فرجام نهایی
علی ناظر
قسمتی گزینشی از یک دردل
مسعود رجوی در پیام 13 آبان 1388 خود بر این نکات تأکید می کند:
الف - مجاهدان اشرف از طرح دولت کنونی عراق برای انتقال به کشور ثالث در
کشورهای عضو اتحادیه اروپا یا ایالات متحده آمریکا استقبال نموده و به آن
ملتزم شده اند
ب - مشروط بر اینکه مسأله داراییها و اموال آنان در اشرف که تماماً حاصل
هزینه ها و کار ۲۳ساله خود آنهاست و بیش از ۲۰۰میلیون دلار است، [و]
ث - براساس مواد ۵۲ و ۵۳ کنوانسیونهای لاهه [می باشد] حل و فصل شود
حامی جنایت
تقاضای دول اروپایی و وزارت دفاع و خارجه آمریکا از عراق برای خویشتنداری
در سرکوب مؤکد این واقعیت است که آنها با سرکوب موافقند اما حدت و شدت آن
را مقبول نمی دانند. چه بیشرمانه! از ساکنین اشرف که قربانی این تهاجم
وحشیانه هستند می خواهند که خویشتنداری کنند. خویشتنداری از چه عملی؟
دبیرکل ملل متحد در نوامبر 2010 بدون توجه به عمق بحران گفت «طرفین را به
خویشتنداری و همچنین احترام به حقوق بشر و استانداردهای انسانی فرا خوانده
است. » در 20 فروردین 90، «کاترین اشتون، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا،
روز شنبه با انتشار بیانیهای با اشاره به درگیریهای روز جمعه میان
نیروهای عراقی و ساکنان اردوگاه اشرف، خواستار خویشتنداری دو طرف و تلاش
برای یافتن «راهحلی مسالمتآمیز و پایدار» برای این مساله شده است.»
کلیه کسانی که از «دوطرف و یا طرفین» خواسته اند تا خویشتنداری کنند، شریک
جرم و خواهان سرکوب ساکنین اشرف هستند. این ریاکاران اگر براستی نگران
اوضاع و بحران حاضر بودند، می بایست بر حق پناهندگی و یا استاتو «تحت
الحفاظه» ساکنین و در نتیجه محکوم کردن بی چون چرای مالکی اصرار ورزیده و
برای پیشگیری از چنین جنایتی اقدام می کردند. آنان در 19 فروردین 90، پس از
اولین شلیک، می بایست نیروهای خود را جهت توقف کشتار به صحنه گسیل می
داشتند. اینچنین نکردند، چون نمی خواستند که بکنند.
نه انسان فروشی آنها قابل بخشش است، و نه شراکت آنها در این جنایت فراموش
شدنی است.
تکرار می کنم، آنچه در اشرف رخ داد، همراه با چنین موضعگیریهای شرم آوری،
بیانگر یک واقعیت است، جهانخواران و عراق حقوق ساکنین را به رسمیت نمی
شناسند، و نخواهند شناخت، و دور نخواهد بود که دوباره در راستای خشنودی
رژیم اسلامی به کشتار خود ادامه دهند.
فریب و وعده های تهی
زمین اشرف از خون مجاهدین رنگی دیگر گرفته است. آنهایی که فریاد می زدند،
هیهات منا الذله، به پیمان خود وفادار ماندند، و از حقوق انسانی خود جانانه
دفاع کردند. اما مورخین گواهی می دهند که حسین بن علی، پیشوای عقیدتی همین
جانباختگان مجاهد، بی پروا به چنین موضع و شعاری نرسید. بنا به گزارش تاریخ
نویسان وقتی دشمن بر سر راه او صف آرایی کرد، حسین داهیانه اعلام کرد که
حاضر است راه خود را کج کرده و به حجاز و یا دیاری دیگر سفر کند. مورخان می
نویسند که این تصمیم نه از سر ترس و یا برای عافیت اندیشی بود. اگر به حسین
امکان خروج داده می شد، تغییر مسیر را شرم و ذلت تعبیر نمی کرد، و فریاد
نمی زد هیهات منا الذله. برای او راه خروج آماده نشد. و بنا به گزارش
راویان، واقعا راهی برای او جز رویارویی باقی نگذاشتند.
