تاریخ انتشار :05.06.2021
حافظه تاریخ دارد؟ ( برای رأیبازی
پیش رو )
حمید محبی

حافظه تاریخ دارد؟
تاریخ چطور؟
تاریخ حافظه دارد؟
تاریخ گذشته را میداند.
تاریخ همه چیز را در خود نگهمیدارد. چه ما آنرا بدانیم و چه
ندانیم.
پس تاریخ حافظه دارد.
حافظه چطور؟
حافظه تاریخ دارد؟
آری دارد.
همچنانکه تاریخ حافظه دارد، حافظه هم تاریخ دارد.
حافظهی تاریخ نامحدود است.
اگر درست نوشته شود.
اگر درست بدانیم.
ولی،
تاریخ حافظه میتواند محدود باشد.
حافظه میتواند، تنها گذشته نزدیک را ببیند. کمی دورتر را نبیند.
نتواند کمی دورتر را ببیند. نخواهد دورترها را ببیند.
میگویند حافظهی تاریخی ندارند.
میگویند حافظهی تاریخی نداریم.
برای آنکس که حافظه تاریخی محدود دارد، نیاز به سخنی زیادی نیست.
برای آنکس که حافظه تاریخی ندارد، نیاز به سخنی نیست.
خود را خسته نکنید.
زیرا بیاد نخواهد آورد. زیرا همینها را نیز به فراموشی خواهد سپرد.
فراموشی.
بیخیالی.
روزمرگی.
همینطور به پیش. پیشی که جهت ندارد.
امروز میگویند ابرام قاتل (ابراهیم رئیسی)، که دیگر بار، خیز
برداشته است،
او از سرکردگان کشتارهای سال شصت بود.
او از دستاندرکاران نسل کشی سال ۶۷ بود.
او بود.
آن دیگران نبودند؟
کدامها نبودند؟
کدامها موافق نبودند؟
در همان سال شصت.
در همان سال شصت و هفت.
همان سالهای نکبت.
هر روز آن سالها، برای مردمانی که در آن میزیستند، یک امروز بود.
برای خیلیها،
برای ما،
همهی ما،
بسیاری از ما،
که در آن سالها و در آن روزها زیستهایم.
در آن روزها،
در همان روزها،
پس از آن قتلعامها،
آیا آنها که باید،
آیا همهی آنها که باید،
انتخابات رژیم را تحریم کردند؟
مقابل آخوندها ایستادند؟
نمیخواستند شناسنامههاشان مهر داشته باشد؟
برای کوپن قند و شکر؟
برای کوپن نفت و بنزین؟
برای دانشگاه؟
برای پاسپورت؟
برای، پس از دزدیدن پاسپورت پناهندگی و آمد و شد به حاکمیت آخوندی؟
برای هر کوفت و زهرمار دیگر؟
چنین نبود؟
امروز چنین نیست؟
این مردم همان نیستند؟
چه خوب که دیگر نیستند؟
مردمانی که فرزندشان، همکارشان، دوستشان، هم دانشگاهیشان، هم
کلاسیشان، همسایهشان و بسیاری دیگر از این همها را در مقابل
چشمانشان قتل عام کردند و آنها ساکت ماندند، اکنون کار دیگری
خواهند کرد؟
اندک منفعت فردی را به همه چیز ترجیح نخواهند داد؟
نمیگویم تلاش نکنید. بسیار تلاش کنید.
نمیگویم سکوت کنید. بسیار بگویید.
اما چیزی را میگویید که دیگران نمیدانند؟
چه میگویید که دیگران نمیدانند؟
چه چیز تغییر کرده است؟
خاطرهها را یادآوری نمیکنم.
خاطرهها صاحب دارند.
خاطرهی روزهای همین بچههایی که اعدام شدند.
همانها که در میان صدهاهزار خانه، جایی برای گذراندن یک شب نداشتند
و ناچار بودند در خیابان بمانند و به کمین گشتیهای اوباش-پاسدار
امثال همین ابرام قاتل بیفتند.
سخنی تلخ است.
آی هست.
