محمد آسنگران: بله آقاي نبوي اين عين اسلام است "در یک کنفرانس که در بروکسل برگزار شد، یکی از جوانانی که خواستار دفاع از حقوق بشر بود و بتازگی از ایران بیرون آمده بود، در مقابل یکی از سخنرانانی که گفته بود " حکومت ایران مصداق اسلام نیست، بلکه از دین سوء استفاده می کند" با خشم و عصبانیت گفت: " اسلام همین است، قرآن همین است، خشونت و آدمکشی در ذات اسلام است." نبوي در ادامه نوشته اش راهنمايي هاي داهيانه خود را چنين بيان ميکند:
من نیز به آن جوان گفتم " من هم مثل تو دل خوشی از حکومت اسلامی
ندارم، (اگردروغ گو شاخ در مي اورد الان نبوي چند متر شاخ روي
سرداشت) ولی حتی اگر همین که تو می گوئی هم بود، هرگز آن را به
زبان نمی آوردم. ( اينرا نبوي صادقانه نوشته است زيرا هيچ وقت
نخواسته است حقايق را بيان کند) اگر واقعا اسلام که بیش از یک
میلیارد پیرو دارد که بقول تو اکثر آنان خشونت گرا هستند، (اين
آقاي دمکرات معلوم نيست اين تفسير را از کجايش در آورده است٬ زيرا
آن جوان گفته است اسلام خشن است نگفته است مسلمانان و يا اکثر آنها
خشن هستند) همین باشد که تو می گوئی، حداقل بخاطر اینکه ما در معرض
خطرقرار نگیریم، از اینجا برو بیرون. چون احتمالا بخاطر همین توهین
تو بزودی اینجا را منفجر می کنند." (پس دم خروس زد بيرون٬ همان
کساني که قرار است خشن نباشند و نبوي از آنها دفاع ميکند ميتتوانند
آن محل را با بمب منفجر کنند) نوشته شما نشان ميدهد که هر دو شق منظورتان است. يعني هم ميترسيد که نمايندگان امام زمان آن محل را منفجر کنند٬ هم مدعي هستيد که اسلام دين خشونت نيست. آقا لطف کن اول تکليف مردم را مشخص کن چون همه نميتوانند مثل شما بند بازي کنند. بلاخره اگر خشونتي در کار نيست چرا شما از انفجار محل گفتگويتان با آن جوان ميترسيد؟ اگر احتمال انفجار آنجا بوسيله نمايندگان امام زمان و نيروهاي غيبي ممکن است٬ چرا مدعي هستيد که اسلام خشونت طلب نيست؟ جملات بالا عين نقل قول از نوشته آقاي نبوي است که سايت جرس هم آنرا تيتر کرده است. اين نمونه يک سياستمدار اسلامي است. اشتباه نکنيد آقاي نبوي اينها را براي طنز و خنديدن ننوشته است. نبوي از "عاقلهاي" جريان اسلامي است. نوع ديگرش مثل صديقي است که رابطه زن و زلزله را کشف کرد. اينها عين تئوريهاي جدي اين بچه حزب الهي و همدست لاجوردي ديروز است که دستهاي خونينش را شسته و امروز ژورناليست اسلامي با پز "دمکرات" تشريف دارند. ما ايرانيها شانس آورديم که اين قلم بدستان اسلامي و اديبان "متعهد" آنقدر کودن هستند که حتي عقل اينرا هم ندارند که حفظ ظاهر کنند. ولي اين بيچاره ها البته راه ديگري هم ندارند. زيرا آش چنان شور است که با اين آب قاتي کردنهاي "دمکراتيک" قابل خوردن نيست. اينکه اين جناب طناز سعي کرده است ناشيانه٬ و با مقايسه هاي مع الفارق جنايت نزديک به ١٥ قرن اسلام عزيزش را لاپوشاني کند اولا غير ممکن است. دوما داستان جنگهاي پيغمبر اسلام تا داستانهاي ذولفقارعلي و تا جنايات غير قابل تصور عمر و بلاخره امامان و خليفه هاي پي در پي اسلام و شاهان صفوي و قاجار و آخرينشان خميني و خامنه اي و لاجوردي و موسوي و خاتمي و رفسنجاني و احمدي نژاد و.... همگي اين ادعا را ثابت ميکنند که اسلام دين خشونت است. و البته از اين فراتر اساسا دين عين جهالت و خشونت است. آقاي نبوي شما بفرماييد: مگر خدا جهنم را براي سوزاندن و عذاب انسانهاي نافرمان درست نکرده است؟ اگر اينرا تاييد ميکنيد که حتما جوابتان مثب است٬ لطفا بگوييد اين خداي جبار و جاني که قرار است ما مردمان "گناهکار" و ماتريالسيت را با آتش جهنم بسوزاند چه نفعي به حال او دارد؟ چرا اين موجود ساديست که آزار ديگران او را خوشحال و راضي ميکند ما انسانهاي عاقل بايد از او تبعيت کنيم؟ ميدانم که قرآن نوشته است گناهمان اين است عبد او نيستيم و نميخواهيم عبد هيچ کسي باشيم مگرجرم آزاد زيستن در مکتب اسلام سالهاي سال در آتش سوختن نيست؟ شما بگوييد که فلسفه خشونت از کجا ناشي ميشود؟ من نوعي چرا بايد عبد موجود موهومي به اسم خدا باشم که خامنه اي و خميني و امامان و خلفاي احمقي از نوع آنها به من دستورات اين موجود موهوم را ديکته کنند؟ آيه هاي قرآن هم که همگي دستور کشتار کفارو جهاد و سنگسار و يا رجم و کتک و بيحقوقي را صادر کرده است. آقاي نبوي ميخواهيد کدام يکشان را دمکرات معرفي کنيد؟ کتک زدن زنان که رسما و سياه روسفيد در قرآن کشتزار مردان معرفي شده اند يا کشتار غير مسلمانان را؟ تصاحب زنان و بچه هاي اسير ميدان جنگ و عقد چهل زن به سبک پيغمبر يا جوي خون راه انداختن با ذولفقار علي؟ آقاي نبوي خود مختار هستيد کدام يک را دمکرات معرفي ميکنيد. فقط قول بدهيد مرد رندي را کنار بگذاريد و مسلمانان را با خود اسلام يکي قلمداد نکنيد. چون دوران ميرزا بنويسها تمام شده است در قرن ٢١ تفکيک اين دو مقوله نبايد سخت باشد. موضوع دوم اين است که نبوي جنايات ١٥ قرن ايدئولوژي و حاکمان اسلامي را ميخواهد با ياد آوري فاشيسم هيتلري و ديکتاتوري استالين همسان و امري عادي و معمول جلوه دهد. با اين حال سعي کرده است که اسلام را دين رحمت معرفي کند. البته منظورنبوي از اين همه موش و گربه بازي اين است که مخاطب خود را قانع کند که به همان اسلام نوع موسوي و خاتمي و رفسنجاني رضايت بدهند. زيرا به قول ايشان همه مستبد بوده و ديکتاتوري اعمال کرده اند. مشکل اسلام نيست که حاکمان اسلامي ديکتاتور بوده و هستند. و لابد مشکل فاشيسم نيست که هيتلر آن همه جنايت کرد. و مشکل ناسيوناليسم روس نبود که استالين با اتکا به آن حاکميت سرمايه را احيا کرد. در جواب اين ژورناليست "باشرف" بايد بگويم اولا اين فاکتها قابل مقايسه با هم نيستند. دوما بلاخره تئوري و کتابهاي مرجع و فاکتها مهم هستند. بلاخره پيروان اين مکاتب هر کدام از کدام آبشخور آب خورده اند؟ همه قبول داريم که خميني٬ رفسنجاني و خاتمي و موسوي و احمدي نژاد و علي و ابوبکر و عمر و حسين و حسن و امامان بعد از آنها و خلفاي راشدين و شاهان صفوي و سلطانهاي قاجار و.... همگي خود را پيرو کتاب قرآن دانسته اند. در قرآن هم آيه ها و سوره هايي هستند که آشکارا دستور قتل و کشتار و خونريزي داده اند. در مکتب هيتلرهم او به ناسيوناليسم آلماني اتکا داشته است و براي برتري ملت خود به کشتار هر مخالفي همت گماشته است. استالين هم دقيقا براي احيا حاکميت سرمايه به ناسيوناليسم روس پناه برد و جنايت آفريد. بنا بر اين در اين سه نمونه که آقاي نبوي آنها را معيار قرار داده است هر سه يعني حاکمان اسلامي، هيتلر و استالين به مذهب و مليت رجوع کرده اند و استبداد و ديکتاتوري و جنايت را براي پيروزي مذهب و مليت خود آفريده اند. اينکه مذهب و مليت ايدئولوژيهاي کاذب و زمينه ساز جنايات هستند و صدها و هزاران کتاب در توضيح حقانيت جنايات اين ايدئولوژيها موجود است و همه آنها به منظور حفظ مالکيت طبقات دارا خلق شده اند چيزي نيست که قابل انکار باشند. اما سوال اينجا است آيا آقاي نبوي ميتواند از کتاب کاپيتال مارکس٬ تزهاي فوريرباخ او و مانيفست کمونيست و يا هر کتاب ديگر اوهم دستوري مبني بر کشتار و جنايت مخالفين بيابد؟ بلاخره تئوري و مرجع اين تئوريها مهمند يا نيستند.؟
اگر مهم هستند قرآن را
در کنار "ماين کمپف يا مبارزه من" هيتلر و کاپيتال مارکس قرار
بدهيم آنها را با هم مقايسه کنيم. آقاي نبوي خداي شما در دوران
زندگي٬ از ما انسانها عبد بودن و راضي بودن را ميخواهد. بعد از مرگ
هم دست بردار نيست کساني که تابع اوامر اين جبار نبوده اند بايد
براي هميشه در آتش جهنم بسوزند. کساني را هم که دوست دارد به بهشت
ميبرد و در بهشت هزاران برده جنسي به اسم حوري استخدام کرده است تا
در اختيار مردان هم نوع خودش و شبيه شما قرار بدهد. اينها پايه هاي
فلسفه اسلام است. آيا از اين فلسفه ميشود انتظار مهر و رحم و آزادي
و دمکراسي داشت؟ _______________________________________________________
|
مقاله ها | نظریات | اطلاعیه | گوناگون | طنز | پیوندها | تماس
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه تیف) مانع ندارد