مقاله

 

 

 


سخنان مسعود رجوی در آخرین نشست عمومی پیش از عملیات فروغ جاویدان



همنشين بهار



بازگرفته از مقاله :

چه شگفت است عشق که هم زخم است و هم َمرَهم (يادی از نشست فروغ در سال ۶۷)

***

بديهی است تا انتشار اصل نوار توسط خود مجاهدين، متن زير (با اينکه دست ساز دشمن نيست و فقط از آنچه اضداد مجاهدين انتشار داده‌اند، نگرفته‌ ام) ـ جای امّا و اگر دارد.





از نشست عصر روز جمعه ۳۱/۴/۱۳۶۷، سه روز قبل از شروع عمليات «فروغ جاويدان»



مسعود رجوی:



(...) ...
کارهای بزرگی در پيش داريم. مگر ما نگفته بوديم که «اول مهران، بعداً تهران»؟

(ولوله در جمعيت و شعار امروز مهران، فردا تهران)



پس از ساکت شدن جمعيت، مسعود به جلوی نقشه ايران رفت و گفت:



ديگر وقت آن رسيده است که به ايران برويم. طرح عمليات بزرگی را کشيده‌ايم که در نهايت منجر به فتح تهران و سقوط رژيم می‌شود (شور و ولوله در ميان جمعيت)

البته اين دفعه احتياج به ماکت و کالک منطقه‌ای نداشتيم چون اين بار قرار است به تهران برويم. البته نام آن را با عنايت به نام پيامبر اسلام «فروغ جاويدان» گذارده‌ايم. (صلوات حضار) وعمليات را به اسم امام حسين آغاز خواهيم کرد. چون اين بار احتياج به ماکت نداشتيم. گفتيم چه ضرورتی دارد؟ خود نقشة ايران را بياوريد!



(مسعود با چوب‌دستی از سمت چپ نقشه قصر شيرين، کرمانشاه و تهران را نشان می‌دهد)



همانند شهاب بايد به تهران برويم. از لحظه‌ها ـ حتی کوچکترين لحظه‌ها ـ بايد استفاده کرد. نبايد هيچ لحظه‌ای را از دست بدهيم زيرا در اين عمليات لحظه‌ها تعيين کننده و سرنوشت سازند.

اين عمليات بايد در عرض ۲ يا ۳ روز انجام شود. چون فقط اگر عمليات با اين سرعت انجام شود رژيم فرصت بسيج نيرو پيدا نخواهد کرد، چون اصلاً به فکرش هم نمی‌رسد که ما بتوانيم در عرض اين مدت به تهران برسيم و احتمالاً نمی‌تواند هيچ عکس‌العمل مؤثری انجام بدهد.البته در عمليات چلچراغ از شما خواستم که سرعتتان در آن حد باشد. پس از جريان عمليات چلچراغ با فرماندهان نشستيم و به جمع‌بندی و بررسی پرداختيم که عمليات بعدی چه باشد؟

پس از بحث و بررسی‌های زياد ديديم در عمليات قبلی که مهران بوده است و از مشکل‌ترين عمليات‌های مرزی بود، بعد از گرفتن ستاد لشگر می‌توانستيم جلوتر برويم و هيچ نيرويی هم بر سر راهمان نبود. با توجه به اينکه هميشه در عمليات‌ها به صورت تصاعدی عمل کرده‌ايد، يعنی وسعت هر عمليات‌تان ازقبلی بيشتر بوده است آفتاب از پيرانشهر وسيع‌تر و مهران از آفتاب ـ حالا بايد اين عمليات هم نسبت به چلچراغ تفاوت کيفی داشته باشد. بنابراين فکر کرديم که در عمليات بعدی ـ هر چه که باشد ـ حداقل اين است که بايد يک مرکز استان را بگيريم. در اين صورت مگر ما ديوانه‌ايم که پس از گرفتن مرکز استان ‌آن را ول کنيم و برگرديم؟!

خوب، يا هما‌ن‌جا می‌مانيم، يا به طرف تهران حرکت می‌کنيم. ولی باز در مقايسه با کار قبلی ديديم استان خيلی کم و کوچک است. آخر شما ديگر بچه نيستيد که برويد يک شهر را بگيريد! اگر بخواهيد وسيع‌تر از عمليات‌‌های قبلی عمل کنيد هيچ راهی غير از فتح تهران نداريد

(شور و شوق رزمندگان و کف‌زدن...)