پیش و پس از قبول خلع سلاح، وعده های پوچ و تهی سّیاس های انسان فروش غربی،
مجاهدین را فریب داد. ریاکاران غربی همچون گرگ در لباس میش، مجاهدین را
متقاعد کرده بودند که اگر آمریکا خود را به قوانین متعدد بین المللی کتبا
متعهد کند (با ساکنین توافق کتبی امضا کند)، خودش مجبور به تضمین امنیت
آنها خواهد شد. تاریخ ده سال گذشته گواهی می دهد که چنین نبوده و اینبار هم
چنین نشد.
پیش از، و در آستانه اشغال عراق، مجاهدین اعلام بیطرفی کرده بودند. به آنها
وعده داده شده بود که مورد تعرض قرار نمی گیرند، اما مقرهای مجاهدین در مرز
ایران بمباران شد، آمریکا و هم پیمانانش در آنروز، همچون اینبار و مرداد
1388 تعهد سپرده بودند، اما به تعهد خود پایبند نماندند. 51 مجاهد در
بمباران سال 81، 11 سلحشور در مردادسال 88، و اینبار در سال 90، تا به این
لحظه 36 فرزند خلق، بخاطر این عدم تعهد، جان باخته اند. به آنهایی که بر
اثر نبود خدمات پزشکی، سرطان و کمبود دارو در این 8 سال گذشته جانباخته اند
نمی پردازم.
آمریکا مسئول اصلی این جنایت، نوری مالکی مجری این جنایت ، و رژیم اسلامی
بهره بر این معامله ننگین است. تکرار می کنم. آمریکا مسئول اصلی این جنایت
است و نوری مالکی مجری آن. اذهان را منحرف نکنیم. آمریکا مسئول این جنایت
است. لازم نیست شعارهای دهان پر کنِ ِ مرگ بر آمریکا و امپریالیسم بدهیم،
اما این واقعیت را هم کتمان نکنیم که آمریکا مسئول این جنایت است.
شهادت هدفمند
مجاهدین، پیش از این از تعهد خود به راهکار ستارخان، و سرسپردگی به آرمان
حسین بن علی بسیار گفته اند. شکی نیست که تعارف نکرده اند، و به این راه
باورمند بوده و هستند، و حاضرند بهای آن را هم بپردازند. اما، هم ستارخان و
همسنگرانش، و هم حسین و یارانش در مصافی استوار ایستاده بودند که توان دفاع
از خود را هم داشتند. شاید به لحاظ کمّی کمتر از دشمن بودند، اما بی سلاح
هم نبودند. حتی حماس و حزب الله هم که بر مواضع خود مصر بوده اند، همیشه
امکان مقابله بمثل را داشته اند. آنچه در 19 فروردین 1390 مشاهده شد،
جنایتی بود وصف ناپذیر. انسانهایی خلع سلاح شده می بایست در برابر خودرو،
آتش گلولهء تیربار از خود دفاع کنند. جنگی نابرابر. حمله ای وحشیانه و علیه
بشریت. این «دفاع» نه راه ستارخان، و نه راه حسین است.
شکی نیست که اگر 19 فروردین دیگری پیش روی باشد، ساکنین اشرف باز هم در
برابر گلوله و آتش خواهند ایستاد. آنها با خلق، آرمان و رهبری عقیدتی خود،
پیمان بسته اند که حماسه بیافرینند، بایستند، و ایستاده چون سرور عقیدتی
شان – حسین بن علی، جان ببازند. اما، آیا «شهادت» هدف غایی مجاهدین است؟
بنا به شناخت من از مجاهدین، پاسخ به این سوال منفی است. نه به این شکل.
حسین شمشیر به دست «شهید» شد. تنها هواداران گاندی بودند که بدون اسلحه قلع
و قمع می شدند چرا که به مبارزه منفی باور داشتند.
عدم اعتماد
زمان آن رسیده تا توجه این مجاهدان وطن پرست به صلح حدیبیه و صلح حسن معطوف
شود.
