"انقلاب در ایران بیش از هر چیزی نیازمند اتکأ به
نفس ماست."
از: زهره مهرجو
z.mehrjuo@hotmail.co.uk

چهاردهم ژانویه 2012
مقدمه:
در این مقاله ابتدا می پردازم به مختصری درباره پدیده تسلیم پذیری و ریشه
های آن در ایران، سپس به موضوع انقلاب و انتخابی که پیش روی ایرانیان قرار
دارد خواهم پرداخت، و در آخر اشاره ای خواهم کرد به راه حل برای از بین
بردن موانع بر سر راه پیروزی انقلاب.
(1) پدیده تسلیم پذیری و ریشه های آن
چندی پیش یکی از دوستان در فیسبوک توجهم را به پستی جلب کرد که بنظرم بسیار
جالب توجه آمد. این پست شامل مقاله ای بود با عنوان "بیماری تسلیم پذیری در
ایران"، و محتوی آن درباره مذهب و روحیه فراگیر پذیرش (تسلیم پذیری) در بین
ایرانیان بود. دوست ما در این نوشته خود از جوانب مختلف تاریخی، اجتماعی و
روانشناسی به شکل گیری این روحیه منفی پرداخته بود، و روشن کرده بود که
چگونه آغاز این پدیده با حمله اعراب به ایران باستان، و نیز انتشار مذهب
بوسیله ایشان، که بطور اجباری شکل گرفته بود، مصادف می شود. ایرانیان قدیم،
پس از مورد حمله قرار گرفتن بوسیله اعراب در قرن هفتم میلادی، به اسارت
گرفته شدن و مورد برخوردهای غیر انسانی واقع شدن از جانب ایشان، در آن زمان
مغلوب و شکست خورده بودند، و متاسفانه از بسیاری از این برخوردها از جانب
متجاوزین، نیز از قبول کردن دین تحمیلی آنها، راه گریزی نداشتند.
اما نکته قابل توجه در اینجاست که ایرانیها حتی پس از سالها گذشتن این
ماجرا و ترک اعراب از سرزمینشان، این دین تحمیل شده را فراموش نکردند و
آنرا بعنوان دین رسمی خود پذیرفتند. دین اسلام بهمراه آیین های بدوی و
قبیله ای این اشغالگران سالها پس از خروج آنها از سرزمین ایران تسلط خود را
حفظ کرد، و بگونه ای بر وجود و روان انسانها تاثیر گذاشت که این روحیه
تسلیم پذیری هنوز پس از قرنها در ما جریان دارد..
بطور خلاصه، مقاله ذکر شده در بالا در چارچوب مقوله های جامعه شناسی و
روانشناسی نیز به عوامل تعیین کننده ای اشاره کرده بود که در استمرار و
بقای مذهب و اثرات منفی ناشی از آن نقش داشته اند، مواردی مثل ضعف، فقر و
تنزل انسان تا مرز از خود بیگانگی و تسلیم در برابر توانایان، ترس از پدیده
ترس که منجر به تکیه کردن به چیزی برای بوجود آوردن احساس امنیت میشود،
عادت کردن، و مرز غریزه تسلیم پذیری که بر خلاف حیوانات، در انسانها
میتواند مطلق باشد، و ریشه در فرهنگ، اخلاق و سنت جامعه دارد.
(2) موضوع انقلاب و انتخابی که پیش روی مردم قرار دارد.
