انقلابات قرقیزستان و سیاست های قدرت
هایکو خو و دانیار کاسیگولوف
ترجمه: آرمان پویان
شورش های اخیر در قرقیزستان و سرنگونی پرزیدنت قربان بیک باقیف،
بازتاب نارضایتی عمیق توده ها بود. هزاران نفر از مردم به خیابان
ها ریختند تا خشم خود را نسبت به فریبکاری و دروغ پردازی های دولت
و رئیس جمهور آن تخلیه کنند. پرزیدنت باقیف و همکاران او به طور
سیستماتیک دارایی های دولتی را به یغما بردند، در حالی که بالغ بر
نیمی از جمعیّت کشور در فقر به سر می برد. چنین مسائلی خود را در
تغییر و تحوّل سریع رویدادهایی نشان داد که این گوشۀ فراموش شدۀ
دنیا را به تیتر خبری روز جهان بدل کرد.
قرقیزستان و مختصری از تاریخچۀ آن
جمعیّت قرقیزستان به 5.2 میلیون نفر می رسد، که از این تعداد قریب
به 3.3 میلیون نفر شهر نشین هستند؛ نیمی از جمعیّت کشور، فقیر
محسوب می شود و عموماً به آب لوله کشی، فاضلاب شهری، بهداشت و
آموزش دسترسی ندارد. کشاورزی، 30 درصد تولید ملی را تشکیل می دهد،
و پرورش دام، قسمت اصلی بخش کشاورزی است. امّا منابع مورد نیاز
برای حمایت از چراگاه ها، جلوگیری از بیماری های دامی، کسب دانش
مدیریّت منابع و دسترسی به بازارها، همگی ناکارامد هستند. اقتصاد
صنعتی این کشور ضعیف است، هرچند قرقیزستان به حق یکی از بزرگ ترین
ذخایر طلا در دنیا را دارد و یکی از تولیدکنندگان اصلی انرژی
هیدروالکتریک می باشد. این کشور در زمینۀ عرضۀ نفت و گاز تماماً به
جمهوری های سابق اتحاد شوروی وابسته است.
پنج جمهوری آسیای میانه (قزاقستان، قرقیزستان، تاجیکستان،
ترکمنستان و ازبکستان) روی هم رفته وسعتی بیش تر از هند دارند. از
دوران اسکندر، قرقیزستان دروازۀ تجارت زمینی از شرق به غرب بود و
با ظهور تجارت دریایی و قدرت در قرون 14 و 15 میلادی، تحت تأثیر
قرار گرفت. از سال 1735، روسیۀ تزاری بر سر نفوذ بر این منطقه با
بریتانیا وارد رقابت شد. در 1880 میلادی، امپراتوری روسیه از طریق
سرکوب و استقرار، کنترل خود را بر مرزهای افغانستان و ایران
امروزی، بسط و تسلط بر دریای خزر و بازارهای آن را گسترش داد، ضمن
آن که بر سرتاسر یک کل واحد اداری به نام ترکستان حکومت می کرد.
به دنبال مصادرات انقلاب روسیه، آتش آشوب هایی در ترکستان با نام
باسماچی شعله ور شد، امّا اعطای امتیازات و طرح اقتصادی جدید (نپ)،
از خصومت نسبت به بلشویک ها کاست. با این وجود، درجه ای از خصومت و
خشم، بر پایۀ منافع منطقه ای و هم چنین درگیری های مذهبی و قومی در
دورۀ استالین هم باقی ماند. در همین دوره، ترکستان به پنج جمهوری
ساختگی تقسیم شد که تحت کنترل و نظارت بوروکراتیک قرار داشتند.
در دورۀ پس از جنگ، سرمایه گذاری های مهمّی صورت گرفت و قرقیزستان
به یکی از تولیدکنندگان عمدۀ محصولات کشاورزی در دوران شوروی تبدیل
شد. کارگران بخش های اروپایی اتحاد شوروی به منظور کار در کشاورزی
و صنعت به این کشور مهاجرت نمودند. جمهوری قرقیزستان به سرعت توسعه
پیدا کرد و به نظام پیشرفتۀ آموزشی و علمی، تکنولوژی بالا و بهداشت
همگانی و نظام پیشرفتۀ رفاه دست یافت. بنابر مطالعات سازمان ملل،
در سال 1991، قرقیزستان از نظر شاخص های توسعۀ انسانی در جهان،
رتبۀ سی و یک (31) را داشت.
