تاریخ انتشار :19.06.2016
حقوق بشر،
سیری چند؟
نیک آهنگ کوثر

جواد ظریف اخیراً در پاسخ سوالی در مورد حقوق بشر در ایران گفته
است: «اگر مردم ایران ناراضی بودند با آن تعداد بالا پای صندوقها
نمیرفتند». آیا سکوت و یا رای شما، نشانه رضایت شما است؟
بیش از سه سال از شادمانی نیمی از رای دهندگان در انتخابات ۱۳۹۲
میگذرد. زمانی که گروهی از اینان خیال کردند با رایشان، دارند
مقابل خامنهای میایستند و زمینهساز آزادی موسوی و کروبی میشوند.
امروز، بیش از ۵ سال از حبس خانگی رهبران «جنبش سبز» میگذرد و بر
خلاف شعارها، ایران، قیامت نشد و نوهها و نتیجههای مردمی که در
بامداد ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، درود بر مصدق گفتند و شامگاه ۲۸ مرداد، مرگ
بر مصدق، کاری جز لایک زدن و شکلک گذاشتن پای پستهای شبکههای
اجتماعی نکردهاند.
بسیاری از شهروندان ایرانی خیال کردند که با انتخاب حسن روحانی،
مانع قدرت گرفتن جلیلی و قالیباف میشوند، حال آنکه رای آنها به
نماینده خامنهای در شورای عالی امنیت ملی رسید و مسیر گفتگوهای
هستهای هم دقیقاً منطبق با خواست خامنهای پیش رفت.
اما مساله مهم این است که وظیفه فعالان حقوق بشر در چارچوب
انتخابهای سیاسی چیست؟ آیا وظیفه اخلاقی نظارتیشان مهمتر است یا
همرنگ جماعت شدن برای حفظ حامیان و گرفتن لایکهای بیشتر و حضوری
فراتر در شبکههای تلویزیونی بهره گیرنده از مالیات مردمان آمریکا
و انگلیس؟
در طول سه سال اخیر، بارها دیدهایم که این حامیان حقوق بشر،
کاملاً هماهنگ با دولت اوباما و دولت روحانی در جهت تقویت توافق
هستهای مورد نظر آیت الله خامنهای گام برداشتهاند. اگر باراک
اوباما از روز اول حاضر شده بود که بدون «پیش شرط» با آیت الله
خامنهای وارد گفتگو شود، اینان کوچکترین اعتراضی به رئیس جمهوری
آمریکا نکردند تا مبادا خللی به بودجههای اختصاصی وارد شود. این
واقعیت ماجرا است.
بررسی مسائل سیاسی سالهای اخیر نشان میدهد که بسیاری از نهادها و
شخصیتهای حقوق بشری، دقیقاً خواهان برداشته شدن بسیاری از
تحریمهایی بودهاند که آیتالله خامنهای به آنها معترض بوده است.
مساله مهم این است که خامنهای در عمل سخنگوی مردم ایران نیست و
نهادهای نظامی و امنیتی و بخشهای زیر نظر او مهمترین سود برندگان
از برداشته شدن تحریمهای بانکی هستند.
امروز، بسیاری ممکن است از رفع تحریمهای هواپیمایی خوشحال باشند،
اما نمیتوانند با اطمینان بگویند که جمهوری اسلامی از هواپیماهای
جدید برای ارسال سلاح به لبنان و سوریه استفاده نخواهد کرد.
پیش از توافق، مدافعان ظاهراً حقوق بشری گفتگوهای هستهای، با
اطمینان میگفتند که تفاهم هستهای منتهی به بهبود وضع حقوق بشر در
ایران خواهد شد. امروز، یک سال گذشته از برجامی شدن ماجرا، تعداد
اعدام شدگان را بشمارید. تعداد بازداشت شدگان و شکنجه شدگان را
بررسی کنید. ببینید چند نفر به خاطر ابراز عقیده در زندان هستند؟
ببینید چند نفر به خاطر کار نکرده، مجازات شدهاند؟
پیش از توافق هستهای، روحانی از حل مشکلات بعد از دستیابی به
تفاهم در ژنو و وین سخن میگفت؛ ببینید وضع استانهای حاشیهای که
قربانی بحران آب هستند و خشکسالی چگونه است؟
جواد ظریف سال پیش مدعی شد که جمهوری اسلامی کسی را به خاطر
اعتقاداتش به زندان نمی اندازد. آیا همان «حقوق بگیران حقوق بشری»
به رسانهها گفتند که جمهوری اسلامی در «دوره طلایی امام راحل»
نزدیک به ۱۰ هزار نفر را به خاطر عقایدشان کشته است؟ آیا گفتند که
وزارت اطلاعات هاشمی رفسنجانی چند نویسنده و متفکر را به خاطر
عقایدشان راهی آن دنیا کرده است؟ گفتند که ماموران وزارت اطلاعات «خودسر»
وزارت اطلاعات خاتمی با غیرخودیها چه کردند؟ نه!