بهرحال، بعد از خواندن این مبحث دقیق و علمی درباره بیماری تسلیم پذیری در
ایران، مورد دیگری بفکرم رسید که آنهم بنظر من مسئله مهمی است و ریشه اش در
همین روحیه رخوت و تسلیم پذیری که متاسفانه در بسیاری از ما هنوز وجود
دارد، می باشد. این مورد مهم مسئله انقلاب است و انتخابی که در پیش روی
مردم قرار دارد. بر طبق تجربه شخصیم در برخوردهایی که با افراد از
دیدگاههای مختلف در فیسبوک داشته ام، هنگامیکه به موضوع کارساز نبودن
انتخابشان در قبال یک الگوی مشخص اشاره می کردم و توضیح می دادم که دنباله
روی از راههایی مثل ملی گرایان، سلطنت طلبان یا مذهبیون سیاسی راهگشای
مشکلات امروز مردم نیست، و در نتیجه سازمان دادن انقلاب زیر پرچم هر یک از
این جریانات، یا ائتلافی از این جریانات، تنها موجب انحراف و نقش به آب شدن
اهداف انقلابی خواهد شد، هیچکدام از افراد مورد مکاتبه ام از جاییکه خود از
کارنامه تیره نمایندگان این جریانات آگاهند، به حمایت کردن از رهبران و یا
خود این جریانات نمی پرداختند، بلکه اظهار می کردند که برای مردم ایران
آلترناتیو دیگری، یعنی یک جریان سیاسی مخالف دیگری که مطرح هم باشد، وجود
ندارد، و در نتیجه راه حل اینست که یا به یکی از این جریانها وابسته شد و
برای پیروزیش تلاش کرد، یا اینکه همه این جریانات مخالف اعم از ملی گرا،
سلطنت طلب، جمهوریخواه و اسلامی سیاسی، با هم حول یک محور فرضی متحد شوند،
و سپس بعد از پیروزی بر جمهوری اسلامی، در فردای انقلاب تکلیف همدیگر را
مشخص سازند.
خوب، با یک نظر دقیق می توان بی پایه بودن این استدلال را تشخیص داد؛ هر
چند که به نظر من ائتلاف جریانات مختلف مخالف برای افزودن نیرو و سرنگونی
هر چه زودتر رژیم اسلامی می تواند مفید و حتی عملی باشد، اما مسئله ای که
در اینجا مطرح می شود اینست که آیا هیچیک از این جریانات یک جریان بالقوه
انقلابی هست؟ آیا هیچکدام خواستار یک جامعه آزاد و کاملا متفاوت از جامعه
کنونی ایران می باشد؟ و بالاخره آیا منافع ایشان با منافع مردم زحمتکش و
رنجدیده ایران یکی هستند؟ ضمنا، ائتلاف بر سر چه اصل مشترکی می تواند شکل
بگیرد؟.. تمام مواردی که از جانب این جریانات برای داشتن یک پلاتفرم مشترک
مطرح شده، مثل آزادیخواهی یا سکولاریزم، بدلیل نفس وجودی و عقاید و خواسته
های هر یک از این جریانها، نمی توانند واقعی باشند. هیچکدام از این جریانات
به اصطلاح اپوزیسیون، در فردای انقلاب بخاطر پایگاه و خواسته های اجتماعی و
طبقاتیش، نمی تواند با دیگری موافق و در تفاهم باشد، هر کدام به جستجوی
منافع خویش خواهد بود و در نهایت یک اتحاد خیالی و دروغین، چهره واقعی خویش
را نمودار خواهد کرد.
بهرحال، این یک جنبه بررسی کردن استدلالات پیروان جریانات مطرح شده در
بالاست، جنبه دیگر که مبحث اصلی این مقاله هست، یعنی روحیه عدم اتکا به خود
و رخوت و سستی غالب در بین مردم ایرانست. بررسی دلیلیست که افراد بالا در
توجیه کردن روش خود در پیروی از افراد و جریاناتی بکار می برند که خود به
آن اعتماد و ایمانی ندارند، و تنها توجیه شان اینست که "جریان مطرح سیاسی
دیگری موجود نیست، پس راه دیگری هم نیست"، یا به قولی "در بیابان لنگه کفش
غنیمت است."، و این عین جمله ایست که یکی از ملی گراها در مکاتبه فیسبوکی
برای من نوشت.