البته يک سری می‌گفتند برويم اهواز را بگيريم و يک سری می‌گفتند برويم کرمانشاه را بگيريم. ما نشستيم و فکر کرديم و ديديم بايد از طريق کرمانشاه برويم. زيرا اولاً تا حدودی وضع و شرايط مسيری که انتخاب کرده‌ايم نسبت به قبل مناسب‌تر و بهتر است، چون عراق تا قصر شيرين و سرپل‌ذهاب پيش رفته است و اين بار نياز به خط‌شکنی نداريم و به راحتی می‌توانيم تا کرمانشاه برويم. ثانياً نزديکترين نقطة مرزی برای رسيدن به تهران کرمانشاه است.

از آن به بعد براساس تقسيمات انجام شده ۴۸ ساعته به تهران خواهيم رسيد. البته روی لشگر ۸۴ و ۸۸ شناسايی انجام داده‌ايم.

اگر موقعيت سياسی مثل قبول قطعنامة ۵۹۸ شورای امنيت از طرف ايران پيش نمی‌آمد شايد فقط در همان‌جا (کرمانشاه) عمل می‌کرديم ولی حالا ايران خيلی ضعيف شده است و ما يکراست می‌رويم و تهران را می‌گيريم.

بايد بدانيد که ما از قبل تصميم انجام اين عمليات بزرگ را داشتيم و می‌خواستيم آن را ديرتر انجام دهيم اما پذيرش قطعنامه کار ما را تسريع کرد، يعنی به دليل شرايط سياسی جديد مجبوريم يکی دو ماه آن را زودتر انجام دهيم.

تصميمی که ما گرفتيم تصميم بسيار حسّاس و مشکلی بود و ما چاره‌ای جز عمل نداريم و اگر الان اقدام نکنيم فرصت از دست خواهد رفت. زيرا بعد از اينکه بين ايران و عراق صلح شود ما در اينجا قفل می‌شويم و ديگر نمی‌توانيم کاری انجام بدهيم و از لحاظ سياسی تبديل به فسيل می‌شويم.

پس بايستی آخرين تلاش خودمان را هم بکنيم و يک بار ديگر کل سازمان را به صحنه بفرستيم و مطمئن هستيم که پيروزيم و از هم اکنون من اين پيروزی را به شما و خلق قهرمان ايران تبريک می‌گويم.



اگر ما به تحليل‌هايی که در مورد رژيم داشته‌ايم معتقد هستيم زمان مناسبی برای ما به وجود آمده است. ما در تحليل جنگ گفتيم که رژيم در مُنتهای ضعف، حاضر به توقف جنگ می‌شود و دليل قبول قطعنامه از طرف آنها هم همين است. ما نبايد اين فرصت تاريخی را از دست بدهيم. بايد حمله کنيم و کارش را يکسره کنيم.

رژيم ديگر نيروی جنگی لازم را ندارد و نمی‌تواند نيروی جبهه را تأمين کند، مثلاً عراق در همين چند عملياتی که کرده است به راحتی توانسته مناطقی را پس بگيرد و هر چه خواسته جلو رفته است. «فاو» را گرفته و جزاير مجنون و چند نقطة ديگر را با چند ساعت جنگ بازپس گرفته است.



ملّت ديگر از جنگ خسته شده‌‌اند و همه مخالف جنگ هستند و کسی به جبهه نمی‌آيد. کسانی که در جبهه هستند افرادی هستند که آنها را به زور از شهرها و روستاها دستگير کرده‌اند و به جبهه فرستاده‌اند و ميلی به جنگيدن ندارند.

تمام لشکرها و نيروهای رژيم در حملات عراق ضربة کاری خورده و پراکنده هستند و يارای مقابله با ما را ندارند. پس هم از لحاظ نظامی تعادل خود را از دست داده و هم از لحاظ سياسی در انزوای بين‌المللی قرار دارد.



