فتنه بزرگ: اسرائيل بدنبال جنگ ايران با
كشورهاي منطقه
دكتر كاوه احمدي علي آبادي

اين هم سندي ديگري از مديريت اسرائيل بر حاكمان ايران
دكتر كاوه احمدي علي آبادي
عضو هيئت علمي دانشگاه آبردين با رتبه پروفسوري
عضو جامعه شناسان بدون مرز
اشاره: مستند اخير بي. بي. سي. پيرامون روابط ايران و اسرائيل با آن كه
بسيار محتاطانه تهيه شده بود تا تنها بر اساس "مستندات رسمي" و همزمان با
كمترين چالش براي مقامات كشورهاي مربوطه تنظيم شود، با اين همه به پاره
هايي از سرنخ هايي اشاره داشت كه نگارنده در مجموعه مقالاتي كه با عنوان "نقاب"
پيش از اين نگاشته بود و مقالاتي كه پس از اخبار روابط پنهان كارتل برادران
عوفر با حكومت كنوني ايران نوشت، بدان ها پرداخته و تحليل شان كرده بود.
نگارنده در آن مقالات، منابع و مستندات را يك به يك ذكر كرده است، لذا در
اينجا قصد تكرار مكررات را ندارد و تنها مباحث اصلي را تحليل مي كند و اگر
كسي بدنبال مستنداتشان است، مي تواند در مقالات مذكور به دقت و با ذكر
منابع و صفحات بيابد.
با جنگ زرگري اي كه نظام كنوني حاكم بر ايران از ابتداي انقلاب درخصوص محو
اسرائيل از صفحه روزگار راه انداخته بود، كمتر كسي تصور مي كرد كه آنان
روابط مركز- پيراموني دارند و اسرائيل با ايران و منابع سرشار انرژي –كه
اسرائيل فاقد آن است و همواره در حسرت اش بوده- به مثابه يك كلوني و
مستعمره رفتار مي كند و انگل وار از آن مي دوشد و چه بهتر كه براي پوشاندن
نقاب، شعارهاي برعليه اسرائيل هر چه بلدتر شود. اين تازگي نداشت و شما
افراد سالم اوائل انقلاب را كه ضعف قدرت نداشتند و نمي خواستند به نام
اسلام، عطش قدرت خود را سيراب سازند، مي توانيد ببينيد كه در همان زمان از
تناقضات بين شعارها با رفتارهاي عملي حاكم در خريد اسلحه از اسرائيل و
قاچاق كالا گله داشتند و اظهار بهت مي كردند (آيت الله پسنديده و نامه هايش
اينك در سايت ها قابل دسترسي است). مهمتر از آن، اسناد مربوط به ماجراي
ايران-كنترا كه هم متن انگليسي و هم ترجمه فارسي اش چاپ شده و در سايت ها
نيز قابل دسترسي است و در آن ها مي توان دريافت كه به روشني اين مقامات
اسرائيلي هستند كه پس از تحريم ايران توسط كارتر، نخست خود پنهاني به ايران
سلاح هاي دسته دوم شان را مي فروشند و سپس مقامات آمريكايي را متقاعد مي
سازند كه براي آزادي گروگان ها، بايد به ايران سلاح بفروشند و به محض واريز
مبلغ توسط ايران به فاصله تنها چند ساعت، گروگان هاي آمريكايي در لبنان
آزاد مي شوند و گروگان هاي سفارت آمريكا در ايران را نيز مي گذارند تا پس
از انتخابات رياست جمهوري آمريكا صورت گيرد و آن هم بدين منظور كه كارتر
نتواند دوباره رئيس جمهور آمريكا شود.
نكته جالب تر آن كه، به ظاهر در
ابتداي انقلاب ايران به حامي فلسطينيان بدل مي شود و كارتر نيز كه از همه
رياست جمهوري هاي آمريكا روابط بهتري با فلسطينيان داشت، بسيار سعي كرد تا
مسئله گروگان ها را از طريق فلسطينيان مرتبط با ايران حل كند، اما هرگز
چنين نشد و كارها توسط همان تيم امنيتي اي صورت گرفت كه در زمان شاه در
نهادهاي امنيتي و به خصوص ضداصلاعات رژيم پهلوي بودند و در اسرائيل دوره
هاي امنيتي شان را ديده بودند و حالا (27 دي 1357؛ يعني درست يك روز پس از
خروج شاه از ايران كه پيداست جلسه از قبل هماهنگ شده بود) در خدمت (!)