سال های پس از فروپاشی شوروی، برای قرقیزستان در حکم یک فاجعه بود:
تولید ناخالص داخلی (GDP) بین سال های 1992 تا 1995، حدود 68 درصد
کاهش یافت؛ تولید صنعتی 92 درصد سقوط کرد. تولید سرانه، به طور
ناگهانی از 1160 دلار آمریکا در سال 1991 به 700 دلار در سال 1995
رسید (مهاجرت اقتصادی در آسیای شرقی پس از شوروی: مورد قرقیزستان،
رافیس آبازوف) با سقوط اتحاد شوروی، تشکیلات مافیایی برای کنترل بر
دارایی های به تازگی خصوصی شده، منابع اقتصادی و قدرت، به رقابت
پرداخت و در مؤسّسات و سفارتخانه های مختلف جهان، به حامیان
قدرتمندی دست یافت.
"انقلاب" های 2005 و 2010
در چند روز اخیر، شاهد تصاویر تلویزیونی و عکس های بسیاری از شورش،
افراد مجروح و کشته شدگان بوده ایم. مردم غیر نظامی به ساختمان های
مهم یورش بردند، مبارزۀ مسلحانه با نیروهای دولتی آغاز گردید و
رئیس جمهور به نقطۀ امنی متواری شد. تمامی این رویدادها حالت و شکل
یک انقلاب را دارد، امّا آیا واقعاً انقلابی درکار بوده است؟
در یک تئاتر تراژدی-کمدی، خلع ید قربان بیک باقیف در چند روز
گذشته، درست همان حالت "انقلاب لاله" را به خود گرفت که در سال
2005 به وجود آمده بود. در آن به اصطلاح "انقلاب"، "توده ها" هم
"خروشیدند" و رهبران قدیمی را برکنار کردند. "انقلاب 2005" نیروهای
خود را در اعتراض علیه تقلب انتخاباتی، کنترل دولت بر رسانه ها، و
انباشت منابع اقتصادی در دستان هیئت حاکمۀ اطراف رئیس جمهور وقت-
عسگر آقیف- جمع کرد. شورش، به محوریّت یک اپوزیسیون، به اعتراضات
24 مارس 2005 منجر شد که طی آن، کاخ ریاست جمهوری مورد حمله قرار
گرفت و پلیس و ارتش در دچار سردرگمی شد.
رژیم قدیم، جارو شد و "نیروهای دموکراتیک" به قدرت رسیدند، هر چند
این شایعات وجود داشت که پشت این "انقلاب توده ای" دست های نامرئی
عمو سام قرار داشته است.
داستانی که قویاً از سوی واشنگتن تکذیب شد، به طوری که مقامات ارشد
اعلام کردند که کار آن ها "تجارت انقلاب" (Revolution Business)
نیست. با این وجود، روابط بسیار نزدیک با آمریکا، در دورۀ پرزیدنت
باقیف مشخصاً اوج گرفت.
ظاهر "انقلابی" رویدادهای فعلی، در پشت خود دست منافع بین المللی
قدرتمند و متضاد را پنهان دارد، این منافع هم در خصلت و هم در
نتایج چنین جنبش هایی وجه غالب را دارد.
یک کمونیست سرشناس، انقلاب را به عنوان "ورود قهرآمیز توده ها به
عرصۀ حاکمیّت بر سرنوشت خویشتن" ارزیابی کرد.[1] امّا خصوصیّت اصلی
این "انقلاب"، در واقع عدم حضور و شرکت توده ها بود. با نگاهی به
تصاویر، ویدیو ها و گزارشات متعدّد از قرقیزستان، هیچ گجا اثری از
دخالت توده ای در این "انقلاب" سال 2010 به چشم نمی خورد. بیشکک،
شهری است با 900.000 نفر جمعیّت ساکن، امّا حتی پس از آن که
پرزیدنت باقیف پایتخت را ترک کرد، کم تر از 10.000 نفر در خاکسپاری
کشته شدگان شرکت کردند. هیچ گزارشی یافت نمی شود که نشان دهد طی
چند رو گذشته، اعتراضاتی با حضور بیش از ده هزار شرکت کننده رخ
داده باشد.