البته در عمليات چلچراغ يک نفر به کمک شما آمد و آن حضرت علی (ع) بود که به شما کمک کرد و اين بار هم حضرت محمد و امام حسين به کمک شما می‌آيند و شما بايد به اندازة چندين نفر کار کنيد و سختی را تحمل کنيد.



البته در اين چند روز که اعلام آماده باش بود شما خيلی کار کرديد و کار يکی يا دو ماه را در ۳ روز کرده‌ايد. از حالا بايد همگی آماده باشيد که هر وقت گفتيم حرکت می‌کنيم آماده باشيد. شايد سازمان ۲۵ سال پيش به وجود آمد تا در چنين روزی به چنين کاری دست بزند .

ما از طرف قصرشيرين می‌رويم. در آنجا لشگر ۸۱ با عراق درگير است، لشگر ۵۸ و لشگر ۸۸ در سومار درگير هستند، لشگر ۶۴ در پيرانشهر است و تنها امکان دارد لشگر ۲۸ در راه به استقبال ما بيايد.



[در اينجا مسعود رجوی فردی را از ميان جمعيت صدا می‌زند و از او می‌پرسد:]



اگر لشکر سنندج بيايد چه کار می‌کنی؟

ــ نمی‌آيد .

مسعود رجوی: نگو نمی‌آيد، بگو اگر آمد داغانش می‌کنيم.



کاری که ما می‌خواهيم انجام دهيم در حد توان و اشل يک ابرقدرت است، چون فقط يک ابرقدرت می‌تواند کشوری را ظرف اين مدت تسخير کند، به طور مثال بغداد تا مرز ايران ۱۸۰ کيلومتر فاصله دارد و در طول ۸ سال جنگ ايران ادعای گرفتن آن را نکرده است، و همين طور عراق هم ادعای گرفتن تهران را نکرده است اما می‌خواهيم برويم تهران را بگيريم.



خوب، چه ميشه کرد ديگه! بعضی وقت‌ها اين طور پيش مياد ديگه!

ما به ترتيب به قصرشيرين، سرپل ذهاب، اسلام‌آباد و بعد کرمانشاه می‌رويم. بعد از آن همدان، قزوين، تاکستان، کرج، و بالاخره تهران.

(شور و احساسات شديد در ميان جمعيت)



ابتدا از محور قصرشرين که در دست عراق است وارد می‌شويم و تا سرپل ذهاب می‌رويم، البته از طريق جادة آسفالته.

بعد کرند و اسلام‌آباد را توسط يک لشگر که فرماندة آن احمد واقف [مهدی براعی] است.



پس از فتح اسلام‌آباد، يک تيپ در کرند و ۲ تيپ در اسلام‌آباد مستقر می‌شوند، که در ضمن راه ورودی شهر را نيز تحت کنترل می‌گيرند. اسم عملّيات اين محور را به نام «حنيف» نامگذاری کرده‌ايم. بعد از اسلام‌آباد به سمت کرمانشاه حرکت می‌کنيم، که اسم اين عمليات «سعيد محسن» است و دو لشکر به مسئوليت صالح [ابراهيم ذاکری] در کرمانشاه عمل می‌کنند. صالح، آماده‌ای؟

صالح: بله .

مسعود رجوی: مسئولين همه آماده‌اند؟

صالح: بله.

مسعود رجوی: شما قرار شد به کجا برويد؟

صالح: کرمانشاه. تقسيم‌بندی هم شده است که تيپ‌ها بايد در کدام نقاط متمرکز شوند. تيپ... به سراغ صدا و سيما می‌رود، تيپ.... به سراغ زندان ديزل‌آباد می‌رود و زندانيان را آزاد می‌کند و آنهايی را که می‌خواهند مسلح می‌کند، و تيپ... سپا ه بعثت و قرارگاه نجف را می‌گيرد و به همين ترتيب جعفر [جلال منتظمی]، راه ورودی کرمانشاه، تيپ افسانه، پادگان نزديک آن، و تيپ جليل [مهدی مددی] دروازة خروجی کرمانشاه را به اضافة هوانيروز دارند. البته مردم را می‌فرستيم که زندانيان ديزل‌آباد را آزاد کنند.



مسعود رجوی: اول شهر را بگيريد، بعد زندان را، چون تصرّف شهر مهم‌تر است. ما در کرمانشاه اعلام جمهوری دموکراتيک اسلامی می‌کنيم.