انقلاب بودند تا كشور را در فقدان نهادهاي امنيتي اداره و مديريت كنند و
حسابي توبه كرده بودند و آن هم چه توبه اي، به طوري كه آماده بودند كه با
چند فتواي فقهي و شرعي، هر جنايتي را براي حفظ اين مستعمره جديد بكنند و
ملايان نيز مي توانند دلشان خوش باشد كه مملكت شان اسلامي است؛ چون در ملاء
عام نماز مي خوانند و روزه خواران را شلاق مي زنند و دست مي برند و سنگسار
مي كنند، به زور حجاب بر سر مردم مي كنند و شعارهاي اسلامي نيز كه همه جا
آويخته است و از رسانه هاي رسمي پخش مي شود، و اگر كمي تحريك شان كنيد با
چند شعار ايدئولوژيك به راحتي مثل بچه ها بازي مي خورند و به همسايه هايشان
حمله مي كنند و كافي است تا دست حكومتي ها را نيز در اين چپاول شريك ساخت،
ديگر چه سفره اي از اين رنگين تر و دلپذيرتر و چه دستاورد منطقه اي افزون
تر؟
اما اجازه دهيد تا صريح ترين اظهارات مقامات اسرائيلي را نيز عيناً بياورم
تا جاي هيچ شبهه اي باقي نماند:
روبرت دريفوس در كتاب «بازي هاي شيطاني» از قول گری سیک -افسر نیروی دریایی
ایالات متحده و عضو شورای امنیت ملی در دوره ریاست جمهوری فورد، کارتر و
ریگان- مي گويد كه پس از سرنگونی شاه، اسرائیل همچنان با ارتش ایران و
افسران اطلاعاتی که می شناخت ارتباط خویش را حفظ کرد، هرچند که اکنون این
افسران به آیت الله گزارش می دادند. پیوندهای اسرائیل با رژیم گونه گون بود.
آنها ارتباطاتی با نیروهای مسلح ایران و سازمان جایگزین ساواک شاهنشاهی
داشتند. افزون بر این، هزاران یهودی ایرانی که از دیرباز، جزو طبقه تجار
بازاری بوده و به اسرائیل مهاجرت کرده بودند، همچنان با ایران و بویژه با
خانواده های ثروتمند و محافظه کار آیت الله ها در تماس بودند. اسرائیل روی
این رابطه ها نیز سرمایه گذاری کرد. "پاتریک لنگ"، رئیس بخش خاورمیانه یی
سازمان اطلاعاتی ـ امنیتی وزارت دفاع اسرائيل (دیا)، می گوید: «اسرائیل با
رژیم ایران به عنوان نیمه متحد معامله می کرد و با کسانی که در دوره حاکمیت
شاه ارتباط داشتند، در تماس بودند. در این سا لها، اسرائیلی ها هر ماه
یکبار با افسرانی از نیروی هوایی ایران در اروپا دیدار می کردند».
بن مناش (مقامي امنيتي كه در فيلم پخش شده از بي. بي. سي. نيز بخش بزرگي از
مستندات توسط او فاش شد) مي گويد كه وقتي كارتر از فروش پنهاني سلاح توسط
اسرائيل به حكومت انقلابي ايران مطلع شد، شخصاً از مناخيم بگين بخاطر فروش
شان به ايران، گلايه كرد و خواست فروش به ايران متوقف شود. با توجه به
افزايش مداوم سرزنش هاى كارتر، بگين بر آن شد كه از ريگان براى رسيدن به
رياست جمهورى، حمايت كند. بن مناش ادامه داد: اسرائيليها مىخواستند روابط
خود را با رژيم جديد ايران گسترش دهند. آنان مي گفتند: «ايران براى ما
بسيار مهم بود. بنابراين، بگين بسيار نسبت به كارتر بى حوصله شده بود».
افزون بر اختلافهاى استراتژيك بر سر ايران، بگين از سياست حمايت از حقوق
بشر كارتر و حمايتى كه از اين جهت از فلسطينيان مىكرد، ناراضى بود و آن را
تهديدى براى اسرائيل مىدانست. نظرهاى اين اسرائيلى را داويد كميچى، افسر
اطلاعات - ديپلمات اسرائيلى، در كتاب خود، به نام « واپسين گزينش »، در باب
تنش هاى شرق ميانه، با صراحت، باز نوشته است. كميچى افسر عالى رتبه موساد،
مأمور وزارت امور خارجه، شرح مىدهد كه كارتر چگونه اسرائيل را متقاعد كرد،
سرزمين ها را به اعراب واگذار كند. از نظر اسرائيليها، كارتر و مشاوران
طراز اول او جانب فلسطينيها را برگزيده بودند.
كميچى مىنويسد: « بگين سر و كارش با
سرقصابهاى قصابخانه ديپلماتيك، در واشنگتن، بود. اسرائيل از طرف كارشناسان
شوراى امنيت ملى و خاورميانه در وزارت خارجه، زير فشارها قرار گرفته بود.
آنها از حمايت دو رئيس جمهورى، كارتر و انور سادات رئيس جمهورى مصر
برخوردار بودند. در ناگزير كردن اسرائيل بر تخليه سرزمينهاى اسرائيل، حتى
بيت المقدس و تن دادن به استقرار يك دولت فلسطينى در آن سرزمينها، از حمایت
این دو برخوردار بودند. اين نقشه - كه پشت سر اسرائيل و بدون اطلاعش تهيه
شده بود - تقلاى منحصر به فرد ديپلماسى امريكا براى مفت معامله كردن با يك
دوست و متحد، از راه فريب و فريفتارى، محسوب می شد.» بدينسان، حكايتى كه بن
مناش در باره تصميم بگين بر قرار گرفتن در كنار ريگان، با همه دور از باور
بودن، با توجه بوجود انگيزه، ممكن مىنمايد. بگين انتخاب كارتر را براى دور
دوم، تهديدى براى امنيت ملى اسرائيل مىديد. همچنين، بگين يك رهبر سياسى
بود كه از پذيرفتن خطرهاى استراتژيك باكى نداشت هرگاه تن دادن به آنها را
براى منافع ملى اسرائيل حياتى مىديد.