به واقعیات دقت کنیم. وزیر دفاع آمریکا در کشور حضور دارد. ناظران آمریکایی
که شب 18 فروردین برای مونیتور موقعیت ساکنین به اشرف آمده بودند، با وجود
اینکه آرایش نظامی نیروهای عراقی را مشاهده کرده بودند، صحنه را برای اجرای
جنایت 19 فروردین 90 ترک کردند. دو سال پیش همین ناظران چشمان خود را بستند
تا جنایت مرداد 88 اجرا شود. چگونه می شود از این ناظرانی که مجری
سناریوهای جنایی از پیش نوشته شده هستند، انتظار داشت که در ماه ها و
سالهای پیش رو امنیت ساکنین اشرف را تضمین کنند؟ چه اعتمادی به این ناظران
و یونامی است؟
اینها مهیا کننده زمینه برای جنایت اند، و تقاضای اینان برای خویشتنداری
نمکی است بر زخم، تا مرهمی بر جراحت.
شیعیان معاویه را بسیار لعن می کنند، اما همین معاویه وقتی با حسن صلح کرد،
رفاه و امنیت حسن و ایل و تبار او را هم تضمین کرد، و به این تعهد پایبند
بود. اما آمریکا و شرکاء ثابت کرده اند که نه به صلح پایبندند، نه به
قوانین بین المللی، و نه به انسانیت. انسان فروشانی هستند که انسانیت را به
حراج گذاشته اند. این عدم تعهد، نه منحصر به خصلت آقایان اوباما و بوش، و
یا به تفکر باز ها و کبوتران مربوط می شود. این خصلت غریضی جهانخواران است.
اشک تمساح
سکوت معنی دار اوباما و دولتش و دیگر دول اروپایی در چند ساعت اول جنایت
مالکی، مؤکد حمایت آنها از این جنایت است. ساعتها پس از شروع کشتار، دشمنان
انسانیت بالاخره مجبور به تعیین موضع می شوند. دفتر وزیر خارجه انگلستان
اعلام کرد که « عمیقا متأسف است. ما بهخاطر جانهای از دست رفته و جراحتها
کاملاً متأسفیم»، «۳۰تن از نمایندگان کنگره در نامهای به کلینتون حمله
جنایتکارانه به اشرف را محکوم کردند»، « وزارت امور خارجه آمریکا با صدور
بیانیه یی اعلام کرد دولت آمریکا از کشته و زخمی شدن ساکنان در کمپ اشرف
عمیقا آشفته خاطر شد»
این ریاکاران دروغ می گویند چنانکه وقتی خانم مریم رجوی از سازمان ملل و
نیروهای آمریکایی میخواهند تا «لااقل به معالجه و درمان مجروحانی که
احتیاج به رسیدگی فوری پزشکی دارند اقدام کنند»، اراذل یونامی بجای دخالت
فوری و اضطراری، بیشرمانه از نوری مالکی قصاب توقع رحمت دارند « یونامی
مقامهای عراق را به تامین کمکهای انسانی و خدمات پزشکی برای ساکنان قرارگاه
فراخواند»، در اطلاعیه 35 شورای ملی مقاومت آمده «نیروهای عراقی در انتقال
مجروحان به بیمارستان کارشکنی ونیروهای آمریکایی در تخلیه مجروحان اقدامی
نمیکنند»، وزیر فرهنگ و مهاجرت کانادا « ما از حمله به ساکنان اشرف و جان
باختن شماری از آنان بسیار نگران هستیم. کانادا این موضوع را مورد بررسی
قرار میدهد.» و....).
در رابطه با این سری نگرانی ها (اشک تمساح ها) حامد البیاتی، سفیر عراق در
سازمان ملل متحد خطاب به شورای امنیت گفت: « "آنها به ایران بازگردانده
نخواهند شد؛ آنها پناهنده هستند و ما درتلاشیم که کشور سومی را برای
فرستاندن آنها به آنجا پیدا کنیم." [...] وی به خبرگزاری فرانسه گفته است
که عراق از کشورهای اروپایی خواسته بود که ساکنان اردوگاه اشرف را بپذیرند
اما تاکنون بغداد پاسخ مثبتی از این کشورها دریافت نکرده است.»