اين تيپ‌ها در کرمانشاه مستقر می‌شوند و ۲ تيپ به سنندج و بقيه به سمت همدان حرکت می‌کنند. نام عمليات محور همدان را به نام «بديع‌زادگان» گذاشته‌ايم.

محمود قائم‌شهر [محمود مهدوی] آماده‌ای؟

محمود: بله .

مسعود رجوی: می‌دانی بايد به کجا برويد و چه هدف‌هايی را در شهر در دست بگيريد؟

محمود: بله، همدان.

مسعود رجوی: بعد از آنکه به همدان رسيديد و مستقر شديد يکی از تيپ‌های زير نظر خودت را برای کمک به تهران بده. وقتی همدان و صدا و سيمای آن را گرفتيد صدای مجاهد را پخش کنيد و به مردم اعلام کنيد که ما داريم می‌آييم.

محمود: باشد.

مسعود رجوی: رادار همدان بايد منهدم شود تا هواپيماها نتواننددرست کار کنند. از پايگاه نوژه هم ترسی نداشته باشيد، هر سه ساعت به سه ساعت دستور می‌دهم هواپيماهای عراقی بيايند و آنجا را بمباران کنند. پايگاه هوايی تبريز را هم با هواپيما هر سه ساعت به سه ساعت مورد هدف قرار خواهيم داد.



نادر [حسن نظام‌الملکی]، از لحاظ پوشش هوايی چطوری؟

نادر: در دست ماست و می‌‌توانيم کنترل کنيم.

مسعود رجوی: اگر هواپيمايی بخواهد از نوژه بلند شود چه کار می‌کنيد؟

نادر: می‌زنيم. اگر چيزی بخواهد پرواز کند کلا فرودگاه را می‌زنيم.

مسعود رجوی: کاملاً مطمئن هستيد؟

نادر: بله، ‌می‌‌توانيم.

مسعود رجوی: علاوه بر آن ضدّ هوايی و موشک سام هفت هم که داريم؟

نادر: بله، داريم.

مسعود رجوی: فتح‌الله [مهدی افتخاری]، تو می‌روی قزوين و تاکستان را می‌گيری. يکی از هدف‌ها علاوه بر مراکز سپاه،‌ لشگر ۱۶ قزوين است. پس از خلع سلاح تمام نيروهای نظامی و انتظامی در آنجا مستقر می‌شوی و وقتی مسقر شدی يکی از تيپ‌های خود را به کمک تهران بفرست چون در آنجا نياز هست. پس از آن ۲ تيپ راهی تاکستان شده و در ‌آنجا مستقر می‌شود و پشت سر آن منوچهر [فرهاد الفت] با يک لشگر راهی کرج می‌شود و آنجا را تصرف می‌کند. البته نام عمليات محورهای قزوين و تاکستان را به نام «سردار» نام گذارده‌ايم. پس از آن ۴ لشگر و ۲ تيپ تحت نام کلی «سيمرغ» و تحت فرماندهی محمود عطايی راهی تهران می‌شوند،‌که مهدی ابريشمچی هم معاون او در اين عمليات است.



ضمناً اگر يادتان باشد در انقلاب ايدئولوژيک گفتم که يک سيمرغ بود که به کوه قاف رسيد و آن روز هم گفتم که سيمرغ «مريم» بود. علت اينکه اين اسم «سيمرغ» را انتخاب کردم حرف همان روز است.

[شور و احساسات زياد در ميان جمعيت]



مريم: چرا اين اسم را گذاشتی؟

مسعود رجوی: می‌بخشيد که بدون مشورت جناب‌عالی اين اسم را گذاشتم .

در آنجا تيپ ليلا فروگاه مهرآباد، تيپ... سلطنت‌آباد، تيپ فرهاد صدا و سيما، تيپ فرشيد زندان اوين، تيپ... مراکز سپاه، تيپ... نخست‌وزيری، تيپ... مجلس شورا، تيپ... ستاد ارتش،

و تيپ کاظم [حسين ابريشمچی] در جماران عمل می‌کند.