جالب تر اين كه بدانيد، نماينده اي كه از طرف ايران براي مذاكرات شركت داشت
شخصي به نام "قرباني فر" بود. او اينك –برخلاف آن زمان- شخصيتي كاملاً
شناخته شده براي نه تنها مقامات امنيتي، بلكه همه سياسيون و مقامات حتي دست
چندم است. دلال معروف اسلحه و قاچاق و عامل مستقيم و نفوذي چندين سرويس
اطلاعاتي به خصوص موساد كه اسم او نه فقط در پرونده ايران كه در بسياري از
پرونده هاي ديگر دلالي سلاح و قاچاق و ارتباط با عوامل اطلاعاتي سازمان هاي
اطلاعاتي كشورهاي مختلف در اسناد، خاطرات و مدارك از حالت محرمانه خارج شده
به كرات آمده است. يعني نماينده ايران، يك ايراني عضو رسمي موساد بود كه
پيداست در مذاكرات براي منافع چه كسي سخن مي گفت!
چنان كه فردوست در خاطرات خود كه در پس از انقلاب به چاپ رسيده، آورده است،
آنان تيم هاي اطلاعاتي خود را براي دوره هايي چون ضدبراندازي و خط خواني و
غيره اين اواخر سلطنت پهلوي، ديگر به انگليس و آمريكا نمي فرستادند و آن ها
به اسرائيل مي رفتند و شاخه موساد در ايران با نام زيتون فعاليت داشت. چنان
كه فردوست مي گويد، ام. آي. 6 و موساد برخلاف سي. آي. اي كه دستگاهي عريض و
طويل امنيتي در قالب شبكه هاي گسترده و مرتبط با هم مي ساخت، تمايلي به اين
ساختار سازماني نداشتند و آنان تيم هايي در قابل هسته هاي مستقل و غيرمرتبط
و حتي غيرمطلع از هم مي ساختند. به همين سبب فردوست مي گفت، برخلاف شبكه
هاي ديگر جاسوسي، او از بسياري از هسته هاي مستقل موساد در ايران خبر نداشت
و حتي اين هسته ها نيز از همديگر مطلع نبودند و مستقيم از اسرائيل دستور مي
گرفتند! اين اختفاء به همراه نفوذي هايي كه در گروه هاي اسلامي پيش از
انقلاب فرستاده بودند، باعث شد تا موساد جايگزين سي. آي. اي در سازمان هاي
اطلاعاتي و ضد اطلاعاتي بعد از انقلاب ايران شود.
به خصوص كه سازمان ضد اطلاعات و دفتر اطلاعات ويژه
رژيم نيز كه توسط فردوست مديريت مي شد، بر سازمان ساواك و ساير نهادهاي
امنيتي تسلط كامل داشت و فردوست به كمك ضد اطلاعات دوره ديده در موساد
توانسته بود، ساواك را بيكاره و كاملاً ناتوان سازد. از سويي ديگر، كمك
گرفتن از فردوست براي دوران انقلاب بسياري ناشيانه و كودكانه مي نمايد، اما
بايد دانست كه وقتي بسياري از نيروهاي جوان انقلاب نسبت به توانايي اداره
كشور پس از انقلاب توسط خودشان بسيار خوش بين بودند، در مقابل انقلابيون
باتجربه تر و به خصوص آيت الله خميني بدان اعتقادي نداشتند. چنان كه در
ابتداي انقلاب در كارها و مسئوليت هاي دولتي بسياري از آنان را نگمارده و
اصطلاحاٌ براي كارآموزي فرستاده بودند. مسائل امنيتي بسيار پيچيده تر است و
به همين دليل بود كه آيت الله خميني به آنان گفته بود: شما نمي توانيد حتي
يك نانوايي را اداره كنيد. پس كارهاي امنيتي به فردوستي داده شد كه مدعي
بود ملي گرايي است كه از فساد پهلوي بيزار است و يك شبه توبه كرده تا دربست
در خدمت نظام و مملكت باشد!!
تيم ضد اطلاعات فردوست به سرعت تيم اطلاعاتي از انقلابيون براي سازمان هاي
اطلاعاتي حكومت درست كرد، اما آنان بازيچه هاي او و تيم حرفه اي ضد
اطلاعاتي زيردست فردوست بودند كه خواسته هاي تجويزي موساد را توسط تعدادي
مقام اطلاعاتي ارزشي كه به سختي سوادي در حد ديپلم داشتند، اجرا مي كردند؛
يعني همان طرحي كه در اواخر سلطنت پهلوي فردوست براي ساواك ايران داشت و
افسران تحصيل كرده را از ساواك بيرون كرد. چون آنان تحليلگر نمي خواستند تا
برايشان مزاحم شود، بلكه تعدادي دست به فرمان مي خواستند تا با چند حكم
شرعي و فقهي هر كار و حتي جنايتي كه آنان مي خواهند بكنند: وضوء بگيرند،
بعد شكنجه دهند! اعدام كنند، سپس وقيحانه پول تير بگيرند!! و دست به هر
جنايتي بزنند تا نظامي كه اسلامي خوانده مي شود، حفظ شود!!!