زمانی، اصلاحطلبان را به عنوان سرطان خوشخیم میشناختم، اما با
تحقیق بیشتر و مشاهده آثار منفی این موجودات بر محیط زیست و و
منابع طبیعی ایرانزمین، و تلاششان برای استمرار نظام جمهوری
اسلامی به جای کمک به جریان دموکراسی خواهی، تعریفی جز یک سرطان
کشنده و بدخیم از این موجودات ندارم. حضور همدلان این غدههای
بدخیم در رسانههای دریافت کننده از مالیات شهروندان آمریکا و
انگلستان، تضمین کننده تداوم رخوت و توهم اعتیادگونهای است که در
میان بخش بزرگی از مردم ایران شاهدش هستیم. اینان، بسیاری را به
شنیدن آنچیزی که دوست دارند بشنوند معتاد میکنند.
اصولگرایان، همان زهر ماری هستند که میگویند و مینمایانند. همان
مار زنگیای هستتند که با دم خودش حضورش را هشدار میدهد، اما
اصلاحطلبان، مارهای خوش خط و خالی هستند که مثل سید محمد خاتمی،
از مجازات همجنسگرایان دفاع میکند و خودش را انسانی امروزی
مینمایاند.
جامعه ایران، نیاز به یک بیداری و هشیاری دارد. ایرانیان باید
بدانند که در طول ۳۷ سال گذشته، چه بر سر سرزمینمان آمده و
مسوولیت هر شهروند در قبال این سرزمین چیست؟ آیا شهروندان تهران
میدانند که بیشتر زمینهای کشاورزی میناب و رفسنجان و سیرجان
وکبودرآهنگ و ... به خاطر برداشت بیش از حد آب طوری نشست کردهاند
که دیگر چارهای جز گریستن بر خشکی دائمیشان وجود ندارد؟ آیا
میدانند خلیج گرگان دارد به سرنوشت هامون دچار میشود؟ آیا اهمیتی
هم میدهند؟ آیا میدانند که تا چند سال دیگر بخشهای جنوب شهر
تهران تا کهریزک به خاطر نشست بیش از حد زمین چقدر از منظر زیست
محیطی نا امن خواهد بود؟
آیا مردم تبریز و دیگر شهرهای جنوب شرق دریاچه ارومیه میدانند که
تا یک دهه دیگر چند هزار نفر به خاطر تنفس بادهای سمی برخاسته از
بخشهای خشکشده دریاچه به شدت بیمار خواهند بود؟
آیا مردم جای جای ایران از رنج هموطنان سیستانی و بلوچ خود در
وانفسای خشکسالی آگاه هستند؟
آیا مردم نقاط مختلف ایران از درد روستاییان بیآب شده چهار محال و
بختیاری بیقرار شدهاند؟
گمانم سعدی، زمانی که میگفت: «چو عضوی به درد آورد روزگار، دگر
عضوها را نماند قرار» نمیدانست که نه تنها خشکسالی زیست محیطی،
که خشکسالی اجتماعی اگر ایران را فرا گیرد، همگان از حقوق
هموطنان خود غافل خواهند ماند و توجهی به سختیهایی که مردمان
چهار گوشه ایران تحمل میکنند، نخواهند کرد.
...
جواد ظریف اخیراً در پاسخ سوالی در مورد حقوق بشر در ایران گفته
است: «اگر مردم ایران ناراضی بودند با آن تعداد بالا پای صندوقها
نمیرفتند».
آیا واقعاً همه رای دهندگان از جمهوری اسلامی راضی هستند؟ اگر
راضیاند، بحث دیگری است! اگر میتوان از رژیمی که خاک وطن را
توبره کشیده و جنگلها را نابود ساخته و منابع آب را به دست
آبدزدکهای وزارت نیرو و سپاه سپرده و منابع نفت را غارت و
شهروندان معترض را سرکوب کرده راضی بود، دیگر چه حرفی برای گفتن با
همدیگر داریم؟ زبان مشترک وقتی که دلها مشترک نباشند به چه کاری
میآید؟
به قول میرزاده عشقی: «خاکم به سر، زغصه به سر خاک اگر کنم. خاک
وطن که رفت، چه خاکی به سر کنم؟»
khodnevis
________________________________________________________
توجه کنید . نوشتن یک ایمیل واقعی الزامی است . درغیر این صورت پیام
دریافت نمیشود.
|