اگر بخواهیم ارزشی برای سخنان حامد البیاتی قائل بشویم، با این پرسش روبرو
می شویم که چرا کشورهای اروپایی «پاسخ مثبتی» نداده اند. چرا به پیام 13
آبان 1388 مسعود رجوی پاسخ مثبت ندادند؟ چرا امروز، آقای وزیر مهاجرت
کانادایی بجای ابراز نگرانی بی بو و خاصیت، موقعیت ساکنین اشرف را در
راستای متفاوت حقوق بشری بررسی کرده و حداقل به بیماران سرطانی و مجروحین
این جنایت، اجازه ورود به کانادا نمی دهد؟ جهانخواران، کاسبکارانه منافع
خود را در ادامه حیات رژیم اسلامی می بینند.
صلح رادیکال
به چند نمونه تاریخی اشاره می کنم.
· در 19 دیماه 1361 طرح صلح به امضای مشترک آقای رجوی و طارق عزیز رسید.
هدف این طرح «انجام مطالعات و مشورتهای جامع به منظور دستیابی به یک صلح
عادلانه» بود. از تاریخ امضای این طرح، تا نوشیدن جام زهر توسط خمینی، جنگ
بمدت 6 سال ادامه داشت، اما مجاهدین به این طرح پایبند ماندند.
· در آنروز که شیراک می خواست با رژیم اسلامی به توافقات تجاری-سیاسی برسد،
فرانسه مجاهدین را تحت فشار قرار داده بود که از فعالیت سیاسی دست بردارند.
آقای رجوی در 17 خرداد 1365، فرانسه را به قصد عراق ترک کرد. همبستری آن
روز شیراک با رژیم اسلامی کمتر از همخوابی امروز مالکی با خامنه ای نبود.
· لنین جنگ را نفرت انگیز و عامل آن را امپریالیسم میپنداشت و از زمان
شروع جنگ ژاپن و روسیه لنین مردم روسیه را تشویق به انقلاب می نمود. این
کار تا آغاز جنگ جهانی اول (1914) ادامه یافت. در 1905 بين روسيه و ژاپن
جنگي درگرفت كه به شكست روسيه انجاميد، و میلیونها نفر کشته و مجروح شدند.
در مارس 1918، بنا به خواست لنین قرارداد صلح «برست لیتوسک» بین نمایندگان
بلشویکها و آلمان، به امضا رسید. روسيه کشورهای لهستان، استوني، لاتويا،
ليتواني، فنلاند و اوكراين را تسليم كرد. روس ها قبول كردند به تركان
عثماني زمين و غرامت بپردازند. بهاي صلح لنين از دست دادن 34 درصد جمعيت و
32 درصد از بهترين زمين هاي كشاورزي روسيه بود. او اين تحقير را پذيرفت چون
می دانست ادامه جنگ موجودیت انقلاب را زیر سوال خواهد برد.
· در سلسله نوشتارم «اصولی کیست» (اواخر 1387) با بیان این واقعیت که «مجاهدین
در قرارگاه اشرف گرفتار شده اند. کشورهای اروپایی و آمریکا نام آنها را با
لجاجت از لیست تروریستی خارج نمی کنند. با وجود اینکه سلاح های خود را
تحویل داده اند سران دولت عراق هر روز ساز جدیدی کوک می کنند. اوباما بر
مذاکره بی قید و شرط با جمهوری اسلامی پافشاری می کند. خلاصه اینکه نه
اوضاع سیاست بین الملل به نفع آنها است و نه شرایط مبارزه قهرآمیز که با آن
انس داشته و به آن باور دارند. چنین نیرویی در چنین شرایط بغرنج چه می
تواند بکند؟» به دو صلح حدیبیه و صلح حسن اشاره کردم (بخش نخست [24 دی
1387] ، بخش دوم [5 بهمن 1387] ، بخش سوم [19 بهمن 1387]، بخش چهارم [1
فروردین 1388] ).