بد نيست بدانيد كه ارتباط موساد با رهبران ايران به قبل از انقلاب برمي
گردد:
«خانم بن دوید همسر یکی از رهبران یهودی اسرائیل و یکی از روحانیون بسیار
متدین کلیمی که با خمینی 15 سال قبل از انقلاب ایران در تماس و رابطه بود.
از آنجايي كه اين مقام بلند پایه اسرائیلی فوت کرده بود، لذا همسرش خانم بن
دوید به دیدار خمینی در فرانسه میرود. البته خانم بن دوید بخاطر یک دیدار
دوستانه به فرانسه و دیدن خمینی نرفته بود، بلکه از طرف دولت اسرائیل و (شخص
مناخیم بگین) نخست وزیر اسرائیل به دیدار خمینی می رود.
خانم بن دیوید پس از بازگشت از دیدار با خمینی به اسرائیل در طی یک گزارش
به دولت اسرائیل و شخص نخست وزیر (مناخیم بگین) اعلام می کند که حذف خمینی
برای اسرائیل سودمند نبوده، بلکه برعکس وجود خمینی می تواند فواید بسیاری
برای اسرائیل به همراه داشته باشد و . . .
خانم بن دیوید در سال 1980 یعنی بعد از انقلاب 1357 با یک پاسپورت فرانسوی
وارد ایران و تهران می شود؛ حتی درست همان زمانی که ایران درگیر جنگ با
عراق بود و ایران وارد معاملات خرید اسلحه از اسرائیل شده بود، ایرانیان
کلیمی که از ایران گریخته بودند، بسیاری از آنها به ایران بازگشته و آنانی
که اموالشان مصادره شده بود، اموال خود را پس گرفتند و ظاهراً این اقدامات
پیرو توافق های بین ایران و اسرائیل انجام گرفته بود.
جیمی کارتر قبل از بحرانی تر شدن اوضاع حکومت شاه و در ابتدای شروع حرکت
انقلابیون در ایران از اسرائیل خواسته بود که خمینی را ترور و حذف کنند،
اما شاه ایران كه ابتدا با انجام این طرح موافق بود، در نهايت با آن مخالفت
کرد و مانع کار شد».
امروز فاش شده كه مقامات اسرائيل طي تماس مستقيم تلفني با شخص شاه، او را
به شدت از اين كار منع كردند و شاه نيز اگر با فرودست كه آن زمان به او چون
چشمان اش اطمينان داشت، مشورت مي كرد، همان پاسخي را دريافت مي كرد كه
روساي موساد به فردوست دستور داده بودند، يعني منصرف ساختن وي از فكر ترور.
بد نيست بدانيم كه در سال های پایانی حکومت شاه، روابط ایران و اسرائیل به
سردی گراییده بود که دلایلی داشت. اسرائیل از بیماری شاه آگاه بود و
دلتمردان اسرائیل اعتقاد داشتند که بیماری او بر روی تصمیمات سیاسی وي
تاثیر گذار بوده است و شاه با همه نوع تصميمات اسرائيل و آمريكا موافق نبود
و این اسرائیل و دولتمردان آن را نگران کرده بود. در سال 1977 در اولین
ماهی که مناخیم بگین نخست وزیر اسرائیل شد، او به ملاقات شاه می رود و پس
از بازگشت در یک جمع خصوصی دلتمردان یهودی مدعی می شود که شاه از لحاظ فکری
و تصمیم گیری دچار مشکل شده است.
از دلایل دیگر اختلاف میان شاه و اسرائیل صلح شاه با عراق بود. در سال 1977
شاه درگیر صلح با عراق بود که این مسأله برای اسرائیل زیاد جالب نبود.
اسرائیل موافق صلح بین ایران و عراق و ملاقات شاه و صدام در الجزایر نبود.
اسرائیل و عراق دو دشمن سرسخت برای هم بودند و اسرائيل مي خواست كه عراق
همواره مشغول درگيري هاي مرزي خود با ايران باشد و نتواند همچون جنگ هاي
گذشته اعراب و اسرائيل به اعراب كمك كند؛ به خصوص كه تنها واحدهاي زرهي
عراق بودند كه توانستند جلوي پيشروي بيشتر نيروهاي اسرائيلي در ارتفاعات
جولان را بگيرند. با انقلاب ايران نيز كه ديديم، جنگ ايران و عراق شروع شد
و قرار بود تا رفع فتنه از جهان هم ادامه يابد كه ظاهراً حضور و دخالت
آمريكا در جنگ نفتكش ها با فشارهاي اقتصادي مانع تداوم بيشترش شد.
