مقاله

 

 

کارل گوستاو یونگ

مگى ميلر
 

 

کارل گوستاو یونگ روانپزشک سوئیسی، روانکاو و بنیانگذار تئوری روانشناسی تحلیلی، همچنین پایه گذار اسطوره شناسی و روانشناسی دینی بود، که در کنار فروید و آدلر، بعنوان یکی از مهمترین نمایندگان روانشناسی عمق گرا نیز شناخته شده است. در مرکز روانشناسی تحلیلی او، نظریه "ضمیر نا خود آگاه جمعی " قرار دارد. او غیر از روانشناسی تاثیر مهمی بر روی علوم: انسانشناسی،فرهنگشناسی،دین شناسی،ادبیات،تعلیم و تربیت نیز گذاشته است. یونگ همچنین در زمینه های اسطوره شناسی، ستاره شناسی، کیمیا گری و فلسفه شرق نیز تحقیقاتی مهمی انجام داده بود.


کارل گوستاو یونگ با تباری آلمانی، بین سالهای 1875 تا 1961 در سوئیس زندگی نمود. پدر و مادرش هر دو از خانواده ای مذهبی برخاسته بودند. گر چه مادرش ریشه ای یهودی داشت و پدر بزرگش یکی از پزشکان و استادان معروف دانشگاه های کشور سوئیس بود.
او خود را دانشمندی عقل گرا میدانست، ولی پاره ای از مورخین سیر اندیشه او را روشنفکری ایده آلیست و خرد گریز بحساب می آوردند. در زمان او روانشناسی دانشگاهی غرب تحت تاثیر شدید رفتار شناسی بود. او دین را بعنوان ارضای یک نیاز بنیادین انسانی در فرهنگ لازم میدانست و نه تنها کوشید تا روانشناسی را با دین آشنا نماید بلکه فلسفه و ادیان شرق را نیز به جامعه غرب معرفی نماید. یونگ تصور و تصویر خدا را نمادی کلیدی برای خودشناسی انسان میدانست. او از سال 1919 بطور فشرده خود را با موضوعات مذهبی و ایده آلیستی مانند کیمیا گری و متافیزیک مشغول نمود و مدعی بود که روان انسان از دوران کودکی دارای یک نقش مذهبی غریزی است که مقدمه سلامتی روانی او میباشد.


یونگ کوشید تا متد های فلسفی و زبان تصویری و سمبولیک کیمیا گران قرون 13 تا 17 میلادی را تفسیر نماید، و میگفت که آنچیزی که کیمیا گران صفات ماده بحساب می آوردند، امروزه روان شناسی ضمیر نا خود آگاه و جمعی آنان می داند. وی مدعی بود که کوشش کیمیا گران نشانه استعاره ایست برای واقعیت دادن به وجود خود آنان، چون کیمیا گران مسائل و مشکلات روانی و درونی خود را بصورت مادی در می آورند. یونگ طرفدار شناختی بود که بقول خودش از طریق تجربه باشد و نه از طریق مطالعه یا اعتقاد!


یونگ میکوشید تا نشان دهد که نظریه های روانشناسانه اش کمکی برای دیالوگ انسان با جهان هستند. پیرامون مخالفت طرفداران فروید با نظراتش میگفت که انسان صادقی که در خانه اش افکار صادقانه ای را طرح نماید از هزار فرسنگی گوش شنوا خواهد یافت. انتقاد او از فروید این بود که چرا او تاکید یک جانبه ای روی اهمیت غرایز جنسی انسان می نماید.


یونگ بر این عقیده بود که افکار و اعمال ارادی و آگاه انسان تحت تاثیر نیرو های و مکانیسم های نا خود آگاه او هستند، ضمیر ناخود آگاه میدانی است خلاق برای ضمیرآگاه وی؛ و نیزضمیر ناخودآگاه فردی بخشی از ضمیر ناخودآگاه جمعی می باشد. در ضمیر ناخودآگاه جمعی عناصر و آموزگاران اولیه ای قرار دارند که دانش و تجربیات عمومی انسانی را به نسل های بعدی منتقل میکنند. از آن جمله میتوان نمادهای عملی مانند اسطوره ها ، قصه ها، رویاها، آرزوها، نظریه ها، تصاویر، هنرها و ایده های جنون آمیز تمام انسانها و فرهنگ را در نظر گرفت. در تئوری های روانشناسانه یونگ، اهمیت خاصی به نقش عناصری از فرهنگ های کهن و ادیان داده میشود. او می کوشید تا نشان دهد که چگونه انگیزه های اسطوره های باستان در ضمیر ناخودآگاه انسان جا گرفته و روان انسان را بعد از هزاران سال تحت تاثیر خود قرار میدهند.


یونگ میگفت که یکی از اهداف زندگی انسان، واقعیت دادن به "منیت "خود است. یعنی هر فردی میکوشد تا با خود و بشریت جامعه اش یکی شود و هدف یک روان درمان این است که با کمک تعبیر و تفسیر خواب و رویا به پروسه منیت و فرد شدن انسان کمک کند. وی در کتاب اتوبیوگرافیک اش می نویسد:


"زندگی من کوششی بود برای واقعی نمودن ضمیر ناخودآگاهم ، چون آنچه در ضمیر نا خودآگاه مخفی شده، میخواهد تا به واقعیت مبدل گردد؛ و چون ضمیر ناخودآگاه در هر لحظه خواب و بیداری انسان، یک حضور زنده و همراه دارد. هدف زندگی هر کس باید آن باشد که این ضمیر ناخودآگاه خود را بشناسد و نقش آنرا بداند. شخصیت هر انسانی می خواهد از ضمیر ناخود آگاه او شکفته شود و خود را در جمع و بصورت عام احساس نماید. شناخت و آگاهی متعالی، نتیجه روانی یک واقعیت عینی و حقیقی است. با کمک نتایج ضمیر ناخودآگاه، انسان به یک تفاهم بهتری با خود میرسد؛ و تحول هر فرد در تحول بشریت صورت میگیرد و همزمان با آن است."