هوانيروز عراق تا سرپل ذهاب به همراه ستون‌ها خواهد بود. از نظر هوايی ناراحت نباشيد چون هواپيماهای عراقی پشتيبان ما هستند و تمام ماشين‌ها به صورت ستون حرکت می‌کنند .

البته اين عمليات را دو عامل درجه يک تهديد می‌کند، يکی اينکه از طرف رژيم خمينی از طريق هواپيما مورد حمله و بمباران قرار بگيريم چون روی جاده همه به يک ستون حرکت می‌کنيم، ثانياً چون صف ماشين‌ها خيلی طولانی است اگر ماشين‌هايی خراب شوند و يا از دور خارج شوند نبايد به خاطر آن همة ستون متوقف شوند و بايستی آن را به سرعت از دور خارج کرد و از ماشين زاپاس استفاده کرد و يا کلّاً آن را از دور خارج کرد و معّطل آن نشد. در ضمن هيچ ماشينی حق سبقت گرفتن از جلويی را ندارد و همين طور حق عقب‌افتادن را هم ندارد. هر جا که رسيديد سر راه جاده‌ها را باز کنيد. تيپ‌های مأمور در شهر مأمور تأمين جاده‌های آن شهر می‌باشند وهر تيپ با رسيدن به آن شهر وارد آن شده و بقیة ستون بلافاصله به حرکت خود ادامه می‌دهند. ضمناً اگر اسير شديد راجع به خط سير عمليات که از کدام جاده و از کدام شهرهاست، چيزی نگوييد و بگوييد که عمليات قرار بود تا همين جا باشد.



(رو به محمود قائم‌شهر):

محمود، خوب فهميدی که بايد به کجا بروی؟ يک‌دفعه به قائم‌شهر نروی! تو اول به همدان برو، کار و مسئوليت خودت را انجام بده، [با طنز و شوخی]

بعداً که به تهران آمدی مازندران را به تو می‌‌دهم.



[خطاب به محمد‌علی جابرزاده با حالت شوخی]

قاسم حيف که مردم اصفهان بی‌بخارند و الّا يک تيپ را هم به تو می‌دادم که به اصفهان برويم.

[مسعود، فرماندة محور تهران را صدا می‌کند و او پای ميکروفون می‌‌آيد از او پرسيد:]

وضعيت چطور است؟

محمود عطايی: خوب است با نيروی هوايی و هوانيروز عراق هماهنگ شده است.

ماشين‌ها آماده است، مهمات بارگيری شده، و تيپ‌ها تا حدودی توجيه شده‌اند و تا رسيدن به شهرها بهداری هم آمادگی لازم را دارد و هيچ‌گونه نگرانی وجود ندارد. در لابه‌لای ستون تعميرکار سیّار و فيلمبردار سیّار هم در حال حرکت هستند .

مسعود رجوی: در اين عمليات مردم به حمايت از ما بر می‌خيزند. کسانی که حاضرند با ما بيايند را از پادگان‌ها و مراکز سپاه مسلح کنيد و هر چه خواستند تا تهران بيايند آنها را با خودتان ببريد. در اين عمليات نيروهای زيادی به ما کمک خواهند کرد. از طرفی درب زندان‌ها که باز شود آنها هم با ما هستند و با ما خواهند آمد. نيروهای زندان بالقوه با ماهستند.



البته هر جا رفتيد اگر مردم آن‌جا تسليم شدند که کاری با آنها نداريد و اگر جنگيدند با آنها بجنگيد، و هر جا رسيديد از مردم کمک بگيريد و کارها را به خود مردم بدهيد و از اين نترسيد که مردم اسلحه‌دار می‌شوند و چه خواهد شد.

محمود، ‌وقتی که تهران را گرفتی در خيابان طالقانی به ساختمان بنياد علوی می‌روی. در طبقة پنجم آنجا اتاقی است که روزی اتاق من و اشرف و موسی بوده است.



سلام من را به ساکنين آنجا می‌رسانی و اگر مردم آ‌نجا بودند جای ديگری را به آنها بده چون ما را بعد از انقلاب به زور از آنجا بيرون کردند. آن اتاق را برای من نگه‌دار تا وقتی که به تهران آمدم در آنجا مستقر شوم.