ولي امروز كه ايران و اسرائيل تا آستانه يك جنگ پيش رفته اند، پس چگونه اين
اتفاق با آن شواهد و اسناد قابل توضيح است؟ بسياري جواب مي دهند كه تهديدها
جدي نيست و دو طرف وانمود به جنگ مي كنند. اما سخت در اشتباه اند و هيچ گاه
خطر جنگي منطقه اي و جهاني تا بدين حد جدّي نبوده است! پس اگر جنگ جدي است،
چگونه آن تناقضات قابل توضيح اند؟ لازم است بدانيم كه ما تصور مي كنيم كه
همواره پس از جنگ و نابودي يك كشور، همه چيز آن از بين مي رود و از نو برپا
مي شود كه اين امر حتي وقتي كشوري توسط ديگر كشورها اشغال شود، صادق نيست،
چه به جاي اين كه ويراني با اشغال توأم نباشد. به عبارتي، پس از ويراني
بزرگ نيز باز نهادهاي امنيتي بايد توسط همين تيم اداره شود و باز مستعمره
در دستان موساد خواهد بود و آمريكا و كشورهاي غربي نيز به سبب اطلاعات
جاسوسي اي كه موساد در اختيارشان مي گذارد و از آن طريق مي توانند از
پنهاني ترين تصميمات در ايران باخبر شوند، ناگزير به همكاري اند، چون موساد
از ابتداي انقلاب هرگز به آمريكا و اروپا لو نداده كه تمام نهادهاي امنيتي
و مهمترين عمليات خرابكاري و ترور رژيم توسط آنان سازماندهي و برنامه ريزي
مي شود و تنها وانمود كرده كه در سيستم امنيتي ايران نفوذ دارد كه خوب نفوذ
در سيستم امنيتي دشمن نيز امري طبيعي است!
اما چرا اسرائيل بدنبال حمله به ايران و استارت جنگي منطقه اي است؟ پاسخ
بسيار ساده تر از آن است كه به نظر مي رسد. چه چيز ايالات متحده را در قرن
بيستم ناگهان به يك ابرقدرت بدل كرد و چگونه آمريكا توانست ابرقدرت هايي با
سابقه ديرينه تسلط بر جهان در طول قرن ها با مستعمرات مختلف را در مدتي
كوتاه پشت سر بگذارد؟ جواب مشخص است: دو جنگ ويرانگر جهاني اول و دوم.
در جنگ اول جهاني كه آمريكا با وجود اعلام جنگ برخي
از كشورها بر عليه اش هرگز وارد جنگ نشد و در جنگ جهاني دوم نيز تا جاي
ممكن از جنگ به دور ماند تا به خاك اش حمله شد و سياستمداران آمريكا
توانستند با وجود ورود ديرهنگام به جنگ، كشورشان را از جنگ و ويراني به دور
دارند، در حالي كه تمام اروپا، بخش اعظم آسيا و بخشي از آفريقا در جنگ غرق
و ويران شد. اسرائيل به شكلي هدفمند بدنبال چنين سناريويي در منطقه است:
جنگي چنان ويرانگر كه تمامي دشمنان و كشورهاي رقيب را در كام خود كشد و
اسرائيل را كه از كشورهاي عربي عقب افتاده -به سبب منابع سرشار انرژي اين
كشورها- و با مشكل نوظهور تركيه قدرتمند و بانفوذ نيز مواجه است، از آنان
پيش بياندازد. به همين سبب است كه اسناد ويكي ليكس منتشر مي شود تا روابط
ايران و اعراب را تيره تر سازد و چون اسرائيل مديريت نهادهاي امنيتي ايران
را در دست دارد، با عمليات تروريستي اخير كه نادان هاي ايراني اجرا كردند،
به اعراب ثابت خواهد شد كه ايران دشمني واقعي و نه خيالي است. براي كشيدن
جنگ به تركيه نيز راه اندازي رادار ناتو در تركيه را به خودش وصل كرده است
و نهادهاي امنيتي وابسته به موساد، خودشان به اصطلاح (چون فروش اطلاعات
رادار ناتو به اسرائيل واقعيت ندارد) فاش مي سازند كه اطلاعات رادار تركيه
پس از آن كه به آمريكا داده مي شود، از طريق آمريكا به اسرائيل ارسال مي
گردد! با فرض صحت اين امر، چرا اسرائيل بايد اين واقعيت را كه به نفع اوست،
لو بدهد؟ پاسخ تنها يك چيز مي تواند باشد: اسرائيل مي خواند آخوندها و
پاسداران نادان ايراني را با اين اطلاعات غلط به سوي جنگ با تركيه بكشاند.
ديديم كه نتيجه نيز داد و برخي از پاسداران هالوي ايراني، رادارهاي ناتو در
تركيه را نخستين هدف ذكر كردند.
