اظهارات دبیرکل سازمان ملل در مورد مساله اشرف یک تحول مثبت برای خروج از بن بست تلخ و دردناکی است که خودبزرگ بینی و خودخواهی رهبری مجاهدین نقش اصلی را در به وجود آمدن آن داشته است. دو نکته مهم در اظهارات دبیرکل سازمان ملل هست، یکی دعوت از کشورهای عضو سازمان ملل برای حل این مساله است. به این ترتیب با ورود سازمان ملل به مساله، گشایشی هم برای اقدام کشورهایی پیدا می شود که ضمن این که نظر خوشی به سازمان مجاهدین ندارند و مایل نیستند به خاطر پذیرفتن مجاهدین رابطه خود با رژیم را به دست انداز و اصطکاک بیاندازند - مساله یی که رژیم در جنگ روانی و تبلیغاتی خود با غرب پیوسته روی آن مانور داده و می دهد-، اما با فشارهای دولت عراق برای اخراج مجاهدین از عراق و احتمال وقوع رویداد فاجعه آمیزی بزرگتر از آنچه تاکنون پیش آمده است، نمی توانند به این مساله بی تفاوت بمانند. نکته مهم دیگر در سخنان دبیرکل سازمان ملل که البته برای مجاهدین و هم برای ما به عنوان اوپوزیسیون بسیار مهم است، توجه به خواست ساکنان اشرف به عنوان یک طرف درگیر در مساله در توافق با دولت عراق در مورد راه حل است. اهمیت این مساله در این است که رد راه حل مورد نظر آمریکا و عراق و رژیم را، که جا به جایی مجاهدین در عراق و پراکنده کردن آنان است در خود دارد. راه حلی که معنایی جز متلاشی کردن تشکل موجود در اشرف و نفرات ساکن آن را در معرض انواع تهدیدها قرار دادن، ندارد. از طرف دیگر خانم مریم رجوی که هم نقش رهبری مجاهدین به همراه مسعود رجوی را دارد و هم در حال حاظر سخنگوی اشرفیان است و گاه نیز از محل اقامت خود در فرانسه در اطلاعیه خود برای آنها سیاست تعیین می کند، و بالاترین مسئول تشکیلات مجاهدین است که به عنوان «رئیس جمهوری برگزیده شورای ملی مقاومت» دارای ارتباط با محافل سیاسی و پارلمانی در اروپاست، در سخنانی در کنفرانسی در پاریس که برگزاری آن مصادف بود با روز بعد از ارائه گزارش و سخنان بان گی مون دبیرکل سازمان ملل، آمادگی کامل برای پذیریش طرح پارلمان اروپا برای خروج ساکنان اشرف از عراق و انتقال به کشورهای دیگر را اعلام کرده است و برای اولین بار ایشان بالاخره در فرموله کردن خواستهای خود، حمایت آمریکا و کشورهای اتحادیه اروپا، از طرح پارلمان اروپا برای انتقال ساکن اشرف از عراق را در صدر خواستهای خود قرار داده است. این رویکرد البته با توجه به جدی بودن تهدیدها برای متلاشی کردن مجاهدین مستقر در عراق بی آیندگی ماندن در کشور، که سخنان سفیر آمریکا در آن کشور زنگ آن را به صدا در آورد، پیدا شده است، سخنانی که آقای دکتر هزار خانی هم در واکنش به آن یادداشت «این صدای آمریکاست» را نوشت. جیمز جفری سفیر آمریکا در عراق در اظهاراتی که دراوائل ژوئیه در بخش اینترنتی میامی هرالد درج شده بود و( برگردان آن توسط آقای مصداقی، در پژواک ایران درج شد)، خواهان آن شده بوده که« مخالفان ایرانی که از سال ۲۰۰۳ در این کشور گیر افتادهاند با منحل کردن سازمان شبه نظامی شان قبول کنند تا بعنوان پناهنده به دیگر نقاط خاک عراق منتقل شوند» و او این کار را برای ثبت نام آنان توسط کمیساریای عالی پناهندگی سازمان ملل لازم دانسته بود.
سفیر آمریکا در واقع در اظهارات خود با یاد آوری این
که مجاهدین گیر افتاده در عراق خواهان انتقال به کشور ثالثی هستند، به شکل
قلدرمنشانه ای شرط مذکور را پیش کشیده بود که البته معنی دیگر آن هم این
این است که سازمان مجاهدین خلق، با آن همه هزینه برای کنفرانسها و از این و
آن صاحب مقام سابق یا بازنشسته تایید و حمایت گرفتن و با آن همه کار
اطلاعاتی در مورد فعالیتهای اتمی رژیم و یا اقدامات ترویستی رژیم علیه هداف
آمریکایی، برای دستگاه دولت کنونی آمریکا نه تنها تشکلی نیست که به عنوان
عاملی برای تغییر مورد نظر آمریکا در اوضاع ایران به حساب بیاید، بلکه آن
تا آن اندازه مزاحم سیاستهای خود می داند که خواهان از هم پاشیدن آن است.
