته می‌شد.

برخوردهای متناقض رضاشاه با مذهب

در پی پایان یافتن دوران مشروطه و با به قدرت رسیدن رضاخان، فرمولهای نهادینه‌شده‌ای که برای تعامل با مذهب در عرصه سیاست جا افتاده بود، جای جود را به برخوردهای متناقض، متضاد و منفعت‌طلبانه داد. چهره تازه‌ برآمده سیاست ایران، نخست از در جذب روحانیون درآمد وآنها نیز همراهی لازم را با او کردند. رضاخان حتی به دلیل مخالفت مراجع، ایده تاسیس جمهوری را که بسیار برای آن تلاش کرده بود، کنار گذاشت. برای او رسیدن به قدرت مهمتر از نوع نظام حکومتی بود.

یروان آبراهامیان در کتاب ایران بین دو انقلاب می‌نویسد: به محض تصویب طرح خلع قاجار از سلطنت، رضاشاه فروش مشروبات را غیر قانونی کرد به زنان توصیه کرد که "عفت عمومی" را حفظ کنند و اجرای اصول اخلاقی را وعده داد. همچنین ادعا کرد که دو آرزوی بزرگ وی دست‌یابی به صلح و امنیت برای مردم و اجرای شرع مقدس اسلام بوده است.

اما این همکاری و همراهی دیری نپائید، نه به این دلیل که در عملکرد مذهبیون تغییری صورت گرفته باشد، بلکه به این دلیل که او متوجه قدرت روحانیون و در معرض تهدید بودن قدرت خود شده بود. برخلاف آنچه که شایع است رضا‌شاه در اغلب موارد با نهاد دین برخورد نکرد و حتی به روشهای تازه‌ای به ترویج دین هم پرداخت: برای خوشایند دین‌داران هرگونه اندیشه مادی، علمی یا الحادی را با اتهام نزدیکی به مرام اشتراکی ممنوع کرد، آخوندها و طلبه‌ها را از رفتن به سربازی معاف کرد، آموزش دروس دینی را در همه مدارس و در همه مقاطع تحصیلی اجباری کرد و از همه سرمایه‌های معنوی برای نهادینه کردن شعار "خدا، شاه، میهن" خود نهایت استفاده را کرد. اما همزمان هر گونه انتقادی را که از جایگاه مذهبیون متوجه حکومت او می‌شد، به مانند سایر نظرات مغایر، به بدترین نحو ممکن سرکوب می‌کرد.

او برای تضعیف جایگاه روحانیون مسلمان برای مقطعی، به تقویت جایگاه اقلیتهای دینی پرداخت و اهتمام زیادی به کلیمی‌ها و زرتشتی‌ها و مسیحی‌ها و بهایی‌ها می‌داد اما پس از اندی، از قدرت‌گیری احتمالی آنها هم به وحشت افتاد: نماینده کلیمی‌ها در مجلس با این سوظن احتمالی که با یهودی‌های خارج از ایران ارتباط دارد اعدام شد، نماینده زرتشتی‌ها به شیوه مشکوکی کشته شد، مدارس مسیحی‌ها به این دلیل که زبانهای خارجی را تدریس می‌کنند تعطیل شد، مدرسه بهایی‌ها به این دلیل که تعداد دانش‌آموزانش به نحو چشمگیری افزایش یافته بود بسته شد.

این تنگ‌نظری‌ها همزمان بود با سرکوب شخصیتهای مذهبی و غیر مذهبی حتی آنهایی که قصد دخالت در سیاست کلان مملکت را نداشتند و تنها به عنوان یک شهروند از خفقان حاکم بر جامعه ناراضی بودند. سیاست غلط کشف حجاب و نهایتا کشتار مردم بی‌دفاع در مشهد این فشارها را به کینه و نفرت تبدیل کرد که بعدا به آن می‌پردازیم.

تقلیدی نا به جا از آتاتورک

حکومت نوپای ترکیه به رهبری آتاتورک از دل شکست و فروپاشی یک حکومت مذهبی برآمده بود و تشنه اصلاح دینی و رفورم اجتماعی بود (کما اینکه اکنون نیز در ایران و در پی حاکمیت یک حکومت مذهبی این ظرفیت بسیار بالاست). در صورتی که مردم ایران در دوران رضاشاه ذهنیتی از حکومت دینی و طبعا تجارب تلخی از حاکمان دیندار نداشتند. رفورم دینی و اجتماعی به تدریج و به نحوی بنیادین از دوران مشروطه آغازشده بود و اگر روال خود را ادامه می‌داد به مانند کشورهای اروپایی روند تفکیک کامل سیاست و دین را طی می کرد. از سوی دیگر آتاتورک زنان را در مراکز اداری و آموزشی، از نمادهای دینی و حجاب منع کرده بود و همزمان آزادی حجاب را برای سایر علاقه‌مندان در سطح جامعه فراهم کرده بود، فراهم کردن شرایط آزادی حجاب با اجباری کردن بی‌حجابی بسیار متفاوت است. ده سال پیش از کشف اجباری حجاب، قمرالملوک وزیری نه تنها کشف حجاب کرده بود که در اماکن عمومی برای مردم آواز می‌خواند. زنانی چون او نیاز به حمایت داشتند نه اجبار. در ترکیه بخشی از شهربانی‌ها را برای رسیدگی به شکایت زنهایی اختصاص داده بودند که آزادی‌شان مورد تعرض قرارمی‌گرفت اما در ایران بخشی از نظمیه‌ها را به بازداشت‌گاه زنانی تبدیل کرده بودند که در برابر کشف حجاب اجباری مقاومت می‌کردند!