آمريكا كه از طريق سرويس هاي امنيتي خود به بخشي از همكاري پنهان اسرائيل
با حكومت ايران آگاه است، وقتي ديد نتانياهو خيلي جوش مي زند و در حضور
نهادهاي حامي اسرائيلي، فشار و تحريم و حمله به ايران را به عنوان گام هاي
سريع در دستور كار قرار مي دهد، يك نمونه كوچك از همكاري كارتل برادران
عوفر با ايران را از طريق گذاشتن يكي از شركت هاي وابسته برادران عوفر در
ليست تحريم به جرم ارتباط با شركت هاي تحريمي ايران، به دنيا نشان داد كه
خيلي فريادهاي تندروهاي اسرائيلي را جدي نگيرند. اساساً برداران عوفر
كارتلي است از شركت هايي كه بيش از 25 درصد از صنايع رسمي اسرائيل را تشكيل
مي دهد و داراي شركت هاي متعدد غيررسمي در نقاط مختلف جهان كه نقش واسطه را
بازي مي كنند تا روابطي از اين دست بين كشورهاي مختلف با اسرائيل پنهان
بماند. اندكي بعد رسانه هاي خارجي از فروش قطعاتي مخابراتي اسرائيلي به
حكومت ايران براي كنترل جنبش سبز توسط شركتي اسرائيل با واسطه يك شركت
اروپايي خبر دادند. اين سند نيز علاوه بر ارتباط "همواره با واسطه" دو رژيم،
مدركي ديگر بر آن است كه اسرائيل به هيچ وجه نمي خواهد با يك انقلاب،
نهادهاي امنيتي در كنترلش در ايران را از دست بدهد و براي ماندن رژيم همه
جور امكانات براي ترور مخالفان و سركوب منتقدان، معترضان و جنبش هاي مدني
انجام مي دهد. بزرگترين دشمن آن نيز اينترنت و شبكه هاي اجتماعي آن براي
سازماندهي مبارزات مدني است، كه پس از سال ها استفاده از اينترنت در ايران،
يك شبه اينترنت توسط چند عروسك امنيتي ايران به شكلي همزمان، جاسوس و دشمن
اعلام مي شود و وقتي نقشه شان براي حذف كامل اينترنت و جايگزيني اينترنتي
ملي- امنيتي توسط رژيم به جاي آن، نقش بر آب مي بينند، بدنبال مديريت بخش
هاي حساس اينترنت مي روند و چند روضه خوان را نيز كه چيزي از جامعه و
تحولات اش نمي شناسند – و نتيجه راهنمايي هايشان را اينك در سوريه مي
توانيد ببينيد كه به قتل عام عمومي و جنگ داخلي كشيده شده است- چه رسد
اينترنت، براي كنترل آن متقاعد ساخته اند كه كميته اي تشكيل دهند تا دولتي
كه رياست اش مخالف كنترل بيشتر اينترنت است، خلع سلاح كند و مديريت اش را
از چنگ اش درآورند.
مشابه اين شوراي هاي جديد را كه در عرصه هاي مختلف
اخيراً شكل گرفته تا عملاً نهادها و تصميماتي كه توسط دولت گرفته مي شود،
مناسب شان نيست، از چنگ آنان بيرون آورند، مي توانيد ببينيد كه محدود به
حوزه اينترنت نيستند. باري، ارتباط دو رژيم هرگز به اين موارد محدود نيست و
شامل همه ابعاد مختلف اقتصادي، امنيتي، تجاري، نظامي و غيره مي شود؛ آن هم
از ابتداي انقلاب تاكنون و البته همواره با واسطه شركت ها يا كشورهايي
واسطه تا روابط و دودوزه بازي شان پنهان بمانند. ماجراي فروش سلاح آمريكا
به ايران با واسطه گري اسرائيل، نمونه هاي كوچك اوليه بود و از ابتداي
انقلاب كه رژيم تحت تحريم و بعد فشارهاي جنگ بوده، همين تيم امنيتي موساد،
كار تأمين نيازهاي اصلي رژيم را از طريق بازارهاي جهاني، قاچاق مي كرده است
و البته ترور مخالفان رژيم در خارج را. قضيه بسيار ساده تر از آن است كه در
نگاه نخست به نظر مي رسد و رژيمي كه در همان يكي دو سال اول انقلاب توانايي
تأمين امنيت حتي رهبران انقلاب را نداشته و آن ها يك به يك در كشور ترور
شدند يا با بمب گذاري كشته شدند، چطور مي تواند در خارج از كشور عمليات
ترور مخالفان اش –شاپور بختيار، پسر اشرف پهلوي كه طرح يك كودتا را داشت و
در اروپا ترور شد و ...- را با موفقيت انجام دهد؟ غيرممكن است و شما مي
توانيد اينك ترورهايي كه توسط سيستم هاي امنيتي جديد رژيم در خارج انجام
شده ببينيد كه هيچ يك موفق نبوده و بعضاً حتي مضحك بوده است –كار با مواد
منفجره را نمي دانستند و حين كار مواد در خانه منفجر مي شود و با فرار از
خانه، بمبي كه يكي از آن ها پرت مي كند، به درختي برخورد مي كند و بر مي
گردد جلوي پاي خود تروريست منفجر مي شود (شبيه فيلمي كمدي است)- و سرويس
هاي امنيتي جديد رژيم پس از چهار دهه هنوز نمي توانند يك عمليات موفق در
خارج انجام دهند و تازه عوامل اصلي آن نيز شناسايي يا دستگير شدند!
ارتباطات نظامي دو رژيم نيز بسيار است و من تنها به چند موردي كه درز كرده
اشاره مي كنم.