[خطاب به محمد‌علی توحيدی]:

خوب، فريد، شما چه کار می‌کنيد؟

در اولين روزی که نيروها به مقصد رسيدند شما بايد ۲۴ ساعته برنامه داشته باشيد و مسئله را به گوش همة ملّت ايران برسانيد. کار و بارتان جفت و جور هست؟ برنامه‌تان تنظيم شده است؟

فريد: ما ۲۴ ساعته برنامه خواهيم داشت .

مسعود رجوی: برای ثبت در تاريخ می‌خواهيم هر کس با اين طرح موافق است دست بلند کند.

[همه دست‌ها را بلند کردند. مسعود رجوی تک‌ تک به همه نگاه کرد. رو به فيلمبردارها و انتظامات]:

شما چرا دستتان را بلند نمی‌کنيد؟



[آنها هم دستشان را بلند کردند. رو به حضار]:

آيا ما ديوانه نيستيم که می‌خواهيم چنين کاری بکنيم؟ آيا به نظر شما چنين کاری شدنی است و ‌آيا احمقانه نيست؟

اگر کسی مخالفتی دارد بيايد و صحبت کند و کسی هم حق ندارد با او مخالفت کند.



[مسعود نشست و يک سيگار روشن کرد. در همين حين خواهری از ميان جمعيت بلند شد و دست خود را بلند کرد.]

مسعود رجوی: پشت ميکروفون بيا و حرف‌های خودت را بگو .



«من مخالف نيستم، اما اينکه می‌گوييد مردم با ما هستند فکر نمی‌ کنم چنين باشد. من و شوهرم چند شب قبل از خارج آمده‌ ايم و خود من ۴ ماه است که از ايران آمده‌ام.

مردمی که من ديده‌ام با آنچه که شما می‌گوييد تفاوت دارند. فکر نمی‌کنم آنها به ما کمک کنند. هيچ‌گونه جوّ سياسی نظير آنچه شما به آن اشاره می‌کنيد در ايران به وجود نيامده است، چون خيلی‌ها در ايران هستند که حتی راديو مجاهد را گوش نمی‌دهند و از مجاهدين هم به کلی بی‌خبرند. شما چطور انتظار داريد با اختناق شديدی که وجود دارد چنين کسانی در تهران بلند شوند و از ما حمايت کنند؟»



مسعود رجوی: درست می‌گويی و درست صحبت کردی ولی من الان تو را قانع می‌کنم. اين نظر تو به ۴ ماه پيش بر می‌گردد و الآن ايران خيلی فرق کرده است. از آن گذشته تا ما شهری را آزاد نکنيم مردم با ما نخواهند شد. ما روی نيروی خودمان حساب می‌کنيم. مردم در وهلة اول نخواهند آمد و حتی ممکن است از ما بترسند و همانطور که گفتنی بروند و درهايشان را ببندند، ولی وقتی که رفتيم و در کرمانشاه مستقر شديم و مردم ديدند که تعادل قوا به سمت ما می‌چرخد يک قدم بيرون می‌گذارند و ما در شهر می‌گرديم و اعلام می‌کنيم که هستيم و آن وقت مردم جرئت می‌کنند درها را باز کنند و بعد جلو آمده از ما حمايت می‌کنند و ما هم کارها را به دست مردم می‌دهيم، ولی در ابتدا آنچه تو گفتی درست است. در آن موقع که شما در ايران بوديد چقدر از مردم مخالف خمينی بودند؟

ــ ۹۰ درصد.



مسعود رجوی: اين ۹۰ درصد اگر بفهمند که مجاهدين به شهرشان آمده‌اند حتماً از آنها حمايت می‌کنند و مردم وقتی که ديدند سپاه و کميته ديگر نيست حتماً نمی‌ترسند و وقتی که اسلحه گرفتند خودشان همه کاره می‌شوند و شما فقط آنها را راهنمايی می‌کنيد. البته اگر در اين عمليات شکست هم بخوريم تأثيرش آن قدر هست که باعث برپايی قيام توسط مردم شود،

چون رژيم وضعيتی ندارد که تا عيد دوام بياورد. ما در وضعيتی مثل ۳۰ خرداد قرار داريم و بايد به اين کار تن بدهيم.