یونگ در آغاز فروید را معلم خود میدانست، ولی دوستی آنان فقط بین سالهای 1907- 1911 احترام آمیز بود. او روی تفسیر خواب و رؤیا با فروید اختلاف پیدا کرد. کتاب – انواع شخصیتها – ی او را بحثی با فروید و آدلر بشمار می آورند. او در این کتاب به توصیف ویژگیهای گوناکون شخصیتهای درونگرا و برونگرا از نظر روانشناسی میپردازند.


او شخصیت خود را از نوع درونگرا می دانست، و ویژگیهای اصلی افراد این دسته را در علاقه مخصوص آنها به فرو رفتن به جهان درون و پرداختن به رویاها، نمادها و تصاویر می دانست. برون گرایان بنابر این تعبیر، برعکس درونگراها علاقه وافر به پرداختن به جهان بیرون از خویش، مانند وقایع و حوادث خارجی؛ را دارند.


یونگ در تعریف نظریه کلی شخصیت های درونگرا و برونگرای خود، به هشت نوع خاص شخصیتی اشاره می کند، و آنها را بتفسیر توضیح می دهد. هواداران او امروزه تست های آزمایشی را تهیه نموده اند که با کمک آنها میتوان به رفتار و شخصیت انسان مورد آزمایش پی برد.
فروید گویا ریشه های بیماری را در گذشته ها می جست، ولی یونگ می گفت که هدف باید هماهنگی انسان با آینده باشد. یونگ روانشناسی را عملی شخصی و ذهنی میدانست که بر اساس تجربیات خاص هر روانشناس بنا شده است. وی به رد نظریه عقده کودک ،ناشی از علاقه جنسی او به مادر پرداخت و گفت که این تئوری فروید جنبه عمومی و جهامی ندارد. مورخین به اختلافات خانوادگی آن دو اشاره میکنند: فروید از خانواده شهری، مرفه، یهودی، ترقی خواه، علم گرا و مهربان؛ و یونگ از خانواده ای روستائی، فقیر، مسیحی، مذهبی و بد اخلاق برخاسته بود، وغرق در الهیات، ایده آلیسم و رمانتیک بود.


مهمترین آثار یونگ پیرامون انواع شخصیتهای روانی، و نقش ضمیر نا خوداگاه جمعی در زندگی انسانهاست. از جمله کارهای وی می توان به تحولات و نمادهای علاقه جنسی، تیپ های روانشناسی، روانشناسی و دین و رابطه میان منیت و ضمیر نا خودآگاه ، واقعیت روان، پیرامون روانشناسی ضمیر ناخودآگاه، نمادهای روان و انسان و نمادهایش اشاره کرد. اتو بیوگرافی ( خاطرات رویا ها افکار) او و مجموعه آثار بیست جلدی وی، موضوع اصلی کتاب ( انواع شخصیتها) تیپ های روان انسانی هستند. دو مقاله تحقیقی یونگ یعنی: ایده های شیلر و دو خدای یونان یعنی آپولو و دینوزیوس، تاثیر مهمی روی ادبیات غرب از خود بجا گذاشته اند.


یونگ مطالعات عمیقی در اسطوره شناسی، دین شناسی ،فلسفه ،کیمیا گری و متا فیزیک داشت. غیر از زبان آلمانی در زبانهای انگلیسی، فرانسه، لاتین، یونان باستان و ادبیات کهن این زبانها صاحب نظر بود. لجاجت او با محققین و روشنفکران زمانش موجب شد که او را مرد تضادها و تناقضات بدانند. او میانه روی و اعتدال در مسائل فکری و تحقیقی را رد مینمود. بدلیل اتهام هواداری او از فاشیسم آلمان و بیماری هایش، او را گاهی با نیچه هایدگر اشتاینر و استریند برگ مقایسه میکنند. یونگ در پایان عمر مریدان بیشماری یافت که روی صفات خاص او از جمله مهربانی طنز گوئی و دانا ئیش تاکید میکردند.


وی مخالف جمعگرائی، جرم گرائی، جزم گرائی، و سیاه لشکری سیاسی بود. هوادارانش مدعی هستند که او نمیتوتنست طرفدار فاشیسم شده باشد.او به رد تمام جنبش های سیاسی پرداخت که دنبال افزایش قدرت دولتی بودند. گر چه افزایش وابستگی فرد به قدرت دولتی، مشخصه زمانه او بود. وی می گفت که در حکومت های دیکتاتوری و مطلقه شخصیت نابود میگردد. وی در مصاحبه ای با رادیو (بی بی سی) گفته بود که انسان تحمل و فرصت یک زندگی پوچ و بی معنی را نباید داشته باشد. غالب تئوری های او کوششی هستند برای شرح شخصیت انسان.

منبع : آزادی بیان




_______________________________________________________

  Share

توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام دریافت نمیشود.

: اسم
: ایمیل
پیام

 

مقاله ها   |    نظریات   |    اطلاعیه   |    گوناگون    |      طنز     |      پیوندها    |    تماس

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه تیف) مانع ندارد