اسرائيل در زمان پيش از انقلاب، طرحي را از جنگنده اي داخلي در دستور كار
قرار داد، با عنوان اريه. طراحي ها و اصلاحات از اريه 1 به اريه 3 رسيد،
اما مشكل آن بود كه اسرائيل براي سرمايه گذاري در صنايع نظامي هوايي –همچون
بسياري از طرح هاي اسرائيل كه برايشان بودجه كافي نداشت و همين يكي از اصلي
ترين دلايلي بود كه موساد دستور گرفت تا شاه ايران را سرنگون و بر نهادهاي
امنيتي و سپس اقتصادي و نظامي ايران تسلط يابد- بودجه كافي نداشت. براي جلب
سرمايه گذاري نخست به سوي آمريكا متمايل شد و مذاكراتي را شروع كرد، اما
مقامات آمريكايي از ترس ورود رقيبي جديد در عرصه توليدات نظامي، حمايت از
آن را نپذيرفتند. سپس طرح به حكومت شاه سابق ايران ارائه شد، اما چيزي
نگذشت كه انقلاب ايران روي داد. بسياري فكر كردند كه ماجرا تمام شد، اما
تازه شروع شده بود. طرح آريه توسط طراحان اسرائيل تغييراتي كرد و با تكميل
به طرح هواپيماي جديدي با نام "لاوي" (شير) بدل شد. اسرائيل با چين
مذاكراتي كرد و با مقامات و نظاميان چين براي توليد آن به توافق رسيدند.
البته چين خود داراي طرح هاي متعدد نظامي بود و با محدوديت هاي بودجه نظامي
طبعاً مايل بود، طرح هاي خود را اجرا كند، نه طرحي كه توسط كشوري خارجي
ريخته شده و طبعاً كشورهاي متحد غربي شان مي توانستند بدان دست يابند. پس
بايد انگيزه اي ديگر براي راه اندازي اش توسط چين پيش كشيده مي شد: سرمايه
گذاري در پروژه توسط كشوري ثالث و چين مي توانست با طراحي اسرائيل و سرمايه
كشوري ديگر، صاحب يك تكنولوژي طراحي و ساخت هواپيماهاي جديد شود و با نقشي
واسطه، ارتباط دو كشور همكار را پنهان سازد: يعني ايران و اسرائيل. شما مي
توانيد جنگنده j-10 را علاوه بر ارتش چين، در نيروي هوايي ايران نيز ببينيد!
پرواضح است كه براي تقديم چنين طرح هايي توسط چين به كشوري ثالث و آن هم
كشوري كه ظاهراً دشمن اسرائيل شمرده مي شود، مقامات اسرائيلي اگر مي
خواستند، پيش شرط براي چيني ها مي گذاشتند تا به ايران فروخته نشود، اما
ايران سرمايه گذار آن بود و جنگنده اي كه ساخت اسرائيل باشد، چون ارتش
اسرائيل به نقاط قوت و ضعف اش واقف اند، نمي تواند خطري براي اسرائيل شمرده
شود. شما مي توانيد ليست كشورهايي بزرگ فروشنده سلاح در جهان را ببينيد كه
سال هاست بالاترين ارقام به چند ابرقدرت تعلق داشته و دارد كه خريدها و
فروش ها به همراه مبالغ و تعدادشان كاملاً مشخص اند، ولي در سال هاي اخير
كشور كوچك اسرائيل ناگهان به يكي از آن فروشندگان بزرگ بدل شده، در حالي كه
اقلام كوچك فروش به تركيه و هند و چين، نمي تواند توضيح دهنده بقيه مبالغ
فروشي باشد كه مقصد كشور فروشنده مشخص نيست!
اين پازل زماني تكميل مي گردد كه دريابيم،
اتفاقاً اقلام سلاح هاي بيشمار خريداري شده از خارج توسط ايران نيز كه در
تلويزيون رژيم تحت عنوان توليدات داخلي ذكر مي شود، مشخص نيست. بسياري از
اقلامي را كه امروزه مي شنويد، گم شده و چندين ميليارد درآمد نفتي مشخص
نيست، براي همگان مشخص نيست و براي مقامات امنيتي و برخي از بالاترين
مقامات ايراني كاملاً مشخص است كه سكوت كرده اند و براي رد گم كني، چند نفر
را گرفته و محاكمه مي كنند. بله، اسرائيل از طريق فروش سلاح هاي قاچاق به
ايران عملاً به يكي از بزرگترين فروشندگان سلاح در جهان بدل شده است!!
مبالغ رسمي كمك هاي آمريكا به اسرائيل را اگر مطالعه كنيد، در مي يابيد كه
در دشوارترين شرايط به سختي به دو ميليارد دلار مي رسد و تازه در ازاي آن
انتظار انعطاف از اسرائيل در برخي از مواضع اش دارد، اما ميلياردها ثروت گم
شده در ايران، آيا آنقدر وسوسه كننده نيست كه اسرائيل رژيمي را سرنگون سازد
و رژيمي ديگر را به جايش بنشاند؟! شاه ايران به سبب نقش منطقه اي كه براي
آمريكا و رصد فعاليت هاي هسته اي شوروي سابق در قزاقستان ايفاء مي كرد،
همواره قراردادهايي طلايي براي ايران رقم مي زد – كه همان ها رژيم را در
مقابل عراق حفظ كرد- و همواره نيز مبالغ مشخص بود و اگر مواردي دزدي بين
دربار بود، قابل شناسايي بودند، اما در رژيم جديد اصلاً هيچ كس نمي داند كه
چه ميزان كالاي قاچاق از اسكله هاي غيرقانوني و به دور از كنترل دولت،
مبادله شدند و مي شوند و كنترل روي همه اين مواردي را كه مشخص نيست، همواره
نهادهاي امنيتي ايران تحت دلايل امنيتي – مثل ورود سلاح از اسكله هاي
غيرمجاز- وتوي اش كرده و مي كنند و هر كسي كه بخواهد كمي پررويي كند و دست
رويشان بگذارد و فاقد بصيرت كافي باشد، يا دوزاري اش خيلي كج باشد، مي رود
همان جايي كه بقيه شهداي انقلاب رفتند!؟ حال مي خواهد در هر مقامي كه باشد
و البته يك مراسم باشكوه نيز هر ساله برايش برگزار مي شود و در آن دنيا هم
همه چيز را مي فهمد و دوزاري اش قشنگ مي افتد و كاملاً به بصيرت مي رسد!!