البته برای من تصميم‌گيری در اين مورد مشکل بود چون بهترين نيروها و نفراتی را که در سال‌های زندان با هم بوديم به داخل صحنه می‌فرستيم. ما در اين عمليات می‌خواهيم تمام سازمان و تمام ارتش آزاديبخش را به ميدان جنگ ببريم. اين خودش ريسک بالايی دارد، چون جنگ دو وجه دارد، يا شکست يا پيروزی. در صورتی که شکست باشد موجوديت سازمان به خطر می‌افتد.

[خون اشرف می‌جوشد، مسعود می‌خروشد.]



ما در قديم ۳ يا ۴ نفر را در ايران داشتيم که آن عمليات‌ها را می‌کردند که سپاه و کميته هيچ‌کاری نمی‌توانستند بکنند. اين ساسان [مهدی کتيرائی]، کجاست؟

(رو به ساسان:)

شما در سال ۶۰ در عمليات‌های تهران چه کار می‌کرديد؟

ساسان: بالطبع با اين نيرويی که داريم می‌رويم و حتماً برايمان موفقيت‌آميز خواهد بود زيرا در سال ۶۰ و ۶۱ در تهران فقط ۸ تا ۱۰ تيم نظامی در سراسر تهران داشتيم که نيروهای کميته و پاسداران از دست ما در امان نبودند. مثلاً يک تيم ۳ نفرة ما اين طرف ميدان مصدق می‌ايستاد، يک تيم آن طرف و سراسر مسير را به راحتی می‌بستند و نيروهای پاسدار و کميته هم کاری نمی‌توانستند بکنند و از ما می‌خوردند .

مريم:

(رو به خواهری که صحبت کرده بود):

شما خيالتان راحت باشد. همه چيز آماده است و طرح‌ها دقيق می‌باشد. شما ناراحت نباشيد. ما نبايد مردم را زياد هم دست کم بگيريم، چرا که در ميان خود ما هم عدة زيادی از اسرا وجود دارند که به ما پيوسته‌اند و اين نشان دهندة حمايت زيادی است که در شهرها از ما خواهد شد. اسرا دستشان را بلند کنند!

[تعداد زيادی دست بلند می‌کنند]

ما در ۳۰ خرداد از روی استيصال و ضعف با رژيم برخورد کرديم ولی امروز از موضع قدرت با او برخورد خواهيم کرد. البته دليل اينکه ما می‌‌خواهيم اين قدر زود دست به اين عمليات بزنيم اين است که رژيم در حال حاضر هم دچار بحران نيرويی شده و هم روحیة نيروهايش به دليل شکست‌های پياپی ضعيف شده است.

برای همين هم می‌خواهد صلح صوری کند تا وقت پيدا کند و بسيج نيرو کند. به همين دليل ما بايد تا دير نشده از اين فرصت استفاده کنيم و اين عمليات را انجام دهيم ولی قبلاً بين هر عمليات يکی دو ماه برای کارهای مقدماتی، از جمله شناسايی و آماده کردن خودروها و ديگر وسايل و مانور وقت لازم داشتيم، که در حال حاضر موفق شديم همة کارها را در عرض همين مدت کوتاه بعد از عمليات چلچراغ انجام دهيم که کار بسيار شاقی بود ولی با روحیة بالای افراد ما و عنصر مجاهد بودن که در همه بوده است اين کار در اين مدت کوتاه عملی شده و خيلی‌ها در اين مدت کوتاه، آموزش‌های پيچيده‌ای نظير کار با تانک را هم ياد گرفتند و آمادة عمليات شدند. عده‌ای هم راجع به وضعيت بچه‌های کوچک سئوال کردند که ما بچه‌ها [کودکان]، را بعد از آنکه تهران فتح شد سوار اتوبوس می‌کنيم و به تهران می‌آوريم .



مسعود رجوی: از هر کس می‌پرسم بلند شود و جواب بدهد.

طاهره [ثريا شهری]، چه کار کردی؟ کارها رو به راه است؟ ديگر فشنگ کم نمی‌آوريم؟ کنسرو و ‌آب‌ميوه به اندازة کافی داريم؟

طاهره: نه، اين دفعه خيلی زياد است برداشته‌اند. هزار تفنگ اضافی رسيده است و تانک‌ها و خودروها هم اکثراً رسيده است و بقيه هم تا فردا ظهر می‌رسد. کنسرو هم به تعداد کافی تهيه شده که حتی ممکن است زياد هم بيايد .