در آنجا این نکته برجسته شده بود که در صلح حدیبیه محمد صلاح جنبش را در رد
«دگماتیسم» و پذیرش صلح دید، بنا به باور بسیاری از اسلام شناسان، «صلح حسن»
هم در همان راستا بود. بنا به گزارش مورخان، حتی حسین بن علی «در مجموع 5
یا 6 بار پیشنهاد صلح و بازگشت و جلوگیری از جنگ را داد».
پیش از این نوشته ام که ماندگاری در اشرف، و جانباختن محتمل افسران خلق
شایان تقدیر است اگر به سرنگونی قطعی و فوری جمهوری اسلامی منجر شود. اما
با توجه به سرعت رویدادها در خاورمیانه و تبانی روزافزون آمریکا و آلمان و
... با رژیم، همانطور که چند روز پیش هشدار داده بودم، شواهد امر حاکی از
این است که دشمنان انسانیت، آمده اند تا کار را یکسره کنند، مگر اینکه نام
مجاهدین از لیست تروریستی خارج شود. تنها در این شرایط است که اوضاع به نفع
ساکنین اشرف خواهد چرخید.
کوتاه ترین مسیر
از زاویه دیگری به این مبحث بپردازم. آقای مسعود رجوی در مراسم انتخاب خانم
رجوی برای پست رئیس جمهور دوران انتقال، خطاب به ایشان گفت که ما شما و
ارتش و همه چیز دیگر را برای ایران و آزادی ایران می خواهیم (نقل به مضمون).
در همین راستا و با توجه به توانمندی بالای افرادی که در اشرف گردآمده اند،
خلق ایران هم ساکنین اشرف را برای همان منظور می خواهد. اگر نام مجاهدین از
لیست خارج شود و اگر از مسافرت ساکنین اشرف به کشور های اروپایی ممانعت
نشود، نقش آفرینی آنها خارج از محیط بسته و محدود اشرف بسی بیشتر خواهد بود.
کشور عراق باید حق سفر برای ساکنین اشرف را به رسمیت بشناسد. این می تواند
اولین گام در هماهنگی سیاسی بین طرفین باشد.
آنچه در 19 فروردین 1390 رخ داده می بایست بمثابه اهرم فشاری بر کشورهای
اروپایی استفاده شود تا امکان ورود و خروج و اقامت ساکنین اشرف در اروپا،
کانادا و آمریکا هر چه سریعتر به رسمیت شناخته شود.
حمایت آقایاناستراون استیونسون رئیس هیأت رابطه با عراق در پارلمان اروپا،
یوناس گار استوره، وزیر امور خارجه نروژ، سناتور دیرک کلاس از بلژیک، و.....
اگر به خروج نام مجاهدین از لیست، پایان محاصره اشرف، و امکان سفر بدون قید
و شرط ساکنین اشرف به غرب (مخصوصا بیماران و مجروحین) منتهی نشود، تنها
تعارفی تهی است که فقط کودکان را خوشحال می کند.
اصل سرنگونی
هر فرد و نیرویی، بزرگ یا کوچک، مقیم عراق یا اروپا، می بایست به این سوال
پاسخ دهد که برای او «اصل» کدام است (مثلا ایجاد زمینه برای سرنگونی نظام
اسلامی)؟
خواست به ادامه حیات در اشرف تصمیمی است که در منتها الیه باید توسط خود
ساکنین گرفته شود. در اینکه آنها ساکن اشرف هستند و می بایست از کلیه حقوق
پناهندگی برخوردار باشند شکی نیست. در اینکه آنها باید با توجه به
کنوانسیون ژنو تحت الحفاظه باشند هم شکی نیست. در اینکه آنها صاحب اختیار
جان و زندگی خودشان هستند و دیگران نباید برای روش زندگی و مبارزه آنها
نسخه بپیچند هم شکی نیست. عکس العمل های شخصیتها، سازمانهای سیاسی و
مدافعان حقوق بشری (ایرانی) در 19 فروردین 90، بر این واقعیت تأکید می کند
(مراجعه شود به ستون اسناد سایت دیدگاه). با وجود اختلافات ژرف نیروهای
سیاسی با مجاهدین، همگی (از رضا پهلوی تا چریک فدایی و توفان و اکثریتی و
حقوقدانان جنبش سبز...) متوفق القول جنایت 19 فروردین 90 را محکوم کردند.