آیا این مردم همان نیستند؟
البته که نیستند.
خواهیم دید که نیستند یا هستند.
آیا آنچه در این زمان میبینند حاصل سکوت آنزمان نیست؟
تاریخ در سرزمین ما تکرار میشود.
در سرزمین ما حافظهها تاریخ دارند.
گاهی محدود.
زیاد به گذشته نمیروند.
در همان حال که در گذشته زندگی میکنند.
گذشته را بیاد ندارند.
در سرزمین ما حافظه تاریخی کمیاب است.
در این سرزمین میتوان همان بدتر دورهی قبل را، به عنوان بد دورهی
بعد، به غالب آدمها قالب کرد.
امید دادن خوب است.
امید دادن ایدهآل است.
ولی،
چه چیز تغییر کرده است؟
چیزی باید در فرهنگ تغییر کرده باشد.
چنین است؟
میدانید تنبلی تاریخی چیست؟
چیزی است در نزدیکی حافظهی تاریخی.
چیزی در همان ردیف.
ولی در خلاف جهت آن.
هر چه تنبلی تاریخی بیشتر باشد، حافظهی تاریخی کمتر است.
هر چه حافظه تاریخی کمتر باشد، تنبلی تاریخی بیشتر است.
آنکه حافظهی تاریخی ندارد میگوید: نمیدانم. نمیدانستم.
آنکه تنبلی تاریخی دارد ادامه میدهد: ولش کن. به من مربوط نیست. به
من مربوط نبود.
خوب شد ما نبودیم.
خوب شد نزدیک نشدیم.
حال این دو را با هم ترکیب کنید. خواهید رسید به مردمانی که گمان
میکنم، شاید بشناسید.
از این ساده تر نمیتوان نوشت.
از این ساده-کوتاه تر نمیتوان گفت.
روزی که خمینی در هواپیما، واژهی معروف « هیچی » را گفت، کارش
تمام بود.
کارش باید تمام میشد.
هواپیمایی که هرگز از آن پیاده نشد، بلکه از همانجا سوار شد.
سوار یک ملت که به امت تبدیلش کند.
اما تنبلی تاریخی دست در دست بیحافظهگی تاریخی کار، خودش را کرد.
زیرا تنبلی تاریخی دوست بی حافظهگی تاریخی است.
شیخ فضلالله را دیده بود ولی بیاد نداشت.
حرکت را دیده بود ولی در خود نداشت.
چیزی باید در فرهنگ این سرزمین تغییر کند؟
آیا چنین شده است؟
آن اندک انسانهای فرهیخته را کنار بگذارید.
شاید باید خود را هم کنار بگذارید.
روی سخن با شما و آن اندک نیست.
سخن در چهار چوب ملتی است که امت شده است.
امتی که دزدان تولیدیاش از تولید اقتصادیش بیشتر است.
امتی که مردانش، مرد-اند چون زن نیستند.
امتی که ارزشهایش به چند لقب استاد، دکتر، مهندس، مدیر، فعال …. و
…. ختم میشود.
امتی که خریدار فریبهای زیباست.
امتی که همه کار میکند، بجز آنکه باید.
در سیاهترین سالهای سرزمینش سکوتی عمیق را به جان میخرد،
و در آن سکوت نفس گیر،
تا میتواند،
نواختن ساز میآموزد،
به آراستن شکل میپردازد،
هول دارد که به هر قیمت، حول دانشگاهی که خط آخوندها را پیش میبرد،
بچرخد و هر چه را کارگزاران آخوندها میگویند از بر شود و پس بدهد
تا مدرکی بگیرد و به خود بیاویزد و دیگر هیچ.
برتری طلب و برتری نشان است.
نابرابری را دوست میدارد تا فخر بفروشد.
و نمیداند دروغ چیست.
همانطور که ماهی نمیداند خیس شدن چیست.
آیا دیگر چنین نیست؟
چیزی تغییر کرده است؟
باید چیزی تغییر کرده باشد.
همینطور است.
ولی کجاست؟
فیس بوک
02-06-2021
________________________________________________________
توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام
دریافت نمیشود.
|