در این میان به گمان نگارنده، این لگد پرانیهای نظام ولایت فقیه به طرف
امریکا و تهدید منافع آمریکاست که بیشتر از آن حمایتهایی که اشاره شد، می
تواند فضای مانور برای مجاهدین به وجود بیاورد و «مطلوبیتی» به آن بدهد.
البته به هرحال ایزولاسیون و انزوایی که رهبری مجاهدین خود بعد از انقلاب
ایدئولوژیک در بین گروههای اوپوزیسیون برای خود بوجود آورد، محدویتی است
برای «مطلوبیت» آن.
به هر در تاریخ رویدادهایی
زیادی هست که طی آن سرنوشت رهبران و ملتی دگرکون و زیر رو شده است. شاهان
ناچار از به جاگذاشتن ثروت و کاخها شده اند و یا ناپلئون کشور گشا، شکست
خورده و به تبعید رفته است و آریامهر که خود را میراث دار کوروش هخامنشی می
پنداشت با انقلاب مردم ناچار به فرار از کشور شد و... حضرت امام که خودش را
ادامه میراث برنده از رسول الله می دانست و به شرق و غرب خط و نشان می کشید
که پوزه آنها را به خاک خواهد مالید، پوزه خودش به خاک مالیده شد و ناچار
شد آبرویش با خدا معامله و کند و به آتش بس با « صدام یزید کافرِ بعثی» بس
تن بدهد. مساله این است که عراق بعداز حمله آمریکا و برچیده شدن رژیم صدام
دیگر جای ماندن برای مجاهدین نبود. متاسفانه از آنجا که رهبری مجاهدین
سالهاست به خاطر رویای انحصار قدرت از هدف دور افتاده است و به خودخواهی
خود پوشش یک جنگ مذهبی داده، از واقع بینی هم به کلی دور افتاد رجزخوانی و
کارهای نمایشی بی محتوا، جای خردورزی برای شناخت شرایط و یافتن روشهای
مناسب برای تدوام مبارزه را گرفت. برگزاری رژه نظامی در اشرف و خط نشان
کشیدن در سخنرانیها برای سرنگون کردن رژیم که دوست رهبران این کشور بیگانه
که است گردانندگان آن امثال مالکی و حکیم ها سالها هم که نمک پروده آن بوده
اند، واقعا از آن کارهای حیرت انگیزی است که رهبری مجاهدین از خود به نمایش
گذشت و گویی اصلا در دنیای واقعیت نبودند و در رویاهای خود به سر می بردند.
رهبری مجاهدین
کلا باید به انتقاد از خود بپردازند تا دیوارهای «دژ» تکبری را که از 27
سال پیش بلند تر و بلندتر کرده اند فرو بریزند و تلاش کنند جای بهتری در
افکار عمومی ایرانیان پیدا کنند. به هرحال باید امیدوار بود که این واقع
بینی که تحت بن بست وفشار، برای پذیرفتن ترک عراق، پیدا شده، ، به واقع
بینی و بازنگری همه جانیه در برنامه و هدف و روشها و تلاش برای جبران
اشتباهات گذشته بیانجامد. آقای دکتر هزارخانی در آن مقاله خود که به آن
اشاره شد(این صدای آمریکاست)، در واکنش طنز آمیز به اظهارات سفیر آمریکا در
مورد این که مجاهدین سازمان خودشان را منحل کنند(که البته خواست بی ربطی
است)، به جمله یی از برشت اشاره کرده است که گفته «دولت از مردم ناراضی است
، باید مردم را منحل کرد! » حالا من می خواهم این نکته را به یاد آقای دکتر
بیاورم که رهبری مجاهدین هم سالهاست که مردم را در شعارهاشان «منحل کرده
اند» و به هر انتقاد و تذکری در این زمینه هم دهنکجی کردند. چون اولا در
بینش «زیارت عاشورا» ییِ دو اردوگاهی جناب مسعود رجوی مردم به طور کلی «اهل
کوفه» هستند و بقیه هم که در «خیمه و زیر علم» ایشان نبوده اند، یا مستقیما
در سپاه یزیدیان بودند، یا اسباب و وسائل آن را فراهم کرده بودند و یا این
که به آن تمکین و در برابر جنایت یزیدیان زمان سکوت کرده بودند و شایستهَ
مورد نفرت و بیزاری قرار گرفتن بوده و هستند. این بینش البته فقط می توانست
به درد پوشاندن ضعف در تحلیل و ارزیابی از تحولات جامعه و مبارزات مردم و
ارضای خود محوربینی «عاشورائیان» بخورد و نه ارزیابی از مبارزات مردم و
یافتن راهها و سیاستهایی برای پیوند به آن و تلاش برای ارتقاء آن. گواه این
امر، رویدادهای بعد از انتخابات خرداد سال88 است. http://iradj-shokri.blogspot.com/2011/07/normal-0-false-false-false-en-us-x-none_23.html
توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام دریافت نمیشود.
|
مقاله ها | نظریات | اطلاعیه | گوناگون | طنز | پیوندها | تماس
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه تیف) مانع ندارد