[خطاب به محمود عضدانلو]:

محمود، وضعيت به لحاظ امکانات چطور است؟ کم و کسری نداريد؟ همة خودروهای مورد نياز رسيده است؟

محمود: بله، فقط مقدار کمی مانده، که تا فردا ظهر تمام می‌شود .

خطاب به مسئول امداد:

فاطمه، وضعيت درمانی به لحاظ دارو و پزشک و آمبولانس همه آماده هستند يا نه؟

فاطمه: بله، آماده است.

مسعود رجوی: قرار بود برای حمل مجروحين هلی‌کوپتر بگيريد و داشته باشيد.‌ گرفته‌ايد؟

فاطمه: مسئله آن هم تا فردا حل خواهد شد.

مسعود رجوی: دکتر حميد را هم ببريد. کاظم هم آمده است. مسئله درمانی اينجا مسئوليتش با کاظم [کاظم رجوی] باشد که در اين زمنيه چيزی کم نياوريد.

ما در اين راه عاشوراگونه می‌رويم اما اين بار زمانی که در ۳۰ خرداد ۶۰ شروع کرديم فرق می‌کند، چون در آن موقع چشم‌انداز پيروزی نداشتيم و عاشوراگونه شروع کرديم ولی اين بار چشم‌انداز پيروزی داريم که خيلی ملموس است. البته همة افراد بايد بدانند که می‌خواهند چه کار کنند. ما کاری می‌خواهيم بکنيم که همة دنيا تعجب کند و يکدفعه بفهمند که ما در تهران هستيم و خمينی ديگر وجود ندارد.



مريم: درست است که ما به خاطر وظيفه‌ای که داريم عاشوراگونه وارد می‌شويم ولی در اينکه ما حتماً پيروز می‌شويم هيچ شکی ندارم. الان جبهه‌ها خالی شده و وقتی که از جبهه آن طرف‌تر برويم کسی نيست که جلو ما را بگيرد و ما آن قدر می‌خواهيم با سرعت پيش برويم که هر کس که مجروح شد بايد خودش مسئله‌اش را حل کند که باعث کندی ستون نشود.



مسعود رجوی: اگر کس ديگری حرفی دارد بايد بگذارد در ميدان آزادی تهران بگويد و جمع‌بندی عمليات هم در همان‌جا خواهد شد. طی چند روزی که ما در اردوگاه قدم زده‌ ايم شاهد بوده‌ايم که بچه‌ها چقدر کار کرده‌اند. ديدم جيپی را نفربر کرده‌اند و تويوتايی را زرهی کرده‌اند، که اينها همه نشان دهندة آمادگی ماست.

[با حالت شوخی]:

روی جيپ‌های رزمی آرم ايران را زده‌اند که ما خيلی خوشحال هستيم که کشورمان سازنده شده است.

[رو به يکی از فرماندهان:]

کمرشکن‌ها را خالی کرده‌ايم؟ تانک‌های شش چرخ آماده‌اند؟

فرمانده: بله .

مسعود رجوی: تانک‌های ۶ چرخ سرعتشان زياد است و هر سه تا از آنها که وارد يک شهر شود همان رژه‌اش جو وحشت را حاکم می‌کند. ما برای همين از اين تانک‌ها استفاده می‌کنيم.



مريم: در پايان مطلبی بود که می‌خواستم بگويم و آن اينکه از فرماندهان تيپ‌ها می‌خواهم که بعد از نشست ساعتی به شما فرصت بدهند تا بچه‌ها همديگر را ببينند و از هم خداحافظی کنند.



ساعت ۳۰/۲ سخنرانی پايان پذيرفت و رزمندگان تا ۳۰/۳ بعد از نيمه‌شب از يکديگر خداحافظی کردند.


 

_______________________________________________________

: اسم
: ایمیل
پیام

 

مقاله ها   |    نظریات   |    اطلاعیه   |    گوناگون    |      طنز     |      پیوندها    |    تماس

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه تیف) مانع ندارد