از سوی دیگر برخلاف رضاشاه که اندک روشنفکرانی را هم که جذب کرده بود، به تدریج از خود راند، آتاتورک روز به روز بیشتر موفق به جذب روشنفکران ترک جامعه ترکیه شد و از طریق آنها برای فراهم کردن شرایط برای تحقق سایر حقوق زنان تلاش می‌کرد. اما در ایران رضاشاه تنها به بعد نمایشی و ظاهری وضعیت زنان توجه کرده بود و آنها را کماکان از حق رای، حق انتخاب شدن، حق طلاق وسایر حقوق محروم کرده بود. زنان ایران همچنان می‌بایست حقارت مجاز بودن شوهرانشان به داشتن چهار زن را تحمل کنند اما در خیابانها با موهای باز تردد نمایند. همه اینها به انباشته شدن کینه و نفرت در سطح جامعه انجامید. فنر مذهب به جای باز شدن، فشرده‌تر و فشرده‌تر می‌شد.

فاجعه مسجد گوهرشاد آغازی برای اسلام سیاسی بنیادگرا

فرهنگ تحصن و بست نشستن در فضای سیاسی ایران از زمان مشروطه کاملا جاافتاده و مسبوق به سابقه بود، روشی متمدنانه برای ابراز نارضایتی سیاسی. تحصن‌ها معمولا در اماکن مذهبی یا در مجلس شورای ملی یا در سفارت‌خانه‌ها صورت می‌گرفت. دراعتراض به کشف اجباری حجاب، شماری از مردم مشهد بدون اخلال در نظم عمومی در حیاط مسجد گوهرشاد تجمع کردند اما به شدیدترین نحو ممکن سرکوب و به رگبار مسلسل بسته شدند. سرکوبی بی‌سابقه که در آن بیش از یکصد تن جان باختند و بیش از دویست تن هم مجروح شدند. حتی امروز که بسیاری در ایران دلی پرخون دارند از حکومتی مذهبی، اما باز همان دلهای پرخون با اندکی وجدان نمی‌توانند قتل عام زنان و مردان مذهبی را آن هم بدون داشتن سلاح و در حیاط یک مسجد تاب بیاورند یا توجیه کنند چه رسد به مذهبیونی که آن زمان، سالها بود تحقیر خود را از نتایج و مظاهر دنیای مدرن می‌دانستند.

فردای سقوط رضا‌شاه فنر فشرده مذهب در ایران باز شد آن هم به سوی جهتی خطرناک: تشکیل گروههای سیاسی- نظامی زیرزمینی که به چیزی کمتر از تشکیل حکومت اسلامی راضی نمی‌شدند و برای رسیدن به این هدف، از هر ابزاری استفاده می‌کردند. ترور روشنفکران و روزنامه‌نگاران و شخصیت‌های سیاسی، تبانی با دربار و سایر نهادهای قدرت برای ضربه‌ زدن به جنبش‌های ملی و دمکراتیک و حتی قربانی کردن مردم بی‌دفاع برای تحریک افکار عمومی، روشهایی بود که از فردای سقوط رضاشاه و تشکیل سازمانهای مختلفی چون فدائیان اسلام، جامعه مجاهدین اسلام، هیئتهای موتلفه اسلامی و در نهایت سازمان چریکی اسلامی رایج شد.

روح‌الله خمینی که در زمان به سلطنت رسیدن رضاشاه طلبه جوان ۱۸ ساله‌ای بود پس از سقوط او، حجه‌الاسلام ۳۶ ساله‌ای بود پر از کینه و نفرت از همه مظاهر مدرن جامعه. طی ۱۶ سال سلطنت رضاشاه، شخصیت سیاسی او شکل گرفته بود. پسر رضاشاه هم هیچ‌گاه قادر به سازش با او نشد. تمامی تلاش‌های محمدرضاشاه برای سازش و باج‌دادن به سایر مذهبیون هم در واقع به مانند پروراندن مارهایی بود که پدرش در آستینش گذاشته بود.

bbc


_______________________________________________________

  Share

توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام دریافت نمیشود.

: اسم
: ایمیل
پیام

 

مقاله ها   |    نظریات   |    اطلاعیه   |    گوناگون    |      طنز     |      پیوندها    |    تماس

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه تیف) مانع ندارد