باز هم با کمی تعمق غیر منطقی بودن این گفته بر ما روشن می شود. شاید بشود
پاسخ این استدلال را در یک جمله خلاصه کرد که "آیا لازم است که ما حتما از
اپوزسیون سنتی پیروی کنیم؟ اگر در بین جریانات به اصطلاح مخالفی که می
شناسیم هیچیک شایستگی رهبری انقلاب را ندارد، اگر به هیچیک اعتمادی نداریم،
اگر آنها را می شناسیم و باز نمی پسندیم، آیا باز هم لازم است که از آنها
پیروی کنیم؟" و آیا شایسته است که آینده مان را یک بار دیگر در مخاطره
بحران پس از انقلاب، بحرانی از آن دست که در سال 57 دُرست بخاطر همین روشن
نبودن اهداف انقلاب و نبودن یک برنامه مشخص انقلابی تجربه کردیم، بیاندازیم
و بگوییم اینها همه بعدا دُرست خواهند شد؟.. همه چیز چگونه دُرست خواهد شد؟
وقتیکه مسیر انقلاب در چارچوب یک برنامه نا همگون ، راست و بی اساس و بدون
داشتن ماهیت انقلابی، به بیراهه کشیده شود؟ وقتیکه ملی گرا ها، سلطنت طلب
ها ، اسلامیها و جریاناتی از این قبیل، در فردای انقلاب هر یک بدنبال اهداف
ضد انقلابی خود باشند؟ و براستی ائتلاف بین جریانات ضد انقلابی تا چه حد و
تا کی ادامه خواهد داشت؟
تحزب در حزب کمونیست کارگری ایران، راه حل مشکلات جامعه:
پس راه حل را در چه چیزی باید جستجو کرد؟ پاسخ ما در واقع در عنوان همین
مقاله خلاصه می شود: انقلاب ایران بیش از هر چیز نیازمند اتکا به نفس ماست..
باید از لباس تسلیم، دنباله روی کردن بی اساس و احساس امنیت کاذب بدر آییم،
و بیش از هر چیز به خود اعتماد کنیم. خود، جایگاه خود و اهداف خود را
بشناسیم و نمایندگان واقعی خود را پیدا کنیم. حزب و نمایندگانی که خواستهای
واقعی ما، آزادی و برابری را نمایندگی کنند. باید ضعف و رخوت را بکناری
بگذاریم و واقعیت ها را تجربه کنیم، در گوشه و کنار مجامعی برای تبادل
افکار برپا کنیم و مرتب در جریان اخبار و تغییرات جدید باشیم. و فراموش
نکنیم که تحزب انقلابی یکی از شرایط مهم پیروزی هر انقلاب است. تحزب حول
اهداف مشترک و بر طبق یک برنامه مشترک یکی از ارکان افزایش نیرو و پیروزی
انقلاب است.
در این جهت بکوشیم و حزب واقعی خود را بشناسیم. حزب کمونیست کارگری ایران
اهداف خود را در برنامه "یک دنیای بهتر" بروشنی مشخص کرده است، این حزب
خواستار بوجود آوردن یک جامعه آزاد، برابر و انسانیست، جامعه ای که در آن
نه سرمایه و سود، بلکه انسان و خواسته هایش و تکاملش محور هر تصمیم و هر
تلاش اجتماعی است. پس اهداف و برنامه این حزب را بشناسیم و به دیگران
بشناسانیم. مطرح کردن این حزب که نماینده واقعی توده های زحمتکش و رنجدیده
است، رشد و گسترش آن مسئولیت یکا یک ماست. کار ما و تلاش ما میبایست در این
جهت باشد، اتکا به نیروی خویش، به خویش و به حزب خویش، و تنها از این طریق
است که انقلاب می تواند سببی برای آینده ای بهتر باشد.
منابع دیگر:
بیماری تسلیم پذیری در ایران (جهانشاه رشیدیان):
https://www.facebook.com/notes/jahanshah-rashidian/%D8%A8%DB%8C%D9%85%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D8%AA%D8%B3%D9%84%DB%8C%D9%85-%D9%BE%D8%B0%DB%8C%D8%B1%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86/10150411169706664
بهمن: چرا باید رژیم اسلامی سقوط نکند؟
http://www.tipf.info/bahman.htm
یک دنیای بهتر- برنامه حزب کمونیست کارگری:
http://www.wpiran.org/fa/component/content/article/59-introductions/116-abetterworld.html
انقلاب ایران و نقش پرولتاریا منصور حکمت – حمید تقوایی:
http://hekmat.public-archive.net/
_______________________________________________________
توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام
دریافت نمیشود.
|