حالا اجازه دهيد، تا كمي عقب بكشيم و با چشم اندازي وسيع تر به اسرائيل و
اهداف اش در پديد آوردن جنگي منطقه اي و ترجيحاً جهاني دست يابيم: اسرائيل
اگر هدف اش نابودي مراكز هسته اي و موشكي ايران است، در همين چند سال اخير
ثابت كرده كه آن را مي تواند بدون جنگ و با عمليات خرابكاري با وجود
بالاترين شرايط امنيتي چنان تميز انجام مي دهد كه اهداف با تيم هاي متخصص
پودر شوند و به آسمان روند و حتي يك سرنخ را نيز نتوانند بيابند. پس اگر
اسرائيل هدف اش نابودي سلاح هاي كشتار جمعي و مراكز هسته اي باشد، باز مي
تواند، اما اتفاقاً راديو اسرائيل مدعي شده كه نخست وزير تندرو اسرائيل
خودش دستور توقف حملات پنهان را صادر كرده است! اما چرا؟ آن هم وقتي عمليات
تا اين حد موفق بوده اند؟ چون موساد براي گرفتن مجوز عمليات تروريستي از
مقامات ايراني، به خرابكاري آنقدر ادامه داد كه تأييديه را از آنان بگيرد -به
اسم دفاع از خود- پس تا گرفت، عمليات خرابكاري متوقف شد تا سناريوي اصلي كه
جنگي منطقه اي است پيش رود و با عمليات تروريستي ايران در منطقه و جهان،
سناريوي جنگ آمريكا و اعراب با ايران دنبال شود و علاوه بر آن، تمامي مناطق
هسته اي و موشكي و حتي آزمايشگاهي ايران كه از بين رفتند، از بالاترين سطح
امنيتي برخوردار بودند كه تنها تعداد معدودي از به اصطلاح مطمئن ترين افراد
امنيتي رژيم بدان دسترسي داشتند و با تداوم اين انفجارها با بالاترين حفاظت
امنيتي، ماجراي تسلط موساد بر مراكز امنيتي رژيم نيز پيش مقامات نادان هاي
ايراني لو مي رفت، اما حالا مي توانستند ادعا كنند كه تعدادي كماندوي
اسرائيلي از طريق خاك كشورهاي همسايه نفوذ كرده و اين عمليات را انجام داده
اند و اين خود همزمان روابط ايران را با اين كشورها بيشتر به سوي جنگ مي
كشيد.
در يك كلام: اسرائيل مي خواهد آغازگر نبردي باشد كه چون طعمه اي بقيه
كشورهاي منطقه و آمريكا را به جنگ با ايران بكشاند و همان گونه كه آمريكا
طي جنگ هاي بزرگ گذشته از رقبايش پيشي گرفت، با ويراني كشورهاي ثروتمند
منطقه و حتي ترجيحاً ضربات كاري به آمريكا كه تنها كشوري در جهان است كه مي
تواند خواسته هايش را به اسرائيل تحميل كند و به خصوص اعراب كه پول هاي
بسياري براي فلسطين ها خرج مي كنند، خود در شرايطي امن از ديگران پيشي
بگيرد. همان سلاح هايي را كه با مبالغي كلان به ايران فروخته طي جنگ نابود
كند؛ چون زماني براي صلح و زماني براي جنگ (بنا به گفته مقامات اسرائيلي) و
زماني براي فروش و زماني براي نابودي شان است! اما جنگ با ايران به اسرائيل
هم ضربه مي زند؟ درست است، ولي طبق برآوردهاي اسرائيل كه اخيراً وزير دفاع
اسرائيل اعلام كرده، تلفات شان كمتر از 500 نفر است. آيا اين ميزان تلفات
براي ظهور ابرقدرتي جديد هزينه زيادي است؟ بي شك كشتگان اسرائيلي اگر از
اين طرح خبر داشتند، حتماً (!) داوطلبانه چنين مي كردند! ولي مقامات ايراني
از تلفاتي بسيار بيش از اين سخن مي گويند! مقامات ايراني زماني متوجه ماجرا
مي شوند كه ديگر خيلي دير شده است، همان گونه كه در توليد موشك قاره پيما
دچار توهم شدند و حتي آن را نتوانستند آزمايش كنند و چيزي نمانده بود كه
خود كشته شوند. اساساً درك اين قضايا براي چند آخوند و پاسدار بي سواد وراي
تصورشان است و آن ها در شعارهاي انقلابي و بازي هاي ظاهري چنان غرق اند و
منافع مردم شان را قرباني مي كنند كه حقيقتاً از بهترين متحدان رسمي
اسرائيل بيشتر به آن سود مي رسانند.
__________________________________________________________
توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام
دریافت نمیشود.
|