گزارشات تلویزیون روسیه تصاویری تیره و مبهم از کسانی نشان می دهد
که در کشتار دست دارند، تظاهرکنندگانی که ادّعا می کنند کشته شدگان
از سوی تیراندازانی در پشت بام هدف قرار گرفته اند، نه از طرف
نیروهای امنیتی عادّی قرقیزستان، و ضمناً نیروهای پلیسی که با آن
ها وارد درگیری شدند، از سربازان مزدور نقاط مختلف شوروی سابق
تشکیل می شدند.
امّا اگر این یک انقلاب نبود، چرا رژیم سقوط کرد؟ باید گفت این نه
اوّلین و نه آخرین رژیمی است که به دنبال ضعف شدید خود، با چند
اعتراض کوچک سرنگون می شود. دستگاه دولتی، به طیف وسیعی- از
طرفداران خود گرفته تا باند ها و دسته های مورد حمایت واشنگتن،
مسکو و پکن و ضمناً منافع حاکمین جمهوری های آسیای میانه- تقسیم
شده است. گروه های حاکم فقط توطئه می کنند و بین این قدرت ها یک
تعادل به وجود می آورند تا از طریق سازماندهی، تحریک و تکیه بر
جنبش های "انقلابی"، کنترل دولت را به دست گیرند.
این که می بینیم توده های بسیاری در "انقلاب خودشان" غایب بودند،
به خاطر آنست که اقشار گسترده ای از مردم می دانند که آن ها برای
باندهای حاکم، در حکم عروسک خیمه شب بازی هستند. زمانی که در میان
ابهامات، دسیسه ها و سیاست های قدرت های بزرگ، یک نیروی مستقل توده
ای راه خود را به سوی چشم انداز ساخت یک فدراسیون متحد و دموکراتیک
سوسیالیستی پیدا می کند، خشمِ بر حق و نومیدی و سرخوردگی مردم شکلی
انقلابی پیدا خواهد کرد.
منبع:
http://sites.google.com/a/karlmarx.net/open/topics/news/kyrgyzstanrevolutionsandpowerpolitics
--------------------------------------------------------------------------------
[1] مقصود نویسنده، لئون تروتسکی است. تروتسکی در پیشگفتاری بر
شاهکار خود، "تاریخ انقلاب روسیه"، می نویسد:
"بارزترین خصوصیّت هر انقلاب، همانا مداخلۀ مستقیم توده ها در
حوادث تاریخی است. در ادوار عادی، دولت، چه سلطنتی باشد و چه
دموکراتیک، خود را به سطح مافوق ملت ارتقاء می دهد، و آن گاه تاریخ
به دست متخصّصان این حرفه- پادشاهان، وزارا، بوروکرات ها، وکلای
مجلس، و روزنامه نگاران- ساخته می شود. امّا در لحظات حسّاس،
هنگامی که نظام کهن برای توده های تحمّل ناپذیر می شود، توده ها
موانعی را که از صحنۀ سیاست دور نگاهشان می داشت، در هم می شکنند،
نمایندگان شنتی خود را به کنار می روبند، و با مداخلۀ خود نخستین
پایه های رژیم تازه را پی می ریزند ]...[ تاریخ هر انقلاب برای ما،
پیش از هر چیز، تاریخ ورود قهرآمیز توده ها به عرصۀ حاکمیّت بر
سرنوشت خویشتن است". (تاریخ انقلاب روسیه، لئون تروتسکی، ترجمۀ
سعید باستانی، انتشارات نیلوفر، چاپ اوّل، پاییز 1387)
_______________________________________________________
|