جنایتی چنین سعب را نمی توان محکوم نکرد. شایان ذکر اینکه در برخی از این
پیامها از مجاهدین خواسته نشده که اشرف را ترک کنند، و در برخی دیگر به
ماندگاری در اشرف تشویق نشده اند.
تشریح استراتژی
این تصمیم ساکنین اشرف است. اما مجاهدین بعنوان نیرویی مردمی و سرنگونی طلب
که در پیچ و خم پروسه سرنگونی نظام اسلامی فعال است، ملتزم به توضیح است که
چرا برای ماندگاری در اشرف اصرار دارد. حمایتهای خلقی از ساکنین اشرف
افزایش می یابد اگر مجاهدین اهداف کوتاه و درازمدت خود برای ماندگاری در
اشرف را تشریح کنند.
در گردهمایی سال گذشته در پاریس سیاستمداران خارجی متعددی شرکت کرده و از
مجاهدین حمایت کردند، اما هیچکدام از آنها نتوانستند از جنایت 19 فروردین
90 پیشگیری کنند. به این باور داشته باشیم که حمایت خلق ایران کم هزینه
ترین، مطمئن ترین و پایدارترین حمایت است.
ظواهر امر بر این نکته تأکید دارد که شعار های زیبا و پایبندی جانفشانه به
این شعار ها نتوانسته در پروسه سرنگونی عملا مؤثر واقع شود. آیا در ورای
ظواهر امر، منطقی برای ماندگاری وجود دارد که مفهوم صلح حدیبیه و حسن را
خارج از دستور کار نگاه می دارد؟ پرواضح است که من به مضمون آن دو ماجرای
تاریخی اشاره دارم و میدانم موقعیت اشرف را نباید با شرایطی که در حدیبیه و
زمان معاویه بود، یکسان دانست.
جنایت 19 فروردین 90 مجاهدین را موظف می کند تا با توضیح و تشریح روشن و
شفاف، دلیل اصرار خود در ماندگاری در اشرف را بیان کنند. برای ماندگاری در
اشرف نیروی انسانی، انرژی و زمان هنگفتی هزینه شده است، ظاهرا این انرژی می
توانست در راستای خروج مجاهدین از لیست تروریستی و نتیجتا تسریع سرنگونی
بکار گرفته شود. با توجه به آنچه در اشرف رخ داده، سیاستمداران و حامیان
خارجی مجاهدین می بایست در این راستا حداکثر کوشش خود را بکنند.
شک ندارم که اگر اسم مجاهدین از لیست خارج نشود، فاجعه انسانی 19 فروردین
90 در چشم اندازی نه چندان دور تکرار خواهد شد. اگر 11 نفر در مرداد 88 و
36 نفر در فروردین 90 جانباختند (امکان جانباختن تعدادی از مجروحین بالا
است)، در مصاف بعدی قتل عامی وصف ناپذیر خاک اشرف را برای همیشه رنگین
خواهد کرد. باید برای پیشگیری از چنین قتل عامی راه حلی سیاسی فورموله شود.
مقصود خود را خلاصه می کنم. زمان آن فرا رسیده که تمام کوشش برای خروج نام
مجاهدین از لیست تروریستی بکار گرفته شود. پیروزی در آن مصاف بسی سودمندتر
و کم هزینه تر از آنچه در اشرف رخ می دهد، خواهد بود. رهایی مجاهدین از این
برچسب، راه مؤاخذه حقوقی نوری مالکی به جرم جنایت علیه انسانهای بی سلاح را
هم هموار می کند؛ و به ساکنین اشرف امکان سفر به خارج از عراق را می دهد.
هدف اصلی و غایی مجاهدین سرنگونی جمهوری اسلامی است.
باید کوتاه ترین مسیر انتخاب شود.
علی ناظر
19 فروردین 1390
*****
منهای شعارهای بی محتوا، این مطلب هم خوش بینانه حاوی
نکات قابل توجهی است و هم ساده لوحانه.... اگرکه گوش شنوایی باشد.....!
________________________________________________________
|